محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826570363
نويسنده: داوود فيرحى فرد و دولت در فرهنگ سياسى اسلام (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: داوود فيرحى فرد و دولت در فرهنگ سياسى اسلام (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: عناصر نظارتى در فرهنگ سياسى اسلام، مختصات ويژهاى دارد. در تمايز با «فردگرايى فلسفى» دوران مدرنيته در غرب، كه با تاكيد به تفرد انسانها، جوهره شخص را از طريق تفاوتها و تمايزات او تعريف مىكند،فرد مسلمان هيچ حقوقى مستقل از شريعت ندارد.
عناصر نظارتى در اسلام
عناصر نظارتى در فرهنگ سياسى اسلام، مختصات ويژهاى دارد. در تمايز با «فردگرايى فلسفى» دوران مدرنيته در غرب، كه با تاكيد به تفرد انسانها، جوهره شخص را از طريق تفاوتها و تمايزات او تعريف مىكند، (75) فرد مسلمان هيچ حقوقى مستقل از شريعت ندارد. بدين سان، در جامعه اسلامى، هرگز «حق و ناحق بودن» (76) وجود ندارد و فرد و دولت صرفا ملزم به اطاعت از احكام و قوانين خداوند هستند كه:
«ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم»(ممتحنه، آيه10).
در انديشه سياسى اسلام، فرد مسلمان نمىتواند هيچگونه حقوقى فراتر از قوانين شرعى، در مقابل دولت داشته باشد. فرد و دولت فقط اين حق را دارند كه از طرفين انتظار داشته باشند تا ملتزم به چارچوب شريعتباشند. اين الزام و التزام متقابل، به منظور حفظ وحدت، عصمت و كليت جامعه اسلامى، يك اصل و ضرورت تلقى شده است. (77)
دولت از يك طرف، اين حق را دارد كه پيشروى مردم را در هر زمينهاى، غير از گناه، انتظار داشته باشد. از طرف ديگر، مردم نيز حق دارند كه دولت در تمام تصميمات و رفتارهايش منصف و درستكار بوده و ملتزم به قواعد و احكام شريعتباشد. اين حقوق كه بتفصيل در كتابهاى فقهى و اخلاقى شيعه و سنى شرح داده شد، (78) موجبات ظهور سه عنصر نظارتى در فرهنگ سياسى اسلام را فراهم كرد. اما چنانكه در سطور آينده خواهد آمد، كژتابيهاى معرفتشناختى موجود در دانش سياسى دوره ميانه كه ملهم از سنن ايرانى بود باعث گرديد كه اين عناصر نظارتى هرگز نتواند در قالب هيچگونه نهاد اجتماعى خارج از نهاد حكومت، سازمان يافته و به عنوان يك نهاد هم عرض، قادر به نظارت و كنترل مؤثر بر دولتباشد. اين وضعيتسبب شده است كه علىرغم انقلابهاى متعدد در تاريخ دولتهاى اسلامى، نهاد حكومت هر موقع و به دست هركس يا كسانى كه تاسيس گرديد، به محض استقرار خود، به غول عظيمى بدل شود كه هرگز از جانب ايجادكنندگان آن قابل كنترل نبوده و صرفا از قوانين خاص خود [تاكيد و تكيه هرچه بيشتر بر ابزار سلطه و خشونت] اطاعت كند. (79) در اينجا عناصر نظارتى اسلام را، باختصار، بررسى مىكنيم و تفصيل آن را، بنا به اهميت موضوع، به جاى ديگرى وامىگذاريم.
1. امر به معروف و نهى از منكر
در تئورى سياسى اسلام، همه مسلمانان كه به حد تكليف رسيدهاند، وظيفه امر به معروف و نهى از منكر دارند. در يك سطح گستردهتر، خوارج و زيديه، الزام به انجام اين وظيفه را در هر شرايط و فرصتى مورد تاكيد قرار مىدهند (80) و از طرف ديگر، مرجئه اصولا چنين الزامى را انكار مىكنند. (81) اهل سنت، تقريبا وضعيتى بينبين دارند. ابويوسف در فقه الكبير با اشاره به اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جلوگيرى از طاعتحاكمان غيرمشروع از يك طرف، و نيز نتيجه عملى تهديد نظم عمومى در صورت پافشارى به اين وظيفه از طرف ديگر، بر چنين موضع «وسطى» تاكيد مىكند. (82)
امام خمينى قدس سره در كتاب تحريرالوسيله، (83) امر به معروف و نهى از منكر را اشرف فرايض، كه ديگر واجبات قائم به آن هستند، تعريف مىكند. حضرت امام رحمةالله عليه با اشاره به دو آيه:
«و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون»(آل عمران،104)
و
«كنتم خير امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله»(آل عمران،110)
ضمن تاكيد بر اينكه اين دو واجب از ضروريات دين هستند، منكر وجوب آن را در صورت التفات به لوازم انكار، كافر مىداند. (84) امام خمينى قدسسره سپس با اشاره به رواياتى از ديگر ائمه معصوم شيعه عليهم السلام روايت ذيل را از امام على عليه السلام نقل مىكند:
اما بعد، فانه انما هلك من كان من قبلكم حيثما عملوا من المعاصى ولمينهم الربانيون والاحبار عن ذلك نزلتبهم العقوبات، فامروا بالمعروف وانهوا عن المنكر، واعلموا ان الامر بالمعروف والنهى عن المنكر لن يقربا اجلا، ولن يقطعا رزقا. (85)
در اينجا، به دليل محدوديت مقاله، اشاره تفصيلى به ديدگاههاى امام قدس سره ممكن نيست، اما كوشش مىكنيم بخشهايى از آن را كه از ديدگاه مقاله حاضر اهميت دارد، ذكر كنيم. حضرت امام رحمهالله پس از اشاره به «وجوب كفايى» وظيفه امر به معروف و نهى از منكر، تاكيد مىكند كه اين نوع امر و نهى، امر و نهى مولوى است. هرچند كه شان امر و نهىكنندگان، پايينتر از مخاطبان آنها باشد. (86)
شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر
امام خمينى رحمهالله پس از اشاره اجمالى به اقسام وجوب و نيز كيفيت وجوب امر به معروف و نهى از منكر، به منظور جلوگيرى از بىنظمى اجتماعى، با توجه به چهار شرط مهم، به تحديد حدود اين دو واجب شرعى مىپردازد. اين شروط عبارتند از:
1. علم; علم به معروف و منكر و مصاديق آنها، نخستين شرط وجوب است. بنابراين، چنين وظيفهاى به هيچ وجه، براى شخص جاهل واجب نيست. (87) براى پرهيز از عواقب امر به معروف و نهى از منكر از جانب شخص جاهل كه خود در امر و نهى خويش مرتكب منكر مىشود، تعلم شرايط امر به معروف و نهى از منكر واجب است. (88)
2. احتمال تاثير; امر به معروف و نهى از منكر، در صورت علم و اطمينان به عدم تاثير آنها، واجب نيست. به عبارت ديگر، وجوب اين وظيفه، با ظن بر عدم تاثير، حتى با ظن قوى نيز ساقط نمىشود. حضرت امام رحمهالله در اينجا «احتمال عقلايى» را ملاك وجوب و عدم آن مىداند. (89)
3. اصرار عاصى بر استمرار; بنابراين، در صورت علم به ترك و يا ظهور نشانههاى ترك، وجوب امر به معروف و نهى از منكر نيز ساقط مىشود. (90)
4. فقدان مفسده; اگر امر به معروف و نهى از منكر موجب ضرر جانى، حيثيتى و مالى قابل توجه باشد، واجب نخواهد بود. ملاك اين ضرر نيز به استثناى مواقع تهديد اركان دين «احتمال عقلايى» است. (91) امام رحمهالله در بحث از شرايط امر به معروف و نهى از منكر، ضمن تاكيد بر جايگاه محبت، شفقت و رعايت مصلحت عامه (92) از يكسو، و اهميت التزام شخص يا گروهى كه امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، از سوى ديگر، مىنويسد:
در كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مىكند، عدالتيا عمل به آنچه ديگران را بدان امر مىكند و ترك آنچه ديگران را از آن بازمىدارد، شرط نيست و در صورت اجتماع شرايط (چهارگانه)، همچنانكه واجب استخود عمل كند، واجب است ديگران را امر و نهى نمايد. (93)
به عبارت ديگر، امر به معروف و نهى از منكر، واجبات مستقلى هستند و فارغ از اينكه شخص عمل واجب را ترك كرده يا مرتكب عصيانى است، در صورت تحقق شرايط چهارگانه، مكلف به امر به معروف و نهى از منكر خواهد بود. اين نكته، در صورت بسط صحيح خود، مىتواند مبناى تئوريك مهمى براى فعاليت احزاب و گروههاى سياسى تلقى شود.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
امام خمينى قدسسره فصل آخر كتاب امر به معروف و نهى از منكر را به بيان مراتب و حدود سلسله مراتبى اين وظيفه اختصاص مىدهد و به ترتيب، سه مرحله را مشخص مىكند:
مرحله اعلان انزجار.
مرحله امر و نهى لسانى.
مرحله امر و نهى عملى و توسل به سلسله مراتب اعمال قدرت. (94)
در انديشه امام ره در صورت ضرورت توسل به خشونت، استيذان و اجازه فقيه جامع الشرايط (ولىفقيه) ضرورى است. (95)
چنين مىنمايد كه علىرغم جايگاه مهم امر به معروف و نهى از منكر در نصوص و معارف اسلامى از يك طرف، و نيز زندگى سياسى مدينةالنبى و خلافت مدينه از طرف ديگر، به دليل تحولات ساختارى ايجاد شده در دولت اسلامى، اين دو اصل ضرورى دين هرگز نتوانستند در هيات تاليفى دانش سياسى اسلام در دوره ميانه، موقعيت مهمى احراز نمايند. چون فرهنگ سياسى شيعه نيز از استقرار صفويه تاكنون، به گونهاى تحت تاثير و حتى استمرار اين فرهنگ و دانش است، هنوز هم نتوانستهايم امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان يك نهاد مستقل خارج از دولت، در مجموعه فرهنگ انقلابى خود لحاظ نماييم. بنابراين هنوز قادر نيستيم در تئورى و عمل، به تاسيس احزاب سياسى در جمهورى اسلامى توفيق يابيم. (96)
1. مشاوره و نصيحت
مفهوم «شورا» علىرغم آنكه غالبا در بحث از دولت اسلامى مورد توجه قرار گرفته است، هنوز دلالت و مصداق مشخصى ندارد. هرچند دو آيه
«و امرهم شورى بينهم»(شورى،38)
و
«و شاورهم فى الامر»(آل عمران، 159)
بصراحتبه لفظ «شورا» اشاره كرده است و بويژه اهل سنت روايات زيادى در اين زمينه از پيامبر اسلام نقل كردهاند، اختلاف نظر در باب شورا و مشاوره چنان زياد است كه به نظر نمىرسد بتوان مفهوم دقيقى از آن استنباط نمود. (97)
در عين حال، نويسندگان معاصر اهل سنت، «شورا» را به عنوان يكى از اصول انديشه سياسى خود تلقى مىكنند و حوادث سقيفه بنىساعده و شوراى شش نفرى منصوب از جانب خليفه دوم را به عنوان مصاديق عينى آيات و احاديث مربوط به شورا تعريف مىكنند. (98)
اما، با توجه به ماهيت دانش سياسى دوره ميانه، و تحولات اين دانش در فرهنگ شيعى بعد از صفوى، چنين مىنمايد كه شورا و مشاوره در چارچوب معرفتسياسى ما، معنا و مفهوم ويژهاى دارد كه آن را به مفهوم «نصيحت» و «النصيحة لائمة المسلمين» نزديك كرده و با آن يكسان مىسازد. اصولا دانش سياسى دوره ميانه، دانشى اقتدارمحور است و صاحبنظران آن، به گونهاى، ولايتخليفه را در همه شؤون زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان سارى و جارى كردهاند (99) كه مفهوم شورا، گزيرى جز استحاله در مفهوم «نصيحت» نمىتوانست داشته باشد. در اين وضعيت، چنانكه استاد عميد زنجانى بدرستى اشاره مىكند، شورا در اسلام نه يك نهاد مديريت جمعى، بلكه صرفا به معناى يك نيروى فكرى كمكى است كه بدون قدرت چالش با مديريتسياسى جامعه، تصميم نهايى را به عهده او وامىنهد. (100) طبيعى است كه چنين برداشتى از مفهوم شورا، آن را دقيقا با مفهوم «نصح الائمه» يكسان مىكند.
وضعيتخلافت عباسى در قرن چهارم و پنجم هجرى (سدههاى تاسيس دانش سياسى دوره ميانه) نيز نشان مىدهد كه در اين دوره، متفكران مسلمان به عنصر «نصيحت» بيش از ديگر عناصر نظارتى توجه مىكردهاند. به عنوان مثال، در آيين قادريه، پيروان القادر بالله (409ق)، خليفه عباسى، هيچ اشارهاى به امر به معروف و نهى از منكر نيست، بلكه در عوض، به مفهوم نصيحتبه مثابه «مفهومى بنيادين» اشاره شده است. (101) لمبتون احتمال مىدهد كه افزايش ستيزههاى فرقهاى در اين دوره در بغداد، حداقل از بعضى جهات، موجب تمايل به محدود كردن امر به معروف و نهى از منكر و تبديل آن به مشاوره و نصيحتشده است. (102) اما به نظر مىرسد كه اين تاكيد بر مفهوم نصيحت، تاكيدى بنيادى است كه ناشى از تغيير موضع و استحاله تدريجى حكومت اسلامى در دولت ايرانى است.
به نظر نگارنده تاكيد خلفاى عباسى به مفهوم نصيحت نه يك امر مقطعى، بلكه در راستاى استقرار و استمرار اين خلافت در سنت ايرانى، تاكيدى بنيادى است. به همين جهت، بىدليل نيست كه «نصيحة الملوك»هاى اسلامى، متناظر با «سياستنامههاى» ايران باستان، در سراسر دوره ميانى و تا دوره قاجاريه بسط پيدا مىكنند. (103) هيات عمومى اين نصيحتنامهها به گونهاى است كه بدون هيچ گونه تعرضى نسبتبه حاكم جامعه، آن گونه كه عميد زنجانى در مفهوم مشاوره مىگويد، در صدد ارائه يك نيروى فكرى كمكى است. ابوالحسن ماوردى، بنيانگذار فقه سياسى اهل سنت، كه به احتمال زياد نخستين «نصيحتنامهنويس» اسلامى نيز هست، در كتاب نصيحة الملوك خود، با اشاره به وظيفه علما (104) در نصيحتحاكم، مىنويسد:
ملوك بهترين مردم براى نصيحت هستند و سزاوارترين آنان در قبول مواعظ. زيرا كه صلاح آنان صلاح رعيت و فساد آنان فساد رعيت است... پس نصيحتسلطان نصيحت كافى و كامل است و چنين نصيحتى متضمن هدايت و راهنمايى به سوى مصلحت عالم به طور كلى و نظام امور همگان است... لهذا معمول است كه خداوند انبيا را براى ملوك امم يا به سوى جماعت آنان مبعوث كند و نه به سوى تكتك رعاياى آنها. زيرا كه شخص سلطان به تنهايى براى جميع مملكت و كسانى كه تحتسياست او هستند كفايت مىكند و راعى و سلطان هر مسلك و مذهبى كه داشته باشد رعاياى او نيز به چنين مسيرى و مذهبى گام مىگذارند. (105)
با چنين فرضى كه سعادت فرد و به قول ماوردى «رعيت» نه به استقلال خود، بلكه از مجراى هدايتسلطان ممكن است، «نصيحة الملوك»هاى دوره ميانه، نه از موضع فرد، بلكه به طور بنيادى از موضع سلطان به نظم جامعه مىنگريستند. نيز در دوره صفويه و بخصوص قاجاريه، علىرغم تحول از مذهب اهل سنتبه فرهنگ شيعى، اما در تداوم سنن سياسى اهل سنت، موقعيت فرد به طور كلى همچنان در غفلت ماند و تامل سياسى، چنانكه نوشتههاى و ملا احمد نراقى (107) نشان مىدهد به «مذاكره علميه و مشاوره سريه دو دانا»; يعنى فقيه و سلطان، محدود ماند. در سطور آتى، پس از اشاره به موقعيت «حسبه» در واقعيتخلافت و دانش سياسى دوره عباسى، به جمعبندى ديدگاه خود و درباره كژتابيهاى دانش سياسى دوره ميانه و تاثير آن در فرهنگ سياسى ايران مىپردازيم.
2. حسبه
از ديدگاه پژوهش حاضر، بررسى جايگاه حسبه در مجموعه دانش و فرهنگ سياسى دوره ميانه موضوع جالبى است. در تعريف حسبه گفتهاند: «هى امر بالمعروف اذا ظهر تركه ونهى عن المنكر اذا ظهر فعله» (امر كردن به معروفى كه ترك آن ظاهر شده، و نهى كردن از منكرى كه انجام گرفته است.) (108) اما آنچه در باب حسبه مهم است تاكيد به مقام دولتى و حكم ولايتى «محتسب» مىباشد. (109) بنابراين، در اينجا نه از فريضه امر به معروف و نهى از منكر به طور كلى، بلكه از زاويه نسبت دولت اسلامى با اين دو فريضه بحث مىشود. ابنالفراء و ماوردى، كه هر دو از صاحبنظران قرن پنجم هجرى هستند و هر دو نيز فصل آخر الاحكام السلطانيه خود را به بحث از مقام حسبه اختصاص دادهاند، بين مسلمان عادى (المتطوع) و محتسب (كه مقام دولتى است)، در باب امر به معروف و نهى از منكر، تمايزات نهگانه زير را ذكر مىكنند. (110)
1. امر به معروف و نهى از منكر براى شخص عادى (المتطوع) واجب كفايى، اما براى محتسب به حكم ولايت، واجب عينى است.
2. شخص محتسب نمىتواند امر به معروف و نهى از منكر را ترك كرده و به كار ديگرى اشتغال داشته باشد; ولى شخص عادى چنين الزامى ندارد.
3. محتسب، مقام منصوب دولتى است و مىتوان در مورد لزوم، به او مراجعه كرد. اما ديگران چنين موقعيتى ندارند.
4. محتسب بايد به كسانى كه به او مراجعه مىكنند پاسخ مناسب دهد. اما اجابت متطوع واجب نيست.
5. بر محتسب واجب است كه جستجوى كشف منكرات و تفحص از ترك معروف نمايد; اما بر غير محتسب لازم نيست.
6. محتسب مىتواند همكاران و نيروهاى كمكى در اجراى وظيفه خود داشته باشد; در حالى كه مسلمان عادى چنين اختيارى ندارد.
7. محتسب مىتواند در باب منكرات آشكار تعزيراتى كه نبايد بيشتر از حدود شرعى باشد منظور نمايد. اما شخص متطوع چنين قدرتى ندارد.
8. محتسب در مقابل كار خود مىتواند از بيتالمال ارتزاق نمايد; ولى غير او چنين نيست.
9. محتسب مىتواند در امور عرفى غير شرعى به اجتهاد و راى خود عمل نمايد; اما متطوع (شخص عادى) چنين اختيارى ندارد.
با توجه به تعريف فوق از محتسب، و نيز نسبت امر به معروف و نهى از منكر با دولت، چنين مىنمايد كه ماوردى و بتبع او هيات تاليفى دانش سياسى دوره ميانه، مسؤوليت اين دو فريضه را از «فرد» به «محتسب» كه منصبى حكومتى است، منتقل نموده است. به عبارت ديگر، ماوردى، به دنبال تحول بنيادين دولت اسلامى در سنت ايرانى كه ديرزمانى بود روند آن آغاز شده بود مجبور بود برخلاف نويسندگان ديگرى چون عبدالجبار معتزلى (م415ق) كه هنوز بر جدايى و استقلال اين وظيفه تاكيد داشتند، وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را به هيات سياسى اسلام وصل و در درون آن تعبيه نمايد. (111)
هرچند مدتها قبل از ماوردى، جامعه اسلامى بعد سياسى امر به معروف و نهى از منكر را به باد نسيان سپرده بود، اما در بعد نظرى و تئوريك، تغيير موضع ايجاد شده به دست ماوردى، اهميت داشت. وى با تسرى واقعيتسياسى دوره عباسى و چند دهه قبل از آن، به حوزه نظرى و دانش سياسى اسلام، موجب گرديد كه در تئورى نيز، امر به معروف و نهى از منكر به طور مؤثرى از حوزه «سياسى» به قلمرو اخلاقى و روابط بين خود مردم و نه رابطه فرد و دولت رانده شود. چنين دانش سياسى كه به دست ماوردى ايجاد شد و در دورههاى بعد بسط پيدا كرد، در جايگاهى قرار گرفت كه توانست كاركردى دوگانه را به عهده گيرد. اولا، با ايجاد يك شبكه معرفتشناسى ويژه، موجب كژتابى و گزيدهبينى بنيادى نسبتبه نصوص و سنن مدينةالنبى گرديد; جامعه و دولتى كه خود اين دانش بر مبناى كلام اشعرى آن را جامعه و دولتى آرمانى و مثالى مىدانست. ثانيا، بر اساس همين كژتابى و كژبينى، طرح چنان فرهنگ سياسى اقتدارى را باز توليد كرد كه سايه سنگين آن هنوز هم رفتار سياسى جوامع اسلامى را تحت فشار قرار دادهاست.
به هر روى، در نظريه ماوردى، «محتسب» به عنوان يك مقام دولتى كه قدرت و اقتدار ولايى نيز داشت، وجدان جامعه را به امانت دارد و فراتر از حوزه قضايى، بسيارى از زمينههاى عبادى، اجتماعى و تجارى را دربر مىگيرد. (112) ماوردى با توجه به تقسيم متداول، حقوق و موارد امر به معروف و نهى از منكر را به سه قسم عمده تقسيم مىكند: حقالله; حق الناس; و آنچه مشترك استبين حقالله و حقالناس. وى سپس هر كدام از اين سه مورد را به دو بخش عمومى و خصوصى تقسيم مىكند. (113) بدين ترتيب، ماوردى كار ويژه محتسب را به همه بخشهاى خصوصى و عمومى جامعه اسلامى سرايت مىدهد و از سوى ديگر، چون خود منصبى حكومتى است، طبق قاعده ولايت، نمىتواند مافوق خود را امر و نهى نمايد. بنابراين، در عين حال كه در انديشه ماوردى، تضمين كامل انجام اوامر شريعت و منع از محرمات به عهده محتسب گذاشته شده است، اما وجوه سياسى امر به معروف و نهى از منكر به طور كلى و بضرورت مغفول مانده است. به طور خلاصه، در صورتى كه امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان يك واجب كفايى متضمن مسؤوليت همگانى و در همه حوزههاى زندگى بود، با تاسيس مقام «محتسب» كه فضيلتى مفوض از «ولايت» داشت، اين مسؤوليت همگانى در نهاد حكومت مستحيل گرديد و همچنان باقى ماند.
از زمان ابوحامد غزالى به بعد، ديگر اين مساله روشن بود كه وظيفه امر به معروف و نهى از منكر، به طور فزايندهاى به قلمرو اخلاقى و غير سياسى رانده شده است. او وظيفه حسبه را به مثابه وظيفهاى همگانى به رسميتشناخت، اما سرانجام كوشش كرد كه آن را به حيطه اندرزهاى اخلاقى و لسانى صرف تقليل دهد. در عين حال يادآور شد كه بالاترين شهيد آن است كه در راه انجام اين وظيفه به دستسلطان جابر كشته شود. (114)
به نظر مىرسد كه جامعه اسلامى در چارچوب تحولات فكرى و سياسى خود، با يك تعارض مهم مواجه بود. «فرد» مسلمان حق داشت عليه حاكم جائر اعتراض و شورش كند و اين حق از نصوص اسلامى (بويژه امر به معروف و نهى از منكر) ناشى مىشد، اما هرگز امكان قيام عليه دولت را نداشت. هرچند در تئورى، دولت ملزم به اجراى شريعتبود، اما هيچ وسيله و نهاد قانونى براى مسؤول دانستن دولت و فشار بر او وجود نداشت. در وضعيتى كه دانش سياسى مسلمين قادر به تمهيد چنين نهادى نبود، تامل سياسى، با ناخرسندى از وضع موجود، سرانجام به انديشهاى رانده شد كه بر طبق آن حاكم جامعه، اعم از اينكه خوب يا بد باشد، اراده و مصلحتخدا و بنابراين لازمالاطاعة تلقى گرديد. (115)
بايد تاكيد كرد كه در جامعه امروز ما، كمتر كسى است كه چنين تصورى از دولت و حكومت داشته باشد و ما نيز هرگز نمىخواهيم به چنان ساختار اقتدارگرايانهاى اشاره كنيم كه تقريبا زمان آن سپرى شده است و تكرار آن هم بىفايده مىنمايد. اكنون، شواهد موجود نشان مىدهد كه جامعه ما اگر نه در تئورى، بلكه به دليل فقدان همين قالب تئوريك، حداقل به صورت ناقصالخلقهاى در عرف عمومى، «فردگرايى» را تجربه مىكند. حتى به نظر برخى از پژوهشگران، بعضى روندهاى جامعه مدنى نيز قابل شناسايى است. بنابراين، آنچه براى مقاله حاضر اهميت دارد، تشخيص آن نوع از مبانى عرفتسياسى است كه تحت تاثير كژتابيهاى ناشى از تمايل عملى و تئوريك دولت عباسى به سنن ايرانى، موجب سلطه جنبه اقتدارى بر عناصر نظارتى در دانش سياسى اسلام گشته و شبح سرگردان آن، ما را در فهم اسلام اصيل از يكسو، و تمهيد مقدمات نظريهاى ناظر به مسائل امروز، از طرف ديگر، تحت فشار قرار مىدهد.
نتيجه
چنانكه گذشت، تغليظ وجه اقتدارى در فرهنگ سياسى دوره ميانه اسلام، به هيچ روى منبعث از ماهيت نصوص دينى، سنن مدينةالنبى و ميراث اسلام اصيل اوليه نيست. از ديدگاه رابطه فرد و دولت، موقعيت كنونى اقتدارگرايى در فرهنگ سياسى اسلام، نتيجه ظهور چنان دانش سياسى است كه تحت تاثير تحولات خلافت و استحاله دولت اسلامى در ميراث ايرانى از يكسو، و تاسيس مكتب كلامى اشعرى از سوى ديگر، زاده شد.
اين نوع دانش سياسى، با مختصات معرفتى خود، دو كار ويژه مهم انجام داد: نخست، گزيدهبينى و كژتابى نصوص و سنن، كه موجب تغليظ وجوه اقتدارى و ناديده گرفتن عناصر نظارتى گرديد و دوم، بار توليد مضاعف اقتدارگرايى در فرهنگ اسلامى تا دوران چالش با غرب.
بدين ترتيب، فرهنگ سياسى اسلام نتيجه بسط در وجوه گوناگون نوعى دانش سياسى است كه هيات تاليفى آن، به هيچوجه، قادر به طرح و بسط عناصر نظارتى موجود در نصوص و سنن اسلامى نبوده، و بضرورت، به تفسير و تحديد اين عناصر مىپرداخت.
پىنوشتها:
1.
2. آلموند و پاول، تحت عنوان «فرهنگ سياسى»، تركيبات و عناصر سهگانه ادراكى، احساسى و ارزشى را در تحليل گرايشهاى ملى نسبتبه رفتار سياسى مورد توجه قرار مىدهند.
-......
در اين مقاله، بدون بحث از ارزش تقسيمات سهگانه فوق در فرهنگ سياسى ايران صرفا به ديدگاه عمومى آلموند و پاول توجه شده است كه به گونهاى، كردار سياسى را به ذهنيت تاريخىفرهنگى هر جامعه ربط مى دهد.
3. بنگريد به:......
كار «كليفوردگيرتز» در مورد مسائل اندونزى است. اما رسول نفيسى در مقالهاى با عنوان «تعليم و تربيت و فرهنگ سياسى در، ج. ا. ايران»، مفاهيم گيرتز را در بررسى مسائل ايران به كار برده است. وى بدين ترتيب، برخى مفاهيم و واژههاى موجود در متون درسى را در دوره پهلوى و ج. ا. ايران مقايسه كرده است.
-....
4. عبدالكريم سروش، سه فرهنگ، مجله آينه انديشه، شماره 3و4.
5.
6. داريوش شايگان، زير آسمانهاى جهان گفتگوى شايگان با رامين جهانبگلو، ترجمه نازى عظيما (تهران: نشر فرزان، 1374) ص224. شايگان در صفحات 240-223 اين گفتگو به ارائه خلاصه ديدگاه خود در كتاب جديدش نگاه شكسته مىپردازد كه در آن مشكلات معرفتى روشنفكر جهان سومى بويژه ايرانى را در دنياى جديد بررسى مىكند;
-....
7. همان، ص233234. و نيز بنگريد به نظريه «باستانشناسى دانش» ميشل فوكو در:
-........
سيد جواد طباطبايى، ابن خلدون و علوم اجتماعى، وضعيت علوم اجتماعى در تمدن اسلامى (تهران: طرح نو، 1374) ص373-371.
8. شايگان، همان، ص224.
9. همان، ص226.
10. به عنوان مثال بنگريد به:
محمد جواد لاريجانى، حكومت; مباحثى در مشروعيت و كارآمدى (تهران: سروش، 1373).
محمد مسجد جامعى، زمينههاى تفكر سياسى در قلمرو تشيع و تسنن (تهران: المهدى، 1369)، ص65-16.
11. نگاه كنيد به: سيد جواد طباطبايى، پيشين، ص2061.
12. شايگان، پيشين، ص229-228.
13. همان. و مسجد جامعى، پيشين، فصل سوم.
14. شايگان، پيشين، ص225.
15. امام خمينى (قدسسره) در بيانات خود، با توجه به شرايط تاريخى دوران انقلاب اسلامى، تقسيم دوگانه اسلام ناب محمدى(ص) و اسلام آمريكايى را طرح فرمودهاند:
امام خمينى، صحيفه نور، ج19، ص195.
همان، ج20، ص194، 235.
همان، ج21، ص21، 90، 113.
در اين نوشته، تعريف ما از اسلام تاريخى بيشتر ناظر به مجموعه دانش و فرهنگ اسلامى است كه در دوره ميانه بسط يافته است.
16.
ايندرووينسنت، نظريههاى دولت، ترجمه حسين بشيريه (تهران: نشر نى، 1371)، ص322.
17. هاميلتون گيب و برنارد لوئيس، در دو تحقيق زير به بررسى و تفصيل دو ديدگاه اسلامى و مسيحى در باب قدرت سياسى و دولت پرداختهاند:
-.......
اين كتاب به وسيله يكى از مترجمين در واحد ترجمه آموزش عالى باقرالعلوم(ع) ترجمه شده و در آستانه انتشار است.
18. در تاريخ تحول دولت اسلامى، مقايسه بحرانها با ظهور دانشمندان و تاليفات سياسى، از ابوالحسن ماوردى تا شيخ جعفر كشفى در اوايل دوره قاجاريه، به گونهاى، اين همبستگى را نشان مىدهد. همه اين انديشهها و نظريهها، چنانكه به اجمال اشاره خواهيم كرد، علىرغم تحول و دگرگونى ممتد، از نوع تداوم بنيادى برخوردارند. به همين لحاظ، تمام تاليفات سياسى دوره ميانه را تحت عنوان واحد; «دانش سياسى دوره ميانه»، مورد توجه قرار مىدهيم.
19. چنين توفيق بزرگى در قرن چهارم و پنجم هجرى قمرى، دوران استقرار دولت عباسى در سنن ايرانى اتفاق افتاد. اين دوره كه به عصر زرين تمدن اسلامى معروف است، شاهد تاسيس نحلههاى عمده دانش سياسى است كه به تناسب ماهيت اقتدارى دولت عباسى، همگى اقتدارگرا هستند. اروين روزنتال، احتمالا نخستين نويسندهاى است كه با توجه به منطق گفتار، (Discours) و با نظر به صرف نظامهاى فكرى، به بررسى سه گرايش مهم فلسفه سياسى، سياستنامهها و فقه سياسى پرداخته، و سپس، «آن لمبتون» آن را بخصوص در فقه اهل سنتبسط داد. مشخصات كتابشناختى اين دو تحقيق عبارتند از:
-......
اين نوع بررسى، در ايران، از سوى دكتر جواد طباطبايى و نيز دكتر فرهنگ رجائى مورد توجه قرار گرفته است در اين بررسى، با قطع نظر از شاخهها و وجوه متعدد دانش سياسى اسلام، به ماهيت واحد اين نوع دانش تاكيد شده است.
20. طباطبايى، پيشين، ص273-261.
21. شايگان، پيشين، ص239-223.
22. تطبيق سه متن مهم: آراء اهل المدينة الفاضلة فارابى، سياستنامه يا سير الملوك خواجه نظامالملك و الاحكام السلطانيه ابوالحسن ماوردى، قرابت و پيوند درونى بين اين شاخههاى متعدد را نشان مىدهد.
23. تامس كوهن. ساختار انقلابهاى علمى، ترجمه احمد آرام (تهران: سروش، 1369).
ديدگاه كوهن در باب ماهيت، زمينههاى پيدايش و تحول دانش را مىتوان به اختصار در نمودار ذيل توضيح داد:
پارادايم (نمونه) نخست ، علم هنجارى ، ناهنجاريها ، بحران ، انقلاب ، پاراديم (نمونه) دوم.
24. دانش سياسى دوره ميانه، به لحاظ همين تركيبات ويژه خود، به «صورت» و قالبهاى فرعى و متعدد «ظاهر» شده است. تاكيد بر جنبههايى چون فقه سياسى، سياستنامه و فلسفه سياسى، هرگز نشانگر ماهيت متفاوت آنها نبوده، بلكه اضافههايى توصيفى و تاكيدى هستند كه به هيچ وجه افاده حصر ندارند. بنابراين، مىتوان بموازات تقسيمات فوق، وجوه ديگرى چون عرفان سياسى، تصوف سياسى و... را برشمرد.
25. كوهن، پيشين.
26. براى اطلاع از ديدگاههاى كلاسيك اهل سنت كه در دوره عباسى شكل گرفته، بنگريد به:
ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانيه (قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1406).
همو، نصيحة الملوك، تحقيق دكتر فؤاد عبدالمنعم احمد (اسكندريه: مؤسسة الشباب الجامعة، 1988).
تقى الدين ابن تيميه، السياسة الشرعيه فى اصلاح الراعى والرعيه (چاپ چهارم: مصر، دارالكتاب العربى، 1969).
27. ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى، الابانة عن اصول الديانة (قاهره، دارالطباعة الاميريه، بدون تاريخ).
همو، مقالات اسلاميين واختلاف المصلين (چاپ اول: قاهره، مكتبة النهضة، 1950).
28. محمد محمدى، فرهنگ ايرانى پيش از اسلام، و تاثير آن در تمدن اسلامى (تهران: توس، 1374)، ص97-84.
29. نگاه كنيد به: فرهنگ رجايى، معركه جهانبينىها، در خردورزى سياسى و هويت ما ايرانيان (تهران: احياء كتاب، 1373) ص1736.
30.
31. براى آگاهى بيشتر درباره وضعيت تاريخى اين دوره ر.ك:
ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، علمى فرهنگى، 1365)، ج2، ص241 به بعد.
عبدالحسين زرينكوب، تاريخ ايران بعد از اسلام (تهران: اميركبير، 1362)، ص411-448.
حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: جاويدان، بىتا)، ج2، ص43 به بعد.
32. ماوردى، الاحكام السلطانيه، پيشين، ص5.
33. به عنوان مثال، نگاه كنيد به فصل آخر كتاب الاحكام السلطانيه ماوردى، ص256-240.
34. زرينكوب، پيشين، ص447.
35. برنارد لوئيس، زبان سياسى اسلام، ترجمه غلامرضا بهروزلك، قم، فصلنامه «علوم سياسى» مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم(ع)، بهار 1374، ش10، ص751.
36. امام خمينى (ره)، الرسائل (قم: اسماعيليان، 1385ق) ج1، كتاب لاضرر، ص50.
37.
38.
39. دباشى در اين بررسى، مفهوم اقتدار كاريزمائى ماكس وبر، دانشمند آلمانى را در توضيح تحولات دهههاى نخست تاريخ سياسى اسلام استخدام نموده است.
40.
41. حناالفاخورى و خليل الحر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آيتى (تهران: آموزش انقلاب اسلامى، 1367)، ص109 به بعد.
42. همان، ص114 و نيز: م. شريف. تاريخ فلسفه در اسلام (تهران: نشر دانشگاهى، 1362)، ج1، ص315.
43. حناالفاخورى و خليل الحر، پيشين.
44. بغدادى، ابومنصور، الفرق بين الفرق، (بيروت: دارالكتاب العالمى، 1984).
و نيز بنگريد:
مصطفى خالقداد هاشمى، توضيح الملل، ترجمه ملل و نحل شهرستانى، با مقدمه و حواشى سيد رضا جلال نائينى، (تهران، ؟، 1362)، ج1، ص7073.
45. همان، ص67.
46. احمد امين، ظهر الاسلام، (چاپ چهارم: قاهره، مكتبة النهضة المصريه، 1975)، ص30 به بعد.
47. حسن عباس حسن، الصياغة المنطقيه للفكر السياسى الاسلامى، (بيروت: الدار العالميه للطباعة والنشر، 1412/1992)، ص430.
48. ابوالحسن اشعرى، الابانة عن اصول الديانة، (قاهرة، دارالطباعة الاميريه، بىتا)، ص69.
49. حسن عباس حسن، پيشين، ص373444.
50. فرهنگ رجايى، پيشين; سيد جواد طباطبايى، پيشين، ص2728.
51. به نقل از: الفاخورى، پيشين.
52. ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلاميين واختلاف المصلين، ترجمه محسن مؤيدى، (تهران: اميركبير، 1362).
53. همان; و نيز الابانة فى اصول الديانه، ص69.
54. آن، لمبتون، تداوم و تحول در تاريخ ميانه ايران، ترجمه يعقوب آژند، (تهران: نشر نى، 1372)، ص327.
55.
56. صادق زيباكلام، ما چگونه ما شديم، (تهران: روزنه، 1373)، ص215.
57. بنگريد به:.....
58. جعفر سبحانى، فروغ ابديت، (قم: نشر دانش، 1363)، ص465-462، به نقل از سيره ابن هشام، ج1، ص4503.
59. براى اطلاع بيشتر از زندگى سياسى هشام بنگريد به:
ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: علمىفرهنگى، 1365)، ج2، ص208214.
60. H.Gibb. op. cit.p.36.
61. محمد محمدى، فرهنگ ايرانى پيش از اسلام، و تاثير آن در تمدن اسلامى، پيشين، ص85.
62. محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى يا تاريخ الرسل والملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: اساطير، 1363)، ج11، ص2622-2620.
63. همان.
64.
65. ابوالحسن ماوردى، نصيحة الملوك، پيشين، ص64-62; و نيز، احكام السلطانيه، پيشين، مقدمه.
66 . احكام السلطانيه، ص78.
67. لطفا مراجعه كنيد به مقاله «شاهنشاهى ايران و تاثير آن در ايجاد و تكميل دولتهاى اسلامى»، از عليمحمد مژده در مجموعه زير:
آئين كشوردارى ايرانيان (تهران: وزارت فرهنگ و هنر، 1353)، ص219-205.
68. ماوردى، احكام السلطانيه، پيشين، ص7.
69. حسن عباس حسن، الصياغة المنطقيه للفكر اسلامى، پيشين، ص42.
70. همان، ص43.
71. البته بايد توجه داشت كه ديدگاههاى حسن عباس حسن بيشتر ناظر به تاليفات و ديدگاههاى سياسى متاخرين اهل سنت وشيعه است و به همين لحاظ، بحث از ساختار فكر و نظام سياسى اسلام در دوره ميانه و در انديشه علماى متقدم مغفول مانده و يا نويسنده آگاهانه از ارجاع به اين نوع متون سياسى كلاسيك پرهيز كرده است.
72. حسن عباس حسن،همان، ص45.
73. چنانكه دكتر داورى اشاره مىكند، نظام مطلق امپراتورى اسلام وارث نظام بيزانسى و ساسانى بود; اما سازمان سياسى آن رنگ و سبك تشكيلات ايرانى داشت و تحت تاثير افكار سياسى ايرانيان بود. بنابراين، طبيعى بود كه دانش سياسى منبعث از چنين نظامى هم مىبايست منطقى ويژه داشته باشد.
بنگريد به:
رضا داورى، فارابى، (تهران: طرح نو، 1374)، ص9091.
74. چنانكه در جاى ديگرى به تفصيل اشاره خواهيم كرد، معرفتسياسى مسلمانان قطع نظر از ديدگاههاى مذهبى شيعه و سنى كه صرفا به تفاوت در مستندات رجالى و نه تفاوت بنيادى منتهى مىشود، كالبد و هيات واحدى دارد و به آسانى مىتوان در دنياى تشيع و بخصوص تا دوره قاجاريه نيز تاليفاتى متناظر با نوشتههاى اهل سنت، در باب افكار سياسى ملاحظه نمود.
75. آنتونى. آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباس مخبر، (تهران: نشر مركز، 1367)، ص5582.
76. همان.
77. نهج البلاغه، عهدنامه مالك اشتر.
78. در مورد اهل سنتبنگريد به:
تقى الدين ابن تيميه، السياسة الشرعيه فى اصلاح الراعى والرعيه، (مصر: دارالكتاب العربى، 1969).
79. H.Gibb. op. cit.p.37.
80. حنا الفاخورى و خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلام، پيشين، ص113-111.
81. محمد جواد مشكور، تاريخ شيعه و فرقههاى اسلام تا قرن چهارم، (تهران: اشراقى، 1362)، ص40.
82. ر.ك: محمد ابوزهره، تاريخ المذاهب الاسلاميه، ج1، فى السياسة والعقايد (قاهره، 1959).
83. روحالله الموسوى الخمينى، تحريرالوسيله، (تهران: مكتبة الاعتماد، بىتا)، ج1، ص397.
84. همان.
85. همان، ص398.
86. همان، مساله2و13، ص9 و398.
87. همان، ص400.
88و89. همان، ص401.
90. همان، ص405.
91. همان، ص406-405.
92. همان، ص414.
93. همان، ص408.
94. همان، ص414-409.
95. همان، ص413.
96. در باب مبانى فقهى و موانع عملى و اجتماعى تاسيس احزاب سياسى در جمهورى اسلامى ايران، در جاى ديگرى بتفصيل سخن خواهيم گفت. براى اطلاع از برخى جوانب فرهنگى و اجتماعى اين مشكل، بنگريد به:....
97. رجوع كنيد به: حسن عباس حسن، پيشين، ص357-350.
98. همان، و نيز ازمة الشورى فى الاسلام، (بيروت).
99. ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانيه، پيشين، ص21.
100. عباسعلى عميد زنجانى، مبانى انديشه سياسى در اسلام، جزوه درسى دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران، سال 13721373، ص93.
101.
102. Ibid.
103. براى اطلاع بيشتر از وضعيت اين نوع فكر سياسى در دوره قاجاريه، بنگريد به دو اثر مهم سيد جعفر كشفى كه به نظر مىرسد از جمله آخرين نسل از نصيحتنامهنويسهاى دوره اسلامى است:
سيد جعفر كشفى دارابى بروجردى، تحفة الملوك (تبريز: چاپ سنگى، 1272ق.)
همو، ميزان الملوك، نسخه خطى (اين كتاب بزودى توسط گروه انديشه سياسى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم منتشر مىشود.)
104. ابوالحسن ماوردى، نصيحة الملوك، پيشين، ص43.
105. همان، ص45-44.
106. حسن قاضى طباطبايى، ارشادنامه ميرزاى قمى، نشريه دانشكده ادبيات و علوم انسانى تبريز، ص20، ش3، سال 1347ش.
107. ر.ك: ملا احمد نراقى، معراج السعادة، تهران.
108. ابوالحسن ماوردى، الاحكام السلطانية، پيشين، ص240.
109. همان، ص247-240.
110. همان، ص240; و ابن فراء، الاحكام السلطانية (قم: دفتر تبليغات اسلامى، ؟) ص285-284.
111. همان; لمبتون، پيشين; مصطفى خالقداد هاشمى، توضيح الملل، پيشين، ص70-66.
112. ماوردى، الاحكام السلطانيه، ص242.
113. همان، ص243-59.
114. امام محمد غزالى، احياء علومالدين، پيشين، ج2، كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر; فى امر السلاطين بالمعروف ونهيهم عن المنكر.
115. كشفى، تحفة الملوك، پيشين; ميرزاى قمى، ارشادنامه، پيشين.
....................................................................................................
منبع: فصلنامه نقد و نظر، شماره 7
سه شنبه 15 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]
-
گوناگون
پربازدیدترینها