تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق‌ترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798446743




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

توليدات آرشيوي و جملات متکلفانه


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: توليدات آرشيوي و جملات متکلفانه محافظه کاري جامعه شناسان در گفت و گو با حميدرضا جلائي پور  شرق نوشت: حميدرضا جلائي پور جامعه شناس و عضو هيات علمي دانشگاه تهران در گفت وگو با شرق به صورت تفصيلي به پرسش کلي شرق پاسخ داده که چرا حساسيت هاي موجود در ميان اقتصاددانان نسبت به مسائل اقتصادي جامعه که بارها به نگارش نامه انتقادي به رئيس جمهوري منجر شده در ميان جامعه شناسان تاکنون رخنه نکرده است. _-_-_-_-_-_-_  به نظر مي رسد حساسيت هايي که در ميان اقتصاددانان نسبت به مسائل جامعه وجود دارد که به صورت نقد دسته جمعي سياست هاي دولت ها عنوان مي شود در ميان جامعه شناس ها وجود ندارد. علت اين امر چيست؟ آيا تفاوت هاي موجود ميان جامعه شناسي و اقتصاد عامل است يا اين که تنوع فکري در ميان جامعه شناس ها بيشتر است يا دلايل ديگري وجود دارد؟ به طور کلي مي شود گفت که اقتصاد و ساير علوم انساني آن چنان حضوري که در عرصه عمومي بايد داشته باشند، ندارند. اين بحث عمومي در مورد حقوق و علوم سياسي و روانشناسي هم مطرح است. ولي اين بحث جالب است که اگر اقتصاد و جامعه شناسي را بررسي کنيم اين سوال پيش مي آيد که چرا جامعه شناس ها نسبت به جامعه اي که با اين همه مشکل و آسيب تبعيض مواجه است...  که اين مشکل ها و تبعيض ها براي مردم هم ملموس است. بله که براي مردم ملموس است، چرا سطح مواجهه با اين مسائل همانند اقتصاد نيست. همين سوال مي تواند پايه بحث باشد. اگر اين سوال موضوع بحث باشد بايد اعتراف کنم که اقتصاددان نيستم و بيشتر از منظر کسي که علاقه مند به جامعه شناسي است و مسائل جامعه ايران موضوع کارم هست به اين بحث مي پردازم و نه از جانب يک اقتصاد دان. به نظر من نکته قابل توجه اين است که اگر به جامعه شناسي و اقتصاد به عنوان يک رشته تجربي و ابزاري نگاه کنيد که خيلي ها نگاه کرده اند، يکي از مولفه هاي ايجاد جامعه مدرن را علوم تجربي مي دانند و اين جامعه خود زمينه گسترش اين علوم بوده و علوم تجربي را تنها فيزيک و زيست شناسي نمي دانند بلکه جامعه شناسي هم به عنوان يک علم تجربي براي شناخت جامعه مطرح بوده است. اگر از اين منظر به جامعه شناسي نگاه شود و با اقتصاد مقايسه شود مشاهده مي شود که اقتصاد به عنوان يک علم تجربي يک مقدار جلوتر از جامعه شناسي است. اقتصاد ابزارمند تر هم هست. بله. علم اقتصاد در مقايسه با جامعه شناسي جاافتاده تر است. تکنيکي تر هم شده است. بحث من معرفت شناسي نيست. در جامعه ما اقتدار يک فيزيکدان و زيست شناس تا حدودي در يک حوزه هايي پذيرفته شده است. اقتدار يک اقتصاددان هم نسبت به جامعه شناس بيشتر پذيرفته شده است. دقيق تر بخواهم بگويم جايگاه جامعه شناسي به عنوان يک رشته آکادميک جوان تر از اقتصاد است. به تعبير ديگر علم اقتصاد عمدتاً مشکلات معيشتي را شاخص سازي و بررسي مي کند. گراني، تورم را توصيف و تحليل مي کند. شاخص هاي کمي اين پديده ها بيشتر جاافتاده است.  