واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: حوادث - نامه متهم بهقتل براي اثبات بيگناهي شريك جرم
حوادث - نامه متهم بهقتل براي اثبات بيگناهي شريك جرم
گروه حوادث: مردي كه به اتهام قتل در زندان به سر ميبرد با نوشتن نامهاي خطاب به رئيس شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران شريك جرمش را كه همسر مقتول بوده و از بهمنماه سال 85 در زندان بهسر ميبرد، بيگناه عنوان كرد. بيستوسوم خردادماه سال 85 مردي به نام حسين در خانهاش به قتل رسيد و جسدش نيز در اطراف تهران پنهان شد و در حاليكه خانواده حسين تصور ميكردند كه او مفقود شده است پروندهاي با عنوان مفقودي در پليس آگاهي تشكيل دادند. حدود پنج ماه از حادثه ميگذشت كه برادر حسين با مراجعه به دادسراي امور جنايي تهران مدعي شد كه همسر برادرش به نام زهره در گم شدن حسين نقش داشته است. او اظهار كرد كه زهره با مردي به نام امير نيز ارتباط دارد و با هم حسين را سربهنيست كردهاند.
با اظهارات اين مرد پرونده در اداره ويژه قتل پليس آگاهي پايتخت مورد بررسي قرار گرفت و زهره 26 ساله بازداشت شد. او در بازجوييهاي به عمل آمده به ماموران گفت امير كه دوست حسين است او را در خانه به قتل رسانده است. در ادامه حسين نيز بازداشت شد و تحت بازجويي قرار گرفت. او نيز اظهارات زهره را پذيرفت و قتل را گردن گرفت. امير 27 ساله، پنجم اسفندماه سال 85 با صراحت اعلام كرد كه مرتكب قتل شده است. او اعترافاتش را ششم اسفندماه نيز در بازپرسي دادسراي جنايي تكرار كرد. در اين حال پرونده بار ديگر به آگاهي فرستاده شد و زهره در بازجوييهاي بعدي و به گفته خودش تحت فشار گفت كه در قتل حسين او نيز نقش داشته و بههمراه امير چاقو را به گردن وي فشرده است. امير نيز تنها در يك بازجويي اظهار كرد كه زهره با او همدست بوده است اما در ادامه و در دادسرا تاكيد كرد به تنهايي مرتكب قتل شده و قتل نيز بهصورت كاملا اتفاقي و در جريان درگيري خانوادگي رخ داده است. زهره نيز در ادامه بررسيها روي اين پرونده امير را قاتل معرفي كرد اما او با صدور كيفرخواست روانه زندان شد و از همان زمان تاكنون در زندان به سر ميبرد. در حاليكه تنها ولي دم مقتول دختربچه هفت ساله او به نام نگار بوده است، شعبه 74 دادگاه كيفري پرونده را براي نظرخواهي رئيس قوه قضائيه به دفتر آيتالله شاهرودي فرستاد تا در مورد قبطه صغير و همچنين در مورد وقوع قتل اظهارنظر كند. اما امير با نوشتن يك نامه و ارسال آن براي رئيس شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران اعلام كرد كه زهره بيگناه است. او در نامه خود ضمن تشريح ماجرا نوشته است: «چند روز قبل از حادثه حسين به من زنگ زد و گفت براي تنظيم آنتن بهخانهاش بروم و من هم گفتم ميآيم. روز حادثه زنگ زد بهگوشيام و از من خواست، بروم منزلش و من گفتم، كارم كه تمام شد ميآيم. زمانيكه به منزل رسيدم حسين كه منتظرم بود در ساختمان را باز كرد و در ورودي خانه را نيز خودش گشود. داخل كه شدم ديدم عصباني و مضطرب است، پرسيدم چه شده؟ گفت: چيزي نيست فقط سرم درد ميكند. در حال تنظيم آنتن بودم و حسين به من ميگفت، تا وقتي زن نگرفتهاي راحتي و... كه همسرش به همراه نگار از اتاق بيرون آمدند. چهره همسرش را ديدم كه بهعلت سيلي خوردن قرمز شده بود و صورتش هم اشكآلود بود و درست نميتوانست راه برود كه رفتند داخل آشپزخانه.» او در ادامه نامه خود نوشته است: «در حال صحبت با حسين بودم كه ميگفت، من بدبخت شدهام و اگر با اين زن زندگي نميكردم موفق ميشدم؛ الان هم اگر نگار نبود يك ساعت هم زندگي نميكردم و خيلي زودتر از اينها طلاقش ميدادم؛ سر سيگار كشيدن چند بار تا حالا دعوامان شده و هر بار هم كلي بگومگو كرديم و من هم چند بار زدمش اما امروز باز هم به من گير داده و اعصاب من را به هم ريخته. من به كي بگم كه چرا توي اين خانه نبايد سيگار بكشم؟ اين موقع همسرش از آن اتاق گفت: حسين من بهخاطر سلامتي خودت و بقيه ميگم نبايد داخل خانه سيگار بكشي.» امير در نامهاش توضيح داده است: «حسين خيلي عصباني شد و گفت، صبر كن كارم تمام شد خدمتت ميرسم؛ آخر ميكشمت. همسرش هم گفت: اگر من را بكشي فكر ميكني ميتواني زندگي بكني يا اين بچه را نگه داري؟ در ضمن قانون را چهكار ميكني؟ حسين كمربندش را درآورد و قصد داشت برود آن اتاق اما من نگذاشتم و گفتم كه اين بنده خدا را چرا اينقدر ميزني گناه دارد. مگر مرد دست روي زنش بلند ميكند؟ مردي كه دست روي زنش بلند ميكند مرد نيست. حسين گفت: ولم كن بگذار برم. من هم محكم كشيدمش عقب. او به من گفت كه اصلا به تو چه ربطي دارد؟ زن خودم است و هرطور كه بخواهم رفتار ميكنم. من در اتاقي كه آنها آنجا بودند را بستم و كليدش را بلافاصله برداشتم. ميخواست تا زماني كه حسين آرام نشده كليد را ندهم. او دستم را گرفت و يك سيلي زد و من هم محكم هلش دادم عقب. او از روي ميز يك چاقو برداشت و به سمت من حملهور شد. من دستهايش را گرفتم و چند ضربه مشت به صورتش زدم و بغلش كردم و به زمين افتاديم. داشت چاقو را به من نزديك ميكرد كه من ناخودآگاه دستش را به سمت گردنش فشار دادم كه يك ضربه به گردنش فرو رفت و بعد رهايش كردم. فكر ميكردم كه ديگر بس ميكند اما چاقو را به سمت من گرفت و من هنگام دفاع از خودم بار ديگر فشار دادم و چاقو به گلويش فرو رفت كه چند دقيقه بعد فوت كرد. خيلي ترسيده بودم و نميخواستم دختر و همسرش اين صحنه وحشتناك را ببينند. او را داخل روفرشي پيچيدم و بردم داخل ماشينم و برگشتم. خيلي ترسيده بودم و وقتي ديدم زهره در مقابل سكوت من ميخواهد به 110 زنگ بزند اجازه ندادم اين كار را بكند و گفتم، تا زماني كه خودم را به پليس معرفي كنم بايد صبر كند. با خودروام جسد را بيرون بردم و داخل يك جوي انداختم و به سرم زد بنزين هم بريزم و اين كار را كردم. حالم خيلي بد بود و از محل دور شدم اما اصلا قصد فرار نداشتم ولي ترس تمام وجودم را گرفته بود و جرات رفتن به آگاهي و گفتن اين اتفاق را نداشتم و منتظر بودم كه فرداي آن روز دستگيرم كنند. الان دچار عذاب وجدان شدهام و در جهت مشخص شدن واقعيات پرونده و همچنين قتلي كه غيرعمد انجام شده از رياست محترم شعبه 74 دادگاه كيفري خواهشمندم كمك كنيد.» امير در نامهاش عنوان كرده است: «از ابتداي دستگيري به جرم خود اعتراف كردهام اما افسر پروندهام قبول نكرد و چيزي كه در ذهن خودش بوده به من تفهيم كرد و مرا وادار كرد كه واقعيت را كامل نگويم. من وجدانم را نميتوانم زير پا بگذارم و مردانه روي كاري كه انجام شده ايستادهام. در روز بازسازي صحنه گفتم كه داستان چگونه بوده اما افسر پرونده بهزور ميگفت، بگو كه دو نفري اين كار را كردهايد و اين خانم هم كه واقعا كاري نكرده و بيگناه بود بهزور ميگفت، من هم بودم. نميدانم گزارشي كه بازپرس نوشته دقيقا حرفهاي خودم است يا نه؟ در پايان طلب عفو و بخشش ميكنم و خواهش ميكنم كه يكبار ديگر مرا به آغوش خانواده برگردانند.»
سه شنبه 29 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]