تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مهدى طاووس بهشتيان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826063977




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

"مَرا به خـانه اَم ببر ! "


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: کوچه‌ی‌� بُن‌بست‌ِ� ما...

میون‌ِ این‌ همه‌ کوچه‌ که‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ ،
کوچه‌ی‌ قدیمی‌ِ ما کوچه‌ی‌ بُن‌بسته‌...
این‌ دو سطر را با افشانه‌ی‌ مشکی‌ بر دیوارِ سَرِ کوچه‌ی‌ کودکی‌اَم‌ نوشتم‌! در سیاهی‌ِ شب‌! با خط‌ِ ناخوانا وُ ترس‌ْخورده‌ی‌ چهارده‌ ساله‌گی‌! من‌ هم‌زاده‌ی‌ یک‌ کوچه‌یی‌ بُن‌بست‌ بودم‌! من‌ هم‌ در یک‌ کوچه‌ی‌ بُن‌بست‌ قد کشیدم‌! کاشی‌ِ بیست‌ُ دوّم‌ِ سی‌اُمین‌ کوچه‌ی‌ خیابان‌ِ گیشا! شاید به‌ همین‌ خاطراحساس‌ می‌کردم‌ ترانه‌ بن‌بست‌ را بهتر از هَر کسی‌ درک‌ می‌کنم‌! شاید به‌ همین‌ خاطر از دَه‌ ساله‌گی‌ این‌ ترانه‌ ازبرم‌ شُده‌ بود! شاید به‌ همین‌ خاطر...
بعد از نوشتن‌ از سرِ دستپاچه‌گی‌ افشانه‌ را به‌ گوشه‌یی‌ پرتاب‌ کردم‌، دوان‌ دوان‌ به‌ خانه‌ برگشتم‌، نفس‌ زنان‌ پله‌ها را یکی‌ در میان‌ بالا دویدم‌ُ... تمام‌شُد! در اتاقم‌ بودم‌! گمان‌ می‌کردم‌ دشوارترین‌ کارِ جهان‌ را به‌ آخر رسانده‌اَم‌! تا صبح‌ دلم‌ غنج‌ می‌رفت‌ُ بوی‌ تُندِ رنگ‌ِ افشانه‌ بر سرِ انگشتم‌ اصلاً آزارم‌نمی‌داد! کمی‌ زودتر از هَر روز، کیف‌ِ به‌ دست‌ از خانه‌ بیرون‌ زدم‌ تا در راه‌ِ مدرسه‌، شاه‌ْکارِ خود را بر دیوارِ کوچه‌ تماشا کنم‌ امّا... جای‌ شعر را چندخط‌ِ کج‌ُ معوج‌ِ قرمز رنگ‌ گرفته‌ بود! کسی‌ پیش‌ از من‌ نوشته‌ را دیده‌ وُ پنداری‌ بودنش‌ در مقابل‌ِ چشم‌ِ دیگران‌ را خوش‌ نداشته‌ بود! پَکر شُدم‌! بغض‌کردم‌! جوی‌ِ سَرِ کوچه‌ را به‌ جُست‌ُجوی‌ افشانه‌ی‌ رنگم‌ گشتم‌ امّا خبری‌ نبود! کودکانه‌، خود را لعنت‌ کردم‌! آن‌ افشانه‌ را با پول‌ِ تو جیبی‌ِ یک‌ هفته‌خریده‌ بودم‌!
از ناشناسی‌ که‌ نوشته‌اَم‌ را خط‌ خطی‌ کرده‌ بود لَجَم‌ گرفت‌! به‌ خطوط‌ِ گُنگ‌ِ نوشته‌اَم‌ که‌ از پس‌ِ خط‌خطی‌های‌ سُرخ‌ نمایان‌ بود نگاه‌ کردم‌! به‌ سختی‌می‌شُد شبحی‌ از کلمات‌ را دید! دل‌ْخوش‌ شُدم‌ که‌ چشم‌های‌ کنج‌کاو در زیرِ رنگ‌ِ قرمز ترانه‌ی‌ بُن‌بست‌ را خواهند یافت‌! در راه‌ِ مدرسه‌ به‌ کسی‌ که‌ این‌ترانه‌ را نوشته‌ فکر می‌کردم‌! این‌ ترانه‌ تمام‌ِ ذهن‌ِ مَرا مال‌ِ خود کرده‌ بود! باور نداشتم‌ که‌ یک‌ روز بتوانم‌ صدای‌ خالق‌ِ آن‌ را بشنوم‌ و با او گُفت‌ُگو کنم‌!چهارده‌ ساله‌ بودم‌ و دل‌ْشکار از خط‌های‌ قرمزِ هم‌ْسایه‌گان‌ِ ناشناس‌...

