واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: رسانه شخصي
تا ننوشته باشي، لذت نوشتن را درك نميكني. حالا اگر بداني كه يكي تو را ميشنود يا ميخواند، لذتي كه گفتن يا نوشتن ميدهد بيشتر ميشود. اوج اين لذت آنجاست كه بتواني حرفت را بفهماني، كه حرفت فهميده شود...
اينها را گفتم كه به ياد بياورم ارتباط براي آدميزاد چقدر مهم است، اصل است، همه چيز است. نياز به حرف زدن گاهي از نياز به نان شب هم واجبتر ميشود تا آنجا كه ميپذيري نانت به حرف زدني آجر بشود.
نام آن فيلم را و نام كارگردانش و بازيگرش را به ياد نميآورم، شايد - دورافتاده- يا چيزي شبيه به اين بود؛ قصه مردي كه از بد حادثه در جزيرهاي دور از آدميزاد، تنها ماند و ماند تا كارش به جايي رسيد كه صورتكي نقش بسته بر جنگافزاري به جا مانده از قديم، همدمش شد؛ همدمش شد كه ترس فطري بشر از تنهايي و نياز ذاتياش به برقراري ارتباط، هرچند تخيلي، تصوير شود و ما باز به ياد بياوريم كه ارتباط براي آدميزاد چقدر مهم است!
شايد همين ترس عاملي بود كه ما به دنبال ساخت ابزارهايي براي ارتباط برويم؛ ابزارهايي به اقسام مختلف و رسانه خوانديمشان. حداقل ميتوان گفت يكي از عوامل همين بود: فرار از تنهايي، جمع شدن و باهم بودن.
ابزارها را ساختيم و بزك كرديم و پايه و بن و اساسش را سفت كرديم كه كارمان را محكم كرده باشيم كه مبادا عيبي كند، روزي نيايد كه بني بشري از تنهايي جان بدهد و حرف نگفتهاي باقي بماند؛ تلويزيون، راديو، روزنامه و مجله و ... اين آخري وبلاگ، كه ميتوان آن را رسانه شخصي ناميد.
از همان ابتداي آدميزاد تا همين امروز از هر دري سخني بوده و هست. آنقدر موضوعات گفت و شنود و نوشت و خواند گسترده است و آنقدر گستره اطلاعات و ارتباطات موسع است كه شايد اگر هر وبلاگي تنها درباره يك موضوع منفرد و مشخص حرف بزند، نه حرفها تمام ميشود و نه تعداد وبلاگها در شمار و آمار ميگنجد و اين خاصيت زبان است و اين پويايي زبان است، پويايي و بينهايتي ذهن آدمي. تصور كنيم: هر آدمي در مغز خود بينهايت است، بينهايت ميتواند باشد، بينهايت تصوير، تشخيص، استدلال، استنتاج كه همهاشان در فرآيندي عجيب به واژه ميآيند و در فرآيندي پيچيدهتر، واژهها كنار هم مينشينند و جملات و كلام شكل ميگيرد و مثلي رودي جاويدان از ازل تا به ابد توليد و باز توليد ميشوند.
پس بيجهت نيست كه آدمي خود را حيوان ناطق خوانده است، به اين مفهوم كه تفاوتش با ديگر موجودات نطق است؛ نطقي كه نطفهاش در واژه است و واژه هيچ محدودهاي ندارد، چه به زبان بيايد، چه در مغز باقي بماند. اما واژه «شاهدي» است كه مستوري نميتواند و به هر شكلي، و به هر حالي، رخ مينمايد؛ خواه در كتابي، خواه در نشريهاي، خواه در رسانهاي و گاه در وبلاگي!
وب، و هر آنچه مربوط به آن است، در تضادي هميشگي ساخته شده و ادامه دارد؛ هم هست و ديده ميشود و هم نيست و لمس نميشود و وبلاگ، بخشي از اين مجاز مطلق(!) است كه دورش را حصار ميكشند و به تو ميدهندش تا در آنجا باشي، بدون اينكه واقعاً بوده باشي. به هر حال حريمي است براي تو، آنچنان كه ميتواني در آن بنويسي كه بيايند و بخوانندت، كساني كه نه تو ميشناسيشان و نه ميشناسندت و صد البته كساني كه زبانشان را ميداني و زبانت را ميدانند، چه اين زبان، زبان واژه باشد، چه تصوير، طرح، نقش و يا قس علي هذا.
در اين فضاي مجازي، ميتواني بسنجي كه حرفت خريدار دارد يا ندارد، ميتواني خطا كني و باز بيازمايي تا خريداري براي حرفت بيابي. گاه مخاطبهايت آنقدر زياد ميشود كه مشكل ميتواني بشماري؛ دو، سه، ده، هشتصد ... در خبر آمده بود كه وبلاگ يك زن چيني در سال بيش از صد ميليون بازديدكننده داشته است. اين ويژگي وبلاگ است و همه بالقوه ميتوانند اين همه توجه را جلب كنند.
نه به رنگ پوست مربوط است، نه به كيستي تو و كجايي تو، نه به سن و سال و نه به هيچ چيز ديگري به جز زبان! زباني كه گاه واژه است گاه تصوير يا طرح يا نقش ... اين بيپيرايگي فضاي مجازي آنقدر انگيزه و هيجان ميدهد كه وسوسهاش پيرزني 108 ساله را هم راحت نگذاشته است، پيرزني كه نام مادربزرگ وبلاگنويسان را براي خود خريده است.
فضاي مجازي براي خود عالم ديگري است، با قوانيني و ضوابطي كه سعي شده تا حد ممكن ساده و همهكس فهم باشد، مغلق نباشد و دست و پاگير نيز. در اين ميان برخي نيز از همين فضاي ساده و راحت، ناني براي شبشان فراهم ميآورند: بازار تبليغات گرم است و هزار راه ساده و پيچيده كه به لقمهاي نان منتهي ميشود. به هر حال كسب رزق است و چه ايرادي دارد؟ چه ايرادي دارد در ميان نياز من و تو به گپ زدن باهم، در اين دنياي درهم و برهم و شلوغ، كسي آجيلي بفروشد و قاچي هندوانه براي گرمتر شدن و دوستانهتر شدن، فضاي حرف زدن.
...
وبلاگ را شايد بتوان نياز عصر مدرن به داشتن فضايي شخصي براي حرف زدن دانست. فضايي كه مديرمسئول، سردبير، دبير و نويسندهاش شخص است و براساس معيارهاي «شخصي» و فردي سخن گفته ميشود. كمرنگ شدن فرديت در هياهوي تكنولوژي شايد توجيهكننده چنين نيازي باشد و شايد هم، نياز آدمي به شنيده شدن و سخن گفتن و مخاطب فراهم آوردن؛ شايد نيز هر دو اين علتها و باز هم شايد هزار و يك دليل ديگر، مضاف بر اين دو.وبلاگ فضايي است رو به گسترش كه مخاطبان و اربابان آن «همه» هستند و كسي برتر است كه حرفي (به هر زباني) در خورتر داشته باشد براي شنيدن.
پنجشنبه 17 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]