تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798348815




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي به فرهنگ عمومي


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: نگاهي به فرهنگ عمومي
از ديدار دوستان احساس خوشوقتي مي كنم، مخصوصا كه اين اجتماع بر سر امري است كه بنده شخصا به آن علا قه مندم و خوشحالم كه شما براي موضوع «فرهنگ عمومي» صرف وقت و به معناي صحيح كلمه، هم انديشي مي كنيد. اين عنوان «فرهنگ عمومي» قبل از انقلا ب رواج نداشت. بعد از انقلا ب هم كه ستاد انقلا ب فرهنگي و شوراي عالي انقلا ب فرهنگي ايجاد شد، مقوله اي ذيل عنوان فرهنگ عمومي مطرح نبود و اين اصطلا ح به كار نمي رفت و ساز و كاري هم براي اهتمام به فرهنگ عمومي در كشور وجود نداشت. مقام معظم رهبري نخستين كسي بودند كه آن را مطرح ساختند و پيگيري كردند و از همان اوايل پيروزي انقلا ب اسلا مي دغدغه فرهنگ عمومي را داشتند و تاكيد مي كردند كه ارزش ها و روش ها و منش هاي والا ي اسلا مي بايد به زبان زندگي و رفتارهاي اجتماعي ترجمه شود و در جامعه رواج يابد.
ايشان با توضيح وتشريح معناي فرهنگ عمومي بر اين نكته تاكيد كردند كه فرهنگ عمومي امري است كه بايد شوراي عالي انقلا ب فرهنگي به آن توجه داشته باشد و جايي براي آن در كشور باز شود.
اجازه مي خواهم قدري به بحث هاي نظري و كلي درباره فرهنگ بپردازم. اگر فرضا قرار باشد اين گونه حرف ها در دولت فقط يك شنونده داشته باشد، آن شنونده مديران كل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا مي استان ها هستند كه در عين حال دبيري شوراي فرهنگ عمومي استان ها را نيز به عهده دارند. زيرا نسبت به تفكر درباره فرهنگ از ديگران سزاوارترند.
مطالبي كه خدمتتان عرض مي كنم شايد «زيره به كرمان بردن» باشد.
اما آنچه در اين فرصت مختصر مي توانم بگويم اين است كه تعريف فرهنگ كار دشواري است و از اموري است كه ميان فرهنگ شناسان بر سر آن اتفاق نظر نيست. چند صد تعريف براي فرهنگ عرضه شده است. هر فرهنگ شناس و هر جامعه شناسي بسته به اين كه به چه مكتب فلسفي تعلق داشته باشد، فرهنگ را به نحوي تعريف مي كند. درست به همان دلا يل كه نسبت به ماهيت انسان اتفاق نظر وجود ندارد و به تعدد در تعريف انسان منجر شده است، در تعريف فرهنگ نيز اختلا ف نظر وجود دارد.
بحث هاي لفظي درباره فرهنگ و معناي آن و ريشه اين واژه در زبان فارسي نيز بسيار است. بد نيست بدانيد كه نزديك ترين كلمه در زبان عربي به معناي مورد نظر ما از فرهنگ، ادب است و قدما به جاي كلمه فرهنگ از واژه ادب استفاده مي كردند. براي مثال مي گفتند: ادب يا آداب غذا خوردن، ادب نويسندگي، كتاب هايي داريم با عنوان «ادب الكاتب» كه به معناي فرهنگ دبيري يا فرهنگ نوشتن نامه هاي رسمي است. ذيل عنوان «ادب» كتاب ها و عناوين بسياري در فرهنگ اسلا مي تاليف شده است، مانند كتاب «آداب الحرب والشجاعه» يا «آداب الحسبه» خود كلمه ادب نيز فارسي است كه از فارسي به عربي وارد شده است. ظاهرا واژه دبستان نيز مخفف ادبستان است. به هر حال در معارف دوران اسلا مي، مقصودي را كه ما از واژه فرهنگ امروز داريم، غالبا با واژه ادب بيان مي كردند كه رواج بسياري نيز داشته است.
به هر حال پرسش اين كه فرهنگ به چه معناست؟ بنده مدعي به دست دادن تعريفي جامع و مانع از فرهنگ نيستم، اما بر اساس يك درك كلي، دستاورد و ظهور هر آنچه را كه به خصوصيات انساني انسان و در يك كلمه به شان انسان مرتبط است، فرهنگ مي نامم. در توضيح، عرض مي كنم كه انسان در وجوهي با حيوان شريك است.
مثلا در نياز به غذا يا نياز به مسكن و سر پناه، نوعا حيوانات لا نه اي دارند و انسان نيز خانه اي. پس يك دسته از امور بين انسان و حيوان مشترك است. اما يك سلسله امور وجود دارد كه خاص انسان است. يعني انسان به ما هو انسان منشا آن است; مثل علم، علم يك پديده انساني است. اگر همه امور و شئون ما به الا متياز انسان را از حيوان در نظر بياوريد و به جلوه ها و مظاهر آن امور توجه كنيد، در حقيقت به «فرهنگ» توجه كرده ايد كه شامل انديشه، ارزش، آداب، سنت ها و غيره مي شود و دايره وسيعي را در برمي گيرد.
ما درباره حيوانات از فرهنگ صحبت نمي كنيم بلكه در تفاوت ميان انسان و حيوان است كه فرهنگ معني پيدا مي كند. براي مثال، خانه سازي حيوانات ثابت است و تغيير نمي كند. زنبور عسل، هرچه در كاوش هاي باستان شناسي كند و كاو شود، ابعاد كندو هاي شش گوشه خود را از هزاران سال پيش، شبيه آنچه زنبور امروزي مي سازد، مي ساخته است. اين رفتار به حكم غريزه يا به تعبير قرآن «وحي» است در آيه شريفه «و اوحي ربك الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا» و به هر حال هر چه هست به قول حافظ «قضاي آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد». اما انسان خواهان ايجاد تنوع و قادربه ايجاد تنوع است، هر قومي، هرملتي و هر شخصي مي خواهد هويت خود را درنوع مسكن خود نشان دهد. آن اموري كه درمسكن سازي خاص انسان است و انسان را از حيوان متمايز ساخته است، به فرهنگ او تعلق دارد.
نگاه ديگري نيز به فرهنگ وجود دارد كه مي توان بدان اشاره كرد. من فرهنگ را هويت جمعي، در مقايسه با هويت فردي مي دانم. هر انساني داراي خصوصيات فردي است. حال سوال اين است كه آيا درمقايسه با اين خصوصيات كه هويت يك فرد را مي سازد، يك جمع و يك جامعه نيز چيزي به عنوان عنصر هويت بخش دارد؟ آيا ملت ها، اقوام، جوامع و گروه هاي بشري، يك امر مشترك و هويت بخش دارند كه به آنها به عنوان جمع و جامعه هويت ببخشد آن چنان كه فرد صاحب هويت است؟ پاسخ اين است كه اين فرهنگ است كه هويت جمعي و جامعه است. اگر اين تعريف كلي را بپذيريم، مي توانيم بين خصوصيات فرد و جامعه مقايسه اي انجام دهيم و به ازاي بسياري از عناصر تشكيل دهنده هويت فرد، عنصري در فرهنگ پيدا كنيم كه متناظر با آن باشد.
مثلا انسان به عنوان فرد، داراي درك و شعور است. جامعه نيز صاحب علم است. علم، در مقياس جمعي، متناظر است با ادراك در مقياس فردي; يا مثلا فرد نطق و سخن دارد. در جامعه نيز زبان و ادبيات مطرح است، فرد حافظه دارد و جامعه نيز حافظه اي دارد كه تاريخ است و بسياري چيزهاي ديگر. مثلا فرد شوخ طبعي است، در فرهنگ نيز طنز، هزل و هجو وجود دارد; فرد اخلا ق دارد و جامعه نيز با ارزش هاي اخلا قي روبه روست. دنبال كردن اين رشته براي تفكيك عناصر فرهنگي روش مناسبي است.
براي مثال به مقايسه حافظه و تاريخ مي پردازيم. اگر فردي را بيابيد كه حافظه اش را از دست داده باشد، چه چيزي از او باقي مي ماند؟ او كيست؟ او گذشته خود را از دست داده است و به همين علت بي هويت و از خود بيگانه شده است. حال، اين واقعيت را به جامعه منتقل كنيد، جامعه اي كه فاقد تاريخ باشد و خودآگاهي تاريخي نداشته باشد داراي چه هويتي است؟ چگونه مي تواند خود را حفظ كند؟ همان گونه كه از خودبيگانگي در فرد اتفاق مي افتد در جامعه نيز ممكن است با غفلت و فراموش كردن تاريخ اين مساله به وقوع بپيوندد.
قدري هم راجع به فرهنگ عمومي صحبت كنيم. فرهنگ داراي مظاهر و جلوه هايي است و انسان فرهيخته و فرهنگي آدمي است كه با نگاه به هر پديده اي درجامعه به دنبال ريشه يابي فرهنگ آن در جامعه باشد. يعني از خود سوال كند كه ريشه درختي كه اين ميوه را به بار آورده است چيست؟
بايد ديد رفتارهاي عادي و ظاهري، مبتني بر چه جنبه فرهنگي است. لباس پوشيدن مردم را در نظر بياوريد; آيا فاقد بعد فرهنگي است؟
چنانكه گفتيم فرهنگ شان خاص انسان در مباني اجتماعي است و مقوله لباس پوشيدن از جمله شئون زندگي اجتماعي انسان است. شما هيچ حيوان ديگري را نمي يابيد كه براي خود لباس تهيه كند اما انسان به دنبال پوشاندن خود است. درقرآن نيز خداوند اينگونه امور را كه شان خاص انسان است با بيان خاصي توصيف كرده است. مثلا راجع به زبان مي گويد «خلق الا نسان»، «علمه البيان» يا «علمناه صنعه لبوس».درست است كه لباس، حافظ انسان از سرما و گرما ست اما هزار نكته با ريك تر از موي فرهنگي در لباس دوختن و انتخاب لباس و لباس پوشيدن وجود دارد. بايد فكر كنيم كه چه ابعادي در مقوله لباس مستتر و مندرج است. مثال ديگر، نام است. نامي كه افراد براي فرزندان خود انتخاب مي كنند، امري است كاملا فرهنگي و بررسي اين مسئله كه سليقه افراد در نامگذاري چگونه تغيير مي كند، بحث مفصلي است. نام هاي موسسات و خيابان ها نيز بار فرهنگي دارد.
شما مي توانيد در آيينه نامگذاري هاي يك جامعه، بخشي از فرهنگ آن جامعه را تماشا كنيد. در جامعه خود ما مي توان تحقيق كرد كه در اوايل انقلا ب، در فاصله سال ها ي 57 تا 62، نام هايي كه خانواده ها براي فرزندان خود انتخاب مي كردند چه نام هايي بوده و چرا و چگونه اين روند ثابت نمانده و تغيير كرده است؟ درحال حاضر، چه نام هايي مي گذارند؟ سازمان ثبت احوال گزارش مفصلي منتشر كرده بود كه از اين منظر بسيار خواندني است مثلا اوايل انقلا ب درصد بالا يي از نام ها، ميثم، ابوذر و مانند آن بود كه در حال حاضر ديگر به آن صورت نيست.
از سوي ديگر شما به ندرت مي توانيد يك خانم حدودا 60 ساله پيدا كنيد كه نامش زينب باشد اما در نسل جديد و در خانم ها و دختران زير سي سال اين نام در ايران امروز فراوان است و اين نشانه آن است كه نام زينب در فرهنگ نامگذاري مردم وارده شده است.
يكي ديگر از مظاهر بارز فرهنگ، همين زبان فارسي است كه زبان ملي و زبان رسمي ماست و ما اين قدر بر سر حفظ آن اصرار مي ورزيم. زبان وادبيات و خط فارسي را مهم بدانيد كه اگر از دست برود، خيلي چيزهاي ديگر نيز از دست خواهد رفت. زبان فارسي ظرف فرهنگ اسلا مي ايراني ماست و هر كه به اين مظروف علا قه دارد; بايد به اين ظرف هم علا قه داشته باشد و از آن محافظت كند.
غذا خوردن نيز امري فرهنگي است. آمريكايي ها معتقدند كه كوكاكولا بر سر هر ميز غذا، پرچم آمريكاست و آنها توانسته اند نشانه خود را بر سر همه سفره هاي دنيا بنشانند. ما از فرهنگ غذايي خود فاصله گرفته ايم و فهرست غذايي ما پر از غذاهاي غربي است. مثال ديگر ساختمان سازي و مسكن است.
در جامعه ما چيزي آشفته تر از جنگل وجود دارد كه آن را شهر مي ناميم و متاسفانه در كشور اسلا مي ما فاقد هر گونه هويت و پيام است. اين بي هويتي ها و آشفتگي ها حكايت از آن مي كند كه ما چيزي را از دست داده ايم. اين فقدان لزوما آگاهانه نيست. يعني كسي كه براساس فرهنگي خاص رفتار مي كند، ممكن است خود آگاهي صريحي درباره آن نداشته باشد. اما فرهنگ مانند عطري نامريي در فضاي روح و جان او وجود دارد.
هنرمند قاليباف يا طراح نقشه فرش ممكن است خود نداند از كجا الهام مي گيرد و ممكن است حتي در مورد مباني و مبادي نقشه اي كه در ذهن طرح مي كند، خود آگاهي نداشته باشد. اما كار اين فرد در ايران با كار فردي نظير او در چين يا برزيل متفاوت است و اين تفاوت بر اساس مبنايي است كه در پشت اين رفتار هنري وجود دارد و نوع خاصي از جلوه هنري را بروز مي دهد.
درباره هنرمند قلمكار يا معمار و كاشيكار يا نوازنده موسيقي هم همين گونه است. نيچه در مورد فرهنگ، سخن زيبايي دارد او مي گويد: «يگانگي سبك هاي هنرمندانه در نمودهاي زندگي يك قوم، فرهنگ است». شما در يك جامعه و ميان يك قوم و ملت، صدها مظهر هنري مشاهده مي كنيد كه مواد و مصالح مختلف در آن به كار رفته و زيبايي هاي مختلفي در آن ديده مي شود; كثرت و صنعت در آنها بسيار و متفاوت است اما امري باطني در همه آنها مشترك است و چشم نافذ فرهنگ بين و فرهنگ شناس، اين باطن را درك مي كند. به نظر من حرف نيچه حرف عميقي است.
فرهنگ شناس كه عمق يك فرهنگ را درك مي كند، كسي است كه به هر جلوه از هنر يك سرزمين توجه كند، بتواند فرهنگ آن سرزمين را در آن جلوه ببيند ودرك كند و في المثل هنگامي كه موسيقي مي شنود، همان احساسي را داشته باشد كه يك اثر خوشنويسي را مشاهده مي كند، يا به نگارگري و فرش و معماري نظر مي كند.
در هر قومي كه از فرهنگ خود تهي نشده باشد، اشخاص و مردم بي آن كه با هم قراردادي داشته باشند، مانند نوازندگان يك گروه هم نوازي، همه در يك دستگاه مي نوازند، حتي اگر سازهاي مختلفي در دست داشته باشند. در جامعه اي كه فرهنگي قوي و نيرومند بر آن مسلط باشد، همه هنرمندان تحت تاثير آن روح مشترك زنده در فضايي مشترك كار مي كنند و فرهنگ مانند ريشه به رفتارهاي آنان غذا مي رساند و به آن رفتارها تعين و حركت و جهش مي بخشد. امروز اين اتصال و ارتباط با فرهنگ در جامعه ما ضعيف شده است. نمي توان ملتي مثل ملت ايران را با اين تاريخ چند هزار ساله و اين دين و اعتقاد، يك باره از فرهنگ تهي كرد و فرهنگ ديگري را از قوم و ملت ديگري آورد و به جاي نشاند به مردم گفت غربي شويد. گرفتاري ما اين است كه نه غربي شده ايم- كه نمي توانيم بشويم و نبايد بشويم- و نه مسلمان شرقي و ايراني باقي مانده ايم.
نه در مسجد گذارندم كه رندي
نه در ميخانه كاين خمار، خام است
شما بر آن باشيد كه فرهنگ مردم را به سمت ديگري سوق دهيد. مراد از فرهنگ عمومي، بردن فرهنگ به زندگي عادي جامعه است. متاسفانه بسياري از چيزهاي سودمند و درست از قبيل نظم و نظافت و پرهيز از اسراف از فرهنگ عمومي حذف شده است. تا همين اواخر در روزگار ما حتي تكه ناني كه بر زمين افتاده بود نزد عامه مردم محترم بود. در اين نگاه به جامعه و اهتمام براي آوردن فرهنگ به زندگي، نبايد آسيب شناسي فرهنگي فراموش شود. بايد در پي يافتن آسيب هايي كه به رفتارهاي اجتماعي ما وارد شده است باشيم. ما نمي توانيم و نبايد معايب خود و جامعه و مردم خود را ناديده و ناشنيده بگيريم. البته نبايد قصد توهين و تحقير داشته باشيم. بايد مثل پزشكي باشيم كه خواهان درمان بيماري است و حق ندارد بيمار را ملا مت كند، بلكه بايد به فكر علا ج او باشد و نبايد خودش را نيز از ابتلا به بيماري مصون و ايمن بداند.
هر كس كه دغدغه فرهنگ دارد بايد در پي يافتن آسيب ها و عيب ها در جامعه باشد و بايد براي رفع آن عيوب و نقايص به شيوه اي موثر اهتمام ورزد. يكي از كارهايي كه هنرمندان مي توانند انجام دهند اين است كه دردها و آسيب ها را كشف كنند و بدون اهانت به ملت، اين معايب را در قالب هنر، به صورت غيرمستقيم بيان كنند.
هنر مي تواند ابزار و وسيله اي براي گسترش و تحقق و تبلور فرهنگ عمومي باشد. گه گاه يك اثر يا برنامه هنري تاثيري دارد كه صدها سخنراني نمي توانند داشته باشند.

سخنراني در جمع دبيران شوراي فرهنگ عمومي استان ها
 چهارشنبه 23 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن