واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: جلوههايي از هنر تصويرآفريني در قرآن
اشاره: يكي از جلوههاي زيبا و باشكوه قرآن كه در سرتاسر اين كتاب آسماني نمودي آشكار و چشمگير دارد، تصاوير زنده و بديعي است كه به وسيله الفاظ و تعابيري چند خلق شده است و صحنههاي شگفت و جذابي در پيشروي بيننده قرار ميدهد. قرآن شامل الفاظ معمولي و بيروح نيست، بلكه به معاني و مفاهيم، روح و حيات بخشيده و معاني انتزاعي و موضوعات معنوي و ذهني و حالات نفساني را به صورت زنده و پويا مجسم نموده، از اين طريق معارف بلند و ژرف خود را در سطح فهم بشر تنزل بخشيده است.در اين نوشتار برخي از جلوههاي بديع اين هنر قرآني از نظر ميگذرد.
***
رسالت هنر و فنون هنري آن است در اشياي روح دميده و آنها را به صورت زنده و پويا ترسيم نمايد، تا در روح و فكر بشر تأثيرگذار باشد. ميگويد: . براين اساس نويسنده و شاعر موفق كسي است كه روحي تازه در كالبد الفاظ بدمد و جامه حيات براشيا و جمادات بپوشاند و سيمايي پرفروغ از طبيعت و هستي در برابر چشم مخاطبان خود به نمايش بگذارد، و به عبارتي از طريق كلمات به نقاشي بپردازد.
گفته است: .
از جمله روشهايي كه به معاني، حيات و عمق ميبخشد و آنها را براي انسان شيرين و جذاب مينمايد، و مجسم نمودن آنها به شيوههايي گوناگون است،كه ادبا و شعرا هركدام به گونهاي تلاش داشته و دارند با ترسيم و توصيف زنده معاني، دريچهاي نو پيش روي مخاطب بگشايند و عالمي ديدني و بديع را ماوراي اين الفاظ عادي به وي بنمايانند، كه ميزان موفقيت آنها در اين عرصه قطعاً يكسان نبوده و نيست.
تعريف تصوير
در لغت به معناي صورت و شكل قرار دادن براي چيزي، يا نقش كردن و رسم نمودن چيزي است. اما اين واژه به معناي اصطلاحي آن در ادبيات، با تعاريف گوناگوني مواجه گرديده است. از جمله در تعريف آن گفتهاند: نيز گفتهاند: و نيز گفته شده است: و از نظر برخي از صاحبنظران: .
در يك جمعبندي نهايي از تعاريف ياد شده ميتوان گفت: تصوير، بهرهگيري از كلمات و جملات، با نظمي دقيق و به شيوهاي لطيف و هنري است به گونهاي كه يك معنا و مفهوم خاص را در قالب حقيقي زنده و مجسم ارائه دهد و ضمن برانگيختن خيال واحساسات مخاطب فكر و پيام خاصي را نيز به وي منتقل نمايد. به تعبير ساده و موجز: .
اين تعاريف و ساير تعابير ديگري كه در اين باره شده، نشانگر آن است كه در اصطلاح ادبي با آنچه امروزه از اين مفهوم در اذهان تداعي ميشود يعني: عكس و فيلم و نقاشي و مانند آن تفاوت دارد، چرا كه ابزار تصويرگري در بحث ما همان الفاظ و عبارات هستند و نه قلم و رنگ و عكس. هر چند الفاظ گاه به تنهايي چنان نقش سحرآميزي ايفا ميكنند كه انسان در مواجهه با آنها بجاي آن كه شنونده باشد، گويي بيننده صحنههايي زنده و مصور است كه اوج اين هنر را ميتوان در كلام آسماني قرآن سراغگرفت.
3. تصويرگري در قرآن
يكي از جلوههاي زيبا و باشكوه قرآن اين است كه از تمامي روشها و ابزارها براي حيات بخشيدن به مفاهيم و حقايق بهره ميجويد و به الفاظ، روح و طراوت ميبخشد؛ همچنان كه يك هنرمند از دل قطعه سنگي خاموش و بيحركت يا از الواري جامد و بيشكل، تصوير انسان يا موجود ديگري را ميتراشد و به آن مفهوم ميبخشد، قرآن نيز از كلماتي ظاهراً ساده و بيجان، تصاويري زيبا و بديع خلق ميكند و در دلها و افكار موجي از احساس و حركت ميآفريند.
ابزارهايي كه به وسيله آن مفاهيم ذهني و حالات دروني در قرآن به تصوير كشيده ميشود و يا حوادث گذشته و نمونههاي انساني مجسم ميگردد، تنها و تنها همين الفاظ جامد و واژههاي بيجان است. نه رنگي در كار است تا توصيفگر چيزي باشد و نه شخصي وجود دارد تا نقالي و گزارشگري نمايد. هرچه هست همين الفاظ است و بس. همين امر خود به خوبي پرده از رخساره زيباي اعجاز قرآن برميدارد.
از آنجا كه قرآن به زبان بشر نازل شده و فهم همگاني بشر نيز از لايه محسوسات و امور مادي و طبيعي فراتر نميرود، از همين قرآن بسياري از حقايق و معارف خود را در همين قالب عرضه داشته و معاني مجرد و عقلي را به صورت نمادهايي محسوس و مادي براي انسانها مجسم نموده است.
قرآن با اين اسلوب بديع، معارف بلند و ژرف خود را در سطح فهم بشر تنزل بخشيده و با ترسيم دقيق حقايق در تصاوير و صحنههايي زنده، معقول را محسوس، مخفي را آشكار، غايب را حاضر، دور را نزديك و مبهم را روشن ساخته است.
.
اين هنري است كه قرآن به وسيله آن تمامي موجودات و مظاهر عالم هستي را به صورت زنده و پويا ترسيم نموده و قلم تعابير آن هيچ جمادي را لمس ننموده مگر آن كه در آن حيات دميده و به هيچ موجود بيجان و بيتحركي اشاره ننموده مگر آن كه به آن حركت و پويايي بخشيده، تو گويي تمامي عالم در تابلوهاي ترسيم شده قرآن زندهاند و پديدههاي هستي همگي در حركت و جنبشاند و از سكون و ركود خبري نيست.
قرآن با يك رشته الفاظ مجرد و عادي، صحنههايي را به تصوير كشيده كه گاه قلم نقاشي و دوربين عكاسي و فيلم و تمامي فنون ادبي و هنري از خلق همانند آن عاجزند و از هماوردي با آن باز ميمانند، چرا كه تصوير هنري در قرآن تصويري است آميخته با رنگ و جنبش و موسيقي و زنگ كلمات و نغمه عبارات و سجع جملات به گونهاي كه ديده و گوش و حس و خيال و هوش و وجدان را از خود آكنده ميسازد.
اين تصوير از رنگهاي مجرد و خطوط بي روح انتزاع نشده بلكه تصويري است گويا و زنده كه ابعاد و مسافات، از راه مشاعر و وجدانيات در آن اندازهگيري ميشود و معاني بدين صورت در نفوس آدميان با مناظري از طبيعت كه خلعت حيات برتن پوشيدهاند اثر ميگذارند>.
از آنچه گفته شد ميتوان دريافت تصوير هنري در قرآن تنها به دايره محدود فنون بلاغي همچون تشبيه و استعاره و مجاز و مانند آنها خلاصه نمي شود، بلكه تصاوير قرآني از عناصري گوناگون همچون نغمه كلمات و موسيقي جملات، توصيفات دقيق، محاوره و گفتگو، تقابل و رويارويي صحنهها و مانند آن تركيبيافته، كه چشم و گوش انسان را از صحنهها و نغمههاي روحپرور خود پر ميسازند، و حس و خيال آدمي را برميانگيزاند و فكر و انديشه بشر را به تكاپو واميدارند.
همچنين معلوم ميشود ترسيمها و تصويرهاي قرآني تنها براي زينت بخشيدن به كلام به كار نرفته، بلكه گاه مضمون يك امر و حقيقت آن، جز با تصويرگري نمود پيدا نميكند و به همين دليل است كه ميتوان آن را مناسبترين روش در آشكار نمودن مقصود و تأثيرگذاريبرمخاطب دانست.
زمخشري ميگويد: .روش تصويرگرايي در قرآن يك اسلوب تفنني و محدود نيست كه به طور جسته و گريخته و تصادفي در چند جايي از قرآن به كار رفته باشد، بلكه اين شيوه يك قانون كلي و روش شايع در قرآن است كه به اعتقاد برخي محققان از نظر كمي، سهچهارم قرآن را دربرميگيرد( سيدقطب، همان، 33 و 216) و آن را به حق ميتوان از جلوههاي آشكار معجزات قرآني قلمداد نمود.
4. اقسام تصويرآفريني در قرآن
تصوير در قرآن برچند پايه استوار است:
الف - تجسيم
در اصطلاح به معناي صورت جسماني دادن به امور معنوي و غيرمادي است. يا به عبارت ديگر امور مجرده را به صورت مادي و محسوس و ملموس شناساندن و لباس مادي براندام آنها پوشاندن است.
لازم به ذكر است مقصود ما از مجسم نمودن امور روحي و معنوي در اينجا، مفهوم هنري آن است و نه مفهوم ديني آن. چرا كه اسلام برپايه اصل (منزه شمردن خدا از صفات جسماني) و (مجرد دانستن خدا و ساير مجردات از قيود و صفات مادي و جسماني) استوار گرديده است.
قرآن در بيان بسياري از حقايق ديني و حالات و روحيات انسانها و آشكار ساختن امور روحي و معنوي، از استفاده نموده و آنها را با لباس فاخر هنري در پيش روي ما به نمايش گذاشته است كه در اينجا به ذكر نمونههايي از آن بسنده ميكنيم:
1. تجسم بخشيدن به حقايق ديني
بيترديد نخستين مشكلي كه اسلام در ابتدا با آن مواجه بود، مسأله كساني بود كه و يگانگي خدا را انكار مينمودند و چنان در وادي شرك و وثنيت به گمراهي افتاده بودند كه مسأله براي آنها يكي از عجايب و شگفتيها به شمار ميآمد!
جالب آن كه قرآن بر سر اين مسأله به ظاهر شگفت با آنها با سادهترين دلايل به احتجاج پرداخت و بي آن كه آنها را در پيچ و خم مباحث كلامي و جدالهاي ذهني گرفتار سازد با ارائه استدلالهاي روشن و قابل فهم گره ذهني آنها را در اين باره گشود.
نمونهاي از اين استدلالها كه در قالب تصويري بديع ارائه شده اين است كه: (الانبياء، 22) و يا اين تعبير لطيف كه: (المؤمنون، 91)قرآن تصويري ديدني در اين آيه به نمايش گذارده، تصويري كه نشان ميدهد هر خدايي (در صورت تعدد خدايان) دستآفريدههاي خود را گرفتهاند و به سويي ميبرند.
اما به كجا؟ نميدانيم. فقط ميتوانيم تصور كنيم كه چقدر مضحك است تصوير خداياني كه با مخلوقات خود هركدام در گوشهاي پراكندهاند و عالمي متشتت و پرخلل را رقم ميزنند.
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]