واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: تزلزل پایه های ایمان و سقوط مبانی اخلاق :
مرد و زن اگر دارای ایمان واقعی باشند از شخصیت استوار و متعادل و پخته ای برخوردار هستند و جای هیچ گونه اختلاف نظر و بگو مگو بین زن و شوهر باقی نمی ماند . فرد بی ایمان به هیچ اصلی پایبند نیست ، به ارزشهای اخلاقی و اجتماعی وقعی نمی نهد بفقط به ارضای شور جنسی خود و تسکین شهوات پست و نا به هنجار می اندیشد ، دست به هر کار نادرست و شنیع می زند : از دزدی ، کلاهبرداری ، قاچاق ريا، جعل ، آزار دیگران ، فحشاء ، قوادی ، هتک ناموس خودی و بیگانه ، هتاکی و ناسزاگوئی ، افترا ، دروغ پردازی ، نمامی و سخن چینی ، شرارت و ماجراجوئی ، خرابکاری ، ضرب ، جرح ، قتل ، جاسوسی و وطن فروشی غفلت نمی ورزد . از هر نوع عمل غیر انسانی و مخالف اخلاق و ضد اجتماعی و ارتکاب جنایت رو گردان نیست و در این مسیر نه بیم و هراسی به دل راه می دهد و نه احساس نفرت و بیزاری می نماید . به همین مناسبت بی ایمانی را علت العلل تمام بزهکاریها ، شقاوتها ، شرارتها ، عصیانها ، بدبختی ها ، سیه روزیها ، نابسامانیها ، سقوط و انحطاط خوانده اند .
آن کس که ایمانی ندارد نمی تواند عهد و میثاق مقدس زناشوئی را محترم شمارد زیرا در نظر او هیچ چیز مقدس نیست .
بی ایمانی خود ثمره شوم تاریخی و انحطاط فرهنگی و ضایعات عقلی و تزلزل و نوسانات و فقر اقتصادی و جهالت خانوادگی و قصور و خود کامگی ، سهل انگاری مربیان و مقامات آموزشی ، نارسانه های گروهی ، نداشتن آرمان عالی ملی ، ظهور نا به هنجاریها ، تبعیض ها در شوون گوناگون اجتماعی و سرانجام خودپرستی و ناکامی و بیماریهای روانی است .
– عدم توافق اخلاقی :
نا هماهنگی زن و شوهر از نظر خصوصیات اخلاقی یا نداشتن توافق اخلاقی ، زندگی مشترک را به دوزخی جان سوز بدل سازد . زن و مرد ، پیش از ازدواج دو شخصیت متفاوت هستند که در اغلب موارد جهات مشترکی بین آن دو وجود ندارد . آتش شوق و شدت تمایلات طبیعی پیش از زناشوئی ، آن دو را وادار می سازد که نقابی بر چهره حقیقی خود بگذارند و شخصیت واقعی خویش را مکتوم دارند به آنچه نیستند تظاهر کنند و آنچه را ندارند به خویشتن نسبت دهند و از این رهگذر در آستانه ازدواج یکدیگر را فریب دهند .
اختلاف سلیقه ها ، طرز اندیشه ها و تفکرات ، اختلاف علائق و دلبستگی ها پس از ازدواج سریعاً بروز می کند و دیگر کتمان آنها از یکدیگر محال است و سرانجام چنین فریب و ریائی جدائی از یکدیگر است . یگانگی و یکرنگی ، وحدت روح و عشق و محبت ، بدون داشتن توافق روانی و فکر متجانس و عقاید متشابه و علائق مشترک امکان پذیر نیست . اگر پذیرای این نظریه باشیم که دیگر دوستی از خود دوستی یا خود شیفتگی ناشی می شود و از آن مایه می گیرد ، انسان در صورتی می تواند با دیگری پیوند محبت و دوستی ایجاد نماید که با او در افکار و اندیشه و خصوصیات روانی سنخیت داشته ، امیال و آرزوهای آندو با یکدیگر قابل تلفیق و انطباق باشد . خلاصه پیوند دائمی مرد و زنی با یکدیگر تضمین شده است که یکی دیگری را مظهر افکار و عواطف و تمایلات و خواسته های خود بداند .
– فقدان محبت بین زوجین :
محبت را ضامن بقای مشترک خوانده ایم . بحث در باره خانواده را با ارزش محبت آغاز کرده ایم و از این کلید پیروزیها به قدر کافی سخن گفته ایم . بدیهی است که اگر خمیر مایه کانون خانوادگی با آب محبت سرشته نشود کانون استواری به وجود نمی آید و یا در آستانه تشکیل به سقوط می گراید .
بنا بر نظریه ای ، محبت را اکتسابی اعلام داشته ایم . آن کس که محبت نچشیده فاقد محبت است چیزی ندارد که نثار کند . زندگی او سرد و بیفروغ است به زندگی دیگری نمی تواند نور و حرارت ارزانی دارد .بذل محبت را از دامان مادر فرا می گیرند ، در آموزشگاه با پرورش اجتماعی بدان قوام می بخشند ولی اگر کسی در این دو مرحله وجودش سرشار از این سرمایه روشنی بخش حیات اجتماعی نگردید عمری را در ظلمت و برودت می گذراند ، حق ندارد زندگی دیگری را تباه سازد .
– تحقیر یکدیگر :
این بیماری پس از ازدواج ممکن است در اثر اختلاف سطوح مالی و علمی و اجتماعی بین زن و شوهر بروز کند که ادامه زندگی مشترک را غیر ممکن سازد . اگر پای عوامل مزبور در میان نباشند باید گفت مردی که همسر خود را و یا زنی که شوهر خود را تحقیر می کند تازه پی به حقارت خود می برد و دست به خود شناسی زده است و این اقدام اندکی دیر شده است .
زیرا پیش از ازدواج می بایست به چنین بررسی مبادرت می ورزید . زن و شوهر که یکدیگر را همپایه و همشان و برابر تشخیص داده اند پس از ازدواج اگر یکدیگر را خوار شمارند پیداست که یا در تشخیص نخستین، اشتباه کرده اند و یا در ارزیابی شخصیت خود غافل بوده اند و یا آنکه بر اثر فشار غریزه در مقام ریا و فریب بر آمده اند و بدون مداقه دست به کاری زده اند که باید ثمره تلخ آن را تحمل نمایند . امکان دارد که چنین خصلت غیر اخلاقی ، ناشی از تکبر و خویشتن بینی یا خودمداری باشد .
– خویشتن بینی یا خودمداری :
در تعریف دقیق خویشتن بینی یا خودمداری باید به مفاهیم مشابه و نزدیک آن توجه داشت تا به تعریف جامع و مانع آن گاه به اهمیت نقش بازدارنده آن در شناخت حقیقت و ایجاد تفاهم و برقراری ارتباط صحیح با دیگران پی برد و سرانجام کیفیت نقش جرم زدائی این عامل را مورد بررسی قرار داد .
بر طبق سنت متداول ، خودمداری یا خودبینی را به « میل تحویل به خود » تشبیه می کنند . مثلاً در آزمایشهای راجع به تداعی معانی بحث « تداعی خود بینی » به میان می آید و آن عبارت است از واکنشی که شخص مورد آزمون در برابر کلمه القائی بر پایه تصوری که از شخص خود دارد ابراز می دارد . به بیان دیگر ، شخص به قدری مستغرق در خویشتن است که در برابر هر کلمه ای که به وجود خویشتن متداعی می شود .لالاند در کتاب خود در تجزیه و تحلیل « خودمداری » می نویسد : اگر به آزمون شونده کلم « سگ » را بدهید در جواب خواهد گفت « من آنها را دوست دارم » . اما خودمداری تنها واجد همین یک جنبه ادراکی نیست بلکه در تعریف آن باید جنبه های عاطفی و اجتماعی آن نیز منظور شود .
از لحاظ عاطفی ، آزمون شونده ای که خویشتن بین است خود را در مرکز جهان می بیند ، در برابر محرومیت واکنشی چون : حسادت بخل ، غیظ بروز خواهد داد و در « من » جریحه دار او هیجان شدید ، خشم ، همچنین نومیدی کشنده به سهولت را می یابد .
خویشتن بینی از لحاظ اجتماعی موجب شایستگی ، کفایت ، آمریت و اراده راسخ مولد خویشتن داری ، توداری ، حیله گری ، استبداد ، استیلا و برتری جوئی می شود . به این ترتیب فرد خودبین شخص خود را در مقیاس و معیار همه چیز قرار می دهد و از منافع و مصالح دیگران کاملاً غافل است و در صورت لزوم منافع اجتماعی را فدای منافع خود می سازد . خود بینی وقتی خفیف باشد با خود خواهی که کم و بیش در همه افراد موجود است چندان فرقی ندارد ولی وجه شدید آن ، بیماری روانی است که به حال جامعه خطرناک می باشد .
– حسادت فوق العاده و بیجا :
حسادت نسبت به همسر امری است طبیعی و بجا . هر مرد و زنی که احساس کند جفت او با ثالثی نرد عشق می بازد ناراحت می شود از کوره به در می رود و اگر در چنین مواردی حسادتی در کار نباشد آن را باید ناشی از فقدان دلبستگی به همسر خود دانست .
حسادت بجا و صحیح ، دلیل مسلم بر وجود دوستی عمیق و دلبستگی کامل است . حسادت شالوده زندگی خانوادگی را استحکام می بخشد و وفاداری زن و شوهر را نسبت به یکدیگر تضمین می کند . هر مرد و زنی خواهان آن است که جفت و همسرش با تمام وجود منحصراً به او تعلق داشته باشد و در این تعلق خاطر پای دیگری در میان نباشد .
اما حسادت افراطی استثنائی بیمار گونه که مولد سوء ظن و وسواس مرضی است باعث تشویش خاطر زن و شوهر می شود . لذت زندگی را بر یکدیگر حرام می کنند . زن یا شوهر به صورت پاسبانی برای دیگری جلوه می کند و هیچگاه این چنین زناشوئی با پیروزی و خوشبختی توام نخواهد بود .
دکتر آلبرت ، تحت عنوان « بحرانهای زناشوئی » در سلامت فکر می نویسد : طبق یک آمار دقیق ، همه ساله در کشور فرانسه 250 جنایت اتفاق می افتد که تنها عامل آن حسادت است یعنی به طور متوسط در هر سه روز دو قتل به خاطر حسادت ......
حسادت را به جهنمی سوزان تشبیه کرده اند یک جهنم دائمی که اگر کسی دچار آن شود هر روز با سوءظن و کنجکاوی ، نگرانی و وحشت ، تهدید و احساس تحقیر دست به گریبان است ..... روانشناسان ثابت می کنند که بعضی از مردم به حدی از به سر بردن در این جهنم وحشتناک ناراحت می شوند که گاهی برای رهاندن خویش از این زندان پر شکنجه دست به خودکشی می زنند یا مرتکب قتل و جنایت می شوند .
حسادت بیماری وحشت انگیزی است که زندگی را می بلعد و تباه می کند . از آن بدتر اینکه حسادت یکی از انواع بیماریهای خیالی است که برای ایجاد آن احتیاجی به یک علت حقیقی و قابل قبول و منطقی نیز نیست .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 388]