محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831001594
ممنوعيت نوشتن حديث
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: بسم الله الرحمن الرحيم
ممنوعيت نوشتن حديث
به دنبال انحرافهاى عميقى كه پس از رحلت پيامبر (ص) در جامعه اسلامى به وقوع پيوست، حادثه اسفانگيز ديگرى نيز رخ داد كه آثار شوم و زيانبار آن مدتها بر جهان اسلام سنگينى مىكرد و آن عبارت از جلوگيرى از نقل و نوشتن و تدوين «حديث» بود/
با آنكه حديث و گفتار پيامبر (ص) بعد از قرآن مجيد در درجه دوم اهميت قرار گرفته است و پس از كتاب آسمانى بزرگترين منبع فرهنگ اسلامى به شمار مىرود، و اصولاً اين دو، از هم قابل تفكيك نمىباشند، خليفه اول و دوم به مخالفت با نقل وتدوين حديث برخاستند و به بهانههاى پوچ و بى اساس، و در واقع با انگيزههاى سياسى از هر گونه فعاليت مسلمانان در زمينه نقل و كتابت حديث بشدت جلوگيرى نمودند/
ابوبكر گفت: از رسول خدا چيزى نقل نكنيد و اگر كسى از شما درباره مسئلهاى پرسيد، بگوييد كتاب خدا (قرآن) در ميان ما و شما است، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشماريد.(29)
خليفه دوم براى جلوگيرى از نوشتن احاديث پيامبر (ص) طى بخشنامهاى به تمام مناطق اسلامى نوشت: «هر كس حديثى از پيامبر (ص) نوشته، بايد آن را از بين ببرد».(30)
وى تنها به صدور اين بخشنامه اكتفا نكرد، بلكه به تمام ياران پيامبر (ص) و حافظان حديث اكيداً هشدار داد كه از نقل و كتابت حديث خوددارى كنند!
«قرظه بن كعب»، يكى از ياران مشهور پيامبر، مىگويد: هنگامى كه عمر ما را به سوى عراق روانه مىكرد، خود مقدارى با ما راه آمد و گفت: آيا مىدانيد چرا شما را بدرقه كردم؟ گفتيم: لابد خليفه براى احترام ما كه ياران پيامبريم، قدم رنجه كردهاند! گفت: گذشته از احترام شما، براى اين جهت شما را بدرقه نمودم كه مطلبى را به شما توصيه كنم تا به پاس پياده روى و بدرقهام آن را انجام دهيد/
آنگاه افزود: شما به منطقهاى مىرويد كه مردم آنجا، با زمزمه تلاوت قرآن، فضاى مسجد و محفل خود را پر كردهاند، توصيه من به شما اين است كه آنها را به حال خود واگذاريد و مردم را با احاديث، مشغول نسازيد و با نقل حديث، از خواندن قرآن باز نداريد، قرآن را پيراسته از هر سخن و حديثى براى مردم بخوانيد و از پيامبر (ص) كمتر حديث به ميان آوريد، من نيز در اين كار با شما همكارى خواهم كرد!
وقتى كه «قرظه» به محل ماموريت خود وارد شد، به او گفتند: براى ما حديث نقل كن. وى جواب داد: خليفه ما را از نقل حديث باز داشته است. (31)
عمر در دوران خلافتش يك بار تصميم گرفت كه احاديث پيامبر را بنويسد، آنگاه به منظور تظاهر به آزادى، موضوع را با مردم در ميان نهاد و پس از يك ماه انديشيدن، راه چاره را يافت و به مردم اعلام كرد: «امتهاى گذشته را به ياد آوردم كه با نوشتن بعضى كتابها و توجه زياد به آنها از كتاب آسمانى خود باز ماندند، لذا من هرگز كتاب خدا (قران) را با چيزى درهم نمىآميزم»(32)
خليفه در اين باره تنها به سفارش و تاكيد اكتفا نمىكرد، بلكه هر كس را كه اقدام به نقل حديثى مىنمود. بشدت مجازات مىكرد، چنانكه روزى به «ابن مسعود» و «ابودردأ» و «ابوذر»، كه هر سه از شخصيتهاى بزرگ صدر اسلام بودند، گفت: اين حديثها چيست كه از پيامبر (ص) نقل مىكنيد؟ و آنگاه آنها را زندانى كرد، اين سه تن تا هنگام مرگ عمر در زندان به سر مىبردند! (33)
اين گونه كيفرها و سختگيريها باعث شد كه ساير مسلمانان نيز جرأت نقل و كتابت حديث را نداشته باشند/
زيان جبران ناپذير
اين محدوديتها باعث شد كه احاديث نبوى در سينه حافظان حديث بماند و مسلمانان از اين منبع بزرگ فرهنگ اسلامى مدتها محروم گردند، به حدى كه «شعبى» مىگويد: «يك سال با پسر عمر همنشين بودم، از وى براى نمونه حتى يك حديث از پيامبر نشنيدهام!» (34)
و «سائب بن يزيد» مىگويد: از مدينه تا مكه با «سعد بن مالك» همسفر بودم، در طول سفر حتى يك حديث از پيامبر ص نقل نكرد!»(35)
اين ممنوعيت چنان اثر شومى در جامعه به جا گذاشت كه «عبدالله بن عمر» با آنكه به دستور پيامبر احاديث آن حضرت را ضبط كرده بود، بر اثر بخشنامه خليفه، آنچنان كتاب خود را پنهان ساخت كه هرگز در كتب حديث نامى از كتاب وى به چشم نمىخورد!
ناگفته پيداست زيانهايى كه از اين ممنوعيت متوجه اسلام گرديد، قابل جبران نبود، زيرا كتابت احاديث پيامبر (ص) قريب صد سال متروك گشت و آن كلمات بلند در ميان مسلمانان مورد مذاكره قرار نگرفت/
از همه بدتر آنكه عدهاى مزدور و دورغ پرداز، از اين فرصت استفاده نموده مطالب دروغ و بى اساس را به نفع حكومتها و زمامداران وقت به صورت حديث جعل كردند ؛ زيرا وقتى مدرك منحصر به حافظهها و شنيدن از افراد گرديد، طبعا همه كس مىتوانست همه گونه ادعايى بنمايد، چون نه كتابى در كار بود، نه دفترى و نه حسابى! پيدااست كه در چنين شرائطى، دهها ابوهريره به وجود آمده براى بهره برداريهاى نامشروع، خود را محدث واقعى جا مىزدند!
اين وضع تا اواخر قرن اول هجرى، يعنى تا زمان خلافت «عمر بن عبدالعزيز» (99-101)، ادامه يافت. عمر بن عبدالعزيز با يك اقدام شجاعانه اين بدعت شوم را از ميان برداشت و مردم را به نقل و تدوين حديث تشويق كرد. او طى بخشنامهاى، به منظور ترغيب و تشويق دانشمندان و راويان به اين كار، چنين نوشت:
«انظروا حديث رسول الله فاكتبوه فانى خفت دروس العلم و ذهاب اهله»: (احاديث پيامبر را جمع آورى كرده بنويسيد، زيرا بيم آن دارم كه دانشمندان و اهل حديث از دنيا بروند و چراغ علم خاموش گردد)/
بنا به نقل «بخارى»، عمر بن عبدالعزيز نامهاى مشابه مضمون فوق از شام به «ابى بكر بن حزم»، كه از طرف وى حاكم مدينه بود، نوشت.(36)
ولى اين آغاز كار بود و مدتها لازم بود تا يك قرن عقب افتادگى جبران گردد و احاديث پيامبر (ص) احيا شود و آنچه در حافظهها بود، طبعاً آميخته به برخى تحريفهاى عمدى يا سهوى، روى كاغذ بيابد/
از آنجا كه دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز كوتاه بود، اين برنامه بسرعت پيشرفت نكرد، زيرا پس از او «يزيد بن عبدالملك» و «هشام بن عبدالملك» زمام امور را در دست گرفتند و چيزى كه در حكومت آنها مطرح نبود، دلسوزى به حال اسلام و مسلمانان بود/
بعضى نوشتهاند: نخستين كسى كه به امر عمر بن عبدالعزيز احاديث را جمع كرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى بود.(37)
البته بايد توجه داشت كه گر چه از زمان عمر بن عبدالعزيز نقل وكتابت حديث آزاد شد، اما از يك طرف احاديث مجعول دوران فترت كتابت حديث وارد مجموعههاى حديثى شد و از طرف ديگر محدثان رسمى و طرفدار حكومت از نقل احاديثى كه به نحوى به نفع اهل بيت و شيعه تمام مىشد خوددارى كرده آنها را كتمان نمودند/
توجهات بى اساس
دراينجا سوالى پيش مىآيد و آن اين است كه علت ممنوعيت نقل و ضبط حديث چه بود و خليفه دوم به چه مجوزى چنين بخشنامهاى را صادر كرد؟ در صورتى كه همه مىدانيم احاديث (گفتار پيامبر) مانند قرآن حجت بوده و پيروى از آن بر همه مسلمانان واجب است و قران درباره كليه مطالبى كه پيامبر (ص) مىفرمود (اعم از قرآن كه گفتار خدا است و حديث كه الفاظ آن از خود پيامبر (ص) ولى مفاد آن مربوط به جهان وحى مىباشد) مىفرمايد: «هرگز پيامبر (ص) در گفتار خود از روى هوى و هوس سخن نمىگويد و هر چه بگويد، طبق وحى الهى است» (38)
از اين گذشته خداوند صراحتاً سخنان و دستورهاى پيامبر را براى مسلمانان حجت قرار داده و فرموده است «و آنچه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهى كرده خوددارى كنيد». (39)
«عبدالله بن عمر»از پيامبر (ص) نقل مىكند كه حضرت با اشاره به دو لب خود به من فرمود:«اى فرزند عمر سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست جز حق چيزى از ميان اين دو، بيرون نمىآيد، آنچه مىگويم بنويس».(40)
آيا با اهميتى كه احاديث پيامبر (ص) دارد و از راههاى مهم و مطمئن آشنايى مردم با حقيقت اسلام به شمار مىرود، شايسته بودكه خليفه دوم براى جلوگيرى از نوشتن احاديث پيامبر (ص) به تمام مناطق اسلامى بخشنامه كرده بنويسد:«هر كس حديثى از پيامبر (ص) نوشته، بايد از بين ببرد»؟! آيا اين بخشنامه با روح اسلام، كه همواره طرفدار توسعه و گسترش علم و دانش است، سازگار است؟!
در پاسخ اين سوال، طرفداران دستگاه خلافت به دست و پا افتاده، براى اقدام خليفه از پيش خود فلسفهاى تراشيده و ادعا مىكنند كه ابوبكر گفت: علت جلوگيرى از نقل احاديث پيامبر (ص) اين است كه احاديث، با آيات قران مجيد آميخته نشود (!)(41)
اين عذر به قدرى بى اساس است كه احتياج به پاسخ ندارد، زيرا روزى كه پيامبر اكرم بدرود زندگى گفت، تمام آيات و سورههاى قرآن مضبوط و معين شده بود و نويسندگان وحى و قاريان قرآن با حافظههاى قوى خود تمام قرآن را حفظ كرده بودند و آيات و سورههاى قرآن چنان معين و مشخص شده بود كه احدى نمىتوانست حرفى را از قران بردارد يا حرفى را بر آن اضافه كند. آيا با اين وضع، نوشتن احاديث لطمهاى بر قرآن وارد مىساخت؟! بعلاوه، قرآن مجيد ازنظر فصاحت، بلاغت، روانى و سلاست، جذابيت و تركيب و جمله بندى طورى است كه هيچ كلام و نوشتهاى به آن شباهت ندارد و هيچ كلامى، گرچه از نظر فصاحت به عاليترين درجه برسد، قابل اشتباه با قرآن نيست/
سخنان امير مومنان (ع) در نهج البلاغه و خطبههاى خود پيامبر (ص) از نظر فصاحت و سلاست و شيرينى در اوج فصاحت و بلاغت قرار دارد ولى هرگز قابل اشتباه با قرآن نيست و آياتى كه امير مومنان (ع) ضمن خطبههاى خود آورده، مانند گوهر درخشانى، در لابلاى سخنان على (ع) مىدرخشد و هر خوانندهاى كه با تركيب كلام عرب آشنا باشد، در نخستين برخورد ميان اين دو فرق مىگذارد/
انگيزه سياسى
قرائن شهادت مىدهد كه صدور اين بخشنامه انگيزه سياسى داشته و منظور اين بوده است كه در پرتو ان، امتياز بزرگى را كه آن روزها نصيب امير مومنان (ع) شده بود، از بين ببرند؛ زيرا امير مومنان (ع) هنگامى كه پيامبر (ص) در قيد حيات بود، كتابهايى تاليف نموده بود كه در آنها احاديث پيامبر (ص) و حقايقى راكه از آن حضرت در ابواب مختلف آموخته بود، گردآورى بود/
آيا پيامبر (ص) از كتابت حديث نهى فرموده بود؟
تاسف اورتر اين است كه برخى از محدثان، نهى از كتابت حديث را به پيامبر اسلام (ص) نسبت داده مىگويند: آن حضرت فرموده است: چيزى از طرف من جز قرآن ننويسيد و هركس چيزى از جز قرآن نوشته بايد آن را از بين ببرد.(42)
قرائنى شهادت مىدهد كه اين مطلب بى اساس است، زيرا:
اولا امير مومنان (ع)، شاگرد ممتاز مكتب پيامبر، احاديث فراوانى از آن حضرت ضبط كرده بود و نوشتههاى او دست به دست در ميان ائمه (ع) مىگشت و اگر پيامبر (ص) از نوشتن احاديث نهى مىكرد، هرگز على (ع) با فرمان او مخالفت نمىنمود/
ثانيا، نامههاى مختلفى در مسائل گوناگون، در احكام و فرائض و مرافعات و سياسات، در زمان خود آن حضرت نوشته شده و محدثان و تاريخ نويسان با اسناد و مدارك متقن، متن آنها را ضبط كردهاند. تعداد انگشت شمارى از اين نامهها مربوط به دعوت به اصل اسلام است، ولى بسيارى از آنها پيرامون فصل خصومتها و تعيين حدود و كيفرهاى اسلامى و بيان احكام و فرائض نگارش يافته است ؛ بنابراين چگونه مىتوان باور نمود كه پيامبر (ص) از يك طرف از نوشتن غير قرآن نهى نمايد، و از طرف ديگر 300 نامه، كه 216 عدد از آنها اكنون با تمام خصوصيات در دسترس ماست، در برابر ديدگانش نوشته شود و با مخالفت او روبرو نگردد؟!
شيعه پايه گذار تدوين حديث
خوشبختانه شيعيان از همان دوران حيات پيامبر اسلام در اين زمينه كوششهاى فراوانى به عمل آوردند و به پيروى از امير مومنان (ع) در نقل و ضبط و تدوين حديث پيشگام شدند و آثار گرانبها و مجموعههاى ارزندهاى از اخبار و احاديث از خود به يادگار گذاشتند.
على (ع) نخستين كسى بود كه احاديث رسول خدا را جمع آورى كرد. پيامبر اسلام احاديثى را املا كرد و على (ع) آنها رانوشت و به صورت يك كتاب تدوين شده در آورد. اين كتاب پس از على ع در اختيار ائمه ع بود تا آنكه به امام باقر (ع) منتقل گرديد. روزى «حكم بن عتيبه» آن را نزد امام باقر (ع) ديد. وى در مسئلهاى با حضرت باقر(ع) اختلاف نظر پيداكرده بود، حضرت آن كتاب را به وى نشان داده حديث مربوط به مسئله مورد اختلاف را در آن ارائه كرد و فرمود: اين، خط على (ع) و املاى رسول خدا است.(43)
از اين گذشته، امير مومنان (ع) كتاب ديگرى پيرامون «ديات» تدوين كرده بود كه «صحيفه» ناميده مىشد و آن را (به صورت طومار) به شمشير خود مىبست.
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «نزد ما كتابى نيست كه آن را بخوانيم، جز كتاب خدا و اين صحيفه». مطالب صحيفه شامل حكم شرعى زخمها و جراحات بوده است.(44)
گفتار امير مومنان (ع) درباره صحيفه، بروشنى نشان مىدهد كه در آن زمان هيچ كتاب ديگرى غير از قرآن نوشته بوده است و على (ع) نخستين تدوين كننده حديث و فقه است. سيوطى، على (ع) و فرزندش حسن (ع) را جز طرفداران كتابت حديث مىشمارد.(45)
اگر جامعه تسنن بر اثر بدعت نهى از نوشتن حديث، صد سال يا بيشتر، احاديث اسلامى را ضبط نكردند، خوشبختانه جامعه تشيع در اين راه پيشقدم شدند، زيرا در زمان خود پيامبر (ص) غير از على (ع) «ابو رافع» يكى از ياران آن حضرت كه از دوستداران على (ع) نيز بود، كتابى به نام «السنن و الاحكام والقضايا» نوشت (46)و احكام و سنن مخصوص در ابواب مختلف اسلام را مثل نماز و روزه و زكات و حج و مرافعات گرد آورد و اگر ما اين كتاب را نخستين كتاب حديث بدانيم كه توسط صحابه تدوين شده، مىتوانيم آن را نخستين كتاب فقهى از اين نوع نيز بشماريم. (47)
ابورافع هنگامى اين كتاب را نوشت كه كتابت حديث و گفتار پيامبر (ص) از نظر دستگاه خلافت، جرم بزرگى به شمار مىرفت/
پس از ابورافع، نويسندگان شيعه در همان دوران فترت كتابت حديث، به ضبط و نوشتن احاديث اسلامى پرداختند و از اين طريق سخنان پيشوايان خودرا از دستبرد تحريف و ديگر آفات زمان حفظ نمودند. اين برنامه از زمان امير مومنان (ع) تا زمان پيشواى پنجم ادامه داشت و در زمان حضرت باقر (ع) پيشرفت درخشانى پيدا كرد، به طورى كه هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزيز مبنى بر جمع آورى و تدوين حديث، هر كدام از ياران و شاگردان برجسته پيشواى پنجم، هزاران حديث را در حفظ داشتند. (48)
«محمد بن مسلم»، از شخصيتهاى بزرگ شيعه و راويان بسيار بلند پايه و با فضيلت، نمونه بارزى از شاگردان برجسته پيشواى پنجم در فقه و حديث است. او اهل كوفه بود و طى چهار سال اقامت در شهر مدينه، پيوسته به محضر امام باقر (ع) و بعد از او به خدمت امام صادق (ع) شرفياب مىشد و از محضر آن دوپيشواى بزرگ بهرهها مىاندوخت. وى مىگويد:
هر موضوعى كه به نظرم مىرسيد، از امام باقر ع مىپرسيدم و جواب مىشنيدم، به طورى كه سى هزار حديث از امام پنجم و شانزده حديث از امام صادق (ع) فرا گرفتم.(49)
محمد بن مسلم كتابى بنام «اربعمأْ مسئله» (چهار صد مسئله) تاليف كرده بود كه گويا پاسخ چهار صد مسئلهاى باشد كه از پيشواى پنجم و ششم شنيده بود. (50)
يكى ديگر از تربيت يافتنگان مكتب امام باقر (ع) «جابر بن يزيد جعفى» است. او نيز اهل كوفه بود و براى استفاده از محضر امام باقر (ع) به شهر مدينه هجرت كرد و در پرتو استفاده از مكتب پرفيض پيشواى پنجم، به مرابت عالى علمى نائل گرديد. جابر، با استفاده از علوم و دانشهاى سرشار پيشواى پنجم كتب و آثار متعددى از خود با يادگار گذاشت كه شاهد ديگرى بر توجه شيعيان به مسئله تدوين حديث و جمع آورى معارف اسلامى است. كتب جابر به قرار زيراست:
1- كتاب تفسير/
2-كتاب نوادر/
3- كتاب فضائل/
4-كتاب جمل /
5- كتاب صفين.
6- كتاب نهروان.
7- كتاب مقتل امير المومنين (ع) .
8-كتاب مقتل الحسين (ع) . (51)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]
-
گوناگون
پربازدیدترینها