واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام به همه ي دوستاي گلم.
راستش چند شب پيشا با يكي از دوستا داشتيم صحبت مي كرديم نميدونم چي شد بحث كشيده شد به خاله ريزه و قاشق سحر اميز و شوهرش اقاي نقاش،كه من هرچي فك كردم اين اقاي نقاشو يادم نيمد كه نيمد و خلاصه از اونجايي كه عاشق خاله ريزه بودم و دلم كلي واسه كارتونش تنگ شده بود كلي سرچ كردم و گشتم تا يه سري عكس كه مربوط به كارتوناي قديمي بود از چندجايي پيدا كردم.خلاصه رفتم تو خاطرات خوب و قشنگ بچگيامو كارتونايي كه مي ديدم و ...تو 1جمله:كلي حال و هوام عوض شد.گفتم عكسارو بذارم شايد بقيه هم يه چرخي تو خاطرات چند سال پيششون بزنن و يه حال و هوايي عوض كنن.
عكسا نسبتا زيادن،هرچند تا رو كه شد الان مي ذارم،بقيه رم كم كم ميذارم.اميدوارم لذت ببريد از همون خاله ريزه شروع مي كنم
اي جاااااانم اين فسقليه خاله ريزه كه كوچيك مي شد هي خاله ريزه رو مي چلوند،اون موقع ها انقد دوس داشتم جاي اون بودم
پسر شجاع(خانوم كوچولو،شيپورچي،پدر پسر شجاع يادش به خير... )
چوبين(بورونكا،خرسه،قورباغه قرمزه كه دهنشو باز ميكرد بچشم مي پريد بيرون از تو دهنش )
اه چقد من از اين 2تا بدم مي اومد واسه بورونكا خبر مي بردن و مي اوردن
من اون موقعها سردرگم بودم كه اگه قورباغه سبزه،چرا اين تو قرمزه،اگه اصلش قرمزه،پس چرا چيزايي كه تلويزيون نشون مي ده و همه مي شناسن سبزه اخي چقد خنگ بودم،قلبم واسه خودم خاريد
اقاي سكسكه
هادي و هدي(منم اق بابااااااا...)
بيگلي بيگلي اننننگوري (گوريل انگوري )
سرنتيپيتي
اخيييي يه خانواده بودن كه كله هاشون شبيه ستاره بود،ستاره ي دريايي بودن چي بودن،من خيلي ازشون خوشم مي اومد،يكيشونم بزرگ خانواده بود همش حرف كه مي خواستن بزنن اون شروع مي كرد.خيلي باحال بود.
اووووخ خ خ خ خ بارباباپا : loveshower:
فعلا همينارو ببينيد تا دوباره بيام بقيشو بذارم
واااااای مرسی بهاره جون کلی ذوق کردم یاد روز های خوب و قشنگی افتادم انقدر درگیر زندگی شدم که یادم رفته بود بزرگ شدم مثل اون موقعها که مامانم می گفتن یادش به خیر
به دستت درد نكنه، من و بردى به اون دوران، چه قد زود گذشت!!!
"Barbapapa" ماله سالهاى ۱۹۶۰ است! اين كارتون فرانسوى است كه samareh ِ تلاش ِ ۱ دانشجو ِ معمارى و ۱ معلمِ زيست ِ.
شايد جالب باشه كه بدونين " Barba" به معنى ِ pashmak است، و "Barbapapa" يعنى ۱ چيزى مثل بابا sibiloo.
"Barbapapa" موجوداتى بودن كه مثل گلابى بودن و بيشتر وقت ها مثل خمير تغيير ِ شكل ميدادن و مثلا شبيه پل يا مثلا گارى مى شدند.
وقتى تغيير ِ شكل ميدادن اين verd رو mikhoondan:
"RaRoRick Barbatrick
http://de.wikipedia.org/wiki/Barbapapa
http://de.youtube.com/watch?v=m_vVZdKsrWo
http://de.youtube.com/watch?v=LD8v-zfeV ... re=related
آقاى sekseke هم ۱ كارتون ِ ايتاليا اى است كه در ۳۹ قسمت سال ۱۹۸۳ ساخته شده.
اين كارتون درباره زندگى ِ آقايى است كه بيچاره دچار مشكلِ seksekeh است.
اين آقا سعى ميكنه در هر قسمت كارى كُنه كه seksekeh اش بند بياد، ولى بيچاره نمى تونه!
اسم اين كارتون به زبان هاى ديگه:
Mr. Hiccup (Italian title)
מיסטר היקאפ (Israeli title)
Herr Hikke (Norwegian title)
Kolca mož (Slovenian title
http://en.wikipedia.org/wiki/Mr._Hiccup
سلام بهاره جون
واااای بهاره، منو بردی به گذشته.... خاله ریزه .. پسر شجاع.. خانواده دکتر ارنست..بامزی.. رامکال..
بهاره جون واقعا که گل کاشتی خیلی باحال بودن!!!
من که هنوز اینا رو یادم نرفته...
ممنون!!!
سلام دوستان،
بهاره جون ابتکار خیلی قشنگی بود. از دیدن عکسها و مرور خاطرات لذت بردم. دست گلت درد نکنه.
طناز جون از تو هم به خاطر توضیحاتت ممنونم. همچنین لینک کارتون آقای سکسکه.
تجدید خاطرات بود. دستتون درد نکنه
همیشه شاد و موفق باشید
سنا جون،مهتاب جون،سحر عزيز،طناز خانوم و شميم جون خوشحالم كه خوشتون اومد و خاطراتتون زنده شد.ولي خدائييش چه دوراني بودا..نهايت عشق ادم اين بود كه كي چه كارتوني شروع ميشه ،از ته اتاق بدويم بيايم كه از اولش برسيم نگا كنيم،نهايت چيزي كه ناراحتمون مي كرد اين بود كه مامان يا بابا نگن بسسسسسسسسسه ديگه،چشات الان مي پره بيرون...همه ي فكرو ذكر ادم و غم و غصه و خوشحال شدنش بستگي به همون دنياي كوچولوي خودش داشت كه همش تو ديدن كارتون و بازي كردن و ...خلاصه مي شد.به قول شميم جون يادش بخير
بلفي و ليليبيت
مورچه و مورچه خوار
مورچه خوار كه مورچه هرو مي ديد ميگفت:سلاااام سوسيييسس
جيمبو(جيمبوووووو جيمبووووووووووووووووو جيمبوووووووووووووووووووووو )
جكي و جيل
سندباد
(از شيلا خوشم مي اومد )
اي جاااااان الفي
دكتر ارنست
لولك و بولك
انت
بنر
پلنگ صورتي
رامكال
ماركوپولو
دور دنيا در 80روز
پرين
واتو واتو
ملوان زبل
لوك خوش شانس
دهكده ي حيوانات
بل و سباستين
پروفسور بالتازار
بامزي
اخيييييييييييي
دختري به نام نل
فوتباليستها
هاج زنبور عسل
هاكل بريفين
انقد از باباش بدم مي اومد
حنا دختري در مزرعه
ايكيوسان
عاشق اون زنگ تفريحي بودم كه وسطش مي ذاشت
جعفري
من اينو اصلا يادم نمي اد
جنگل سبز
مسافر كوچولو
نيكو و نيك
پسر مبتكر
اينم يادم نيست اصلا
پينوكيو
سايمون در سرزمين نقاشي
اينم يادم نيست
زنان كوچك
وروجك و اقاي نقاش
جاااااااان عاشق وروجك بودم تابشم كلي دوس داشتم
يه چند تا عكس ديگه هم مونده دوباره ني ام مي ذارم.فعلا باي باي
با عرض پوزش اون بالا به جاي عكس بنر اشتباهي جنگل سبزو گذاشتم،ويرايشمم ارور داد،اينم بنر:
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب بهاره جون خييييييييييييييييييييلي قشنگ بود من كه خيلي لذت بردم يادش بخير چقدر همشون رو دوست داشتم
آخي بلفي آخي ليليبيت ووووووووووووش نيك و نيكو بنر آخي بامزي دهكده حيوانات حنا پينوكيو واي پسر شجاع گوريل انگوري همشون خيلي قشنگ بودن مرسي خيلي جالب بود
کارت حرف نداشت
منم بعضی از این کارتونا یادم نمیاد ولی بیشترشون رو دوباره تکرارشون کردن
بعضی هاشون خیلی با حال بودن مثل بلفی و لیلی بیت
سلام بچه های گلم
" لوسی می " کارتون مهاجران رو که فراموش نکردین ؟ یا اون کوآلا کوچولوها ؟؟!!!