* * *

وقتی‌ ایرج‌جنتی‌عطایی‌ پیشنهادِ یک‌ گفت‌ُگوی‌ درازْآهنگ‌ را پذیرفت‌ هم‌ خوش‌ْحال‌ شُدم‌ و هم‌ وحشت‌زده‌! خوش‌ْحال‌ برای‌ آن‌ که‌ هم‌ْکلامی‌ با او راافتخاری‌ می‌دانستم‌ُ فرصتی‌ برای‌ آموختن‌ وَ وحشت‌ به‌ این‌ خاطر که‌ پیشاپیش‌ می‌دانستم‌ گَپ‌ زدن‌ با اقیانوسی‌ از اندیشه‌ و تجربه‌ و تعابیرِ ناب‌، کارِساده‌یی‌ نخواهد بود. در فروردین‌ِ هشتادُ سه‌ گُفت‌ُگو را شروع‌ کردیم‌ و چه‌ آموزنده‌ و دلنشین‌ بود گپ‌ زدن‌ با تاریخ‌ِ ناطق‌ِ ترانه‌ی‌ نوین‌ِ ایران‌... گفتارش‌نیاز به‌ ویرایش‌ نداشت‌. محکم‌ و شمرده‌ وُ عمیق‌ درباره‌ی‌ سوالات‌ِ عنوان‌ شده‌ صحبت‌ می‌کرد. گاهی‌ هر دو عبورِ زمان‌ را فراموش‌ می‌کردیم‌ و مدّت‌ِگَپ‌زدنمان‌ از دو ساعت‌ هم‌ می‌گذشت‌. فرازُ نشیب‌ها داشت‌ این‌ گُفت‌ُگو... دست‌ُ پا گُم‌ کردن‌ِ گاه‌ به‌ گاه‌ُ تپق‌ زدن‌ُ از این‌ شاخه‌ به‌ آن‌ شاخه‌ پریدن‌ِ من‌ وخسته‌ شُدن‌ِ او. قطع‌ شُدن‌ِ بی‌وقت‌ِ تلفن‌های‌ کارتی‌ُ در پوست‌ِ گردو ماندن‌ِ دست‌ِ من‌... با تمام‌ِ این‌ احوال‌ ، آن‌ اوقاتی‌ که‌ صرف‌ِ گُفت‌ و گو با او شُد ازبهترین‌ لحظه‌های‌ زنده‌گی‌اَم‌ به‌ حساب‌ می‌آیند.

