واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مائده جان رسید( بخش دوم)
مولانا جلال الدین محمد بلخی ، خداوندگار شعر وعرفاندر قسمت پیشین به بررسی رمضانیات در اشعار شاعران سبك خراسانی نیمه دوم واشعار صوفیانه وعارفانه پرداختیم و سیر صعودی آن را به سوی درك جان رمضان مشاهده كردیم. نقطه اوج درك رمضان و دیدن جان آن را در اشعار مولانا خواهیم یافت. ملای روم تا قبل از طلوع شمس از تبریز، بربلندای مقام علمی و فقهی تكیه زده بود و تعداد زیادی طلبه جویای علم درمحضر درس او حاضر می شدند. جلال الدین محمد بلخی در آن زمانه روح سركش، جان شیفته و عطش ناكش را در زیر لباده علم پنهان ساخته بود و شمس سرزده از تبریز، آن جان منتظر را دید، یافت و دریافت. بعد از آن است كه مولانا به عارفی شوریده بدل می شود، درس و بحث و علم دین و نیك نامی اش را به كناری می نهد و فارغ ازتمام زنجیرها ، سماع كنان در پی عشق می چرخد و می رقصد و به عارفی بزرگ و خداوندگار سخن بدل می شود. عطار صوفی بزرگ نیشابوری در ملاقاتی با جلال الدین محمد خردسال این شیفتگی ها را از پس سالیان دراز آینده مشاهده كرده ، خطاب به پدرش گفته بود: این فرزند را گرامی دار زود باشد كه از نفس گرم ، آتش در سوختگان عالم زند.(10)" شادمانه ترین شعرها و شعرترین شعرها از آن مولاناست. شوریده ایی كه با وجود بی اعتنایی به شعر و قواعد آن زیباترین سروده های تاریخ شعر فارسی از آن اوست... زیباترین صحنه های تقابل عشق وعقل و ... جذابترین تابلوهای هنری معرفتی را او رقم زده است. دو دوره زندگی مولانا شاید از شگفت انگیزترین دوره های زندگی یك شاعر در تاریخ شعر فارسی باشد. كدام شاعر است كه به لك لك با این نگاه نگریسته باشد:عارف مرغانست لك لك، لك لكش دانی زچیست؟ ملك لك، والامرلك و الحمد لك یا مستعان"(11)مولانا بر همه پدیده های پیرامونش این چنین می نگرد، عشق و عرفان در چشمان او نشسته است از این روست كه در هر چیز و هركس ، عاشق و عارفی تام می یابد. مولانا از داستان های كوچه و بازار ، از مثل های عامیانه بزرگترین درس های عارفانه را می سازد و مثنوی معنوی را به دائرة المعارف عرفان اسلامی بدل می سازد.مولانایی كه در لك لك تسبیح گوی حق را باز می جوید در رمضان ، ماه ضیافت الله چه می جوید و چه می بیند؟ " بی لاف و گزاف مولانا رمضان ستاترین شاعر تاریخ شعر فارسی است. مولانا را باید پدر رمضان ستایی نام نهاد . از تیررس نگاه مولانا ریزترین و ظریف ترین ظرفیت های ماه مبارك نیز دور نمانده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصر به فرد دارد و هم در وداع با رمضان... شكوهمندترین سروده ها را دارد... اسراری كه مولانا در اثنای رمضان سروده ها ، از جان رمضان بیرون كشیده است قابل اهمیت است. مولانا( همانند ناصر خسرو) ماههای مبارك رجب و شعبان را نیز در شعر آورده است.نك ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند وزسوختگان ره، گرمی وطلب بیندو درباره شعبان: رجب بیرون شد و شعبان درآمد برون شد جان زتن، جانان درآمددم جهل و دم غفلت برون شد دم عشق و دم غفران درآمددهان جمله غمگینان بخندد از این قندی كه در دندان درآمدبزن دست و بگو ای مطرب عشق كه آن سرفتنه پاكوبان درآمدآنكه در ماههای رجب و شعبان چنین بی باده می خروشد، با باده های مستانه رمضان چگونه از سینه خروش برمی كشد ؟این دهان بستی دهانی باز شد تا خورنده ی لقمه های راز شدلب فروبند از طعام واز شراب سوی خوان آسمان می كن شتابو یا: آمده ماه صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مائده جان رسیدجان زقطعیت برست، دست طبیعت ببست قلب ضلالت شكست، لشكر ایمان رسیدو در دیگری می سراید:روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست تن همه قربان كنیم جان چوبه مهمان رسیدصبر چو ماهی است خوش، حكمت بارد ازو زانكه چنین ماه صبر بود كه قرآن رسیداین مولاناست كه روزه را خود شراب می داند و رمضان را ماه عشرت:آمد قدح روزه، بشكست قدح ها را تا منكر این عشرت، بی باده طرب بیندماه رمضان آمد، آن بند دهان آمد زد بر دهن بسته تا لذت لب بیندرمضانی كه مولانا آن را تجربه كرده است با دیگر رمضان ها كاملاً متفاوت است او سیراب از قدح های روزه است وسیر از طعام آسمانی.دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سراییدر این مه چون در دوزخ ببندی هزاران در زجنت برگشایینخواهد ماند این یخ زود بفروش بیاموزا خدا این كدخداییبیامد جان كه عذر خویش خواهد كه عفوم كن كه جان عذرهاییدر این مه عذر ما بپذیر ای عشق خطا كردیم ای ترك خطاییبخنده گوید او: دستت گرفتم كه می دانم كه بس بی دست و پاییترا پرهیز فرمودم، طبیبم كه تو رنجور این خوف و رجاییخمش كردم كه شرحش عشق گوید كه گفت اوست جان را جانفزاییاگر عید فطر همه خلق شاعر و غیر شاعر بعد از 30 روز روزه داری است، عید مولانا درست با آمدن رمضان فرا می رسد.آمد رمضان و عید با ماست قفل آمد و آن كلید با ماستبر بست دهان و دیده بگشاد و آن نور كه دید با ماستآمد رمضان به خدمت دل و آنكس كه دل آفرید با ماستدر روزه اگر پدید شد رنج گنج دل ناپدید با ماستكردیم ز روزه جان و دل پاك هر چند تن پلید با ماستروزه به زبان حال گوید گم شو كه همه مزید با ماستدر غزل های سبك عراقی همواره به كم خوردن و كم خوابیدن اشاره شده است ، اما رمضان و روزه در همان غزل ها رندانه نقد شده است و این مورد در شعر مولانا هرگز جایی ندارد. مولانا هیچ دلیلی نمی بیند و هیچ بها و بهانه ایی نمی یابد تا رمضان را ولو مصلحتی به طنز و طنازی بنگرد.(12)عید مولانا به راستی با رؤیت ماه رمضان ، حلول می كند و " بخت سعید" وی با طلوع آفتاب عشق در افق رمضان است كه بر وی می خندد از اینروست كه مولانا اینچنین در طرب آمده ، پای كوبان زیباترین شعرها را در ستایش رمضان می سراید چرا كه ما" مو می بینیم " و مولانا" پیچش مو"، گویا او در این ماه بی واسطه ، بی حضور جسم مهمان خداست ، جان در مقابل جانان و عاشق بی پرده در برابر معشوق . و كدامین عاشق راستین است كه بر این عیانی جان نبازد." مولانا در قصیده بلند بالایی كه با ردیف صیام دارد، به چندین و چند راز رمضان و روزه یك جا و البته به طور بی سابقه اشاره می كند:می بسازد جان و دلرا بس عجایب كان صیام گر تو خواهی تا عجب گردی عجایب دان صیامگرتو را سودای معراج است بر چرخ حیات دانكه اسب تازی تو هست در میدان صیامهیچ طاعت در جهان آن روشنی ندهد ترا چونكه بهر دیده دل كوری ابدان صیامچونكه هست این صوم نقصان حیات هر ستور خاص شد بهر كمال معنی انسان صیامچون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود پس مهیا كرد بهر مطبخ ایشان صیامچیست آن اندر جهان مهلك تر و خونریزتر بر دل و جان و جا خونخواره ی شیطان ، صیامخدمت خاص نهانی تیز نفع و زود سود چیست پیش حضرت درگاه این سلطان صیامدر تن مرد مجاهد دوره مقصود دل هست بهتر از حیات صدهزاران جان صیامگرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج ركن لیك والله هست از آنها اعظم الاركان صیاملیك در هر پنج پنهان كرده قدر صوم را چون شب قدر مبارك هست خود پنهان صیامسنگ بی قیمت كه صد خروار ازو كس ننگرد لعل گرداند چو خورشیدش درون كان صیامبس شكم خاری كند انكو شكم خواری كند نیست اندر طالع جمع شكم خواران صیامخاتم ملك سلیمانست یا تاجی كه بخت می نهد بر تارك سرهای مختاران صیامخنده صایم به است از حال مفطر در سجود زانك می بنشاندت بر خوان الرحمان صیامشهوت خوردن ستاره نحس دان تاریك دل نور گرداند چو ماهت در همه كیوان صیامشهوت تن را تو همچون نیشكر در هم شكن تا درون جان ببینی شكر ارزان صیامقطره ایی تو سوی بحری كی توانی آمدن؟ سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیامپای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم زانك هست آرامگاه مرد سرگردان صیامگر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویش هست سر نورپاك جمله قرآن صیامبرسر خوان های روحانی كه پاكان شسته اند مرترا همكاسه گرداند بدان پاكان صیامدر صیام ارپا نهی شادی كنان نه با گشاد چون حرامست و نشاید پیش غمناكان صیامزود باشد كز گریبان تا سربرزند هر كه در سر افكند ماننده دامان صیام(13)عذر نگارنده را در آوردن این قصیده طولانی بپذیرید، كوتاه كردن و یا حذف اشعاری چنین عمیق و چنین شیرین و درباره رمضان بسیار دشوار است." بر خلاف فرخی كه روزه را مخرب ذات می دانست و مضر حیات ، مولوی می گوید:اگر آتش است روزه، تو زلال بین نه كوزه تری دماغت آرد چو شراب همچو آذرچو عجوزه گشت گریان شه روزه گشت خندان دل نور گشت فربه تن موم گشت لاغر(14)مولانا نه تنها در قله شعر عارفانه ایستاده است، در رمضان ستایی نیز گوی سبقت از همگان ربوده و نقطه عطفی در سیر و صعود رمضان ستایی در اشعار فارسی است.از رب رمضان درخواهیم كه دید جان بین عطایمان كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 591]