" مت و پت " اون دو تا خرفت دست و پاچلفتی چی ؟
اون موقع که بچه ها کوچیک یودن یک ویدیو تی سون داشتیم !!!! که اینها رو از تلویزیون ضبط میکردم و روزها براشون دوباره میگذاشتم تا ببینن . وقتی تموم میشد میخواستن که دوباره ببینن !!!! در طی روز آنقدر تکرار میشد که تمام صحبتهاشونو بچه ها قبل از اونا تکرار میکردن .....
تازه فکر میکنین اون زمانها غیر از اینها تلویزیون چی نشون میداد ؟!!! دوتا شبکه بود و بهترین برنامه هاشون همین کارتونها بودن . من که خودم همه کارتونها رو حفظ بودم و همراه بچه ها و شاید جلوتر از اونها نگاه میکردم !!!!!!!!!!!!!!
دوستان هم نسل من شاید کارتون های کیمبا ( شیر جنگل ) و " باگالوها و بنیتا بیزاری - آدم زنبوری ها " و " تن تن " و " گالیور و لی لی بیت ؟! " و ( اونی که منفی بود و همش میگفت : من میدونستم !! ) فیلم " زورو " و کارتونهای والت دیسنی و ...... کارتون اون الاغه که گیتار میزد .... در واقع با تفنگ شلیک میکرد ؟؟؟
تاتر عروسکی حسنک و خانوم حنا ؟؟؟؟
( اگه یادتونه شهناز گل - خاله لیلا جون و ....... شما ها بگین ؟...من تقریبا یادم رفته ....!! )
به هرحال منهم از یاد آوری این کارتونها کلی تجدید خاطره کردم .... دست گلتون درد نکنه ممنون
........
سلام بچه های گلم
حالا ..... منکه جای مادرتونم با دیدن این خاطرات فکر کردم که چقدر این سالها زود گذشت .... گذشت زمان رو احساس نکردیم ....
همین روزها بود که عصر ها تلویزیون کارتون پخش میکرد و ما رو که از مدرسه برگشته بودیم به تماشا فرا می خواند .... ( ما اونموقع ها صبحها تا 12 ظهر و بعد از 2 تا 4 دبیرستان میرفتیم ) و بعدها همراه با کودکان خودمون به تماشا می نشستیم ...!!! اکنون هم بدم نمی آد که کارتون تماشا کنم .... واقعا لذت می برم .....
زمان ما هم کارتونهای جالبی پخش میشد . وقتی من کلاس پنجم دبستان بودم روزهای جمعه صبح برنامه های والت دیسنی پخش میشد و ما برای اینکه در راه رفتن به میهمانی نمی تونیم تماشا کنیم از رفتن به مهمانی سر باز می زدیم .... حالا یکم دیگه شو ببینم ... !!! صبر کن الان تموم میشه .....!!! من نمی آم .....!!! من میمونم .. می خوام بقیه شو ببینم ....!! جملاتی که بعدا بچه هامون به خودمون تحویل دادن .....!!!!!
حتما همه تون با این جملات آشنایی دارین ........
بعل..........له ..............این مامانا هم یک روزی خودشون بچه بودن ها ...............!!!!!!!!!!!!
وای که چقدر زود گذشت ..........!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]