واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سينما - زماني براي به خاك سپاري
سينما - زماني براي به خاك سپاري
تاد مككارتي: با توجه به غبار و زنگار و كپكي كه از قسمت سوم نشأت گرفته است بايد گفت ديگر وقت آن رسيده كه مجموعه فيلمهاي موميايي يكبار براي هميشه واقعا موميايي شوند. فيلم تازه وارد كه داستانش را در فضاي بعد از جنگ جهاني دوم تعريف ميكند و با تقليدي ملالانگيز از قسمت اخير «اينديانا جونز» يك بچه دانشگاهي از خودراضي را به فيلم اضافه كرده است با تكيه بر طراحي صحنه چيني و شگرد بازاريابي تازهاش كمي كار خود را به خصوص در آسيا پيش ميبرد اما نميتواند تماشاگران ساير كشورها را كه براي اولين هنرنمايي برندان فريزر بيش از 800 ميليون دلار هزينه كرده بودند راضي نگه دارد. البته با اينكه قسمت سوم يك فيلم بنجل و سطح پايين است اما ميتواند آزمون جذابي باشد براي اثبات اين نكته كه نميتوان علاقه عمومي تماشاگران را براي مدت زمان زيادي در حد هفت سال به يك بستر داستاني يك بار مصرف حفظ كرد. اين فيلم فارغ از برخي جلوههاي ويژه كه بهترينشان زنده شدن 1000 جنگجوي سفالين بعد از 2000 سال است چيزي جز يك داستان ساده تعقيب و گريز نيست. همانطور كه گفتهاند فيلمنامه فيلم را هم نويسندگان «ظهر شانگهاي» و سريال تلويزيوني «Smalville» نوشتهاند كه از همان ابتدا با كاستي مواجه است؛ خصوصا در ديالوگهاي خانوادگي اسفناكش و قصه ماجرا محور كندش كه در نهايت به سكون كامل ميرسد. در فيلم قبلي برندان فريزر به نقش ريك اُكانل در مصر حدود سال 1933 كه با شاه عقرب سنگي ميجنگيد با نازيها سر و كار داشت. در قسمت جديد اما ريك را در سال 1946 ميبينيم كه در عمارت انگليسي مجلل خود روزگار ميگذراند و همسرش اِولين (با بازي ماريو بلو كه همان نقشي را بازي ميكند كه از سوي ريچل وايز به حال خود رها شد) به دنبال ايدههاي جديد براي يكي ديگر از مجموعه رمانهاي مبتذلش درباره مومياييهاست. ريك اصرار ميكند كه از باستانشناسي و اكتشاف بازنشسته شده است اما ظاهرا فقط زيادي غر ميزند چون در مدت زمان كوتاهي قانع ميشود همراه با اِولين رهسپار شانگهاي شود تا بدون مقدمه با برادر خوشگذران اِولين (جان هانا) و پسرش لااباليشان الكس (لوك فورد) مواجه شوند. تمام عناصر لازم در اين فيلم وجود دارند: يك اكسير كمياب، يك تكه سنگ اسرارآميز، فريبندگيهاي زهرآگين شانگهاي باستان، يك شرور كه تنها يك راه براي كشتنش وجود دارد، آمريكاييهاي عجولي كه گهگاه كارها را سرهم بندي ميكنند، يك موميايي كه آكنده از خشمي چند صد ساله است و ميتواند موجودات ديگر را به اختيار خود درآورد. اما طبيعي است كه دوباره گرم كردن غذا هرگز بر ماندگي و كهنگي محتويات آن سرپوش نميگذارد و نميتوان عناصر فيلمهاي قبلي را بدون هيچ خلاقيتي دوباره به خورد تماشاگران داد. از طرف ديگر كارگردان فيلم كه در سالهاي قبل موفق شده بود با «تند و ديوانهوار» آدرنالين خون تماشاگران را افزايش دهد اينبار فرصتهاي خود را با اشتباهي احمقانه بر باد داده است. فيلمبرداري بيشتر صحنههاي اكشن با نماهاي مديوم كلوزآپ و تدوين بيحساب و كتاب ديوانهوار باعث ميشود حس جغرافيايي و مجاورت اندكي ميان شخصيتها به وجود بيايد و در نهايت هيجان و يا تعليقي به تماشاگر منتقل نشود. در واقع كارگرداني اين فيلم در بيشتر صحنهها با توجه به حداقل استاندارد لازم در فيلمهاي اكشن هم اقدامي ناشيانه و بيربط است. برندان فريزر در صحنههاي ابتداي فيلم بيش از حد آرام و بيخيال است و گهگاه و به روال سابقش در دو فيلم قبلي برميگردد و ناگزير در سايه نقشهاي مكمل متعدد فيلم فرار ميگيرد. بازي ماريا بلو هم با آن سر و شكل به شدت امروزي و لهجه غليط بريتانيايياش به شكل عجيبي خوب از كار درآمده است. لوك فورد هم در نقش الكس حضوري به كلي آزاردهنده دارد. بازيگران آسيايي در حصار لباسها و ويژگيهاي شخصيتيشان هستند و با اينكه ميشل يوه فرصتهاي زيادي براي خودنمايي داشته است اما جت لي فقط در ابتدا و انتهاي فيلم با سر و شكل انساني ظاهر ميشود و در بخش اعظم فيلم صرفا يك امپراطور موميايي شده است.
منبع: ورايتي
پنجشنبه 17 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]