واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: غربيان و بازنگري درباره پيامبر(ص)
اشاره:آنچه در پي ميآيد،بخشي از كتاب ،چاپ انتشارات اطلاعات است كه به نقل و تحليل نحوه بازخورد و نگرش غربيان به اسلام و به ويژه پيامبر گرامي (ص) ميپردازد و خواننده فارسيزبان را با نوع برداشت و تحول تاريخي آنان آشنا ميسازد.گفتني است كه اين نوشتار همزمان با چاپ سوم اين كتاب از نظر خوانندگان گرامي ميگذرد.
***
سست شدن پايههاي مذهب مسيحي ظاهراً زمينه را براي نويسندگان اروپايي فراهم آورد تا اين بار دين اسلام را به عنوان ديني ديگر يا طرز تفكري ديگر در كنار ديني كه خود در دامانش پرورش يافته بودند، مورد ارزيابي مجدد قرار دهند. خاستگاه اين نگرش نو در كشش و شيفتگييي ريشه داشت كه مشرق زمين در وجود عده زيادي از نويسندگان و نقاشان سده نوزدهم ايجاد كرده بود. بنابر اعتقاد آنها، صفا و سادگي زندگي به دور از موج انقلاب صنعتي، و فارغ از نظام اخلاقي مقيد و فرمايشي در مسيحيت، زندگي مسلمانان را به طبيعت و حتي به خدا نزديكتر ميساخت، حالتي كه از اروپاي صنعتگرا سلب شده بود. تجلي همان قرابت و نزديكي به طبيعت، در عرفان و تصوفي كه روزگاري را در آفرينش ديوان غرب و شرق يعني در سال 1819 الهام بخشيده بود، يكي از بزرگترين شعراي متولد پراگِ ادبيات آلماني، را نيز شيفته مشرق زمين كرده بود و آرزومند آن شده بود تا در واقعيات كهن آن ديار براي بيهودگي زندگي تودهوار شهري در اروپاي مدرن صنعتي جايگزيني بيابد.
مدتها پيش از آنكه ريلكه در سال 1910 سفر خود را به مصر، تونس و الجزاير آغاز كند، وجود نوعي تمايل ناب نسبت به اسلام را درخود احساس كرده بود. اما اشتياق وي براي گسستن و رها شدن از بندهاي فرهنگ اروپايي و غرقشدن در سادگي و بيپيرايگي زندگي به روش شرقي هنگامي به اوج خود رسيد كه همسرش به سال 1907 از سفر مصر بازگشت. كلارا نه تنها در قالب كلمات، بلكه در طرحهاي نقاشياش كه با مداد روي كاغذ كشيده بود و صحنههايي از زندگي در شرق را نشان ميداد ،معنويت ذاتي ايمان و اعتقاد مسلمانان را براي ريلكه ملموس ساخته بود. اين طرحها حاوي تصاويري از كوزهگران كنارههاي نيل، حصير بافان و اعراب باديهنشين بودند كه در زندگيشان هيچ نشاني از نفوذ و تأثيرپذيري خارجي مشاهده نميشد و عليرغم تهيدستي و فقر مادي، نوعي آرامش و رضايت دروني در آن جلوهگر بود، تصاويري كه وجود را با احساسي عميق و آميخته با حسرت آكنده بود. اين كوزهگران و حصيربافان هنوز با سرچشمه حيات در ارتباطبودند با هستي دروني خود آنچه به عقيده ريلكه اروپاييان از مدتها پيش با آن بيگانه شده بودند. از اينرو ريلكه بيش از پيش توجه خود را به دين اسلام معطوف كرد و حيرتوشگفتي خود را از شخصيت محمد(ص) ابراز داشت، همو كه چنين به نظر ميرسيد كه دينش نوعي تعادل و توازن روحي و جسمي را كه انسان اروپايي فاقدش بود، فراهم ميآورد. شايد تنها باديهنشينان فروتن بدوي پاك و پالوده از پيچيدگيهاي زندگي شهري ميتوانستند هدف و مقصود حيات را دريابند و مورد ارزيابي قرار دهند! شايد پاسخ بشر بهسعادت و خوشبختي، تكبرورزي و رقابت با خدا نبود، بلكه تسليم محض در برابر خواست او بود.
در همان سال برگشت كلارا از مصر، ريلكه شعري تحتعنوان سرود. در اين شعر شاعر، پيامبر(ص) را به عنوان انساني سواد نياموخته (اُمّي) به تصوير ميكشد؛ آنچنان كه در قرآن نيز به همين صورت وصف شده؛ يعني نه اهل خواندن و نه اهل نوشتن؛ و همو كه توانايي خواندن و نوشتن را تنها هنگامي فرا گرفت كه كلام خدا در غاري دور افتاده برفراز بيابانهاي مكه براو هويدا شد. مطابق با نظر ريلكه، نزديكي محمد(ص) به خدا، پيوند او با واقعيات برين همه و همه محصول ذات پاك و بِكر او در مقام مردي صحرانورد بود. شعر، تأثير شگرفي را كه شهود ذات احديت از طريق فرشته وحي يعني جبرئيل، در وجود محمد(ص) پديد مي آورد، به تصوير ميكشد.
او از هر خواسته خويش چشم پوشيد
و از آنجا كه بازرگاني بيش نبود، تمنا كرد
كه چه بسا در حال سردرگمي از سفرهايش باقي بماند.
او هرگز نخوانده بود و اكنون
فهم عظمت چنين كلامي، حتي وراي درك فرزانه مردي بود. اما فرشته، آمرانه و مقتدر به سويي اشاره كرد و اشاره كرد،
و آنچه را بر لوح نوشته شده بود، به او نشان داد،
و هيچ تسليم نشد و دگرباره گفت:
سپس او خواند، چنان خواند كه فرشته سر فرود آورد.
و كنون او مردي بود كه خوانده بود
و ميتوانست كه بخواند
و چنين اطاعت كرده، فرمان الهي را اجرا نمود.>
در نوزدهم نوامبر 1910 ريلكه عازم سفري به آفريقاي شمالي شد. او در 26 نوامبر آن سال از الجزاير به همسرش كلارا چنين نوشت: در نامه ديگري كه از قاهره خطاب به همسرش نوشت، بار ديگر تمجيد و ستايش خود را از اسلام و تأثير آن بر زندگي اهالي شهر ابراز داشت:
در 28 دسامبر ريلكه در نهايت تواضع و فروتني نظرات و افكار خود را در باب شيوه زندگي مسلمانان در نامهاي براي اينچنين بيان كرد:
به سال 1912، ريلكه چند ماهي را در اسپانيا به سر برد و در آنجا بود كه توانست تصورات و برداشتهاي خود از شرق اسلامي را به شكلي منظم گردآوري و سامان دهد. در همانجا بود كه وي ترغيب شد تا دگرباره قرآن را به صورت عميقتر بخواند. در دسامبر همان سال طي نامهاي به در مورد مسجدي در (قرطبه) كه مسيحيان از آن به عنوان كليسا استفاده ميكردند و او از آنجا ديدن كرده بود، اين چنين نوشت: چند روز پس از آن، در 17 دسامبر 1912، اين بار از ((Ronda نامهاي ديگر به فورستين نوشت، مبني بر اينكه ديگر از مسيحيت سرخورده و مأيوس شده است: و هيچ كس پاسخي نميدهد!>
بزرگترين هدف در زندگي اين بود كه آن وحدت وجودي را كه مقصود كلي حيات را دربرميگيرد، در شعر خود ثبت كند. در نخستين اثرش، پيش از آشنايي با دين اسلام، او هنوز در جستجو و كاوش براي رسيدن به اين گوهر يگانه در زندگي بشري است. در رمان خود ، از زبان قهرمان داستان يأس و سرخوردگي خود را به واسطه ناكامي از پي بردن به مضامين و معناي هستي خاكي بيان ميدارد. و اين سفر ريلكه به مشرق زمين بود كه در نهايت او را در غالب آمدن بر بحران انديشهاي كه پس از به پايان رسيدن اثرش دامنش را گرفت، كمك كرد [زيرا مالته هرگز به حقيقت وحدت وجود دست نمييابد.]تجربه ريلكه از اسلام و شيوه نگرش مسلمانان در اثر فوقالعاده تحسين برانگيزوي DuinoElegiesبه اوج پختگي و شكوفايي خود رسيد. ريلكه يك دهه تمام از عمرش را صرف به انجام رساندن اين اثر برجسته و استثنايي كرد. درDuino Elegies، ريلكه مردي اروپايي را همچنان كه در محيط منزوي پيرامون خويش سرگشته و حيران است، به تصوير ميكشد؛ و در عين حال زندگي معنوي متفاوتي را معرفي ميكند و روياروي زندگي مرد اروپايي قرار ميدهد كه در آن، انسان، جانوران و گياهان با اصل آغازين خود به يگانگي رسيدهاند و در آن هر دو جنبه هستي يعني مرگ و زندگي، ذاتاً در يكديگر حل شدهاند. جهاني كه در آن هيچ نشانهاي از ترس نسبت به مرگ وجود ندارد، چرا كه مردم در حالتي از خود بيخودي، زندگي ميكنند. حالت دگرگشته و دگرگون ذهن كه در آن مرگ وزندگي، ديگر مفاهيمي ضد يكديگر نيستند، بلكه عناصري مكمل در هويتي مجردند. جهاني كه تا اندازه زيادي با عالم عرفان اسلامي مرتبط است. با به پايان رسيدنDuino Elegies، به تاريخ 10 مارس 1922، نامهاي به كشيش نوشت و در آن اقرار كرد كه احساس نزديكي بيشتري به تورات و قرآن دارد تا انجيل. در اينجا ريلكه آنچه را كه بيش از هر چيز وي را مجذوب و شيفته اسلام كرده، در قالب اين چند كلمه خلاصه ميكند:
آنه ماري شيمل
به سال 1922، در همان سالي كه ريلكهElegies را به پايان برد، اثري كه به عنوان تكليف غايي زندگياش از آن ياد ميكرد و نمادگر تحقق كاوش عرفانياش بود، يكي از پرآوازهترين كارشناسان در زمينه اسلام و عرفان اسلامي در شهر ارفورت آلمان چشم به جهان گشود. او ميرفت تا زندگي خود را كاملاً وقف مطالعه و پژوهش در مورد اسلام كند و به يكي از حاميان و مبارزان بيبديل در زمينه همياري و تفاهم بين فرهنگهاي اسلامي و مسيحي در اروپا تبديل شود.
اگرچه ريلكه همان طور كه خود در موقعيتهاي متعددي اذعان داشته بود، در تلاش براي دست يافتن به معناي باطني فلسفه ديني محمد(ص)، تنها به پوسته آن دست يازيده بود، شيمل به دركي ژرف و منحصر به فرد از معنويت اسلامي رسيد. برخلاف ريلكه، او بين عرفان اسلامي و مسيحيت شباهتهايي قائل بود. آثار و برگردانهاي متعدد وي درخصوص وجوه گوناگون اعتقاد اسلامي در اروپا و شرق اسلامي، به ويژه به خاطر ارتقاي حس رواداري و تساهل بين اسلام و مسيحيت، چندين جايزه برايش به ارمغان آورد. آخرين اين جوايز، جايزه معتبر كتاب صلح آلمان بود كه طي برگزاري نمايشگاه كتاب فرانكفورت در اكتبر 1995 به وي اعطا شد؛ ليكن اعطاي اين جايزه بحث و جدل فراواني را نيز برانگيخت.آنه ماري شيمل كه به عنوان استاد مطالعات و پژوهشهاي اسلامي در چندين دانشگاه از جمله بن، آنكارا و هاروارد به تدريس مشغول بود، در مصاحبهاي تلويزيوني سلمان رشدي را بهخاطر جريحهدار كردن احساسات مسلمانان ، به شدت مورد انتقاد قرار داد.
او گفت نويسندگان وظيفه دارند به اعتقادات مذهبي ديگران احترام بگذارند.
او گفت شاهد بوده است كه پس از آگاهي از مضامين و محتواي كتاب رشدي، به تلخي گريستهاند. تعداد معتنابهي از هموطنان شيمل كه تصور ميكردند او از بنيادگرايان اسلامي جانبداري ميكند، منظورش را به اشتباه تعبير كردند. يكي از همكاران خود او، استاد مطالعات و پژوهشهاي معاصر در خصوص خاورميانه در دانشگاه هامبورگ خطاب به انجمن آلماني نشر كتاب كه جايزه را اعطا كرده بود، اعلام داشت تصميم خود را مورد تجديد نظر قرار دهند. روتر در مقالهاي در روزنامه ((Die Zeit نوشت: اما Bosenverein وفادارانه به حمايت خود از پروفسور شيمل ادامه داد و اعلام كرد كه او شايسته دريافت چنين جايزهاي است. اين جايزه كتاب اكتبر هر سال طي برگزاري نمايشگاه كتاب به اعطا ميشود. شنبه 12 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]