اساساً شاخص هاي کمي اقتصاد بيشتر است و در جامعه ما متولي خاصي براي تهيه و اعلام ماهانه دارد که شاخص هاي جامعه شناسي ندارد. البته اخيراً شاخص هاي کمي قابل توجهي در کشورهاي صنعتي پذيرفته شده است. مثلاً اگر جمعيت کارتن خواب ها از يک اندازه اي بالا برود کشورهايي زنگ خطر مي دانند.  اما تهيه اين آمار در ايران براي يک جامعه شناس تقريباً غيرممکن است. تمرکز اقتصاد بر روي معيشت است و اين مساله بين اذهان خوب جاافتاده. در جامعه شناسي تمرکز فقط روي معيشت نيست. خيلي بحث ها متنوع، متمرکز و سيال است. مکاتب بسيار مختلفي وجود دارد و بحث هاي مطرح بسيار پيچيده پيش مي رود. البته عده اي اين امر را دليلي بر پويايي اين علم مي دانند ولي از سوي ديگر اين بحث مناقشه انگيز است يعني مباحث اين علم خيلي قابل تمرکز نيست. چرا جامعه اخلاقي نيست؟ چرا توسعه يافته نيست؟ چرا جامعه سکولار شده؟ براي اين بحث ها مثل تورم خيلي نمي شود به سرعت شاخصي را وسط گذاشت و بحث کرد. چه طرفدار اقتصاد آزاد باشيد و چه طرفدار مکتب سوسياليسم و چه نهادگرا و معتقد به دخالت دولت در برخي امور خيلي راحت تر مي شود در مورد مسائل اقتصادي به توافق رسيد تا پديده هاي جامعه شناسي. مثلاً در بحث آسيب هاي اجتماعي برخي جامعه شناس ها بحث را به سمت متغير سياسي پيش مي برند و برخي به سمت متغير فرهنگي مي کشانند يا تا حد متغير رواني تقليل مي دهند.  گذشته از اين که مکاتب و شاخص ها در جامعه شناسي متکثر و متنوع تر هست، موضوع خيلي رنگين کماني است مثل حوزه معيشت در اقتصاد نيست که خيلي سريع قابل تمرکز باشد و رهيافت قابل اتکايي هم از قبل ارائه شده باشد. از اين منظر خيلي ها معتقدند که جامعه شناسي علم جواني است و در مرحله تحکيم نيست و در مرحله تراکم است. بحث بعدي اين است که جامعه شناسي رشته وسيعي است يعني يک نظرسنجي در مورد نظر مردم درباره دولت را هم مي گويند کار جامعه شناسي و يک عده هم اسم اين کار را گذاشته اند پژوهشگري. فهم يک دوره و تمدن هم جزء جامعه شناسي هست. بنابراين با طيف وسيعي مواجهيم که معلوم نيست چه کسي جامعه شناس است. در اقتصاد هم مکاتب مختلفي هست ولي به اين تنوع نيست. اين مشکل در اين رشته هست از اين ور هم چقدر مدعي ضمني دارد. يک عده دين شناس هستند که مي گويند از جامعه شناس هاي داراي علم سکولار يا حتي برخي مي گويند علم يهودي ها جامعه را بهتر مي شناسيم. خيلي از فلاسفه و معرفت شناس هاي ضمني مدعي هستند جامعه را بهتر مي شناسند. اگر در نطق هاي سياستمدارها دقت کنيد همان جور که احساس قدرت مي کنند که ميليارد ها دلار پول تحت قدرت شان است مدعي مي شوند که حقيقت جامعه را هم بهتر مي شناسند حتي اپوزيسيون را نگاه کنيد خيلي هاشان به طور ضمني مدعي شناخت جامعه هستند. خيلي از کساني که درگير تبعيض ها و آسيب هاي اجتماعي هستند مدعي هستند که جامعه را بهتر مي شناسند. فردي هست به نام سيدجواد طباطبايي که اهل تحقيق و کتاب نوشتن