واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درد و دل یک همسر معتادافتاده در باد (12)
برای خواندن مقاله ی قبل اینجا را کلیک کنید. آیا تا به حال شرح حال همسر یک معتاد را شنیدهاید؟ اگر پاسخ مثبت است، چقدر در مورد آن فکر کردهاید؟ واقعیت این است که تقریباً هر فردی ، حداقل یک خانوادهای را که معتادی در آن است، میشناسد، اما خیلی ذهن خود را معطوف به ساختار درون خانواده نمیکند. به دستنوشتههای زیر که شرحی بازنویسی شده از یک واقعیت در اطراف ما است توجه کنید: این جمله در پاسخ به این سوال که دوست داشتی همسرت چگونه باشد، داده شده است: - دوست دارم شوهرم، مهربان باشه.- به من عشق بورزه.- زمان تنهایی بیشتری را با من بگذراند. متأسفانه هر وقت تنها میشویم، حوصله مان از هم سر میرود.- ما بلد نیستیم با هم وقت بگذرانیم.- ما بلد نیستیم از خودمان، از مشکلاتمان، از توقعاتمان و از خیلی چیزهای ساده دیگه برای هم حرف بزنیم.- زندگی ما معطوف به مواد است. هر وقت مواد هست، زندگی هست. راستی، چقدر سهراب به جا گفته است: «تا شقایق هست زندگی باید کرد.» اگه الان سهراب تو زندگی ما بود دیگه حرف از بودن سیب و انار نمیزد. دیگر کودکان ما سرخی سیب و گلگوئی انار را فراموش کردهاند.- دوست دارم مهمون بیاد، مهمونی بریم، اما دریغ از مهمون و مهمونی رفتن. - چقدر دلم میخواست که یه شب با شوهرم دوتایی، غذا درست کنیم، فیلم نگاه کنیم، با هم حرف بزنیم، با هم از دل تنگی هامون بگیم.- زندگی ما برامون وظیفه شده نه دوست داشتن. ما حتی نمیتوانیم به هم اعتماد داشته باشیم.- ما محرم راز هم دیگه نیستیم. یه شب که شوهرم در شعف از تأثیر مواد بود، برای رفیق دود و دم خودش از روابط خصوصی و خلوتمون، از اینکه باید زندگی را یک کتابخانه بزرگ در نظر بگیریم و زن را همچون یک کتاب، و اینکه تعهد بخشیدن به یک زن جز حماقت هیچچیز دیگهای نیست، حرف میزد. اگه شما باشید، تعهد براتون معنا دارد؟ .... میترسم یه وقت حس انتقام به سراغم بیاید.- خیلی وقتها دوست داشتم که تو کارهایم با هاش مشورت کنم. اما حیف که خیلی جاها قبولش ندارم.- در زندگی ما کادو گرفتن و کادو دادن چقدر مسخره به نظر میرسه! حسرت کمترین دلخوشیها در چشمان بچهها یم همیشه برق میزنه.- حسرت نظر دادن شوهرم در مورد رنگ روسری، مدل لباس، کوتاهی و بلندی موی سر و خیلی چیزهای ساده دیگه به دلم مونده.- خدا نکنه مریض بشم. خیلی خنده داره، هر وقت مریض بشم، سمبل بهانهجویی تلقی میشم. یه چیزی هم به شوهرم بدهکار میشم.- دوست داشتم از خودم، از احساساتم، از درونم، از اینکه آیا در زندگی مشکلی دارم یا نه، ازم سوال کنه.- دوست داشتم بدونم اگه منو نبینه، برام دلتنگ میشه یا نه؟- دوشت داشتم زندگی و خانه براش مهم باشند. دوست داشتم به ما نشون میداد که دوستمون داره.- دوست داشتم بتونم روی حرفاش حساب کنم. دوست دارم با هاش سفر برم. دوست دارم اگه کاری را بهش میسپارم، بهش اطمینان کنم، اما دریغ و حسرت که نمیتوانم.- خیلی وقتها اعتقاد دارم که شوهرم پدرخوبی برای بچهها نیست. نمیتواند این باور را در من ایجاد کند.- دوست دارم یه جوری با من صحبت کنه که به من این حس را که با یک مرد قوی دارم صحبت میکنم، منتقل کنه.- نوع حرف زدنش برام خیلی مهم است، کلمه «عزیزم» را که خیلی دوست دارم، فقط زمانی به کار میبره که با من کاری داره.- همیشه حسرت به دل موندهام که از خواب بیدار شوم و ببینم که سفره صبحانه را پهن کرده است. - دوست داشتم یه کمی به ظاهرش اهمیت میداد. این اون آدمی نیست که من باهاش ازدواج کردم. این اون آدمی نیست که قبل از ازدواج روزی هزار دفعه از آرزوهاش برام میگفت و هر دفعه با یک لباس قشنگ و گل در دست به سراغم میآمد... !!!- اینها خواسته زیادی نیستند، اما شوهر من دیگه توان حداقلها راهم نداره. این ها درد و دل یک همسر بود. یه همسر خسته . اگر پیش آمد و پای درد و دل یکی از این آدهای خسته نشستید ، برای ما هم روایت زندگی شان را بفرستید.با ایمیل[email protected] نویسنده : دکتر نیکو زاده - تبیان :قرص های شادی بخش اكستازی؛ انتخاب سوم آیا قرص اکس اعتیادآور است؟ کنترل خشم در اعتیاد از یه نخ سیگار تا اعتیاد « من هرگز معتاد نمی شوم »عوامل محافظت کننده و خطر آفرین در سوء مصرف مواد آیا مصرف مواد اعتیاد آور، حد و مرز سنی دارد؟ می کشمت پدر!! همسفر مرگ خطر، در كمین است
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]