* * *

دفترِ دوّم‌ِ این‌ کتاب‌ (این‌ دفتر در سایت‌ قرارداده‌ نشده‌) تقریباً هفتاد درصدِ ترانه‌های‌ ایرج‌جنتی‌عطایی‌ را در خود دارد. بسیاری‌ از ترانه‌ها درصفحه‌های‌ چهل‌ُ پنج‌ دورِ غبار گرفته‌ پیدا شُدند. حتّا خودِ ترانه‌سرا هم‌ متن‌ِ تعدادی‌ از آن‌ها را نداشت‌. در بین‌ِ ترانه‌های‌ نخستین‌ِ این‌ دفتر ترانه‌هایی‌هستند که‌ از نظر تعابیر و زبان‌ِ شعری‌ و دایره‌ی‌ واژگانی‌، قدرت‌ِ آثارِ بعدی‌ِ خالقشان‌ را ندارند و مربوط‌ به‌ دوران‌ِ آغازین‌ِ ترانه‌سرایی‌ِ او ـ که‌ خود آن‌را دوران‌ِ کشف‌، گُذار، تجربه‌ کردن‌ و آموختن‌ می‌داند ـ می‌شوند. آوردن‌ِ این‌ ترانه‌ها تنها به‌ خاطرِ رسم‌ِ خط‌ِ سیری‌ از اوج‌ گرفتن‌ و بالیدن‌ِ اندیشه‌ وزبان‌ِ این‌ ترانه‌سرای‌ بزرگ‌ بود.
می‌توان‌ ایرج‌جنتی‌عطایی‌ را به‌ پشتوانه‌ی‌ کارنامه‌ی‌ درخشانش‌ معتبرترین‌ ترانه‌سرای‌ معاصرِ ایران‌ به‌ شمار آورد. ترانه‌سرایی‌ که‌ در عین‌ِعاشقانه‌سرایی‌، زخم‌های‌ تاریخی‌ِ یک‌ ملت‌ را هم‌ در ترانه‌هایش‌ منعکس‌ کرده‌ است‌. بُرنایی‌ سپید موی‌ در جدال‌ با شبی‌ مداوم‌ که‌ فضای‌ پیرامون‌ِ شاعررا انباشته‌ وُ گویی‌ سرِ رفتن‌ ندارد. شبی‌ ـ به‌ قول‌ِ شاملوی‌ بزرگ‌! ـ سمج‌ که‌ شاعر در آن‌ زاده‌ شُده‌ وُ بالیده‌ وُ در خود سرزمینی‌ آفریده‌ با هزار خورشیدُکهکشان‌. حماسه‌ی‌ جنگل‌ را در ترانه‌اش‌ چه‌ زیبا تصویر کرده‌ وُ بی‌پناهی‌ِ مردانی‌ را که‌ نگران‌ِ فردای‌ نوزادِ دشمنان‌ِ خود بودند:
روح‌ِ جنگل‌ِ سیاه‌ ،
با دست‌ِ شاخه‌هاش‌ داره‌ ،
روحم‌ُ از من‌ می‌گیره‌ !
تا یه‌ لحظه‌ می‌مونم‌ ،
جغدا تو گوش‌ هم‌ می‌گن‌ :
پلنگ‌ِ زخمی‌ می‌میره‌ !
راه‌ِ رفتن‌ دیگه‌ نیست‌ ،
حجله‌ی‌ پوسیدن‌ِ من‌ ،
جنگل‌ِ پیره‌...
بُن‌بست‌ِ یک‌ ملّت‌ و نفس‌ کشیدنش‌ در پس‌ِ دیواری‌ که‌ سدِ تماشای‌ رود است‌ را چنان‌ در ترانه‌ نشانده‌ که‌ به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌ این‌ ترانه‌ خلاصه‌یی‌ ازتاریخ‌ِ سرزمین‌ِ ماست‌ و این‌ سطرها گویی‌ سرگذشت‌ِ یکایک‌ِ ما را حکایت‌ می‌کنند :
توی‌ این‌ کوچه‌ به‌ دنیا اومدیم‌ ،
توی‌ این‌ کوچه‌ داریم‌ پا می‌گیریم‌ ،
یه‌ روزاَم‌ مثل‌ِ پدربزرگ‌ باید ،
تو همین‌ کوچه‌ی‌ بُن‌بست‌ بمیریم‌...
انسانی‌ترین‌ عشق‌ در ترانه‌هایش‌ تبلور یافته‌. عشقی‌ که‌ به‌ قولی‌ در جغرافیای‌ اندام‌ِ یک‌ زن‌ خلاصه‌ نمی‌شود. عشقی‌ رهایی‌بخش‌ و پُر شکوه‌ که‌ یکی‌شُدن‌ِ دست‌ها را آغوش‌ِ هوس‌ْناک‌ِ خواهش‌ نمی‌داند ، رمزِ شکستن‌ِ شب‌ می‌داندُ دمیدن‌ِ خورشیدِ حقیقت‌ :
دستامون‌ از هم‌ اگه‌ دور بمونه‌ ،
شب‌ِ شیشه‌یی‌ دیگه‌ نمی‌شکنه‌ !
از تو این‌ شیشه‌یی‌ِ همیشه‌گی‌ ،
خورشیدِ مقوّایی‌ سر می‌زنه‌...
در ترانه‌هایش‌ همواره‌ به‌ اُفت‌ُ خیزهای‌ اجتماعی‌ مردمانش‌ واکنش‌ نشانده‌ وُ غنی‌ترین‌ سرودهای‌ خشم‌ُ طغیان‌ِ این‌ قوم‌ را سروده‌ است‌. ترانه‌هایی‌ که‌تاریخ‌ِ مصرف‌ ندارند و گویی‌ تا انتهای‌ شب‌ِ دیجور و تا طلوع‌ِ خورشیدی‌ نه‌ خاموشیش‌ در دنبال‌، هم‌چنان‌ و هم‌چنان‌ ادامه‌ خواهند یافت‌:
وطن‌ : ترانه‌ی‌ زندانی‌ !
وطن‌ : قصیده‌ی‌ ویرانی‌ !
ستاره‌ها ، اعدامیان‌ِ ظلمت‌ ،
به‌ خاک‌ِ اگر چه‌ می‌ریزند !
سحر دوباره‌ برمی‌خیزند...
غم‌ِ غربت‌ را صادقانه‌ بیان‌ کرده‌. مانندِ بسیاری‌ از تن‌ به‌ کوچ‌ داده‌گان‌ِ دیگر، دل‌ْتنگ‌ِ کباب‌ُ ریحان‌ِ دربندُ دوغ‌ِ آبعلی‌ُ آش‌ِ رشته‌ و... نیست‌. چشم‌ به‌ فردای‌نسلی‌ ریشه‌ بُریده‌ دارد. گویی‌ زاده‌ شُده‌ تا هر آن‌چه‌ با غربت‌نشینان‌ رفته‌ را در این‌ چند سطر خلاصه‌ کند:
برام‌ از خاطره‌ سنگری‌ بساز !
بیدِ بی‌ ریشه‌ رُ شن‌ْباد می‌بره‌ !
نسل‌ِ بی‌گذشته‌ رُ خاک‌ِ غریب‌ ،
مثل‌ِ شخم‌ِ کهنه‌ از یاد می‌بره‌...
در تمام‌ِ این‌ سال‌ها هرگز با بخش‌ِ� بی‌هدف‌ُ رو به‌ قهقرای‌ موسیقی‌ ـ قبل‌ُ بعد از انقلاب‌ ـ هم‌ْراه‌ نشده‌. شاید کم‌ کار کرده‌، امّا به‌ تکرارِ خود دچار نشده‌.ترانه‌هایش‌ شخصی‌ و منزوی‌ و تاریخ‌ گذشته‌ نشده‌اند. هنوز هم‌ با تعابیرِ درخشان‌ و اوزان‌ِ متفاوت‌ِ آثارش‌ بسیاری‌ از ترانه‌سرایان‌ِ تازه‌ نفس‌ وقدیمی‌ترهای‌ مُنصف‌ را متحیر می‌کند :
با این‌ که‌ داس‌ِ دل‌ْهره‌
گردن‌ِ این‌ دقیقه‌ها رُ می‌شمره‌...
او در یک‌ کلام‌ آبروی‌ ترانه‌ی‌ معاصر ماست‌. در این‌ گودِ لاف‌ُ منم‌ منم‌، تنها کسی‌ست‌ که‌ فقط‌ با آثارِ خود به‌ میدان‌ می‌آید. آثارش‌ به‌ تمامی‌ تصویرگرِچهره‌ی‌ جوانی‌ مو سفید کرده‌ و خسته‌گی‌ناپذیر است‌ که‌ هنوز در پس‌ِ دیوارهای‌ تو در توی‌ بُن‌بست‌های‌ مکرّرِ این‌ شب‌ِ دنباله‌دار در فکرِ یافتن‌ِدریچه‌یی‌ رو به‌ هوای‌ تازه‌ و آزادی‌ست‌.
بدون‌ِ شک‌ ترانه‌های‌ بسیاری‌ از چشم‌ِ من‌ دور مانده‌اند. امیدوارم‌ که‌ با کاوش‌ِ بیش‌تر و هم‌ْیاری‌ِ دوستانی‌ که‌ جای‌ ترانه‌یی‌ را در دفترِ دوّم‌ِ این‌ مجموعه‌خالی‌ می‌بینند، یک‌ روز انتشارِ مجموعه‌ی‌ کامل‌ِ ترانه‌ها امکان‌پذیر شود.

* * *

دفترِ سوّم‌ به‌ اظهارِ نظرِ دیگران‌ و نقدِ ترانه‌ اختصاص‌ داده‌ شد (این‌ دفتر در سایت‌ قرارداده‌ نشده‌). یعنی‌ همان‌ مبحثی‌ که‌ خودِ ایرج‌ در چند بخش‌ ازمصاحبه‌ بر آن‌ تأکید داشت‌. نقدها گاهی‌ در حدِ یک‌ اظهارِ نظرند و گاه‌ ناقد، یک‌ ترانه‌ را به‌ طور کامل‌ و از ابعادِ گوناگون‌ موردِ بررسی‌ قرار داده‌ است‌.گمان‌ کنم‌ در تاریخ‌ِ ادبیات‌ِ ما برای‌ نخستین‌ بار باشد که‌ بر ترانه‌ به‌ ـ عنوان‌ِ یک‌ شاخه‌ از آفرینش‌گری‌ِ هنری‌ ـ نقد نوشته‌ می‌شود. آرزو دارم‌ که‌ رفته‌رفته‌ درباره‌ی‌ ترانه‌های‌ سایرِ ترانه‌سرایان‌ هم‌ نقد نوشته‌ شود و نقدنویسی‌ ترانه‌ رواج‌ پیدا کند چرا که‌ نبودِ نقد در جامعه‌، یعنی‌ فرو رفتن‌ در باتلاق‌ِفراموشی‌ُ بی‌هویتی‌... چه‌ بسیار دوستانی‌ که‌ در قسمت‌ِ نظرات‌، عاشقانه‌ وُ با تمام‌ِ دل‌، از ایرج‌ و ترانه‌هایش‌ گفتندُ و چه‌ دیگر دوستانی‌ که‌ وعده‌ی‌ سرِخرمن‌ دادندُ بهانه‌ آوردندُ پا پَس‌ کشیدند... ترانه‌سرایی‌ هفته‌ها امروزُ فردا کرد و ما هم‌چنان‌ چشم‌ به‌ راه‌ِ فردای‌ وعده‌ داده‌ شده‌ی‌ اوییم‌! آهنگ‌سازی‌بیماری‌ را بهانه‌ کردُ پنداری‌ بیماری‌اش‌ هم‌چنان‌ بهبود پیدا نکرده‌ است‌ و بَل‌ نخواهد کرد! سرودسازی‌ حتا دادن‌ِ یک‌ عکس‌ را ترس‌خورده‌، دریغ‌ کرد تانشان‌ دهد که‌ چه‌قدر به‌ سرودهایش‌ شبیه‌ است‌!!!
به‌ هرحال‌ ـ با وجودِ تمام‌ِ این‌ نارفیقی‌ها و سنگ‌پرانی‌ها ـ به‌ کمک‌ِ دوستان‌ِ هم‌دلی‌ که‌ ایرج‌جنتی‌عطایی‌ را به‌ عنوان‌ِ آفرینش‌گری‌ خلّاق‌ و متعهد ارج‌می‌نهادند، این‌ بخش‌ِ مجموعه‌ هم‌ گِردآوری‌ شد!
×××
این‌ مجموعه‌ ـ به‌ انتخاب‌ِ من‌ ـ� مرا به‌ خانه‌ام‌ ببر نام‌ گرفت‌! نام‌ِ یکی‌ از ترانه‌های‌ ماندگارِ ایرج‌جنتی‌عطایی‌! به‌ ناکجا رسیده‌یی‌ از تباری‌ خودشکن‌، درشهری‌ که‌ شهرِ یار نیست‌، سکوت‌ِ شب‌ِ بی‌ترانه‌ را برنمی‌تابد و عصیان‌زده‌ به‌ چکاوکی‌ شکسته‌پر آواز می‌کند شوق‌ِ پرکشیدن‌ به‌ خانه‌یی‌ را که‌پیشاپیش‌ به‌ خانه‌ نبودنش‌ شهادت‌ می‌دهد!
بنا بر زمزمه‌هایی‌ که‌ پیش‌ از انتشارِ مجموعه‌ شنیده‌اَم‌ و چون‌ اصولاً جامعه‌ی‌ هنری‌ِ خاله‌زنکی‌ و شایعه‌پراکنی‌ داریم‌، احتمال‌ می‌دهم‌ از این‌ عنوان‌چنین‌ تعبیر بشود که‌ ایرج‌ قصدِ بازگشت‌ به‌ سرزمینش‌ را دارد و... حرف‌هایی‌ از این‌ دست‌! حالا چرا وقتی‌ سال‌ها پیش‌ آلبوم‌ِ مرا به‌ خانه‌اَم‌ ببر منتشرشد، چنین‌ تعابیری‌ را در پی‌ نداشت‌ جای‌ سوال‌ دارد، یا زمانی‌ که‌ بزرگی‌ دیگر ترانه‌ی‌ برمی‌گردم‌ را سرود و اجرا کرد! در هر حال‌ این‌ نام‌ به‌ انتخاب‌ِ من‌بوده‌ و عواقب‌ِ هر تعبیری‌ که‌ از آن‌ بشود به‌ عهده‌ی‌ من‌ است‌!

* * *

سپاس‌گذارم‌ از ایرج‌جنتی‌عطایی‌ عزیز که‌ امکان‌ِ به‌ وجود آمدن‌ِ چنین‌ مجموعه‌یی‌ را فراهم‌ کرد و ـ با وجودِ مشغله‌ی‌ زیاد ـ برای‌ مصاحبه‌ وقت‌ گذاشت‌و تعدادی‌ از ترانه‌های‌ اجرا نشده‌اش‌ را هم‌ به‌ دفترِ دوم‌ِ این‌ مجموعه‌ اضافه‌ کرد.
ممنونم‌ از رفیقم‌ حسن‌علیشیری‌ که‌ در طول‌ِ مصاحبه‌ بارها و بارها از یاری‌ و محبّتش‌ بهره‌ بُردم‌. بسیاری‌ از سوالات‌ با هم‌ْفکری‌ِ او مطرح‌ شُد، حتّابخش‌ِ تخصصی‌ِ مربوط‌ به‌ تئاترِ مصاحبه‌ را هم‌ او انجام‌ داد که‌ آن‌ بخش‌ ـ به‌ علّت‌ِ نیاز داشتن‌ به‌ منبع‌ و لزوم‌ِ در اختیار خواننده‌ بودن‌ِ نمایش‌نامه‌ها ـ برای‌ چاپ‌ در مجموعه‌ی‌ نمایش‌نامه‌ها کنار گذاشته‌ شُد. مجموعه‌یی‌ که‌� ـ اگر فرصتی‌ باشدُ رخصتی‌ ـ منتشر خواهد شد.
هم‌چنین‌ باید تشکر کنم‌ از سرکارِ خانم‌ شیدا جهان‌بین‌ که‌ تنظیم‌ِ قسمت‌ِ نظرات‌ِ دیگران‌ به‌ لطف‌ِ تلاش‌های‌ بی‌پایان‌ِ او میسّر شُد.
...و مدیون‌ِ همسرم‌ آزاده‌ هستم‌ که‌ پیاده‌ کردن‌ِ متن‌ِ ترانه‌ها از روی‌ صفحه‌ها و کاسِت‌ها را انجام‌ دادُ مثل‌ِ همیشه‌ هم‌ْچراغ‌ِ شب‌های‌ بیداری‌ِ من‌ بود. باشد که‌ مجموعه‌ی‌ حاضر کوکب‌ِ راه‌ و توشه‌یی‌ شود برای‌ تمام‌ِ کارورزان‌ِ نوآمده‌ وَ نازاده‌ی‌ ترانه‌ی‌ نوین‌ِ ایران‌.�
یغماگُلرویی‌� تهران‌ ـ 19 / دی‌ / 1383





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن