تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833550075
نويسنده: عليرضا باونديان منطقهاي كردن دين؛ فرقه سازي ديني
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: عليرضا باونديان منطقهاي كردن دين؛ فرقه سازي ديني
خبرگزاري فارس: نگاهي به پيدايش و تطور عرفان در جوامع مسلمان نشان مي دهد كه آن چه نام عرفان را با خود به يدك مي كشد، تنها آبشخور آن، دين نبوده است و ريشه پاره اي از آموزه هاي عارفانه را بايد در آن سوي مرزهاي دين جست و جو كرد.
باطل زشت و كريه است و هيچ كس حاضر نيست آن را در آغوش گيرد؛ براي همين است كه براي جلب مخاطب و مشتري، گريز و گزيري ندارد از اينكه خودش را به انحاء اشكال ممكن بزك كند و بپيرايد. اين مهم را در سوره حجر و در آنجايي كه شيطان بر تزيين براي تحريف و اغوا تأكيد مي كند به شفاف ترين گونه ممكن شاهديم؛ آنجا كه گفت: قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ [1] (شيطان گفت پروردگارا به سبب آنكه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمين برايشان مىآرايم و همه را گمراه خواهم ساخت).
اين دغل كاري، آدميان را فريب مي دهد و آنان را به دام مي كشاند و در بند مي كند. معنويت گرايي و اوج آن، عرفان، نيز به اين آفت گرفتار آمده است. معنويت جاذبه دارد و همگان مي خواهند همنشين آن باشند. درست است كه تاريخ، كم و بيش از افراد و گاه گروه هايي نام برده است كه جنبه روحاني بشر را نفي كرده اند؛ اما هيچ گاه اين نگاه؛ حكومت نيافت و اصلاً نتوانست فرهنگي غالب و مانا شود؛ و مگر مي شود همواره خورشيد را ناديده گرفت؟ حتي در جوامع غربي كه مدت ها اين نياز سركوب مي شد، گرايش به معنويت گسترش يافته است و انديشه وران آن سامان اين موضوع را در كانون بررسي هاي خود قرار داده اند؛ ولي اين سخن بدين معنا نيست كه عرفان از هجوم باطل در امان مانده است. آن چه امروزه به نام عرفان، ذهن هاي جامعه را به خود مشغول كرده، از جنبه هاي گوناگون آفت زده است. اين انحراف ها را هم مي توان در منشا آن يافت و هم در غايتي كه براي آن تصور شده است. راه رسيدن به غايت و همچنين موانع راه نيز گاه به اشتباه تبيين شده است.
نگاهي به پيدايش و تطور عرفان در جوامع مسلمان نشان مي دهد كه آن چه نام عرفان را با خود به يدك مي كشد، تنها آبشخور آن، دين نبوده است و ريشه پاره اي از آموزه هاي عارفانه را بايد در آن سوي مرزهاي دين جست و جو كرد. بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه گاه آنچه تصوف و عرفانش خوانده اند؛ متاثر از فرهنگ هاي بيگانه بوده است: مثلا در اوايل حكومت بني عباس، گروهي از تاركين دنيا و دوره گردان هاي هندي و مانوي در عراق و ممالك ديگر اسلامي عقايد خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشيدن هم از رسوم هندي ها است. البته بوداييان نيز بر آن تاثير گذاشتند. سياحان بودايي سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترك دنيا معرفي كردند.
از جمله شباهت هاي نزديك ميان بوداييان و مسلك تصوف، ترتيب مقامات است كه سالك آرام آرام و به ترتيب از مقامي به مقام ديگر بالا مي رود تا به مقام فنا مي رسد. مسيحيت هم در تصوف تاثيرگذار بوده است. مسيحيت از راه مرتاضان و فرقه هاي سيار راهبان به ويژه فرقه هاي سوريه اي كه در اطراف بودند و اغلب از فرقه نسطوريه به شمار مي آمدند، بسيار چيزها به صوفيه اسلام آموخته است. [2] تاثرپذيري از فرهنگ هاي بيگانه با مكتب اهل بيت همخواني ندارد.
