واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: مفهوم شكاف نسلها، بين والدين و فرزندان، از تجربه پدر و مادر نوجوانها بودن پديد آمد. اين شكاف نشاندهنده تفاوت در تجربه زندگي و درك رخدادهاي زندگي است. بسياري از مسائل و مشكلات از آنجا ناشي ميشود كه نوجوانان نياز به استقلال و گسستن از خانه را دارند، در صورتي كه اين موضوع براي والديني كه قادر به رهاسازي نيستند و ميخواهند كنترل خود را روي نوجوانان ادامه دهند بسيار تهديدكننده است. پس نكته اساسي در تفاوت بين نسلها ديدگاه متفاوت اين دو نسل در برخورد با مسايل است. هر كدام دريچهاي خاص براي ديدن دارند و اين باعث ميشود كه از يك پديده دو برداشت متفاوت داشته باشند
شكاف بين نسلها ناشي از دو عامل عمده: اختلاف و تفاوت بين عصرها و رشد ناشي از تفاوت فناوري. اين شكاف بازتاب تغييري است كه جامعه بر يك نسل تحميل ميكند.
استقلال رواني انسان در يك فرايند از تولد تا جواني شكل ميگيرد. در اين مسير تكويني شكاف نسلها را ميتوان از دريچه بلوغ نگريست.
اين مقاله تمركز خود را روي تحول رواني نگه خواهد داشت تا شايد بتواند زواياي بيشتري از موضوع را روشن كند.
اصولاً ميتوان سه مرحله انتقالي در راه استقلال يك فرد برشمرد:
الف) تولد:
در رحم، نوزاد صددرصد به مادر وابسته است. با تولد نوزاد و بريدن بند ناف، وي پا به جهاني تازه ميگذارد. به نظر اتو رنك، در كتاب «ضربه تولد»، جدايي از رحم باعث شكلگيري اضطراب نخستين ميشود. در اين مرحله تغذيه درست احساس امنيت ايجاد ميكند، به بيان ديگر شير دادن توسط مادر به كودك لذت ميدهد و احساس ايمني را القا ميكند.
ب) از شير گرفتن:
طول اين دوره به عوامل فرهنگي نيز بستگي دارد. لذا ميتوان بعداز دو سالگي را ذكر كرد. كودك مجبور است استقلال تغذيهاي از مادر را تجربه كند. غذاي راحت و آبكي مادر جايش را با غذاي سفت كه نياز به جويدن دارد عوض ميكند.
ج) نوجواني:
دوره رها شدن از وابستگيها و ورود به صحنه اجتماعي است. اصولاً مفهوم شكاف نسلها بين والدين و فرزندان در اين دوره پديد ميآيد و اين دوره در شكلگيري شخصيت آينده فرد نقش حياتي ايفا ميكند. نوجوان براي ورود به اجتماع نيازمند به سه صفت است: همپايگي با بزرگسالان، انديشيدن به آينده و داشتن برنامه.
نوجوان ميخواهد خود را همپايه بزرگسالان بداند و بر اين اساس قضاوت كند. او براي آينده خود نگران است و مهمترين صفت داشتن برنامه است.
چون در اين دوره دچار تضاد ميشود و براي حل اين كشمكش احتياج به نقشه براي اصلاحات اجتماعي دارد. گاهي نيازهاي نوجوان با هنجارهاي اجتماعي در تضاد و تقابل مستقيم قرار ميگيرد. «كارزون» در تحقيقي با نام «خشونت و عقايد پسامدرن» به نوعي استحاله در رويكرد جوانان نسبت به روابط بين فردي اشاره ميكند. وي ميگويد: «خشونت در رفتار اجتماعي يك جنبه ويژه استحاله است».
پس نسل جديد خشنتر از نسل قبلي است. صنعتي شدن جوامع شكلگيري هويت را در نوجوانان طولاني كرده و عقايد آنان در برخورد با فناوري دگرگون شده است.
نوجواني يك دوره از شير گرفتن رواني است كه شخص پشت سر ميگذارد و به سمت استقلال و ثبات و استحكام رواني پيش ميرود.
اين دوره نيازمند آموزش و پرورش يعني نفيسترين هديه جامعه است. آموزش و پرورش امكانات و ابزار مناسبي براي حركت به سوي استقلال است.
بلوئر مينويسد: «... نسل قبلي رشد اقتصادي سريع و فرصتهاي وسيعي را در برابر خود ميديد... نسل جديد خود را در برابر كسادي و تنزل آن و فرصتها و موقعيتهاي شغلي محدود ميبيند با جامعهاي آشفته، جوانان به دنبال شغل به هر دري ميزنند تا آينده شغلي خود را تامين كنند. در نظام جديد نوجواناني تربيت ميشوند كه مدتها درس ميخوانند تا وارد بازار كار شوند، ازدواج كنند و...»
نسل قبلي زودتر بحران نوجواني را پشتسر ميگذاشت، زودتر سركار ميرفت، ازدواج ميكرد و خانواده تشكيل ميداد. اگر نسل قبل بخواهد با همان ديد قبلي به مسائل بنگرد مثلاً بيكاري جوانان را بيانگر بيعرضه بودن آنها بداند تا شرايط خاص اجتماعي، آنگاه اين تضاد و عدم درك متقابل، انعكاسي از شكاف بين نسلهاست.
با شكاف نسلها چگونه برخورد كنيم؟
برخورد با اين پديده در سه حيطه ميسر است:
1. خانواده
2. مدرسه
3. اجتماع
1- خانواده:
از نظر پيشگيري خانواده حائز اهميت بسيار است. زيرا بيشتر يادگيريهاي اوليه كودك و رشد او در خانواده صورت ميگيرد.
شناخت علايق، نيازها و نگرانيها در صورتي انجام ميگيرد كه والدين با كودك خود رابطهاي صحيح بر اساس همدلي و درك متقابل داشته باشند.
اگر رابطه انساني با كودك برقرار شود كودك با والدين احساس راحتي و نزديكي ميكند و آنگاه ناگفتهها، نيازها و دلواپسيهايش را بازگو ميكند و سپس والدين با استدلال و منطق همراه با خونسردي و متانت او را آگاه ميسازند.
والديني كه از تحولات جامعه بازماندهاند و در برابر تغييرات سپر در دست دارند و تفاوتهاي خود با فرزندشان را نميپذيرند، نميتوانند والديني موفق باشند.
2- مدرسه:
محيط تحصيلي واكنشهاي خاصي را در كودك پديد ميآورد. لذا وجود دو شخصيت تحصيلي و خانوادگي را ميتوان براي كودك درنظر گرفت و زندگي كودك در بين آنها در نوسان است. در اين زمان دانشآموز انعطاف و نرمش را در حيات فكري خود داخل كرده و كنار آمدن با موقعيت و سازگاري را فراميگيرد. به طور كلي وظايف مدرسه را ميتوان اين چنين فهرست كرد:
1 - تقسيم كار و كار مناسب خود را يافتن
2 - عهدهدار شدن وظايف مختلف
3 - همكاري و مسئوليتپذيري
4 - شركت در فعاليتهاي گروهي- اجتماعي
5 - مهارت يافتن در كارهاي فني
يك نظام آموزشي سالم و شكوفا ميتواند سازگاري و انطباق كودك با مدرسه را به ارمغان آورد. يك معلم خوب از تجارب شخصي خود بيرون ميآيد و به درون جهان دانشآموز پا ميگذارد.
پس لازمه نظام آموزشي پويا آموزش مهارتهاي گوش دادن (نه شنيدن) و همدلي به معلمان است. سير تحول آموزش و پرورش از معلم محوري به سمت شاگرد محوري به معناي شاگرد (فرزند)سالاري نيست.
متفكران استبداد محور تصور ميكنند كه شاگرد محوري تهديدي براي جايگاه معلم است. درحالي كه نظام آموزش و پرورش شاگرد محور به سوي درك و فهم نيازهاي دانشآموز حركت ميكند نه ارضاي آنها.
در ارضاي نياز و اشباع آن خطر وابستگي و عدم رشد وجود دارد اين خطر كمتر از خطر ناكام گذاشتن نيازها به واسطه نگاه از بالا به دانشآموز نيست.
نگاه از جايگاه اربابي مساوي نديدن و درك نكردن دانشآموز است. توجه به شناخت كودكان در سنين و مراحل رشد و ارايه راهكارهاي تعليم و تربيت بر اساس نيازها و تواناييهاي خاص از مواردي هستند كه بايد مورد توجه نظام آموزش و پرورش قرار گيرد.
3 - اجتماع:
رسانههاي جمعي، نهادها، موسسات دولتي و خصوصي و... بايد به تشريح و توصيف خاص نسل جديد بپردازند ووالدين را با بعضي از نيازهاي نوجوانان كه از نظر دور مانده آشنا كنند. آموزش در رسانهها مهمترين قسمت است.
توصيف شيوههاي برخورد با نابهنجاري، طبيعي بودن بحران نوجواني و امثال آن از آن جملهاند. اينترنت پديدهاي كه در عين هدايت جامعه به سمت دهكده جهاني و اتصال ملل مختلف به هم ميتواند آسيبهاي جدي را ايجاد كند.
تصاوير مستهجن، دوستيهاي آذرخشي در اتاقهاي گفتوگو (chat) و... همه و همه خبر از سيطره گفتاري جديد دارند كه قادر است در جهتگيريهاي فرهنگي هر ملتي تاثير بگذارد.
در معرض مدرنيته قرار داشتن يك جامعه نيز ميتواند پاسخهاي مقابلهاي مختلفي را فرابخواند. از يك طرف ميشود با مظاهر مدرنيته روبهرو نشد و از طرف ديگر تلاش كرد تا فرآيند مدرن شدن را با توجه به مقتضيات و ضرورتهاي فرهنگي درك كرد.
طرح انجماد مدرنيته طرحي آزمون شده است كه آزمون دوبارهاش هزينه بالايي بر اجتماع تحميل خواهد كرد.
منابع:
* احدي، حسن؛ محسني نيكچهر، (1377)، روانشناسي رشد، مفاهيم بينادي در روانشناسي نوجواني و جواني، تهران: چاپ و نشر بنياد.
* بيابانگرد، اسماعيل، (1376)، روانشناسي نوجوان، تهران: دفتر فرهنگ اسلامي.
* خسروي، معصومه، (1380)، مربيان بزرگ در تربيت، مجله تربيت، سال شانزدهم، خرداد ماه.
* سروري، محمدحسين، (1371)، قلمرو روانشناسي، تهران: نشر نكته.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]