واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: به گزارش آخرین نیوز به نقل از ایلنا، فعالان آمریکایی با الهام از حرکت مبارزاتی بریتانیاییها بر ضد کتاب «تونی بلر»، قسم خوردهاند که کتاب خاطرات جورج بوش به نام «مقاطع تصمیمگیری» را به قسمت آثار جنایی کتابفروشیهای آمریکا انتقال بدهند. فعالان بریتانیایی، کتاب اتوبیوگرافی تونی بلر به نام «یک سفر» را به قسمت آثار جنایی و وحشتآور و حتی تخیلی سیاه، انتقال داده بودند. سازمان دهنده حرکت مبارزاتی مشابه در آمریکا بر ضد کتاب جورج بوش، خانمی به نام «جاسمین فاؤستیونو» است که از طریق وبلاگ اعتراضآمیز خود از حمایتکنندگانش خواسته کتاب بوش را به آن قسمت از کتابفروشیها انتقال دهند که به آن تعلق دارد؛ یعنی قسمت کتابهای «جنایی».
جاسمین فاؤستینو میگوید که بوش در کتاب خاطراتش از چندین خط مشی جنایی خود در دوران زمامداریاش، دفاع کرده، ازجمله تجاوز به عراق و استفاده از شیوه شکنجه با آب. دو سایت «فیس بوک» و «توویتر» در گسترش حرکت مبارزاتی بر ضد کتاب بوش نقش بسیار مؤثری داشتهاند. خانم «لیندزی جرمن» از اعضای گروه ضدجنگ «ائتلاف توقف جنگ» از اینکه حرکت مبارزاتی مردم بریتانیا به آمریکا سرایت کرده، ابراز خرسندی کرد: "این حرکت مردم آمریکا نشان میدهد که در دو سوی اقیانوس اطلس چقدر احساسات مشابه وجود دارد، و ما فقط میتوانیم با انجام حرکت مشابه برای کتاب بوش در بریتانیا، به عمل آنها پاسخ دهیم."
پس از آن که در دوبلین با پرتاب تخم مرغ و بطری و کفش از انتشار کتاب اتوبیوگرافی تونی بلر استقبال شد، این نخست وزیر سابق بریتانیا برنامهي حضور خود در یکی از کتابفروشیهای بریتانیا را لغو کرد. طبق گفتهي ناشر بریتانیایی کتاب بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا هیچ برنامهای برای دیدار از بریتانیا "در این برهه" ندارد! در آخرین روزهای ریاست جمهوریام به طور جدی به نوشتن کتاب خاطرات فکر کردم. «کارل روو» پیشنهاد داد که از یک نویسنده پشتپرده استفاده کنم تا جملات مناسب را به کار ببرد و من هم بتوانم روی لحظات مهم دوران زمامداریام متمرکز بشوم و بتوانم آنها را طوری بازگو کنم که به نفع خودم تمام شود. بنابراین آنچه درپی میآید گزیدهای از لحظات وجدآمیزی است که به یاد آوردهام. ترک کردن الکل سختترین تصمیم زندگیام بود. نزدیکانم از من میخواستند که به نوشیدن الکل ادامه بدهم. آنها با صدای بلند به من میگفتند: "به کاری که میکنی خوب فکر کن، جورج! اگر تو نوشیدن را کنار بگذاری، همچنان به ریاستجمهوریات ادامه میدهی و زندگی آدمهای بیشماری را نابود میکنی. به همه ماها یک لطفی کن و به مستیات ادامه بده." ولی من خوشحالم امروزه کسانی که زندگیشان نابود شده فقط سربازان ارتش آمریکا هستند که از افغانستان برگشتهاند. وقتی پدرم مرا به مقام فرمانداری تگزاس منصوب کرد، بینهایت به خودم میبالیدم. در طول سالهایی که فرماندار بودم برای تکاورهای تگزاس زمین بازی بیس بال درست کردم و آمار زندانیان دچار ناراحتی روانی را به ثبت رساندم. من اصلا در آرزوی رسیدن به مقامهای بالاترنبودم تا اینکه خدا به من گفت که وظیفه دارم به کشورم خدمت کنم. گفتم: "ولی پدر، من اصلا نمیدانم چه کار دارم میکنم." گفت:"تو دقیقا به همین دلیل آدم مناسب برای پست ریاستجمهوری آمریکا هستی. دهانت را بسته نگه دار و دوستان مرا در مشاغل و پستهای مهم منصوب کن آن وقت هیچ مشکلی نخواهی داشت." گفتم: " اگر در انتخابات پیروز نشدیم چی؟" گفت: "برادرت «جب» میتواند کارها را فلفور درست کند." من حس طنز خیلی قویای دارم، و سعی کردم درمورد حادثه 11 سپتامبر 2001 یک جوک تعریف کنم. با فروریختن برجهای دوقلو مطمئن شدم که به کشور ما حمله شده است. فقط نمیدانستم حملهکننده کیست. داشتم غبار جنگ را تجربه میکردم. کاندالیزا رایس گفت: "کار گروه القاعده است." من پرسیدم: "ربطی هم به ال گور دارد؟" رایس سرش را تکان داد. من قبلا هرگز نشنیده بودم که تروریستهای مسلمان به منفجر کردن علاقه داشته باشند، ولی از آن موقع(11 سپتامبر) فراموششان نکردهام. من همان موقع از تلویزیون گفتم: "تروریسم بر ضد ملت ما دوام نخواهد آورد. و با آنهایی که خوب متوجه منظور من نشدهاند جور دیگری صحبت میکنم: به [...] [...]ها اردنگی خواهیم زد." اولین کسی که به من تلفن زد، «تونی بلر» نخست وزیر انگلیس بود: "جورج! خیالت راحت باشد که بریتانیا تمام مسیر را با تو همراه است. در ضمن، من عاشق آن شلوار لی و چکمههای کابوییات هستم." من این حمایت او را که به هیچ وجه بیمعنی نبود، تحسین میکنم. توی بلر در سالهای بعد همچنان یکی از وفادارترین سگهای ملوس آمریکا بوده و مردم نباید با او اینقدر وحشیانه رفتار کنند. خیلی زود مشخص شد که رفتن به افغانستان و به قدرت رساندن یک دولت فاسد برای مبارزه با تروریسم کافی نبوده. میبایست به عراقستان حمله میکردیم. مردم از من انتقاد کردهاند که چرا به سازمان «سیا» اجازه دادم شکنجه با آب را مجاز بشمارد. خب، اجازه بدهید همینجا بگویم اطلاعاتی که از طریق شکنجه با آب به دست آمد از چندین حمله به آمریکا پیشگیری کرد، هرچند متأسفانه خود حمله به عراقستان کار اشتباهی بود. تا حدودی متأسفم که اطلاعات ما درمورد سلاحهای کشتار جمعی عراقستان کاملا اشتباه بوده است. وقتی فکر میکنم، بابت اینکه مأموریت عراقستان را "انجام شده" خواندم، احساس تأسف میکنم چون این کشور دچار هرج و مرج و اغتشاش شد، ولی درعین حال افتخار میکنم که توانستم دموکراسی و ارزشهای مسیحیت را به آن بخش از دنیا ببرم، و اگر اشتباهی هم رخ داده باشد، یقینا ازسوی دیگران بوده. اجازه بدهيد در اينجا به وضوح بگويم كه من بهطور جدی به گسترش «جهاد آزادی» در ايرانستان و سوريه و فرانسه فكر میكردم. دردناکترین لحظه دوران ریاستجمهوری من آن موقع بود که وقتی پس از «توفان کاترینا» سیاهپوستان را به دست تقدیر سپردم، مرا نژادپرست خواندند. چیزی نمیتوانست فراتر از حقیقت باشد. دلیل اینکه من برای سیاهپوستها تقریبا هیچ کاری انجام ندادم؛ این بود که آنها فقیر بودند و در انتخابات ریاستجمهوری هم به دموکراتها رأی داده بودند. من هم دقیقا مثل دیگران از حرص و طمع بخش مالی که اقتصاد آمریکا را به زانو درآورد، شوکه شدم. در اینجا صراحتا میگویم که دوستان پدرم هرگز به من نگفتند که فقدان کامل قوانین مالی و معافیت مالیاتی برای ثروتمندان، فاجعهآمیز خواهد بود. خدای من! ظاهرا دیگر جا کم آوردهام و نمیتوانم از نقش مؤثر خودم در گرم شدن جهان، بگویم، ولی وقتی برای آخرین بار داشتم از «کاخ سفید» بیرون میرفتم، سگ کوچولویم «بارنی» روی چمنهای محوطه آنجا کثافت کرد. زانو زدم تا آنجا را که سگم کثیف کرده بود، تمیز کنم، ولی با خودم فکر کردم: "گندش بزنند! این کثافت را میگذارم برای نفر بعدی!" جان کریس/ گاردین/ 15 نوامبر 2010 / مترجم: فرشید عطایی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 221]