است. ايشان مي گويند که تمام بحث هاي جامعه شناس ها در طول 50 سال گذشته همه ايدئولوژي هاي جامعه شناسانه است. به همين راحتي و بدون زحمت دادن به خود که بداند جامعه شناسي چي هست و تا الان نسبت به جامعه ايران چه گفته شده است و بدون زحمت دادن براي خواندن اينکه احمد اشرف 30 سال پيش در مورد ايران چه گفته است يا کاتوزيان چه گفته. اين بحث پست مدرن ها در غرب هم هست که مي گويند اين رشته مرده است. رشته اي که هنوز در ايران بالغ نشده و در دوره جواني است و مکاتب آن جانيفتاده و بحث ها و ادبياتش جانيفتاده لذا در چنين فضايي نمي شود انتظار داشت جامعه شناس ها مثل اقتصاددانان بر روي مسائل تمرکز پيدا کنند. عامل بعدي، ظهور جامعه شناسي در انتقاد از سنت است و بخش مهم سنت هم دين است. جامعه شناسي چون سنت و مذهب را نقد مي کرده نيروهاي مذهبي نسبت به آن شکاک هستند. خيلي تفاوت دارد با اقتصاد که بيکاري را بررسي مي کند که ثواب هم دارد. حال، جامعه ما که مذهبي هم هست هنوز نسبت به جامعه شناسي نگراني دارد. حال، جامعه شناسي را از ديد يک علم ابزاري و تجربي نگاه نکنيم به قول هابرماس که مي گويد اين يک نگاه به معرفت است و يک نگاه به رشته جامعه شناسي است. يک نگاه هم اين است که اين علم را رهايي بخش و انتقادي ببينيد. اين ربطي هم به ملاحظات کنوني هابرماس ندارد. پارتو هم در قرن 19 مي گويد جامعه شناسي استدلال انقلابيون است. وضع موجود را نمي پذيرند و دليل مي آورند تا بقيه را براي تغيير متقاعد کنند. برخي که در جامعه شناسي سهم دارند همانند دورکهايم، وبر يا مارکس، در قرن بيستم هم گرامشي و نئومارکسيست ها هستند که معتقدند جامعه شناسي استدلال هاي انقلابيون است و به نظر من جامعه شناسي رشته استدلال هاي اصلاحيون است يعني کساني که روش هاي انقلابي را نقد مي کنند و رد مي کنند ولي دنبال تغيير هستند که براي اصلاح دليل مي آورند. اين خاصيت عصر روشنگري است. طبيعي است در برابر اين رشته مقاومت مي کنند. مخصوصاً نظام هاي سياسي.  در چارچوب وقايع ايران، پيش از انقلاب فردي به نام دکتر شريعتي با ادعاي لحاظ رويکرد جامعه شناسي ظهور مي کند و مقبول جامعه هم مي شود ولي ديگر نه تنها مردم به جامعه شناس ها اقبالي نشان نمي دهند بلکه روشنفکر ها هم در بيان دلايل روي کار آمدن دولت اصلاحات بسط انديشه هاي فلسفي دکتر سروش را موثر مي دانند. بنابراين کسي از انديشه هاي اصلاح گرايانه جامعه شناسان سخن به ميان نمي آورد و جامعه شناسان با انگيزه اي همچون شريعتي به وجود نمي آيد. البته در اين سي، چهل سال، دنيا و کشور ما خيلي تغيير کرده در يک دوره نقشي که جامعه شناسي در ايران ايفا کرد معرفي انقلاب بود. البته فقط شريعتي نبود خيلي هاي ديگر هم بودند و به يک تعبيري انقلاب را راه رهايي اين کشور معرفي مي کردند. بعد از انقلاب هم معتقدم اصلاح يک چنين نقشي را داشته است. اتفاقاً معرفي انقلاب و اصلاح نمي خواهم بگويم که کار جامعه شناس بود ولي در علم هم نمي شود خيلي مرزکشي کرد ولي بحث هاي دکتر سروش نگاه به همين جامعه و درباره همين جامعه است ولي بر خلاف اقتصاد است. با اين وضعي که وجود دارد باز هم جايگاه جامعه شناسي خوب است.  يعني جامعه شناس ها محافظه کار هستند؟ نمي شود گفت. در شغل جامعه شناسي اگر طرف بخواهد به حقيقتي که در تحقيق هست متعهد باشد در خيلي از زمينه ها زندگي اش و امنيت شغلي اش از ميان مي رود و لذا به سمت يک سري توليدات آرشيوي پيش رفته ايم. يک چيز هايي توليد مي شود و طرف هم استاد مي شود ولي تاثير موثري ندارد.  جامعه شناس ها تا چه حد وارد مشاغل مديريت دولتي شده اند. چون برخي از اقتصاددانان به واسطه حضور در دولت با بسياري از کاستي ها آشنا شده اند. به آن معنا که فلان جامعه شناس در فلان دولت چه کار کرده را نمي شود گفت ولي در هر سه دوره يعني انقلاب، سازندگي و اصلاحات جامعه شناس ها خيلي نقش داشته اند. در دولت سازندگي هم وقتي بحث توسعه راه افتاد بحث جامعه شناسي خيلي کمک کرد. خيلي از حرف هاي عظيمي، کاتوزيان و بشيريه محتواي جامعه شناسي داشت.  دولت ها تاکنون چقدر به جامعه شناس ها بها داده اند، مثلاً در وزارت رفاه و تامين اجتماعي؟ برخي از اساتيد رفتند و پست هم گرفتند ولي رشته و تحقيقات جامعه شناسي هم در دوره اصلاحات تاثيرگذار بود و لگد هم نخورد و به آن بها داده شد. آقاي خاتمي دشمن علوم انساني نبود و اين علم را امريکايي نمي دانست. عامل ديگري که در جامعه شناسي مهم است مشکلي است که به نظر مي رسد خود جامعه خوب تعريف نشده. وقتي روزنامه جامعه را تاسيس کردم آرزويم اين بود که جامعه را جا بيندازم و تفاوت آن را با توده جا بيندازم. الان کسي که با خودش فکر مي کند و حرف مي زند مي تواند موضوع جامعه شناسي باشد چون اين حرفي که با خودش مي زند زبان است و زبان بحث اجتماعي است و فرد هم اينجا يک امر اجتماعي است. تا اينکه دو نفر با هم ارتباط دارند يا دوستانه يا دشمنانه يا رقابتي بعضي ها مي گويند که واحد تحليل اجتماعي است. تا گروه هاي اجتماعي و نهاد هاي اجتماعي تا جامعه ملي و جامعه جهاني.  ولي من فکر مي کنم رشد جامعه شناسي تا قبل از نشان دادن ظواهر جهاني شدن با تمرکز بيشتر روي جامعه ملي بوده است و ما از اين موضوع نبايد غافل شويم. بايد واحد تحليل جامعه شناختي را جامعه ملي گذاشت که در معرض امواج جامعه جهاني است. يعني بايد روي چنين سطحي کار کرد ولي خيلي ها چنين کاري نمي کنند. تحليل آنها خيلي پراکنده است. لذا جامعه شناسي بيشتر در سطح نظرسنجي پيش مي رود. به اعتقاد من هم بايد جامعه ملي و هم جامعه جهاني را جدي گرفت. مشکل بعدي اين است که جامعه شناسي يک علم انتقادي است حتي اگر علم تجربي باشد لذا امنيت شغلي مي خواهد. برخي کشورها فهميده اند که دانشگاه علوم اجتماعي براي حيات جامعه بايد باشد و در خدمت جامعه و انتقاد قرار گيرد لذا حرف هاي جامعه شناسي رشد مي کند کما اين که هم اکنون هم رشد جامعه شناسي در امريکاست. اصلاً احياي مارکسيست جديد هم در امريکا بوده است. ولي در کشور ما هنوز چنين نگاهي جا نيفتاده لذا جامعه شناس ها به سمت توليد کار آرشيوي مي روند که موثر هم نيست ولي اگر کسي بخواهد کار پويا بکند که براي جامعه هم فايده اي داشته باشد مي فهمد که اگر جامعه بيمارستان مي خواهد دانشگاه آزاد هم مي خواهد. پس امنيت شغلي و تلقي دولت از دانشگاه هم مهم تر است.  