واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ايدئولوژي سياست خارجي اوباما و مك كين
آمريكايشمالي- ترجمه - نيلوفر قديري:
سفر هفته گذشته باراك اوباما به خاورميانه و اروپا موجب شد تا سياست خارجي در روزهاي اخير در كانون توجه تبليغات انتخاباتي در آمريكا قرار بگيرد.
اگر چه نظرسنجيها نشان ميدهد كه مردم آمريكا اقتصاد و مواضع و سياستهاي اقتصادي را قبل از جنگ عراق و ديگر موضوعات خارجي و داخلي مهم ميشمارند، اما اكنون و در اين مرحله از تبليغات انتخاباتي، سياست خارجي در كانون توجه است.
در محافل رسانهاي و سياسي واشنگتن مطالب بسياري درباره سياست خارجي اوباما و تفاوتهاي آن با سياست خارجي دولت كنوني و حزب جمهوريخواه گفته و نوشته شدهاست. فريد ذكريا از سردبيران هنديتبار نشريه نيوزويك كه نويسنده و صاحبنظر معتبر حوزه سياست خارجي آمريكاست اما از منظري ديگر به تحليل سياست خارجي دو نامزد دمكرات و جمهوريخواه انتخابات رياستجمهوري آمريكا پرداخته است.
باراك اوباما را سرزنش ميكنند كه دستكم در حوزه سياست خارجي يك سبكسر ناپخته است كه فكر ميكند ميتواند با همه دشمنان آمريكا دوستي كند. جان مككين و ستاد تبليغاتي او، نويسندگان مطبوعاتي و رسانهاي محافظهكار و وبلاگنويسان جناح راست، همگي تصوير يك روياپرداز ليبرال از اوباما نشان ميدهند كه همه خطرات دنيا را دستكم ميگيرد. حتي پرزيدنت بوش چندي پيش سخنان اوباما را كه آن زمان او را سناتور ايالت ايلينويز خطاب ميكرد، درباره ديدار با رهبران بعضي كشورها، ناپخته و دور از عقل خواند. بعضي منتقدان چنان رفتار ميكنند كه گويي اوباما در تور اخير خود در سفر به خاورميانه و اروپا، درحال آموختن سياست خارجي است.
قضاوت اين منتقدان اما اعتباري ندارد. اوباما در جريان تبليغات انتخاباتي در مقابل هيلاري كلينتون و حالا در برابر مككين، ايدههايي را مطرح كرده و مورد بحث قرار ميدهد كه بعدها سياست خارجياش را در مقام رئيسجمهور تقويت خواهد كرد. سياست خارجي او حاوي ديدگاه و جهانبينياي است كه با جهانبيني يك ليبرال فاصله دارد و بيشتر به جهانبيني يك واقعگراي سنتي نزديك است. ذكر اين نكته جالب است كه دستكم از نظر مكاتب تاريخي سياست خارجي، اوباما يك محافظهكار سرد و مككين يك واقعگراي سرزنده توصيف ميشود.
هيچ نامزد انتخابات رياستجمهوري در آمريكا تا كنون ادعاي جهانبيني دكتريني نداشتهاست. ريچارد نيكسون هيچگاه نميگفت كه سياست واقعگرايانه را دوست دارد. جيمي كارتر هيچگاه ادعا نميكرد كه طرفدار فلسفه ويلسون است. طرفداري از يك مكتب خاص هيچ سودي ندارد و اكثر سياستمداران آنقدر باهوش هستند كه بگويند طرفدار تركيبي از بهترين مكاتب هستند؛ به همين دليل است كه جان مككين ميگويد كه ايدهآليست واقعگراست. آنتوني ليك كه اكنون به اوباما مشاوره ميدهد خود را يك نوويلسونگراي عملگرا ميداند. كاندوليزا رايس، وزير خارجه آمريكا خود را يك واقعگراي آمريكايي توصيف ميكند.
اما بايد بگوييم كه اوباما با صداقت كامل درباره تمايلات و گرايشهايش حرف ميزند؛ درست است كه او كارش را با تحسين دولت هري ترومن شروع كرد. تحسين از اين دولت در عالم سياست خارجي به اين معناست كه شما جورج واشنگتن را تحسين كنيد. بيل كلينتون، جورج بوش و جان مككين همگي ترومن را يك الگو ميدانند. اما بعد از اين مرحله، اوباما گام غيرمعمولي برداشت كه براي يك دمكرات عجيب بود. او دولت جورجبوش پدر را ستود؛ دولتي كه سرسختترين و البته خونسردترين دولت در حافظه نزديك آمريكاييها به حساب ميآيد.
اوباما بيش از يك بار چنين تحسيني را به زبان آورد.
آخرين بار اين اتفاق در مكالمهاي با خود من در سيانان آن هم همين هفته گذشته اتفاق افتاد. حرف او روشن است. او 2 ماه پيش در مصاحبهاي به نيويوركتايمز گفت: اكنون بحثي ميان ايدئولوژي و واقعگرايي در سياست خارجي در جريان است. من به سياست خارجي جورج بوش پدر احساس نزديكي ميكنم.
اوباما بهندرت با لحن اخلاقگرايانه دولت كنوني بوش سخن ميگويد. او حتي هنگام سخنگفتن درباره تروريسم، جهان را به دو بخش خير يا شر تقسيم نميكند. اوباما كشورها و حتي گروههاي تندروي افراطي را بهصورتي تركيبي ميبيند كه انگيزه آنها قدرت، طمع و وحشت در كنار ايدئولوژي واقعي است. علاقه او به ديپلماسي، ريشه و انگيزه در حس كاوش، يادگيري و شايد نفوذ در كشورها و جنبشهايي دارد كه يكپارچه و يكدست نيستند. مثلا وقتي درباره افراطگرايي اسلامي سخن ميگويد، به تكرار بر تنوع و گوناگوني جهان اسلام تاكيد ميكند و از اقوام متعددي حرف ميزند كه منافع و برنامه و گرايشهاي خود را دارند.
اوباما هرگز از زبان و لحن كلام بوش درباره آزادي و آزاد كردن ملتها استفاده نميكند بلكه به جاي آن درباره رشد اقتصادي مردم، جامعه مدني و عزت كه تكيه كلامش است حرف ميزند. اوباما تاكيد بوش بر انتخابات و حقوق سياسي را رد ميكند و ميگويد كه تمايلات مردم، فراتر و ابتداييتر است مانند غذا، سرپناه و شغل. چندي پيش در اين باره به نيويوركتايمز گفت: « وقتي اين نيازهاي اوليه برآورده شود، فضا براي آن رژيمهاي دمكراتيكي كه ميخواهيم فراهم خواهد شد.» اين رويكردي آرام و ارگانيك به توسعه دمكراتيك است كه معمولا محافظهكاران دارند.
او از مرداني مانند دين آچسون، جورج كنان و رينولد نيبوهر كه همگي به محدوديت قدرت آمريكا در تحول دنيا اعتقاد دارند، با تحسين سخن ميگويد. اوباما در ديدگاهش نسبت به تاريخ، در احترامش نسبت به سنت و در بدبينياش نسبت به اينكه دنيا خيلي به كندي ميتواند تغيير كند، يك محافظهكار عميق است.
آنچه اوباما نگفتهاست به اندازه آنچه به زبان آورده مهم است. او به اندازه كافي و در شرايطي كه ميتوانست، از بوش انتقاد نكرد. او ميتوانست به خاطر شركت در مراسم افتتاح المپيك در چين، به خاطر كم كاري در دارفور و به خاطر خيلي مسائل ديگر، بوش را به باد انتقاد بگيرد اما اين كار را تنها به ماجراي تجارت آزاد خلاصه كرد.
تنها حوزهاي كه اوباما درباره آن بر مفهوم امنيت ملي آمريكا تاكيد كرد، عراق بود. او عراق را يك انحراف در سياست خارجي آمريكا ميداند و ميگويد كه هر چهزودتر آمريكا از اين كشور خارج شود بهتر است. او در اين زمينه به جاي فكركردن به منطقه و نقشي كه عراق در آينده ميتواند در خاورميانه داشته باشد، تنها به منافع امنيت ملي آمريكا فكر ميكند و اين خود واقعبيني است.
نكته كنايهآميز اينجاست كه جمهوريخواهان اكنون در حوزه سياست خارجي ايدهآلگرا به نظر ميرسند، دنيا را ميان خير و شر تقسيمبندي ميكنند، بر گسترش دمكراسي تاكيد دارند و از فكركردن به مسائل به صورتي كلي و در كنار موضوعات ديگر خودداري ميكنند. مككين طرحهاي رؤيايي در اين زمينه پيشنهاد كرده مانند ايجاد اتحاديه دمكراسيها به جاي سازمان ملل و اخراج روسيه از گروه كشورهاي صنعتي جهان و كنار گذاشتن چين از هر دوي اين گروهها.
پاسخ و واكنش اوباما به پيشنهادات مككين درباره روسيه و چين بايد توسط كساني مانند هنري كيسينجر و برنت اسكوكرافت نوشته شود. ما به همكاري با هر دو كشور روسيه و چين نياز داريم تا بتوانيم مشكلات مهم جهاني را حل كنيم. تفاوت ميان اوباما و مككين از اين نظر بسيار مهم است.
تنها چالش بزرگ پيش روي آمريكا در دهههاي آينده، چگونگي تعامل با قدرتهاي در حال ظهور و شريككردن آنها در نظم سياست و اقتصادي جهان است. روسيه و چين كشورهاي پهناوري هستند و نظامهاي سياسي متفاوت و رويكردهاي ايدئولوژيك متفاوتي نسبت به دنيا دارند. بدون همكاري اين كشورها نميتوان از صلح و ثبات جهاني حرف زد.
اوباما و مككين تركيبي از واقعگرايي و ايدهآلگرايي هستند. سياستمداران آمريكا همواره بهدنبال تركيب اين دو مكتب بودهاند كه اين البته كار درستي است. اما هم اوباما يك دمكرات غيرمعمول است و هم مككين يك محافظهكار عجيب. تفاوت ميان اين دو فراتر از ايدئولوژي است؛ مككين نسبت به دنيا بدگمان است و آن را سياه و خطرناك ميبيند. اوباما دنيا را بر وفق مراد آمريكا ميداند. از نظر او با توسعه كشورها، آنها مدرن ميشوند و بيشتر در نظام اقتصادي و سياسي جهان درگير خواهند شد. اوباما بر اين باور است كه بايد كشورهايي كه از اين نظام منحرف شدهاند مانند كره شمالي را به اين چرخه بازگرداند اما اين كار بايد با استفاده از قدرت نرم صورت گيرد نه قدرت سخت. به هر حال اين نظر به هيچ وجه ناپخته و سبكسرانه نيست.
نيوزويك 21 جولاي
تاريخ درج: 16 مرداد 1387 ساعت 10:50 تاريخ تاييد: 16 مرداد 1387 ساعت 11:28 تاريخ به روز رساني: 16 مرداد 1387 ساعت 11:26
چهارشنبه 16 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]