پيشوايان ديني بارها شاگردان و پيروان خود را از زانوي ِتلمذ زدن در مكتب ديگران برحذر داشته اند؛ چرا كه ديگران علم خويش را از يك منبع مطمئن دريافت نكرده اند و چه بسا آلوده به مطالبي باشد كه هر چند در ظاهر زيبا است اما نتايجي سوء دارد. نتايجي كه در نگاه نخست، فرد بدان پي نمي برد اما گذر زمان آن را برملا مي كند؛ ولي علوم اهل بيت، علم ناب است و مغشوش به جهالت هاي علم نمايانه نيست و اصلاً علم و معارف را جز در خانه اهل بيت نمي توان يافت.[3]
بي توجهي به مكتب اهل بيت، مدعيان عرفان را به سخناني واداشته كه حتي در ميان معروفين به تصوف نيز مخالفاني داشته؛ ولي چون با رنگ و لعابي فريبا عرضه شده، خواستگاراني پيدا كرده است. از اين مدعيان نقل شده كه انسان در مرتبه اي، از تكليف ساقط است... اين ادعا با واكنش تندي روبرو شد. از غزالي منقول است: فردي اگر خيال كند ميان او و خدا حالتي است كه در آن حالت نماز از او برداشته مي شود و نوشيدن شراب برايش حلال است و يا استفاده از اموال سلطان جائر مباح است كه برخي از مدعيان تصوف چنين گماني را دارند؛ بي ترديد بايد كشته شود. [4] اين سخن كه امروزه به شكل "مهم اين است كه دل پاك باشد" ترجيع بند گفته هاي دلدادگان اباحه گري است، نمي تواند بدون پشتوانه نظري باشد و چون اين سخن در فضاي اسلامي پخش مي شود، حتماً بايد پشتوانه اي از آيات قرآن و روايات براي آن ساخت.
در برخي متون، تفاسيري ارائه شده است كه چه بسا اسباب سوء استفاده عارف نمايان قرار مي گيرد. بزرگاني مانند محقق لاهيجي، انسان هايي زاهد و وارسته بودند كه عبارت " ليعبدون " در آيه وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [5] (و جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه مرا بپرستند) را به ليعرفون تفسير كرده اند.[6] البته اين تفسيري به حق و درست است؛ اما توسط برخي از مدعيان عرفان، مستند بي مهري آنان به شريعت قرار گرفته است. به گونه اي كه آنان عمل به شريعت را ترك كرده، از انجام عبادت دريغ مي ورزند به اين بهانه كه، غايت خلقت بر اساس اين تفسير، معرفت است و بايد براي دست يابي به آن كوشيد؛ پس عبادت اهميت ندارد و اصرار بر آن بي معنا است و سقف اعتبار آن محدود است.
ترديدي نيست كه عبادت بدون معرفت، عملي بدون روح است؛ معرفت به عبادت ارزش مي بخشد، اما اين امر نبايد دست آويزي براي ترك عبادت باشد. آن چه از ظاهر آيه برمي آيد و بزرگان اهل تفسير هم بدان اشاره كرده اند، اصالت داشتن عبادت است و فرموده اند: حقيقت عبادت، برترين هدف خلقت است. حقيقت عبادت اين است كه فرد از خود و هر چيزي جدا شود و خدا را ياد نمايد. بديهي است چنين عباداتي مترتب بر معرفت است.[7]
روايات بسياري همين مطلب را تاييد مي كند. در روايتي از امام حسين(ع) نقل شده است كه فرمودند: خداوند بندگانش را آفريد تا او را بشناسند و چون شناختند او را بپرستند و عبادت كنند و با عبادت خدا از عبادت ديگران بي نياز شوند.[8]
درباره عبادت و جايگاه آن، گاه برخي با استناد به آيه «واعبد ربك حتي ياتيك اليقين» [9] (و پروردگارت را پرستش كن تا اين كه مرگ تو فرا رسد) ادعا كرده اند كه اين آيه گوياي اين است كه با حصول يقين، تكليف نيز برداشته مي شود. مرحوم علامه طباطبايي در تبيين تداوم تكليف تا هنگام مرگ مي فرمايند: نوع انسان غايتي دارد كه اين غايت با جامعه تحقق مي يابد. وقتي جامعه شكل مي گيرد به قوانيني نياز دارد كه اين قوانين پايبند باشد؛ چه اين قوانين صلاح جامعه را در پي داشته باشد و چه قوانين عبادي باشد كه انسان را به غايت كمالش مي رساند. دليل اين پايبندي براي فرد ناقص كمال طلب كاملاً روشن است، چون او بايد از اين قوانين پيروي كند تا به كمال برسد. انسان كامل هم بايد به اين قوانين پايبند باشد؛ زيرا معناي كمال اين است كه براي وي در دو جنبه علم و عمل ملكه اي حاصل شده است كه از اين ملكه اعمالي سر مي زند كه به نفع فرد و جامعه باشد و فرد و جامعه را اصلاح نمايد. از اين ملكه همچنين عباداتي متناسب و در شأن اين معرفت تحقق مي يابد كه به مصلحت فرد و جامعه است. حال اگر خدا اجازه دهد كه چنين فردي از انجام آن قوانين سرباز زند، اين وضع منجر به فساد جامعه مي شود. از آن گذشته، وقتي يك ويژگي در فردي به ملكه تبديل شد، خود به خود آثار آن ملكه به منصه ظهور مي رسد و نمي توان او را از آن بازداشت.[10]
دشمن و فرقه سازي
منظور از فرقه سازي، جداسازي يك جزء از يك كل است كه در اديان مختلف سابقه داشته است. در اين باره رواياتي نيز نقل شده كه از جمله آنها روايت افتراق است كه، امام پنجم(ع) از پيامبر اكرم (ص) نقل فرموده اند كه: امت موسي بعد از او به هفتاد و يك فرقه، و امت عيسي پس از او به هفتاد و دو فرقه و امت من نيز بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب مي شوند كه در هر امتي، تنها يكي از اين فرقه ها اهل نجات هستند.[11]
در زمان پيامبر اكرم(ص) تنها فرقة منافقين را مشاهده مي كنيم و گاهي هم صحبت از فرقة فاسقين است. جنس صحبت هاي آن حضرت به نحوي بود كه از طرفي راه معين بود و همگان مي دانستند كه از كدام مسير بايد بروند و از سوي ديگر اين مسير تعيين شده سنخيتي با مطامع مادي نداشت و آنها كه اهل استفاده هاي مادي بودند خواسته هايشان از اين طريق تأمين نمي شد. در راه تعريف شده ايشان افراد بايد پيرو معنويت باشند كه ضمن آن از ماديات در حدّ تعديل شده استفاده مي كردند. اين افراد پس از پيامبر(ص) به دنبال نفساني گري خود رفتند و فرقه سازي را شروع كردند. اينها هم در ماجراي رحلت حضرت نبي اكرم (ص) و پس از آن عملاً بر وحي پا گذاشتند. چرا كه سخنان پيامبر(ص) برخاسته از وحي بود وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى [12]
اينان همة اين مطالب را منكر شدند و سليقه هاي شخصي خودشان را وارد نمودند. از اينجا بين مسلمانان اسمي و مسلمانان حقيقي جدايي افتاد. فرقه هايي كه از اين پس ساخته مي شد عموماً شخصي بود. البته در آن دوران عده اي كه به دنبال رسيدن به مقام و منصب بودند فرقه سازي مي كردند ولي فرقه هايي كه امروزه به وجود مي آيند علاوه بر آن جنبه سياسي هم دارد.
حكومت هايي كه اسلام را مانعي جدي در برابر خواسته هاي خود مي بينند براي شكستن اين سد اقدام به فرقه سازي مي كنند تا با برنامه ريزي بتوانند بر تمام ابعاد وجودي ملت ها مسلط شوند. از جمله فرقه سازي ها و انعواج هايي كه به وجود آوردند در مسيحيت بود به نحوي كه آن را از پويايي اصيل خود خارج سازند و آن خوي مبارزاتي دين را كه همواره در برابر هر بي عدالتي و نفساني گري با تمام وجود مي ايستد از آن بربايند: در انجيل لوقا و همچنين متي آمده كه اگر كسي به سمت راست شما سيلي زد شما طرف چپ خود را هم بگيريد تا به آن سيلي بزند؛ يا اگر كسي عبايتان را گرفت شما قباي خود را هم به او بدهيد. اينها همه درس ذلت است تا كسي نتواند نفس بكشد و اگر هم زماني مردم خواستند قيام كنند همين به اصطلاح دينداري و تدينشان آنها را از اين تصميم منصرف كند و سرجايشان بنشاند. اين در حالي است كه در آيين اسلام به مسلمانان توصيه مي شود كه دربرابر دشمنان انسانيت و غاصبان حقوق مسلم مردم با همه توان بايستند وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ.[13]
طبيعي است كه دشمنان اسلام – به ويژه در چند دهه اخير كه زهر اسلام سياسي را هم چشيده اند - براي رويارويي با اين فرهنگ اقدام به فرقه سازي كنند. بي شك فرقه سازي كه هر روز به شيوه ها و شگردهاي مختلفي انجام مي شود غايتي جز از پاي افكندن گرايشات ناب اسلامي جوامع و تسلط پايدار دشمنان و بهره جويي هرچه بيشتر ايشان را ندارد.
در يك نگاه كلي مي توان گفت كه همة آنچه استكبار جهاني ناميده مي شود در مقابل تشيع اثني عشري بيش از همه گرايش ها احساس زبوني و ضعف مي كنند؛ چون شيعه خود را وسيعاً و عميقاً مقيد به قرآن كريم و احاديث و روايات صحيح و پيروي از ائمه(ع) مي داند و حاضر نيست سر تعظيم در برابر هيچ فرد يا گروهي فرود آورند. براي نابودي فرهنگ پوياي تشيع از جمله حربه هاي دشمن ايجاد و اشاعه فرقه ها و دسته هايي چون صوفي گري، بابي گري و بهايي گري بود. امروزه نيز در رسانه هاي مكتوب، ديداري و شنيداري خود شاهد توليد گونه هاي متنوعي از معرفت هاي باصطلاح معنوي ِغير ملتزم به وحي هستيم؛ عرفانهايي كه داراي پلاك و علايم خاصي است و به جاي قطع تعلق و تكلف مخاطب و پرهيز وي از زخارف دنيا، بيشتر او را به انزوا مي كشاند و به جاي تسكين آلام او به تخدير وي مي پردازد.
در طول تاريخ، شيعيان رفتارها و عكس العمل هاي شاخص و قابل توجهي از خود نشان دادند و چنان كه گفته شد در برابر خواست هاي شيطاني غارتگران، با استعانت از فرامين اسلام ناب محمدي، صفوف مرصوصي را پديد آوردند؛ چه در جريان تحريم تنباكو و چه پيش از آن، همواره علما و بزرگان شيعه پيشاپيش نهضت هاي ديني و مذهبي حركت و جان فشاني مي نمودند تا اصالت اسلامي و به تبع آن اصالت شيعي از بين نرود. اين مقاومت هاي جانانه بود كه كشورهاي استعماري نظير انگلستان و فرانسه و در دوره هاي بعد امريكا و روسيه و... را واداشت تا با فرقه سازي به نوعي مبارزه رذيلانه و پنهان با جوهر دين برآيند. نكته قابل تامل اينكه، ايادي استعمار براي اينكه به نحو مؤثري به اغراض خود دست يابند، براي عوام فريبي و كوركردن جاي پاي خود، مزدوران و كارگزارانشان را از ميان سست عنصرترين افراد همان سرزمين هايي برمي گزيدند كه عزم چيرگي بر آنان را داشتند. آنها به اين وسيله فرصتي مي يافتند تا بدون آنكه در روي صحنه باشند، از پشت صحنه به كارگرداني امور بپردازند؛ كه بي شك از آسيب هاي مستقيم هم در امان مي ماندند. به عنوان مثال رييس شيخي مذهب ها يك عالم بود؛ و بنيان گذاران بابيت و بهاييت نيز خود را عالم معرفي كرده بودند و در برخي فرق ديگر هم چنين ادعاهايي قابل مشاهده است. دشمنان از ضعف اين علما استفاده كرده، با همراهي آنان عده اي را چشم و گوش بسته به دنبالشان كشاندند و اقدام به فرقه سازي نمودند. سردستة بسياري از فرقه هايي كه به وجود آمده افراد با سواد و در عين حال بي ايمان و يا فاقد اعتقاد راسخ بوده اند؛ افرادي كه يا فريب دشمنان را خورده و يا عمداً از همراهي با آنان به دنبال كسب مقام و منصبي بوده اند. عوام مردم هم به واسطة جهالتشان، دل به اباطيل ايشان داده و از ايشان تبعيت كرده اند؛ هرچند كه بعضي از آنان در ميانة راه توبه كرده و بازگشته اند.
به عنوان مثال وهابيت كه در ميان اهل تسنن به وجود آمد و رشد كرد با بهره برداري از عوام بود كه اطلاعات چنداني از دين نداشتند و گرنه كساني كه معتقد باشند و نسبت به دين اعتقاد راسخ داشته باشند زير بار اين حرف ها نمي روند. [14]
فرقه هاي انحرافي، هميشه ديگران را با برخورد و رفتار خوب و همچنين هداياي مالي به سمت خود جذب مي كنند. ويژگي مشترك همه اينها اين است كه در مناطقي نضج يافته اند كه افراد اطلاعات ديني اندكي داشته اند؛ قادياني و پنجابي و ديگران در پاكستان به دنبال چنين محيط ها و مردماني بوده اند. البته نكته اي را هم كه بايد متذكر شد اين است كه هرچند منابع شيعه بسيار بارور و منطق آن بسيار قدرتمند است اما از آنجا كه در نظام اطلاع رساني، استراتژي منسجم و محكمي نداريم و تئوريسين هاي كارآمد را چنان كه بايد و شايد براي حضور هرچه مؤثر در اين ميدان فرا نمي خوانيم، نمي توانيم تاثيرگذاري شايسته و پرتداومي داشته باشيم.
اصلي ترين پيامد اين فرقه سازي ها از بين بردن اصالت دين است. با از بين رفتن اصالت دين آنها سروري مي يابند و ما دچار ذلت مي شويم كه اين در تمام ابعاد قابل بررسي است.
از جمله تئوري هايي كه به گونه هاي مختلف – به خصوص در آثار هنري ايشان مشاهده مي كنيم – منطقه اي كردن دين – است. به اين معني كه از نظر آنان آنچه دين خوانده مي شود تنها برآورنده نيازهاي روحي و امكاني براي پالايش روحي فرد است. هركسي با هرنوع ديني كه دارد به دنبال ارتباطي شخصي با خداست؛ البته خدايي كه وجداني است نه حقيقي. هر انساني در دنياي ضميرش براي پاسخگويي به رويدادهاي بيروني و انفعالات عاطفي خود به توجيهاتي دست مي يازد و منشاء و منبعي را ذكر مي كند.
اما مي دانيم كه ايشان چنين فرضيه هايي را تنها براي گمراه كردن مسير فكري جهانيان بيان مي كنند ولي در نهان به شدت كمر به نابودي دين بسته اند. فرقه سازي هم از جمله برنامه هاي كاربردي ايشان براي نابودي گرايشات اصيل و درست ديني است. امروزه اكثر فرق مشغول به فعاليت هستند اما فعال ترين آنها در شرق فرقة " وهابيت" است؛ و بعد از آنان فرق مختلفي چون تصوف اعم از "ذهبي ها"، "گنابادي ها"، "كميلي ها"، "اويسي ها" و... كه از فضاي باز جمهوري اسلامي ايران حداكثر بهره برداري را مي كنند. بعد از اينان مسيحيت انحرافي باب ميل صهيونيسم جهاني است كه در شهرها و روستاهاي مختلف به شدت مشغول به فعاليت هستند. اينها انجيل هايشان را قطعه قطعه كرده و براي هر منطقه اي آن را به زبان خودشان ترجمه كرده و در ميان مردم پخش مي كنند. البته بايد اعتراف كردكه اينان در جذب تعداد قابل توجهي از مسلمانان شناسنامه اي و [صرفاً] پدر و مادري، موفقيت هايي هم داشته اند.
تحرك جدّي مبلغين بهائي و به تبع آن رشد بهائيت در ايران از دوران سلطنت مظفرالدين شاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوي، كه بهائيان از نفوذ و حمايت فراوان در دستگاه دولتي برخوردار بودند، شدت يافت. معهذا، رشد جمعيت بهائيان ايران به طور عمده از دهه 1330 شمسي آغاز شد. در سال هاي 1326-1330 محفل ملّي بهائيان ايران برنامه خود را براي گسترش بهائيت به مرحله اجرا گذارد و شدت تبليغات و فعاليت ايشان از ارديبهشت 1334 اعتراض شديد آيت الله العظمي بروجردي را برانگيخت. پس از ابراز نارضايتي هاي شديد آيت الله العظمي بروجردي حكومت پهلوي ناگزير به محدودكردن فعاليت بهائيان شد. به دستور شاه پزشك مخصوص بهائي او، سرلشكر عبدالكريم ايادي، مدت كوتاهي ايران را ترك كرد و در ايتاليا اقامت گزيد و در 16 ارديبهشت مقامات نظامي (سرتيپ تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران و سرلشكر نادر باتمانقليچ رئيس ستاد ارتش) به تصرف و تخريب حظيرةالقدس، مركز بهائيان تهران، ياري رسانيدند. بختيار اين محل را به مقر ركن دوّم ستاد ارتش بدل نمود. حسين خطيبي، كه فردي مطلع بود، در آن زمان شمار بهائيان ايران را 300 هزار نفر و بهائيان تهران را 50 هزار نفر تخمين زد.وي در نامه مورخ 30 ارديبهشت 1334 به دكتر مظفر بقايي مي نويسد: "مخصوصا چيزي كه سر رشته را دراز مي كند اصرار آيت الله بروجردي براي شدت عمل دولت نسبت به افراد فرقه بهائي است."
آخرين آمار بهائيان به آوريل 1985 تعلق دارد كه مركز سازمان جهاني بهائيان (حيفا، اسرائيل) شمار اعضاي خود را در سراسر جهان چهار ميليون و 739 هزار نفر اعلام كرد. از اين تعداد، 59 درصد در قاره آسيا، 20 درصد در آفريقا، 18 درصد در آمريكا، 1 /6 درصد در استراليا و نيم درصد در اروپا ساكن بودند. در اين آمار تعداد بهائيان ساكن در ايران اعلام نشده است. معهذا، ادعا شده كه 2,807,000 نفر از بهائيان در قاره آسيا زندگي مي كنند. از آنجا كه ايران مهم ترين مركز بهائي نشين در آسيا و جهان است، مي توان حدس زد كه از ديدگاه مركز سازمان جهاني بهائيان حداقل دو ميليون بهائي در ايران زندگي مي كنند. به دليل فقدان آمار رسمي بهائيان در ايران راهي براي ارزيابي اين رقم و سنجش ميزان صحت و سقم آن در دست نيست. اين تصوّر وجود دارد كه مركز بهائيت هماره درباره شمار پيروان خود اغراق كرده و در مقابل منابع ضد بهائي در ايران نيز هماره رقم بهائيان را ناچيز جلوه داده اند.
بهائياني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي دستگير و يا از ايران خارج شدند، عموماً به مشهورترين و ثروتمندترين خانواده هاي بهائي تعلق داشتند و به دليل تصدي مناصب عالي دولتي يا دستيابي به ثروت هاي عظيم از طريق پيوند با حكومت پهلوي مورد تعقيب قرار گرفتند. افرادي مانند امير عباس هويدا، حبيب ثابت، هژبر يزداني، عبدالكريم ايادي، هوشنگ انصاري، غلامرضا ازهاري و غيره، به عنوان شاخص ترين چهره هاي فرقه بهائي در ايران، تمامي بهائيان ايران نبودند و اعدام يا فرار ايشان از كشور به معني پايان حيات بهائيت در ايران نبود.
اين فرقه كه بيشترين تأكيد خود را بر انحراف عقيدتي نسل جوان معاصر- به خصوص تحصيلكرده - نهاده است با سلاح شبهه سازي به بنيان كني ذهني بپردازد. فرقه اي كه حتي مي كوشد تا خودش را به عنوان يك اقليت ديني معرفي كند. اسناد و مدارك تاريخي، حاكي است كه بهائيان در ترويج فرهنگ و نظام تعليم و تربيت امريكايي در كشورمان، پيشگام بوده اند. مدرسه بهائيان در تهران، "تربيت"، از 1910م/ 1328ق به صورت رسمي با انجمني در امريكا (كه در تاسيس آن نيز بهائيان نقش داشتند) رابطه برقرار كرد. به تقاضاي مدرسه تربيت و براي گسترش روابط بيشتر بين ايران و امريكا، ژانويه 1909 "انجمن تربيتي ايران و امريكا" رسما اعلام وجود و درخواست حمايت كرد. اين انجمن اهدافش را در جرايد امريكا اعلام داشت و مؤسسانش يك معلم امريكايي را براي تعليم كودكان راهي ايران كردند. با حمايت مالي انجمن توسط "سيدني اسپراگ " امريكايي، در 1910 كميته اي در تهران تشكيل شد تا مسئِوليت اداره مدرسه تربيت و انجمن تربيتي ايران و امريكا را بر عهده گيرد. اسپراگ، در نامه اي، ضمن اعلام اين خبر، از باشگاهي به نام «محفل مرتب» سخن مي گويد كه اعضايش با جمع 600 دلار توانسته اند گام نخست را جهت تاسيس يك مدرسه دخترانه بردارند و در ادامه، لزوم اعزام يك معلم زن امريكايي را يادآور مي شود.[15]
يكي از اعضاي هيات رئيسه "انجمن تربيتي ايران و امريكا"، ميرزا احمد خان سهراب اصفهاني، از سران شاخص بهائيت و از همراهان عباس افندي در سفر امريكا بود كه وي را در بازگشت به فلسطين بدرقه كرد.[16] سهراب، پس از مرگ شوقي افندي (سومين پيشواي بهائيت) انشعابي در فرقه ايجاد كرد كه در امريكا با عنوان "سهرابيان" شهرت و طرفداراني دارد.
سهراب در نامه اي كه به عنوان انجمن ايران و امريكا در 30 ژوئن 1910 براي وكلاي مجلس شوراي ايران فرستاد، يكي از ابزارهاي پيشرفت و توسعه را گسترش تعليمات شمرد و ادعا كرد كه: اين امر تنها زماني تـحـقـق مـي يـابـد كـه ايـرانـيان (همچون چيني ها) جوانانشان را براي تحصيل راهي امريكا كنند تا در مراكز علمي آن كشور به تحصيل پردازند.[17] همزمان با اين امر، نماينده سياسي ايران در واشنگتن (نبيل الدوله) نيز، كه همچنين از روِساي بهائيت در امريكا بود، در نامه نگاريهاي خود از امريكا به وزارت خارجه ايران (در اواخر سال 1329ق)، از اولياي امور كشورمان مي خواست كه گروهي دانش آموز را براي آشنايي با سيستم امريكايي به امريكا بفرستند. او همچنين از مدرسه اي در پنسيلوانيا سخن مي گفت كه خانم مدير آن آماده است تا اطفال ايراني را با همان مقدار شهريه مدارس اروپايي در مدرسه اش بپذيرد. وي حتي به ديدار وزير خارجه امريكا رفت و به وي گفت: در اين شرايط كه ايران به سوي مدنيت گام بر مي دارد، جاي آن است كه تمدن غرب نيز به حمايت از اين كشور بپردازد.[18]
اعضاي انجمن تا آن تاريخ، حدود 700 دلار را براي پيشبرد اهدافشان به ايران فرستادند و از اين راه گروهي از دانش آموزان مدرسه تربيت را تحت پوشش عده اي از امريكاييان قرار دادند؛ دانش آموزاني كه با توجه به انطباق اسامي شان (عزت الله، نورالله، فضل الله، نصرت الله و...) با نامهاي رايج در بين بهائيت، ظاهرا بهائي بودند.[19] انجمن ايران و امريكا، با اين اقدامات، در واقع، بر مبناي تز عباس افندي عمل مي كرد كه در همان سالها در امريكا بيان داشته بود: "قطعه امريك نزد حق، ميدان اشراق انوار است..." [20] حاصل اين سياست، ناگفته پيدا بود: "بيشتر كودكاني كه در مدارس وابسته به بهائيان طي عهد قاجار، تحصيل كرده بودند در عصر پهلوي اول جواناني شدند كه به استخدام ادارات جديدالتاسيس درآمده بودند و تمايلات غرب گرايانه شديدي را از خود بروز مي دادند." [21] دكتر مهدي حائري يزدي علت مقابله شديد آيت الله بروجردي با بهائيان را چنين ذكر مي كند:
"در مسئله بهائي ها تا آنجايي كه ايشان تشخيص مي داد، كه بهائي ها يك گروه ناراحت كننده و اخلالگر در ايران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبي نبود. اينطوري هم كه معروف بود تا يك اندازه اي هم درست بود كه اين گروه يك نوع سروسري با منابع خارجي دارند و بيشتر مجري منافع خارجي هستند تا منافع ملّي. در اين طريق مرحوم آقاي بروجردي به هيچ وجه ترديدي از خودش نشان نمي داد كه [از] آن چه گروه بهائي ها از دستش برمي آيد [جلوگيري كند] از اذيت ها و كارهاي موذيانه اي كه بهائي ها دارند و درباره مسلمان ها دريغ نمي كنند. يعني به طور مخفيانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري مي كنند و مقامات را اشغال مي كنند. بعد هم مسلمان ها را ناراحت مي كنند. مي زنند. از بين مي برند. از اين كارها خيلي زياد مي كردند." [22]
كساني كه در برابر حقانيت دين و به خصوص اسلام همواره مبادرت به فرقه سازي كرده اند تقريباً در اين اصول با هم اشتراك داشته اند:
- تأكيد فراوان بر نوآوري در دين و نماياندن اين دسيسه شيطاني به عنوان نوآوري ديني.
- حذف اخلاق گرايي ديني به عنوان رويكردي سنتي و نخ نما شده و تأكيد بر نسبي بودن و سيال بودن مفاهيم اخلاقي.
- تبليغ روشنفكري بدعت گذار و مرتد.
- كشاندن نسل جوان به سوي نوعي قشري گري و تبليغ رنگارنگ انديشه هاي واپس گرا.
- تبليغ مستمر اباحه گري و شكاكيت به مثابه مهمترين شاخصه انسان جديد.
- عوام فريبي و گفتار درماني و استفاده از بيان خطابه اي به جاي بيان برهاني و استنباطي.
- اشاعه آنارشيسم به عنوان نشر آزادي و حريت انساني.
پي نوشت:
[1] - حجر / 39
[2] - غني، قاسم؛ تاريخ تصوف در اسلام، ج2، ص155- 157
[3] - كافي، ج1، ص51
[4] - الاقناع موسي الحجاوي، ج2، ص 210
[5] - ذاريات، 56
[6] - شرح گلشن راز، ص 7
[7] - الميزان، ج18، ص 388
[8] - ابوالفتح كراجكي، كنزالفوائد، ص 151
[9] - حجر، 99
[10] - الميزان، ج12، ص200
[11] - كليني، كافي، ج 8، ص 224
[12] - سورة نجم (53)، آيات 3 و 4
[13] - سورة انفال (8)، آية 60
[14] - جالب است بدانيد سليمان بن عبدالوهاب برادر محمدبن عبد الوهاب، بنيان گذار وهابيت، عليه اين فرقه و جعليات برادرش كتاب نوشته و اعتراض جدّي كرده است.
[15] - بررسي مناسبات ايران و امريكا...، موجاني، ص 139ـ 138
[16] - اسرارالاثار، فاضل مازندراني، 3/143ـ 142
[17] - بررسي مناسبات...، ص 140
[18] - همان، ص 148
[19] = همان، ص 144
[20] - آهنگ بديع، سال هشتم (1332)، ش 6 و 7، ص 103. و نيز ر.ك. خطابات عبدالبهاء، 1/33
[21] - بررسي مناسبات ايران و امريكا، ص 153
[22] - به نقل از سايت موعود http://www.mouood.org
..................................................................................
منبع: باشگاه انديشه
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]
-
گوناگون
پربازدیدترینها