تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آن‏كه خدا را شناخت ، از او ترسيد و آن كس كه از خدا ترسيد ، ترس از خدا او را به عم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817028558




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

/اختصاصي فارس/ آخرين اشعار منتشرنشده‌ محمود درويش؛ «مي‌روم به سوي گورستان!»


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: /اختصاصي فارس/ آخرين اشعار منتشرنشده‌ محمود درويش؛ «مي‌روم به سوي گورستان!»
خبرگزاري فارس: «به ساعتم نگاهي مي‌كنم... صورتم را در آب فرو مي‌برم... و مي‌نگرم كه چگونه زندگي‌ام مي‌رود... موهايم را شانه مي‌كنم... و مي‌روم به سوي گورستان!»


به گزارش خبرنگار ادبي فارس، «مهدي فرطوسي» مترجم ادبيات عرب تعدادي از آخرين شعرهاي شاعر فقيد و شهير مقاومت «محمود درويش» را در اختيار خبرگزاري فارس داده است.
اشعار محمود درويش به همراه دلنوشته‌هاي او از جنگ 33 روزه در قالب كتابي با نام «خاطرات روزهاي جنگ» توسط نشر افراز منتشر مي‌شود.

«دخترك/ فرياد»
-----------------

بر ساحلِ دريا دختركي است؛ دخترك خانواده‌اي دارد
و خانواده خانه‌اي دارد با دو پنجره
و يك در ...
در دريا ناوي به شكار مردم وقت مي‌گذراند
بر ساحلِ دريا: چند نفر
روي شن‌ها مي‌افتند،
و دخترك دمي نجات مي‌يابد
زيرا دستي از مه ...
دستي كه آسماني مي‌نمود،
او را نجات داد .
دخترك فرياد زد:
پدر!
پدر! برخيز كه بازگرديم،
دريا جاي ما نيست!
پدرش امّا
- كه بر سايه‌اش غلتيده بود-
او را پاسخي نگفت.
در تند بادِ غروب
خون، ابرها را فرا گرفت
و نخلستان را نيز
فرياد ،
دخترك را از زمين برگرفت
به دورتر از ساحلِ دريا
دخترك در شب صحرا فرياد زد
پژواك را امّا، پژواكي نبود
و او خود فريادي ابدي شد
در خبري فوري
كه ديگر خبري فوري نبود
آن دم كه هواپيماها بازگشتند
تا خانه‌اي را بمباران كنند
كه دو پنجره دارد
و يك در ....

« اي كاش سنگ بودم»
--------------------------

بر هيچ چيز دل نمي‌سوزانم
زيرا كه نه ديروزم سپري مي‌شود
و نه فردايي در كار است
امروز نيز تكاني به خود نمي‌دهد
نه گامي به پيش،
نه گامي به پس
اي كاش سنگ بودم - مي‌گويم - اي كاش
سنگي تا آب مرا جلا دهد
سبز شوم،
زرد شوم،
مرا روي تاقچه‌اي بگذارند
همچون تنديسي ...
يا طرحي از يك تنديس
يا ماده‌اي خام براي برآمدنِ بايسته‌ها
از بي هودگي نابايسته‌ها
اي كاش سنگ بودم
تا بر همه چيز دل بسوزانم!

«جنگل»
----------

صداي خويش را نمي‌شنوم، حتا اگر
جنگل از سيري ناپذيري هيولا تهي شود ...
بازگشتِ ارتش
چه پيروز و چه شكست‌خورده
به بالاي عرش
يا به سربازخانه‌ها
هيچ تفاوتي براي تكه پاره‌هاي قربانيان ناشناس ندارد.
صداي خويش را در جنگل نمي شنوم، حتا اگر
باد آن را به سوي من آورد،
و به من بگويد:
"اين صداي توست"... من آن‌را نمي شنوم!/
صداي خويش را در جنگل نمي‌شنوم، حتي اگر
گرگ بر دو پاي خويش بايستد
و براي من دست بيفشاند :
"من صداي تو را مي‌شنوم، فرمان بده!/
من مي‌گويم:
جنگل از جنگل تهي شده ‌است!
اي پدرم اي گرگ...
اي فرزندم!
صداي خويش را
نمي شنوم
مگر اين‌كه
جنگل از من تهي گردد،
و من
تهي شوم از
سكوتِ جنگل!

«نيرنگ استعاره‌ها»
---------------------

به استعاره مي‌گويم:
پيروز شدم
به استعاره مي‌گويم:
شكست خوردم
و راهي دراز خود را در برابرم مي‌گستراند
و من، خود را
در آن چه از بلوط‌ها بر جاي مانده، مي‌گسترانم
دو دانه زيتون
از سه بُعد مرا در مي‌يابند
و دو پرنده
مرا از زمين بر مي‌گيرند
به آن سو كه تهي است
از هر بلندي و پستي
تا نگويم:
پيروز شدم
تا نگويم:
شرط را باختم.

«باقي‌مانده‌ يك زندگي»
-----------------------------

اگر به من گفته شود: بعد از ظهر، همين جا خواهي مرد،
بگو در اين زمانِ باقي‌مانده چه خواهي كرد؟
" به ساعتم نگاهي مي‌كنم/
ليواني آب‌ميوه مي‌خورم،
به سيبي گاز مي‌زنم،
و در مورچه‌اي كه روزي خود را يافته است، تأمل مي‌كنم
بعد به ساعتم نگاه مي‌كنم/
هنوز آن قدر زمان مانده است تا ريشم را بتراشم
صورتم را در آب فرو مي‌برم/ فكري به ذهنم مي‌رسد:
"بايد براي نوشتن ،خود را بيارايم/
بگذار آن لباسِ آبي را بپوشم"/
تا ظهر در دفتر كارم مي‌نشينم
اثر رنگ را در واژه‌گان‌ام نمي‌بينم
سفيدي، سفيدي، سفيدي
آخرين غذايم را آماده مي‌كنم
بعد چُرتكي مي‌زنم در فاصله ميانِ دو رؤيا/
ولي صداي خرناسه‌ام مرا بيدار مي‌كند...
باز به ساعتم مي‌نگرم
هنوز آن‌قدر زمان مانده، تا چيزي بخوانم/
فصلي از دانته، پاره‌اي از يك چكامه
و مي‌نگرم كه چگونه زندگي‌ام مي‌رود
براي ديگران.
و نمي‌پرسم چه كسي خلاءهايش را پُر خواهد كرد
- بدين سان
- آري بدين سان
- و بعد؟
- موهايم را شانه مي‌كنم، و چكامه را...
همين چكامه را، در سطلِ زباله مي‌اندازم
نوترين پيراهنِ ايتاليايي‌ام را مي‌پوشم
و خود را در حاشيه‌اي از كمانچه‌هاي اسپانيائي تشييع مي‌كنم
و مي‌روم به سوي گورستان!
انتهاي پيام/
 چهارشنبه 23 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 164]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن