واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: من يك تهراني هستم
كلانشهرها- دكتر اسماعيل كهرم:
شهر زوريخ باز هم بهعنوان مناسبترين سكونتگاه در سراسر جهان انتخاب شد.
مگر زوريخ چه خصوصيتهايي را داراست كه از ميان اينهمه شهر كه در دنيا وجود دارد بهعنوان بهترين سكونتگاه جاي خود را باز كردهاست؟ آيا ميتوان روزي را آرزو كرد كه تهران تبديل به يك سكونتگاه مناسب و يا بهترين سكونتگاه در دنيا شود؟
با شناختي كه از اين دو شهر دارم، برخي از جنبههاي زندگي را در تهران و زوريخ مرور ميكنم. شايد ما در ايران اميدوار شديم كه يك شهر بزرگ كشورمان روزي شانه به شانه زوريخ بسايد.
موقعيت جغرافيايي زوريخ آنچنان است كه يك درياچه وسيع و زيبا در قلب آن وجود دارد. اساسا سوئيس كشوري كوهستاني است و زوريخ شهري است داراي پستي و بلندي و رودخانه بسيار پرآبي كه از ميان آن ميگذرد. وجود آب فراوان در اين شهر موجب طراوت، سبزي و زيبايي شده است.
تهران نيز زماني داراي رودخانه جاري (آب كرج) و فضاهاي سبز و وسيع در شمال باغات شميران بود و خارجيها تهران را شهر چنار ميناميدند. نهرها، قناتها و چشمهها در سراسر تهران جاري بودند. نام سرچشمه را ميشناسيد؟
تفاوت تهران و زوريخ در تخريب فضاهاي سبز در تهران و نگهداري و حفاظت از آنها در زوريخ است. در تهران همه فضاهاي سبز را تبديل به جنگل آهن و سيمان كردهايم. اساس دليل انتخاب تهران بهعنوان پايتخت، آب و هواي خوبش و فضاهاي سبز آن بود. در سايه سار كوههاي البرز البته تهران از بركات اين ديواره مانند آب فراوان هنوز هم برخوردار است. خلاصه آنكه طبيعت نسبت به اين دو شهر سخاوتمند بوده ما قدر آن را ندانستيم و در زوريخ؟
لوكوردوبوزيه آرشيتكت معروف سوئيسي كه آثارش در ساحل درياچه زوريخ قرار دارد شهر را موجودي زنده و پويا ميداند كه از كودكي تا بلوغ و... زندگي ميكند. من تصور ميكنم كه شهر محصول دست ما است. همانگونه كه ما مسئول تربيت فرزندان خود هستيم و نبايد آنها را به حال خود رها كنيم، شهر را هم بايد تربيت كنيم. براي ساختن و گسترش آنها فكر خود را به كار بيندازيم و سعي كنيم حتي المقدور برخي از مظاهر طبيعي آن را حفظ كنيم.
قوانين و مقررات در هر دو شهر وجود دارند. زندگي اجتماعي وجود اين قوانين را الزامي ميكند ولي در اجراي آنها تفاوت از زمين تا آسمان است. در زوريخ زباله در مبدا تفكيك ميشود(در خانه، مغازه و يا كارخانه). شيشه، پلاستيك، كاغذ و مواد خطرناك مانند بطري، راديو و تلويزيون در نقاط خاصي كه در شهر تعبيه شدهاند، گذارده ميشوند. مخازن جمعآوري اينگونه زبالهها كه بسيار زيبا طراحي شدهاند و در محلههاي گوناگون وجود دارند، نميگذارند كه شهروندان زباله را ببينند.
وسايل فلزي مانند مبل، ميز و صندلي و يا تشكهاي كهنه و فرسوده بايد توسط صاحبان آن به مراكز ويژه حمل شوند.
زباله معمولي بايد در كيسههايي كه به اندازههاي مختلف و از مواد تجزيه پذير ساخته شدهاند نهاده شوند و در محلهاي مخصوص قرار گيرند. اين كيسهها كه داراي نشان مخصوص شهرداري زوريخ هستند با قيمتهاي متفاوت بر حسب اندازه آنها به فروش ميرسند. رها كردن زباله در كيسههاي غيراستاندارد، جريمه بسيار سنگين دارد. كيسههاي غيراستاندارد باز ميشوند و با بررسي آنچه داخل آن است، آدرس رهاكننده را پيدا ميكنند و به سراغ او ميروند. كافي است پاكتي حاوي نام و آدرس متخلف در كيسه باشد. يك اتومبيل را كه زباله را درحين حركت به خارج پرتاب كردهاست، متوقف كرده و مسافران آن را كه يك خانواده خارجي بودند از سوئيس اخراج كردهاند.
منزل خارجيهايي كه درخواست اقامت در زوريخ را دارند مورد بازديد قرار ميگيرد تا از نظر نظم و نظافت در حد استاندارد بالاي زوريخ باشد. آنها كه در مجموعههاي ساختماني مانند برجكها و آپارتمانها، زندگي ميكنند، پس از ساعت 10 شب حق ايجاد سروصدا ندارند. حتي دوش گرفتن بعد از اين زمان ممنوع است و آنها كه حياط دارند نميتوانند از ساعت 9 شب در باغچه خود آتش روشن كنند؛ مثلا براي كباب كردن.
روشن كردن آتش در بالاي بالكن خانهها ممنوع است. محلهايي مانند منقل براي مجموعههاي ساختماني تعبيه شده است. شايد بهنظر خيليها(حتي اروپاييها)، قوانين حاكم بر شهر زوريخ كمي سختگيرانه باشد. ولي نتيجه آن وجود شهري تميز، ساكت و قابل زندگي است. يك روز تعطيل آخر هفته يك خانم و آقاي بسيار مودب و خوشرو به در خانه من آمدند. خودشان را معرفي كردند. از شهرداري منطقه آمدهبودند. مقداري نقشه و نامه به من دادند و گفتند كه قرار است خيابان جلوي خانه من تعريض و آسفالت شود. از مزاحمتهاي احتمالي عذرخواهي كردند و گفتند كه زمان عمليات از ساعت 9 صبح تا 4 بعدازظهر خواهد بود.
شماره تلفن خود را به من دادند كه اگر مسئلهاي پيش آمد و يا سؤالي داشتم به آنها مراجعه كنم. بقيه همسايهها هم همينطور. در تهران هم عينا همين مسئله تكرار شد. يكروز صبح ساعت 7 صبح با صداي خالي كردن چندين تن آجر و سيمان و رفتوآمد بولدوزر و غلتك از خواب پريدم. جلوي خانه رفتم. همسايهها جمع شده بودند. همه وحشتزده بودند. كارگران زيادي در حال كار بودند. متهها كه همه اعضاي وجودشان را ميلرزاند با صداي فراوان در حال كار بود. از چند نفر پرسيدم چه خبر است؟ چكار ميكنيد؟ هيچكس نميدانست. نه اطلاع رساني، نه آگاهيدهي و نه توضيح... .
فقط 4 خانه از اين عمليات متاثر شدند، ولي شهرداري و يا مسئول طرح حتي يك كلمه به ما توضيح نداند كه نداد.
آيا نميشود مانند زوريخ شهرداري تعدادي از همسايگان را از طرح آگاه كرده و عذرخواهي ظاهري از مزاحمتهاي احتمالي به عمل آورد؟
روز ديگر نامهاي از اداره برق زوريخ آمد. خبر از قطع برق در يكهفته آينده آنهم براي 2 ساعت داده بود؛ با عذرخواهي فراوان از اينكه اين قطع موقتي براي انجام پارهاي تعميرات اجباري بود. در آن محل يك كاميون يخچال دار قرار ميگرفت كه اگر كسي محصولي خاص (مثلا آمپولها و محصولات مورد نياز بيماران) را در خانه داشت به آن مراجعه كند و باز هم شماره تلفني كه اگر كسي قادر به حركت نيست و در خانه مقيم است، به سراغ او بروند و در طول اين مدت او را ياري دهند.
راستي چند بار در تهران تلفن و يا آب منازل بدون اطلاع و براي مدت نامعلوم قطع شده و مردم ارزش يك اطلاع دهي مختصر را نداشتهاند؟ از قطعي متوالي برق بگذريم.
شايد بتوان حل مشكل ترافيك و احداث زيرساختها مانند پاركها و اتوبانها را مرهون بودجه و زمان دانست ولي كرامت گذاشتن به شهروندان از طرف دستگاههاي ذيربط هم نياز به زمان دارد؟ نميتوان قواعدي در اين زمينه را همين امروز وضع و اجرا كرد كه مردم (ارباب رجوع) در جريان آنچه در مقابل خانهشان ميگذرد قرار گيرند؟
بنابراين قوانين در هر دو شهر تهران و زوريخ براي بهتر كردن شرايط زندگي شهرها كمابيش وجود دارند ولي مقامات يك شهر ارزش بيشتري براي شهروندان قائل هستند.
شهروندان علاوه بر موقعيت طبيعي و جغرافيايي، قوانين و مقررات و نحوه نگرش به شهر خود تفاوتهايي دارند. مردم زوريخ شهر را از آن خود ميدانند. نسبت به آن تعصب دارند. با غرور ميگويند من يك زوريخيام. شهر خود را تميز ميخواهند. در مورد آن درهمهپرسيها اظهار نظر ميكنند. مثلا با احداث مترو در زوريخ مخالفت كردند و ساخته نشد. دليل؟ شهر شلوغ ميشود!
مردم ما گاه شهر را از آن خود نميدانند. در كدام كلانشهر دنيا زباله هر روزه جمع آوري ميشود و معالوصف با اين همه اصرار بازهم زباله ساعت 9 شب بيرون خانه گذاشته نميشود. بگذريم از تفكيك در مبدأ.
من و شما چند بار شاهد بيرون ريختن زباله از پنجره خودروها بودهايم؟ چند بار مقابل در پاركينگ ما يك خودرو ديگر پارك شده است؟ چند بار با صداي تخليه آهن در نيمه شب از خواب پريدهايم و چند بار مقابل خانه و يا مغازه ما نخاله ساختماني تخليه شده؟
رفتار ما هيچ مناسبتي با فرهنگ غني و گذشته با افتخار و رفتار پدران ما ندارد. من فكر ميكنم، ما هم ميتوانيم تهران را يكي از قابل سكونتترين شهرهاي دنيا ببينيم.
چندي قبل سر كلاس اين مقايسهها ميان زوريخ و تهران صحبت ميكردم. دانشجويي پرسيد: شما چرا در زوريخ زندگي نميكنيد؟ آيا آنجا بهتر از تهران نيست؟ گفتم: هفته پيش كه از زوريخ به تهران آمدم حدود 5 صبح به خانه رسيدم نيم ساعت بعد كسي زنگ خانه را زد. با تعجب به در خانه رفتم. ناگهان دستي از لاي نردههاي خانه 2 نان سنگك خشخاشي را به من داد. خوشآمد گفت و رفت.
ايشان يكي از همسايگان بود كه ميدانست من برگشتهام. من اينجا زندگي ميكنم چرا كه ريشه در اينجا دارم و پيوند قلبي با اين مردم دارم. در تمام زوريخ كسي اول صبح به شما بركت هديه نميدهد. قدر اين را هم بايد دانست. جمله عيبش تو بگفتي هنرش نيز بگو. من يك تهراني هستم.
تاريخ درج: 19 مرداد 1387 ساعت 10:29 تاريخ تاييد: 19 مرداد 1387 ساعت 11:23 تاريخ به روز رساني: 19 مرداد 1387 ساعت 11:00
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]