محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846209593
مذهب و سياست خارجي آمريكا: قدرت نرم
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: مذهب و سياست خارجي آمريكا: قدرت نرم
انديشهسياسي- دكتر رضا سيمبر:
اگر نيروهاي مذهبي در نظام تصميمگيري كليدي سياست خارجي كشورها داراي گوشهاي شنوايي باشند ميتوانند در اين عرصه، نقشآفريني موثري داشته باشند؛ لازمه چنين امري وجود نظامهاي عقيدتي مشترك بين اين دو گروه است.
در نظام سياست خارجي آمريكا عوامل متعدد با استفاده از چنين راهبردي تاثير قابلملاحظهاي را در سياست خارجي به دست آوردهاند. در اين مجموعه تنها سياستگذاران در ارزشها، هنجارها و باورهاي مذهبي مشترك نيستند بلكه پذيرفتهاند كه تصميمات عرصه سياست خارجي بايد به اطلاع آنان رسانده شود.
دنياي قرن21با تحولات و جريانات گوناگوني همراه است. يكي از اين موضوعات، احياي مذهب در عرصه روابط بينالملل و سياست خارجي كشورهاست. تاكنون مقالات و بحثهاي زيادي درباره تاثيرگذاري و تاثيرپذيريهاي متقابل نظام بينالملل و مذهب شكل گرفته و مباحثي نيز درباره تاثيرات آن بر سياست خارجي كشورها مطرح شده است.
نكته مهم در اينجا قدرت تاثيرگذاري بازيگران مذهبي بر روند تصميمگيري در سياست خارجي كشورهاست. بديهي است مذهب ميتواند از طريق تاثيري كه بر سياستگذاران داخلي دارد، نظام بينالملل و روابط پيچيده در آن را نيز تحت تاثير قرار دهد. اگر اين موضوع مبناي اساسي بحث ما در اينجا باشد، تاكيد روي نفوذ افراد و گروههايي است كه ميكوشند تا بر اشخاص و گروهها، در ساير كشورها تاثير بگذارند.
بهعنوان نمونه گروههاي مختلف مذهبي - هم در دنياي اسلام و هم در دنياي مسيحيت- به دنبال اين موضوع بودهاند كه جوامع گوناگون را در سطح جهاني مخاطب خود قرار دهند و به اين ترتيب از قدرت نرم مذهبي در راستاي نيل به اهداف خود استفاده كنند.
غايت هدف آنان نيز اين بوده است كه اشكال اعتقادي، هنجاري و نرمهاي مذهبي مردم را براساس نظرات مقبول خود تغيير دهند.
اين تغييرات در ساختار يك نظام متحول بينالمللي شكل ميگيرد. امروزه شبكههاي مذهبي فرامرزي، بسيار موثر و با نفوذ هستند.
به عنوان نمونه ميتوان به نيروهاي فرامرزي اسلامي در دنيا اشاره كرد. در درون نظام ملي كشورها نيز بعضي گروههاي مذهبي بهسختي در تلاشند كه در عرصه سياست خارجي تاثيرگذار باشند و ايالات متحده آمريكا هم يكي از اين كشورهاست.
عوامل مذهبي در آمريكا ميكوشند كه تصميمگيران سياست خارجي را وادار كنند تا براساس چهارچوبهاي ارزشهاي مذهبي آنان به اخذ تصميم بپردازند؛ به اصطلاح اينان از قدرت نرم استفاده ميكنند تا در اين مسير به موفقيت دست يابند.
سؤال اين است كه چرا بازيگران مذهبي به دنبال تاثيرگذاري روي سياست خارجي هستند؟ نقطه آغازين در اين باره تاثير نرمها، هنجارها و هويت در روابط بينالملل است. نورئاليستها و نوليبرالها بر تواناييهاي فيزيكي كشورها و سازمانها در عرصه نظام بينالملل تاكيد ميكنند اما طرفداران استفاده از قدرت نرم از راههاي غير قهرآميز براي نيل به اهداف خود استفاده ميكنند.
قدرت نرم در عرصه داخلي ميتواند به قدرت سخت در عرصه نظام بينالملل تبديل شود. بهعنوان نمونه، گروههاي مسيحي به دولت آمريكا فشار وارد آوردند تا در زمينه سقط جنين در سطح جهاني سرمايهگذاري نكند. وقتي دولت آمريكا موافقت ميكند كه براين اساس بودجهاي در اختيار سازمانهاي مختلف بينالمللي نگذارد، ديگر قدرت نرم به قدرت سخت تبديل شده است.
مثال ديگر نفوذ گروههاي مختلف محافظهكار در عرصه سياست داخلي درخصوص تشويق دولت بوش براي حمله به عراق در سال 2003 ميلادي است. البته حمله واقعي نشانه استفاده از قدرت سخت بود ولي در قدرت نرم بر مطلوبيت گسترش دموكراسي به عراق و سپس بر كل منطقه خاورميانه تاكيد ميشد.
اين نمونه نشان ميدهد كه قدرت نرم در يك طرف قرار دارد؛ در حاليكه قدرت سخت در طرف ديگر است؛ به عبارت ديگر قدرت نرم در خلأ عمل نميكند بلكه قسمتي از يك روند است كه ممكن است به قدرت سخت تبديل شود.
قدرت نرم و روابط بينالملل
در سالهاي اخير قدرت نرم در بسياري از حوزههاي سياسي، اقتصادي و نظامي مطرح شده است. اولين بار اين ژوزف ناي بود كه مفهوم قدرت نرم را در حيطه روابط بينالملل حدود 2دهه پيش مطرح كرد.
براساس اين نظريه، استفاده از قدرت سخت تنها وسيله در دسترس براي نيل به اهداف است. مفهوم اساسي قدرت، توانايي نفوذ بر ديگران است؛ به نحوي كه به آنچه ميخواهيد برسيد. 3راه عمده براي اين كار وجود دارد: اول استفاده از تهديد به اعمال قدرت و زور، دوم تطميعكردن و سوم جذبكردن و همكاري به نحوي كه آنچه را ميخواهيد انجام دهند. راهحل سوم نسبت به 2راهحل ديگر هميشه كمهزينهتر است.
قدرت نرم توانايي يك پديده كه البته لزوما هميشه يك كشور نيست براي اعمال نفوذ روي ديگران از طريق قانع ساختن آنهاست و در اين مسير از تهديد يا زور استفاده نميشود.
قدرت نرم بر مردم نفوذ پيدا ميكند ولي اين كار را از طريق جذب آنها- و نه اعمال زور- انجام ميدهد. قدرت نرم ميتواند شامل فرهنگها، ارزشها و عقايد نيز باشد اما در قدرت سخت، از ابزارهاي مستقيم قهريه كه نوعا با اعمال زور و تهديد همراه است، استفاده ميشود. بهطور خلاصه ميتوان گفت قدرت نرم يك راه سوم محسوب ميشود تا بتوان به اهداف نايل شد.
اين راه فراسوي ابزارهاي ساده نفوذ است كه مبتني بر تهديد و قهر است و در آن از ابزارهاي اقتصادي و نظامي استفاده شده و بيشتر از اقناع كردن و تشويق استفاده ميشود كه ريشه در نرمها، ارزشها و عقايد دارد.
براي اعمال قدرت نرم لازم است قدرت قانع كردن ديگران از طريق استدلال و بحث فراهم شود و از زور و تهديد نيز سخني به ميان نيايد. بهطور خلاصه قدرت سخت، توانايي اعمال زور بر ديگران است، صرفنظر از اينكه آنها موافق باشند يا نه. اما در قدرت نرم مردم تشويق ميشوند خود انجام عملي را بخواهند.
بهنظر ميرسد طراحان سياست خارجي ايالات متحده آمريكا ميكوشند از ارزشهاي مسيحي استفاده كنند تا دنيا را قانع سازند مداخله آنان در افغانستان و عراق صرفا خودمحور نبوده است.
بازيگران مذهبي و سياست خارجي در آمريكا
در خلال نيمه دوم قرن نوزدهم كليساي محافظهكار پروتستان در آمريكا قدرت گرفت. از دهه70 اين كليسا دولتهاي متوالي آمريكا را در زمينه سقط جنين، ارزشهاي عملي و برنامههاي متفاوت تحت فشار قرار دادهاست. در اين راستا ديوان عالي آمريكا ،كنگره، وزارت خارجه و ساير ارگانهايي اجرايي هدف بودهاند.
در اين نوشتار بيشتر دورههاي بيل كلينتون (2001 - 1993) و جورج دبليو بوش (2009-2001) مورد بررسي هستند وخواهيم ديد كه چگونه از قدرت نرم درباره سياست خارجي استفاده شده است.
اين اعمال نفوذ از طرق گوناگوني اعمال ميشود؛ اول اينكه گروههاي مختلف مذهبي خود را نماينده ميليونها نفر از مردم عادي آمريكا ميدانند؛ ادعايي كه ميتواند ميزان تاثيرگذاري آنان را بر تصميمگيران سياست خارجي افزايش دهد.
دوم، وقتي كه چنين ديدگاههاي مذهبياي توسط تصميمگيران اتخاذ ميشود، با قدرت سخت سكولار همراه ميشود.
قانون اساسي آمريكا ارتباطات نهادينه بين مذهب و حكومت را قدغن كرده و رسما 2 نهاد مذهب و دولت را از يكديگر جدا ميكند اما با توجه به تاريخ آمريكا، مذهب در سياست اين كشور هميشه نقش داشته است.
كليساها در دهه 60 قرن نوزدهم در مسائل مربوط به برده داري و جنگ داخلي خود را وارد كردند. در قرن بيستم گروههاي مختلف در مبارزات گوناگون از جمله منع فروش الكل، حق راي زنان، ارتقاي سطح رفاه اجتماعي و وضع قوانين مربوط به حقوق مدني نقش آفرين بودهاند.
برخلاف اكثر كشورهاي غربي، آمريكا كشوري شديدا مذهبي دانسته ميشود و سازمانهاي مذهبي آن نيز در عرصههاي مختلف سياسي نقش دارند.
در كشوري مانند آمريكا كه نهادهاي مختلف جامعه مدني نقشآفرين هستند، قدرت نهاد مذهب منوط به اين است كه بتواند در ميان مجموعه تصميمگيرندگان سياست خارجي، افراد تأثيرپذيري داشته باشد.
روابط نزديك فردي با بازيگران كليدي و روابط خوب با رسانههاي مطبوعاتي و ديجيتال تاثيرگذار نيز در اين باره بسيار موثرند. تاثيرگذاري گردهماييهاي مذهبي جنبه غيرمستقيم دارد و اين تاثيرگذاري نيز در اين باره بسيار موثر است.
گردهماييهاي مذهبي تاثيرگذاري غيرمستقيم دارند و اين تاثيرگذاري تا حد زيادي به عوامل گوناگون وابسته است؛ مانند اينكه موضوع مورد بحث چه باشد، زمان و شرايط موضوع چيست و سياستگذاران چگونه به آن مينگرند.
از زمان جيميكارتر (1981-1977) گردهماييهاي مذهبي آمريكا عمدتا بر گسترش ارزشهاي مشترك مسيحي و حقوق بشر تاكيد كردهاند. در زمان رياست جمهوري كارتر حركات صلحآميز، مبناي رضايت اين گروهها بود؛ در حاليكه آنها معتقد بودند كارتر در ارسال پيامهاي ديگر سياست خارجي آمريكا در سطح جهاني چندان موفق نبوده است.
در زمان رياست جمهوري ريگان، وي در بسياري زمينهها با گروههاي راست مذهبي اشتراك عقيده داشت و اين گروهها را نيز بهعنوان يك گروه لابي قدرتمند ميديد و آنان نيز به افراد ذينفوذ در دولت ريگان دسترسي داشتند.
بههمينترتيب دوران كلينتون نيز همين گونه بود (2001-1993). پس از انتخاب جورج دبليو بوش در سال2001، رهبران كليساي پروتستان به كاخ سفيد دسترسي داشتند و ميتوانستند با مقامات درجه يك دولت او به گفتوگو بپردازند.
آنان سعي ميكردند كه سياست خارجي سكولار دولت بوش را به يك سياست خارجي مبتني بر ارزشهاي مذهبي مبدل كنند. گروههاي دست راست مذهبي در 2زمينه تاكيد ميورزيدند؛ اول كشورسازي و دموكراسي در افغانستان و عراق و دوم ارتقاي آزاديهاي مذهبي و حقوق بشر در كرهشمالي، سودان و ساير كشورها.
البته اين گروههاي دست راستي صرفا در مسائل داخلي فعال نيستند بلكه در زمينه سياست داخلي نيز فعالاند؛ از جمله اينكه دولت آمريكا كدام نوع مسيحيت را بايد اتخاذ كند، شرايط بازسازي جامعه آمريكا چيست و چگونه ميتوان براساس ارزشهاي مسيحيت ارزشهاي خانوادگي در آمريكا را حفظ كرد.
اين گروهها در دور دوم رياست جمهوري كمك زيادي كردند كه بوش مجددا در انتخابات رأي كسب كند و درنهايت توانستند در18 ايالت آمريكا موفق شوند قوانيني را تصويب كنند كه در آن از ازدواج همجنسبازان ممانعت به عمل آيد. معمولا در سيستم سياسي آمريكا رييسجمهور در مقام مقايسه با كنگره قدرت بيشتري را در زمينه سياست خارجي داراست.
بنابراين تلاش گروههاي دست راست مسيحي نيز غالبا تاثيرگذاري بر رييسجمهور در زمينه سياست خارجي است. برخي افراد در داخل اين گروهها خودشان حضور رسانهاي و قدرتي خوبي داشتند؛ مانند گاري باونر (Gary Bauner) كه خود كانديداي رياست جمهوري در سال 2000 و رييس گروه دفاع از ارزشهاي آمريكايي بود.
جري فالول (Jerry Falwell) از چهرههاي بارز كليساي جنوب، رالف ريد (Ralph Reed) مدير اجرايي سابق ائتلاف مسيحيت، پات رابرتسون (Pat Robertson) از چهرههايي مسيحي و كانديداي رياست جمهوري، ديك آرمي(Dick Armey) از اعضاي سابق جمهوريخواه كنگره آمريكا و تام ديلي (Tom Delay) عضو برجسته حزب جمهوريخواه؛ اين افراد هم داراي جايگاه مهم رسانهاي در داخل آمريكا هستند و هم داراي روابط شخصي با خود پرزيدنت بوش.
مچنين به مشاورين امين رييسجمهور آمريكا كه بسيار هم تاثيرگذارند دسترسي دارند. اين در حالي است كه زندگينامهنويس پرزيدنت بوش - ديويد فروم (David Forum) - ميگويد بوش زمان خوبي را براي عبادت براساس دستورات مسيحيت اختصاص ميدهد.
بهطور خلاصه ميتوان گفت اهميت گروههاي محافظهكار مذهبي به 2طريق حاصل ميشود؛ اول از راه دسترسي آنها به اشخاص كليدي تصميمگيرنده در سياست خارجي آمريكا و دوم از طريق جايگاه مهم رسانهاي آنها.
اين گروهها معتقدند روندهاي جهاني شدن، ارزشهاي مسيحيت در درون آمريكا را به خطر انداخته است ؛ مضافا اينكه ساير عوامل خارجي نيز به همين شكل ميتوانند به وجود آورنده چالشهاي گوناگوني براي مسيحيت باشند.
نكته ديگر اين است كه گروههاي مسيحي به نوعي خواهان برگشت ساعت به عقباند و جامعه اتوپيايي خود را در گذشتهها ميبينند و معتقدند كه آن دوران، دوران طلايياي بوده است؛ زماني كه كليسا داراي مجدد عظمت و قدرت زيادي بود.
وقوع رخداد 11 سپتامبر، مرز ميان مسائل داخلي و خارجي را آشفته كرد و بسياري از اين گروههاي مسيحي دست راستي معتقد بودند كه 11 سپتامبر نماد بارز خصومت شر باخير است.
آنان به دنبال آزادسازي جهان اسلام افتادند و بهاين ترتيب بر تحقق شاخصههاي حقوقي بشري در سياست خارجي آمريكا تاكيد كردند كه در اين راستا ميتوان به دستاوردهاي زير اشاره كرد:
* قانون آزادي مذهبي، مصوب سال 1998 از طريق تاسيس يك اداره مخصوص اين كار و تهيه گزارش سالانه درباره حقوق مذهبي. اين قانون تلاش براي آزادي مذهبي را به يكي از محورهاي سياست خارجي آمريكا مبدل ميكند. در اين قانونگذاري، گروههاي مختلفي لابي كردند از جمله مسيحيان، يهوديان و بوداييهاي تبتي.
* قانون حمايت از مبارزه با قاچاق انسان مصوب سال 2000 كه هدف آن از بين بردن قاچاق انسان بهويژه زنان و كوكان بود.
* قانون صلح سودان مصوب سال 2002 كه هدف آن جلوگيري از حمله سودان به مسيحيان و كفار اين كشور بود كه بسيار هم موثر افتاد.
* قانون حقوق بشر كرهشمالي مصوب سال 2004 كه درآن گردهمايي، مسيحيها به همراه كرهايهاي آمريكا براي تصويب اين قانون لابي كردند و هدف آن جلوگيري از نقض حقوق بشر در كره و ادامه فعاليتهاي هستهاي آن بود.
* برنامههاي تاكيدي دولت بوش براي مبارزه با ايدز در آفريقا و مبارزه با سقط جنين در سطح بينالمللي نيز از نمونههاي بارز تاثير فعاليتهاي مربوط به مسيحيان دستراستي در آمريكاست. ميتوان گفت از اواسط دهه 90 ميلادي مسيحيان دست راستي محافظهكار از عوامل بسيار مهم تاثيرگذار در زمينه حركتهاي حقوق بشري سياست خارجي آمريكا بودهاند.
در پايان ميتوان گفت كه نگرش حقوق بشري در سياست خارجي كارتر، كلينتون و بوش تحت تاثير رويكردهاي مذهبي قرار داشته است و تلاش كليسا اين بوده كه به مبارزه عليه تروريسم، كمونيسم و گسترش مباني حقوق بشري جنبه ارزشي بدهد.
البته بايد تاكيد كرد كه نميخواهيم بگوييم اين سه رئيسجمهور در آمريكا مذهب را بر سكولاريسم ترجيح دادهاند اما آنچه غيرقابل انكار است تاثير برجسته مذهب در روند تصميمگيري در سياست خارجي آمريكاست
تاريخ درج: 21 مرداد 1387 ساعت 16:41 تاريخ تاييد: 21 مرداد 1387 ساعت 19:05 تاريخ به روز رساني: 21 مرداد 1387 ساعت 19:01
دوشنبه 21 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]
-
گوناگون
پربازدیدترینها