اين وضع و تلقي در مورد دانشکده هاي اقتصاد هم وجود دارد. اين تلقي به آنها هم فشار مي آورد ولي فشاري که به آنها وارد مي آيد بيشتر به مانع برمي خورد چون مي گويند ما راجع به بيکاري کار مي کنيم ولي به رشته جامعه شناسي لازم نيست مستقيم فشار بياورند. الان من معتقدم که پديده پان يک خطر ملي است. پان ترکيست، پان کرديسم، پان عربيسم و پان بلوچيسم. پان به شکل قوم مدارانه خطري است همانند بنيادگرايي اسلامي. حالا خيلي از اساتيد مي گويند آقا اين بحث ها را ول کنيد. اينجا بحث تعهد علمي چه مي شود؟ بستگي دارد به خود افراد و توانايي ها و اعتقادشان، زور هم که نمي شود کرد. من بحث تاسف آور تر بگويم، بهترين کتاب هايي که در مورد انقلاب اسلامي نوشته شده به زبان انگليسي و در خارج از کشور بوده است. نکته بعدي که مهم است آموزش جامعه شناسي در ايران نبايد متکلفانه باشد. جامعه شناسي رشته اي است براي مطالعه آسيب هاي اجتماعي و تبعيض هاي اجتماعي و جنبش هاي اجتماعي، رشته اي براي مطالعه جامعه که الان يک بعد متکلفانه پيدا کرده. براي اينکه جامعه شناس باشيم بايد فلسفه تاريخ و معرفت شناسي را بدانيم ولي نبايد فراموش کنيم که ما جامعه شناسيم نه فيلسوف. الان در جامعه ما کساني نان جامعه شناسي را مي خورند ولي حرف هاي قلمبه سلمبه فلسفه اجتماعي و معرفت شناسي و بحث دين شناسي مي زنند. در جامعه شناسي اينها را مي خوانيم تا جامعه شناس خوبي باشيم. جامعه شناس هاي معروف جهان از بنيانگذاران آن را در نظر بگيريد وبر، دورکهايم، مارکس تا نسل ميانه پارسونز تا الان هابرماس و گيدنز يک نفر از اينها نيست که در مورد جوامع خودشان يک ليبل نظري نداده باشند و تحقيق راتجربه نکرده باشند ولي در کشور ما مي شود اين کارها را نکرد ولي استاد بنام جامعه شناس بود و حرف هاي قلمبه سلمبه زد ولي اين گونه محقق خوب تربيت نمي شود. جامعه شناسي مي خواهد به آن جواني که با عقل عرفي خودش جامعه را بررسي مي کند بياموزد تا کمي عميق تر بررسي کند. بعضي وقت ها ما همين عقل عرفي دانشجو را هم مي گيريم تا کمي حرف متکلفانه بزند تا ما خوشمان بيايد. در صورتي که دانشجو بايد تحقيق کند و نظريات جامعه شناسي بايد در خدمت تحقيق باشد. من معتقدم حرف هاي يک جامعه شناس را يک فرد ديپلمه بايد بتواند بفهمد ولي ما به جايي رسيديم که حرف هاي ما را گاه بيش از چند جامعه شناس کسي نمي فهمد. درست مثل يک پزشک که وقتي در مورد مريضي يک فرد صحبت مي کند آن فرد بفهمد که مرضش چيست. البته برخي هم براي اينکه تيزي حرف هايشان را در جامعه شناسي کاهش دهند به سمت حرف هاي متکلفانه پيش مي روند.  در اقتصاد يکسري از شاخص ها به صورت عمومي درک شده است. در جامعه شناسي هم اين اتفاق بايد رخ دهد و حتي الان که برخي شاخص ها به طور عمومي فهميده مي شود به جاي چنين بحث هايي حرف هاي متکلفانه مي زنيم. به عبارت ديگر محققان جامعه شناسي که زحمت مي کشند تا بحث هاي نظري را مثل لباس تن جامعه ايران کنند يا يک لباس نظري خاصي در نظر مي گيرند بيشتر تحت فشار قرار مي گيرند. به آنها دو برچسب از پيش تعيين شده مي زنند. يکي اينکه مي گويند اينها ژورناليست هستند. اصلاً مارکس ژورناليست بود واصل حرف هايش را در روزنامه ها زد و بعد کتاب شد. دغدغه وبر اين بوده که چرا دولت آلمان بايد دست عده اي زمين دار از شرق کشور باشد تا در برابر انگليس و فرانسه اينقدر بي عرضه باشد؟ اين دغدغه اصلي وبر بود. آخر هم رفت وارد شوراي قانون اساسي شد. اگر در جامعه ما کسي اين کار را مي کرد مي گفتيم سياسي کار است. يک تحقيق تجربي اين نيست که ليست علت ها رديف شود. در پاسخ به اين سوال که چرا اعتياد رشد کرده بي نهايت علت وجود دارد ولي يک تحقيق تجربي که نمي گويد بي نهايت علت به دست آمده است. علت موثر چيست؟ اگر همه علل را کنار هم بگذاريم مي شود تحقيق دايره المعارفي. والا شايد در ابتداي کار تحقيقي و تجربي هر جامعه شناسي به يک علت برسد ولي به مرور همه متوجه علت اصلي مي شوند. همان طور که اقتصاددان ها بيماري هلندي را پس از چند سال بحث جا انداختند. ديگر نه اصلاح طلب ها و نه اصولگراها نمي توانند اين بيماري را جدي نگيرند. الان در مورد اعتياد و افزايش جرم اين همه تحقيق مي شود ولي کسي علت يابي درست نمي کند. چرا جامعه اي که قرار بود از 30 سال پيش به سمت معنويت حرکت کند دروغگو و معتاد از آب درآمده است. اينها علل موثر دارد که بايد گفت. بعضي احساس ناامني مي کنند و نمي گويند، برخي هم به دنبالش نيستند. ولي در بازار تحقيقات ميان جامعه شناس ها و سازمان ها تحقيق ها انجام مي شود و پولي رد و بدل مي شود و دولت هم گزارش مي دهد که تحقيق کرده ايم ولي اکثر اين تحقيق ها صوري است. به رغم اين نقد ها در مجموع جامعه شناسي و علوم اجتماعي در ايران ناکام نيست. علوم اجتماعي در ايران آرام آرام بالغ مي شود. رشته قابل توجهي است البته نه در مقايسه با اقتصاد و رشته هاي مهندسي. اگر همين تحقيق هاي علوم انساني نبود جامعه ما وضعش خيلي بدتر از اين مي شد ولي همه عامل اين نيست ولي موثر بود. مطابق تئوري هاي جامعه شناسي در اين جامعه هر روز بايد منتظر يک شورش باشيم ولي اين جامعه سرجمع خودکنترل است فقط به خاطر موضع دولت نيست چون ادبياتي در جامعه دارد جا مي افتد که قرار نيست هر مساله علم شود و بلوايي براي آن راه بيفتد. قبل از انقلاب در محافل مذهبي چهار تا بي حجاب را عاملي مي کردند براي مراجعه و همراهي با انقلاب. الان دو تا پنج ميليون معتاد هست ولي علم نمي شود چون مشکلات جامعه جديد شهري پذيرفته شده که هر جوري نمي شود اداره اش کرد. از اين نظر، جامعه ايران نسبت به 30 سال قبل خيلي رشد کرده و علوم اجتماعي در اين خصوص نقش داشته است. فکر نمي کنيد جامعه شناس ها بعد از انقلاب از سوي مردم تخطئه شده اند؟ دو دسته انقلاب کردند. يک عده واقعاً به دنبال توسعه بودند. به شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي دقت کنيد. انقلاب هم که پيروز مي شود مهندس بازرگان رئيس دولت مي شود تا معلوم شود که چه کساني انقلاب کردند. امام خميني که از پستو کسي را نخست وزير نکرد. معلوم است که در انقلاب همين افراد مطرح بودند. بخشي از نيروها که خيلي هم در حاشيه بودند دنياي مدرن را تخطئه مي کردند و مخالف جامعه شناسي هست هنوز هم هست. 27 سال پيش که انقلاب فرهنگي شده دفاع هايي که از علوم انساني شده هنوز هم جزء کتاب هاي درسي است. کتاب علم الاجتماع دکتر سروش هنوز کتاب درسي دانشگاه هاست. اين دو نيرو را بايد با هم بررسي کرد. البته خيلي خوب است که اين مقاومت غيرقابل توجيه آسيب شناسي شود. البته اين بررسي دانشگاه و تحقيقات آزاد مي خواهد. الان به طور کلي بورسيه علوم اجتماعي به خارج قطع شده است. آن هم کشوري که درآمد نفت دارد. آيا به جاي هزينه کرد جاري نبايد کار زيربنايي هم کرد؟ تحولات نيم قرن گذشته که از انقلاب تا جنگ طولاني و دوره سازندگي و اصلاحات را دربرگرفته براي يک جامعه فرصت مغتنمي است تا جامعه شناسي بالغ شود ولي در ايران اين اتفاق نيفتاده در حالي که در فرانسه يک انقلاب براي بالغ شدن جامعه شناسي کافي بود. من به بدبيني شما نيستم، چون معتقدم که جامعه شناسي رو به جلو در حال حرکت است، شاخص اش هم اين است که هم اکنون تحقيق هاي جدي هم مي شود هرچند هابرماس نداريم ولي خارجي ها هم از همين تحقيق هاي داخلي ها استفاده مي کنند. سيستم آموزشي و ارزيابي و تحقيق ها بايد به سمت آموزش تجربي و قابل وارسي پيش برود. از اين گونه تحقيق ها هم بايد حمايت شود. دانشجو ها بايد در توصيف و تبيين پديده هاي جامعه شناسي تشويق شوند چون هنوز ما در اين زمينه ها مشکل داريم. ما الان با تراکم آسيب هاي اجتماعي مواجه هستيم، اعتياد، حاشيه نشيني و بسياري ديگر ولي در دو سال گذشته 120 ميليارد دلار دولت درآمد نفتي داشته است. طبيعي است که با يک فوت نمي شود تمام اين مسائل را حل کرد ولي دولت بايد براي ايجاد يک بانک اطلاعاتي هزينه کند. بالاخره در اقتصاد، بانک مرکزي آمار اقتصادي را منتشر مي کند ولي در حوزه جامعه شناسي و آسيب هاي اجتماعي چه؟ البته من به شخصه با ديده ترديد به آمار دولتي نگاه مي کنم ولي بالاخره براي شاخص هاي اجتماعي هم لازم است آمار هاي توصيفي داشته باشيم. البته برخي هم افتخار مي کنند که آمار اجتماعي نداريم. در مقابل در غرب با تکيه بر همين آمارگيري ها بسياري از مسائل مثل استعمال دخانيات و الکل و ايدز را کاهش داده اند. بانک اطلاعات نه در خدمت وزير بلکه بايد در خدمت تحقيق براي مردم باشد و مردم بايد در جريان رشد آمار يا کاهش آن قرار گيرند. به نظر شما علت اصلي ممانعت دولت از ارائه آمار اجتماعي چيست؟ الگوي مورد تبليغ ما ايدئولوژيک است که مسائل آرماني را تبليغ مي کند و طبيعي است در چنين شرايطي اگر معلوم شود که با بحران اجتماعي روبه رو شده ايم اين عده ناراحت مي شوند. لذا به دليل ناامني اجتماعي نانوشته خيلي ها مي دانند که خيلي چيز ها را نبايد بگويند. اگر با اين وجود حرکت هايي هم مي شود به دليل سيلي جامعه به دولت است که مثلاً اقتصاددان ها دعوت مي شوند تا رودرروي دولت نقد هاي خود را بگويند که در مجموع حرکت مثبتي هم هست.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن