تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830620504




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

موسيقي - ذوق و هنر تعطيل است


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: موسيقي - ذوق و هنر تعطيل است


موسيقي - ذوق و هنر تعطيل است

عليرضا پوراميد:بخش اول گفت‌و گو با «شهرام ناظري» را خوانديد. اكنون بخش آخر اين گفت‌وگو را مي‌خوانيد. در اين بخش از گفت‌وگو، شهرام ناظري از علاقه‌اش به آهنگسازي اشعار فردوسي مي‌گويد و اينكه مي‌خواهد از «سياوش»، «بيژن و منيژه» و «هفت‌خوان» بخواند.

شايد توضيح و شرح بيشتري لازم باشد كه شنونده جمله شما ( وقتي مي‌گوييد من اول آهنگسازم و بعد خواننده) به اشتباه نيفتد كه شهرام ناظري به خوانندگي كه اكتفا نكرده هيچ، اينك ادعاي آهنگسازي دارد و انگار در پي نام‌جويي و اشتهار بيشتري است.
يك وقت خواننده صرفا خواننده است و بايد طبق سليقه آهنگساز اثر باشد و يكي‌يكي تفهيم شود كه اين قسمت را چگونه بيان كن يا به چه شكل ادا كن يا شيوه خواندن چه باشد و... اما وقتي خواننده خودش موسيقيدان و آشنا با آهنگسازي و جوهر ملودي است؛ وقتي نوازنده و شاعر است مي‌تواند كلي به آهنگساز خدمت كند و سطح كار را بالا ببرد، به عنوان مثال «يادگار دوست» همه كار از انتخاب شعر و ساخت ملودي و... با خودم بود كه با تنظيم بسيار زيباي جناب روشن‌روان انجام پذيرفت ولي اصراري بر مطرح ساختن خود نداشتم كه مثلا بگويند ناظري انتخاب كرده و چه و چه، و همچنين در نوار «در گلستانه» كه ماكت آن را ارسلان خوانده بود هم همين اتفاق افتاد. استاد شفيعي كدكني هم گفت واقعا حيف است كه وقتي از سهراب سپهري خوانده مي‌شود شعري از «صداي پاي آب» در آن نباشد، گفتم اين آوازها را مي‌گذارم مثل «آب را گل نكنيم» يا «پشت هيچستان» كه با همكاري و ذهن مثبت هوشنگ كامكار انجام شد. وقتي خواندم هيچ خبره و كارشناسي نمي‌دانست كه آوازهايي كه ابتدا اصلا پيش‌بيني نشده است، بعدا خوانده شده و مثال‌هايي ديگر. مقصودم اين است كه خواننده‌اي كه نظرگاه دارد فرق مي‌كند با آنكه خواننده صرف است و خلاصه با همفكري آهنگساز كار را تغيير مي‌دهم و كل اثر جلوه بيشتري مي‌يابد مثل دو نمونه فوق و كارهايي ديگر كه شايد آهنگساز حتي خبر نداشته باشد و البته اين محصول با عشق به دست مي‌آيد و توصيف و تعبيرش بدون واژه است و ناممكن، مهم هم نيست كه بگويند او بوده يا ديگري مهم اين است كه نتيجه چه شود و...! به قول مولانا: (چون كان عقيق در گشودست/ چه غم، كه خراب شد، دكانم) و وقتي اصل در بالاست چه غم كه فرعيات ديده نشوند. برخي اوقات هم خيلي دوست دارم و داشته‌ام كه آهنگ خوبي بدهند و من اجرا كنم مثلا بعضي وقت‌ها فكر مي‌كنم مرحوم بنان چه خواننده خوش‌شانسي بوده است كه از يك‌طرف كلنل وزيري و از طرف ديگر مرحوم خالقي از يك جهت مرتضي‌خان محجوبي و از جانب ديگر صبا و... اين همه موسيقيدان بودند كه به او كار بدهند ولي در دوره ما خيلي كم‌شانس بوديم و اين روزها خيلي تفاوت كرده- يكي از دلايل كم‌كاري‌ام همين است، مثلا ظرف اين دو سال دو كار كرده‌ام در حالي‌كه صدها پيشنهاد شده ولي اثري كه مرا تكان دهد نبوده است در حالي‌كه برخي از آثارم اين حس را داراست و در نتيجه فكر مي‌كنم كاري كه تاثيري نداشته باشد به چه درد مي‌خورد حالا يك cd اضافه‌تر يا كم‌تر؟ تاثيرش چيست؟ در اين روزگار پرشتاب و ازدحام و شلوغي و سرعت غيرمنتظره دنيا كه شايد انتظارش را نداريم و همه‌چيز به هم ريخته و عصبي است كه تاثيري مخرب داشته و آن كارها را از بين برده. ما نسل آرمانخواهي بوديم و اينك انگيزه و باورهاي‌مان گم شده و حوصله و شكيب هم، و فكر كنيد كه هنرمند از يك‌طرف با سرعت جامعه، از بين رفتن باورها و انگيزه‌ها، اصل‌ها به فرع تبديل شدن‌ها، پنهان شدن حقايق و... روبه‌رو است كه مثل پتك و چكش بر مغزش مي‌كوبند. او از طرفي با الهام و اشراق و خلاقيت و... سروكار دارد و در نتيجه ذوق و هنر تعطيل و مسدود مي‌شود و وقتي هنرمند، دريافت ندارد از بالا و از درون، چگونه مي‌تواند برون و تابش داشته باشد به هر حال كره زمين روزهاي خوبي ندارد و دوران بسيار بدي شده است.
فعاليت‌هاي موسيقايي شما درباره حماسه حكيم طوس و اشعار شاهنامه، تا چه ميزان ادامه يافته است؟
ابتدا مقداري روي لحن‌هاي گم‌شده حماسي كار كردم و خود به خود كشيده شدم به قبل و قبل‌تر و به سمت كارهاي باستاني در اين مجموعه، در نتيجه فردوسي به عنوان پرچمداري بزرگ از فرهنگ ايراني مورد نظر قرار گرفت. از سال‌هاي نوجواني چون شاگرد استاد بزرگ بهزاد كرمانشاهي بودم كه تخصص اصلي‌اش شناخت شاهنامه بود در خانه، همواره فردوسي حضوري پررنگ داشت و به همين دليل «حافظ» پسرم وقتي آهنگسازي‌اش به پايان رسيد پايان‌نامه‌اش آن هم در نيويورك درباره فردوسي بود و پارتي تورش درباره هفتخوان، سياوش، بيژن و منيژه و... تدوين ‌شد و اين نشان مي‌دهد او در خانه‌اي بزرگ شده كه بوي فردوسي در فضايش جريان داشته وگرنه غير از اين مي‌شد. او كه 9 سال قبل با اخذ ويزاي تحصيلي به آمريكا رفته و مدرك آهنگسازي و فوق ليسانس رهبري اركستر را گرفته است اولين جرقه نويدبخش و خوشحال‌كننده برايم بود و الان كه به لحاظ آهنگسازي و اركستراسيون دست و بال او باز شده، مي‌توانيم يك كار بزرگ درباره فردوسي انجام دهيم. جالب است بگويم كه از حدود 20 و 25 سال قبل با همه آهنگسازان بزرگي كه شما همه را مي‌شناسيد صحبت كردم و پيشنهاد همكاري روي آثار فردوسي را دادم ولي اغلب نپذيرفتند و حق هم داشتند چون كار بسيار بزرگي است و از طرفي هرگز تجربه قبلي نيز نداشته‌ايم و در اين 120، 130 سالي كه موسيقي سنتي داريم يكدانه كار روي فردوسي نشده و بررسي‌ها نشان مي‌دهد حتي نمونه‌اي در ميان اين همه آثار 130،140ساله اخير از فردوسي نبوده و گويا او را كنار گذاشته‌اند و 90درصد اشعار تغزلي به ويژه از سعدي، كليت اشعار موسيقي ما را تشكيل مي‌دهد. حتي مولانا هم به نوعي نيست و گويا ديدگاه تغزلي سعدي كفايت مي‌كرده و اصولا جاي پاي منظومه‌هاي شكوهمند پارسي ديده نمي‌شود و همان جريان شعري حاكم بوده و چون بچه‌هاي موسيقي سنتي عادت كرده‌اند كه از تجربيات قبلي استفاده كنند پس كار روي اشعار فردوسي بسيار دشوار و سخت است و چون اثر بسيار بزرگ بشري است، سترگ و سنگين نشان مي‌دهد. هر كس كه باشد در طرز ميان و لحن فردوسي، گير مي‌كند و اساسا مبتني بر رنگ و تصنيف و فرم‌هاي رايج و متداول نمي‌شود كار كرد و ساده نمي‌توان گرفت و چون سابقه‌اي هم وجود ندارد حتي خوانندگان مسلط و خوش‌صدا هم نمي‌توانند از فردوسي اجرايي داشته باشند و بايد خيلي مطالعه كرد. به همين دليل آهنگسازان و دوستانم اغلب شانه خالي مي‌كردند و برخي هم ابتدا مي‌پذيرفتند ولي پس از تعمق مي‌فهميدند كه خيلي عظيم است و وارد شدن بدان. كار هر فرد يا حتي يك نفر و دو نفر نيست ولي وقتي پسرم (حافظ) اين رشته‌ها را برگزيد و به پايان برد نور اميدي بر ذهنم و دلم تابيده شد تا توسط او حداقل نظرگاه‌هاي خويش را بتوانم پياده كنم. همين بود كه از چهار سال قبل سعي كرديم دو پروژه بزرگ را بررسي كنيم، يكي از آنها اجرا با اركستري است كه از چهار كشور مختلف توسط حافظ جمع شده و بخش مولانا را به اتمام رسانديم. پروژه فردوسي هم شروع شده و مشغول هستيم و البته كار خيلي سنگين است و داريم كار مي‌كنيم تا اينكه ان‌شاءالله به نتيجه برسد و با اركستري بتوانيم ضبط و منتشر كنيم.
به نظر مي‌رسد براي پرداختن به اشعار فردوسي، تغيير و ابداعاتي ضروري است و فرم‌ها و قالب‌هاي معمولي موسيقي ايراني (تصنيف- رنگ- آواز و...) كفايت نمي‌كنند و ايجاد ظروف و بسترهايي جهت گنجايش اين مظروف و جريان اجتناب‌ناپذير است، آيا شما نيز بر همين باوريد؟ و از طرفي تعدد ابيات يك داستان و هم قالب مشخص عروضي اشعار (بحر متقارب)، موسيقي دروني شعر را به شدت محدود و لاجرم آهنگساز را در تنگنا قرار مي‌دهد، اينطور نيست؟
صددرصد همينطور است ولي خب بايد تلاش كرد، بايد كليدش پيدا شود. همين‌طور كه خواندن اشعار مولانا سخت و ناپذيرفتني بود چراكه كليدش پيدا نشده و خواننده قبلي، چيزي را پيش روي نداشت، فردوسي هم همينطور چون منظومه است. كار يك اكيپ بزرگ متشكل از محققان و ايران‌شناسان و اسطوره‌شناسان و زبان‌شناسان به همراه هنرمندان موسيقي است و صرف ديدگاه موسيقايي نمي‌تواند جواب دهد بلكه موارد عميق‌تري را هم در زمينه‌هاي مختلف فرم‌شناسي، سازبندي، طرز بيان و لهجه و لحن شاهنامه‌خواني و... را مي‌طلبد. ما فقط تجربه‌اي در زمينه نقالي داريم اما همه را كه از اول تا آخر نمي‌توان نقالي كرد. بايد لحن و طرز بيان را پيدا كرد و فكر مي‌كنم هنوز در بخش موسيقي سنتي اين فرهنگ را نداريم و بايد خيلي كار كرد كه البته ما نيز چون كاهي در برابر كوه و قطره‌اي از اقيانوس، سال‌هاست كه در اين زمينه مشغول فعاليت هستيم «چون نيرويي ما را مي‌برد» ولي انصاف اين است كه بايد براي اين كار يك دانشگاه تاسيس مي‌شد تا اهل نظر و كارشناسان در زمينه‌هاي مختلف كار را تا حصول نتيجه ادامه دهند.
البته بايد شروع كرد و شهامت مي‌خواهد اما اگر ضعيف عمل شود نتيجه‌اي عكس مي‌دهد و اي‌بسا نقض غرض باشد و كار را مدت‌ها به تاخير خواهد انداخت؟
بله كلا خيلي احتياج به تسلط و تحقيق و كار و زحمت دارد و شايد به همين دليل تا به حال كسي حاضر نشده در اين وادي ذوق و طبع‌آزمايي كند.
جناب ناظري ارتباط معنوي با مولانا و به اصطلاح گره زدن بند دل به زلف او و بازخورد و انعكاس اين ارادت صادقانه و صميمانه، تا چه ميزان قابل بيان و ثبت شدني است يعني مي‌توان براي ديگران شرح داد؟ اساسا از تجربيات خود آنچه قابل نقل است، بفرماييد!
خيلي مشكل است چون اينگونه مسائل دروني است و حسي. واقعيت اين است كه برايم بسيار ژني است مثل اينكه به لحاظ منطقه، خانواده، محيط، جغرافيا، مرشد و معلمان و... عواملي دست به دست هم داده و اين حالت به دست آمده. به هر حال در نزد خودم خيلي ژني و قديمي و ريشه‌دار است حتي آنقدر قوي و سرشار است كه به قول سعدي: (كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي) عشقي است ماورايي و واقعا از زمين خيلي بالاتر است و لابد همان حس ناخودآگاه باعث شد اينطور در اين راه تداوم داشته باشم و اينگونه عشق بورزم و هرجا بروم و انجام دهم، باز هم مشتاق‌تر باشم. مثلا سال 2006 و 2007 به عنوان هشتصدمين سال تولد مولانا در جهان نامگذاري شد در حالي‌كه من در نوار «گل صد برگ» و «يادگار دوست» نوشته‌ام به ياد هشتصدمين سال تولد مولانا يعني 25 سال قبل از يونسكو و دنيا! چگونه اين نكته به ذهن جواني آمده و تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. معتقدم اگر چيزي يافته‌ام براي اين است كه بر سر همين سفره بزرگ شده‌ام. نشان شواليه كه به من داده شد به خاطر اين بود كه واقعا بر سر خوان مولانا و بر سفره اوست كه نشسته‌ام و او هديه داده است. خيلي‌ها از من بهتر بوده‌اند ولي... قطعا ديدگاه‌ها، بخشش‌ها، معصوميت‌ها، شكيبايي‌ها و فراموش نكردني‌هاي زيردستان و دوستان و گم نكردن خود را و خودداري از من و عدم رجحان ناحق برحق و ورود نكردن به باندها و گروه‌گرايي‌ها و احترام به پيشكسوتان و بزرگان و... تاثير اصلي را داشته. فكر مي‌كنيد ضرورت وجود عرفان چيست. من كه مبلغ عرفان نيستم كار ما موسيقي است ولي عرفان در زندگي هنرمند اين خاصيت را دارد كه خود را گم نكند و با معرفت و معنويت عمل كند. ما فقط كار موسيقي مي‌كنيم و آنان كه بايد درس عرفان دهند كسان ديگرند.
آيا با عزيزان و عموزادگان‌تان (پورناظري‌ها: كيخسرو گرامي، طهمورث و سهراب و...) به ياد گذشته‌ها و جمع‌هاي خصوصي، مي‌توان اجراهايي را اميدوار و شاهد بود؟
صددرصد، به هر حال اين كار حتما تداوم خواهد يافت گرچه به قول مولانا: (مدتي اين مثنوي تاخير شد مهلتي بايست...) و اين خبر خوبي است. اين رابطه موسيقايي كه هست دوباره مي‌خواهد بشكفد و با شكفتگي و پيام جديد، آغازي و تولدي دوباره يابد و خيلي خوشحالم كه گروه شمس هم اين روزها كنسرت مي‌دهد. هرچه اين اجراها بيشتر باشد، مطمئن هستم مردم خوشحال‌ترند و حس و گرماي موسيقي را بيشتر احساس مي‌كنيم.
 يکشنبه 20 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن