محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828127712
نامه حضرت علی به مالک اشتر
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: این نامه، الگوی زمامداری اسلامی تلقی می گردد.
معرفی: وقتی مولا علی، مالک اشتر نخعی از یاران خود را به امارت مصر منصوب کرد، به او نامه ای نوشت. این نامه بی تردید از مهمترین اسناد سیاسی حقوق اسلامی و خصوصا شعبه شیعی آن است. این نامه به روشنی نشان می دهد رویکرد مترقی مولا علی به مساله حکومت را در عصر جاهلیت عرب و در دوران حکومت های الیگارشی. در این نامه که به نوعی به قانون اساسی اسلامی ایشان می ماند ویژگی های حکومت اسلامی، حاکم اسلامی، حقوق شهروندان، رابطه دولت با شهروند و … بیان شده است. توصیه می کنم علاقه مندان، ـ خصوصا دانشجویان و دوستداران مباحث حقوق عمومی ـ آنرا با دقت کامل مطالعه کنند. این ترجمه از ترجمه نهج البلاغه انجام شده توسط دکتر آیتی می باشد.
توضیح سید رضی مولف نهج البلاغه: “اين فرمان را براى مالك اشتر نخعى نوشت،هنگامى كه او را امارت مصر و توابع آن داد.در آنهنگام كه كار بر محمد بن ابى بكر آشفته شده بود.اين فرمان درازترين فرمانهاست و از ديگرنامههاى او محاسن بيشترى در بردارد.”
متن نامه: “به نام خداوند بخشاينده مهربان اين فرمانى است از بنده خدا،على امير المؤمنين،به مالك بن الحارث الاشتر.درپيمانى كه با او مىنهد،هنگامى كه او را فرمانروايى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آوردو با دشمنانش پيكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزيدن طاعت او بر ديگر كارها و پيروى از هر چه دركتاب خود بدان فرمان داده،از واجبات و سنتهايى كه كس به سعادت نرسد مگر بهپيروى از آنها،و به شقاوت نيفتد،مگر به انكار آنها و ضايع گذاشتن آنها.و بايد كهخداى سبحان را يارى نمايد به دل و دست و زبان خود،كه خداى جل اسمه،يارىكردن هر كس را كه ياريش كند و عزيز داشتن هر كس را كه عزيزش دارد بر عهده گرفتهاست.و او را فرمان مىدهد كه زمام نفس خويش در برابر *****ها به دست گيرد و ازسركشيهايش باز دارد،زيرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنكه خداوندرحمت آورد.
اى مالك، بدان كه تو را به بلادى فرستادهام كه پيش از تو دولتها ديده، برخىدادگر و برخى ستمگر.و مردم در كارهاى تو به همان چشم مىنگرند كه تو دركارهاى واليان پيش از خود مىنگرى و درباره تو همان گويند كه تو دربارهآنها مىگويى و نيكوكاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته،توان شناخت.
بايد بهترين اندوختهها در نزد تو،اندوخته كار نيك باشد.پس زمام هواهاى نفس خويش فروگير و بر نفس خود،در آنچه براى او روا نيست،بخل بورزكه بخل ورزيدن بر نفس،انصاف دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوشمىشمارد.مهربانى به رعيت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ايشان را شعاردل خود ساز.چونان حيوانى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمتشمارى،زيراآنان دو گروهند يا همكيشان تو هستند يا همانندان تو در آفرينش.از آنها خطاهاسر خواهد زد و علتهايى عارضشان خواهد شد و،بعمد يا خطا،لغزشهايى كنند،پس،از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده،همانگونه كه دوست دارى كه خداوندنيز از عفو و بخشايش خود تو را نصيب دهد.زيرا تو برتر از آنها هستى و،آنكه تو را بر آن سرزمين ولايت داده،برتر از توست و خداوند برتر از كسى استكه تو را ولايت داده است.ساختن كارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزمودهاست.
اى مالك،خود را براى جنگ با خدا بسيج مكن كه تو را در برابر خشم او توانىنيست و از عفو و بخشايش او هرگز بىنياز نخواهى بود.هرگاه كسى را بخشودى،ازكرده خود پشيمان مشو و هرگاه كسى را عقوبت نمودى،از كرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمى،كه از آنت امكان رهايى هست،مشتاب و مگوى كه مرا بر شما اميرساختهاند و بايد فرمان من اطاعتشود.زيرا،چنين پندارى سبب فساد دل و سستىدين و نزديك شدن دگرگونيها در نعمتهاست.هرگاه،از سلطه و قدرتى كه در آنهستى در تو نخوتى يا غرورى پديد آمد به عظمت ملك خداوند بنگر كه برتر ازتوست و بر كارهايى تواناست كه تو را بر آنها توانايى نيست.اين نگريستن سركشىتو را تسكين مىدهد و تندى و سرافرازى را فرو مىكاهد و خردى را كه از تو گريختهاستبه تو باز مىگرداند.
بپرهيز از اينكه خود را در عظمتبا خدا برابر دارى يا در كبريا و جبروت،خودرا به او همانند سازى كه خدا هر جبارى را خوار كند و هر خودكامهاى را پست وبيمقدار سازد.هر چه خدا بر تو فريضه كرده است،ادا كن و درباره خواص خويشاوندانت و از افراد رعيت،هركس را كه دوستش مىدارى،انصاف را رعايتنماى.كه اگر نه چنين كنى،ستم كردهاى و هر كه بر بندگان خدا ستم كند،افزون بربندگان،خدا نيز خصم او بود.و خدا با هر كه خصومت كند، حجتش را نادرستسازد و همواره با او در جنگ باشد تا از اين كار باز ايستد و توبه كند.هيچ چيز چونستمكارى،نعمتخدا را ديگرگون نكند و خشم خدا را برنينگيزد،زيرا خدا دعاىستمديدگان را مىشنود و در كمين ستمكاران است.
بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو،كارهايى باشد كه با ميانهروى سازگارتر بود وبا عدالت دمسازتر و خشنودى رعيت را در پى داشته باشد زيرا خشم تودههاى مردم،خشنودى نزديكان را زير پاى بسپرد و حال آنكه،خشم نزديكان اگر تودههاى مردم ازتو خشنود باشند، ناچيز گردد.خواص و نزديكان كسانى هستند كه به هنگام فراخىو آسايش بر دوش والى بارى گراناند و چون حادثهاى پيش آيد كمتر از هر كس بهياريش برخيزند و خوش ندارند كه به انصاف درباره آنان قضاوت شود.اينان همه چيزرا به اصرار از والى مىطلبند و اگر عطايى يابند،كمتر از همه سپاس مىگويند و اگربه آنان ندهند،ديرتر از ديگران پوزش مىپذيرند.در برابر سختيهاى روزگار،شكيباييشان بس اندك است.اما ستون دين و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابردشمنان،عامه مردم هستند،پس،بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشانافزونتر باشد.
و بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو،كسى باشد كهبيش از ديگران عيبجوى مردم است.زيرا در مردم عيبهايى است و والى از هر كسديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است.از عيبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است،مخواه كه آشكار شود،زيرا آنچه بر عهده توست،پاكيزه ساختن چيزهايى است كه برتو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است،داورى كند.تا توانىعيبهاى ديگران را بپوشان،تا خداوند عيبهاى تو را كه خواهى از رعيت مستوربماند،بپوشاند.و از مردم گره هر كينهاى را بگشاى و از دل بيرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشتهاند،به تغافل زن و گفته سخنچين را تصديق مكن.زيرا سخن چين،خيانتكار است،هر چند،خود را چوننيكخواهان وانمايد.
با بخيلان راى مزن كه تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حريصان،زيراحرص و طمع را در چشم تو مىآرايند كه بخل و ترس و آزمندى،خصلتهايىگوناگون هستند كه سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترين وزيران تو،وزيرى استكه وزير بدكاران پيش از تو بوده است و شريك گناهان ايشان.مبادا كه اينان همراز وهمدم تو شوند،زيرا ياور گناهكاران و مددكار ستم پيشگان بودهاند.در حالى كه،تومىتوانى بهترين جانشين را برايشان بيابى از كسانى كه در راى و انديشه و كاردانىهمانند ايشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از كسانى كهستمگرى را در ستمش و بزهكارى را در بزهش يارى نكرده باشند.رنج اينان بر توكمتر است و ياريشان بهتر و مهربانيشان بيشتر و دوستيشان با غير تو كمتر است.
اينان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزين.و بايد كه برگزيدهترين وزيران توكسانى باشند كه سخن حق بر زبان آرند،هر چند،حق تلخ باشد و در كارهايىكه خداوند بر دوستانش نمىپسندد كمتر تو را يارى كنند،هر چند،كه اين سخنانو كارها تو را ناخوش آيد.به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند،سپس،از آنانبخواه كه تو را فراوان نستايند و به باطلى كه مرتكب آن نشدهاى،شادمانتندارند،ز يرا ستايش آميخته به تملق،سبب خودپسندى شود و آدمى را به سركشىوادارد.
و نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند،زيرا اين كار سبب شود كهنيكوكاران را به نيكوكارى رغبتى نماند،ولى بدكاران را به بدكارى رغبتبيفزايد.باهر يك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان،بهترين چيزى كهحسن ظن والى را نسبتبه رعيتش سبب مىشود،نيكى كردن والى است در حق رعيت و كاستن است از بار رنج آنان و به اكراه وادار نكردنشان به انجام دادن كارهايىكه بدان ملزم نيستند.و تو بايد در اين باره چنان باشى كه حسن ظن رعيتبراى توفراهم آيد.زيرا حسن ظن آنان،رنجبسيارى را از تو دور مىسازد.به حسن ظن تو،كسى سزاوارتر است كه در حق او بيشتر احسان كرده باشى و به بدگمانى،آنسزاوارتر كه در حق او بدى كرده باشى.
سنت نيكويى را كه بزرگان اين امتبه آن عمل كردهاند و رعيتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نيكو شده است،مشكن و سنتى مياور كه به سنتهاى نيكوىگذشته زيان رساند،آنگاه پاداش نيك بهره كسانى شود كه آن سنتهاى نيكو نهادهاند وگناه بر تو ماند كه آنها را شكستهاى.تا كار كشورت به سامان آيد و نظامهاى نيكويى،كه پيش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند،با دانشمندان و حكيمان،فراوان،گفتگو كن در تثبيت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مىآورد و آن نظم و آيين كه مردمپيش از تو بر پاى داشتهاند.
بدان،كه رعيت را صنفهايى است كه كارشان جز به يكديگر اصلاح نشود و ازيكديگر بىنياز نباشند.صنفى از ايشان لشكرهاى خداىاند و صنفى،دبيران خاصيا عام و صنفى قاضيان عدالت گسترند و صنفى،كارگزاراناند كه بايد در كار خودانصاف و مدارا را به كار دارند و صنفى جزيه دهندگان و خراجگزارانند،چه ذمى وچه مسلمان و صنفى بازرگاناناند و صنعتگران و صنفى فرودين كه حاجتمندان ومستمندان باشند.هر يك را خداوند سهمى معين كرده و ميزان آن را در كتاب خود وسنت پيامبرش(صلى الله عليه و آله)بيان فرموده و دستورى داده كه در نزد مانگهدارى مىشود.
اما لشكرها،به فرمان خدا دژهاى استوار رعيتاند و زينت واليان.دين به آنهاعزت يابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعيت جز به آنها استقامت نپذيرد.و كارلشكر سامان نيابد،جز به خراجى كه خداوند براى ايشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نيرو گيرند و به آن در به سامان آوردن كارهاى خويش اعتماد كنند و نيازهايشان را برآورد.اين دو صنف،برپاى نمانند مگر به صنف سوم كه قاضيان وكارگزاران و دبيراناند،اينان عقدها و معاهدهها را مىبندند و منافع حكومت را گردمىآورند و در هر كار،چه خصوصى و چه عمومى،به آنها متكى توان بود. و اينها كهبرشمردم،استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم مىآيند و تا سودىحاصل كنند،بازارها را برپاى مىدارند و به كارهايى كه ديگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعيت را سامان مىدهند.آنگاه،صنف فرودين،يعنى نيازمندان ومسكيناناند و سزاوار است كه والى آنان را به بخشش خود بنوازد و ياريشان كند.درنزد خداوند،براى هر يك از اين اصناف،گشايشى است.و هر يك را بر والى حقىاست،آن قدر كه حال او نيكو دارد و كارش را به صلاح آورد.و والى از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته،بر نيايد مگر،به كوشش و يارى خواستن از خداى و ملزمساختن خويش به اجراى حق و شكيبايى ورزيدن در كارها،خواه بر او دشوار آيد ياآسان نمايد.
آنگاه از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواهترين آنها به خدا و پيامبر اوو امام توست،به كار برگمار.اينان بايد پاكدامنترين و شكيباترين افراد سپاه باشند،دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش خواهند،آرامش يابند.به ناتوانان،مهربانو بر زورمندان،سختگير باشند. درشتيشان به ستم بر نينگيرد و نرميشان برجاىننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند،از خاندانهاى صالح كهسابقهاى نيكو دارند و نيز پيوند خود با سلحشوران و دليران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماى،زيرا اينان مجموعههاى كرماند و شاخههاى احسان وخوبى.آنگاه به كارهايشان آنچنان بپرداز كه پدر و مادر به كار فرزند خويشمىپردازند.اگر كارى كردهاى كه سبب نيرومندى آنها شده است،نبايد در نظرت بزرگآيد و نيز نبايد لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد،در نظرت اندكجلوه كند.زيرا لطف و احسان تو سبب مىشود كه نصيحتخود از تو دريغ ندارند وبه تو حسن ظن يابند.نبايد بدين بهانه،كه به كارهاى بزرگ مىپردازى،از كارهاى كوچكشان غافل مانى،زيرا الطاف كوچك را جايى است كه از آن بهرهمند مىشوندو توجه به كارهاى بزرگ را هم جايى است كه از آن بىنياز نخواهند بود.
بايد برگزيدهترين سران سپاه تو،در نزد تو،كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان يارى رساند و از مال خويش چندان بهرهمندشان سازد كههزينه خود و خانوادهشان را،كه بر جاى نهادهاند،كفايت كند،تا يكدل و يك راى روىبه جهاد دشمن آورند،زيرا مهربانى تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد.و بايدكه بهترين مايه شادمانى واليان برپاىداشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدندوستى در ميان افراد رعيت.و اين دوستى پديد نيايد،مگر به سلامت دلهاشان.ونيكخواهيشان درست نبود،مگر آنگاه كه براى كارهاى خود بر گرد واليان خود باشندو بار دولت ايشان را بر دوش خويش سنگين نشمارند و از دير كشيدنفرمانرواييشان ملول نشوند.پس اميدهايشان را نيك برآور و پيوسته به نيكيشانبستاى و رنجهايى را كه تحمل كردهاند،همواره بر زبان آر،زيرا ياد كردن از كارهاىنيكشان،دليران را برمىانگيزد و از كارماندگان را به كار ترغيب مىكند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار كه هر يك در چه كارى تحمل رنجى كردهاند،تا رنجى را كه يكىتحمل كرده به حساب ديگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده،پاداشش مده.شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى وفرودستى كسى تو را واندارد كه رنجبزرگش را خرد به حساب آورى.
چون كارى بر تو دشوار گردد و شبهه آميز شود در آن كار به خدا و رسولشرجوع كن.زيرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدايتشان بود،گفته است:«اىكسانى كه ايمان آوردهايد از خدا اطاعت كنيد و از رسول و الوالامر خويش فرمانبريد و چون در امرى اختلاف كرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد به خدا وپيامبر رجوع كنيد.»
رجوع به خدا،گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول،گرفتن سنتجامع اوست، سنتى كه مسلمانان را گرد مىآورد و پراكنده نمىسازد.و براى داورىدر ميان مردم،يكى از افراد رعيت را بگزين كه در نزد تو برتر از ديگران بود.از آنكسان،كه كارها بر او دشوار نمىآيد و از عهده كار قضا برمىآيد.مردى كه مدعيان باستيزه و لجاج،راى خود را بر او تحميل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطايى شد،بر آناصرار نورزد و چون حقيقت را شناخت در گرايش به آن درنگ ننمايد و نفسش بهآزمندى متمايل نگردد و به اندك فهم،بىآنكه به عمق حقيقت رسد،بسنده نكند.
قاضى تو بايد،از هر كس ديگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بيش از همه بهدليل متكى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از ديگران ملول شود و دركشف حقيقت،شكيباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد،قاطع راى دهد.
چربزبانى و ستايش به خودپسنديش نكشاند.از تشويق و ترغيب ديگران به يكىاز دو طرف دعوا متمايل نشود.چنين كسان اندك به دست آيند،پس داورى مردىچون او را نيكو تعهد كن و نيكو نگهدار.و در بذل مال به او،گشاده دستى بهخرج ده تا گرفتاريش برطرف شود و نيازش به مردم نيفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتى ده كه نزديكانت درباره او طمع نكنند و در نزد تو از آسيب ديگران در امانماند.
در اين كار،نيكو نظر كن كه اين دين در دستبدكاران اسير است.از روى هوا وهوس در آن عمل مىكنند و آن را وسيله طلب دنيا قرار دادهاند.
در كار كارگزارانتبنگر و پس از آزمايش به كارشان برگمار،نه به سبب دوستى باآنها.و بىمشورت ديگران به كارشان مگمار،زيرا به راى خود كار كردن و از ديگرانمشورت نخواستن، گونهاى از ستم و خيانت است.كارگزاران شايسته را در ميانگروهى بجوى كه اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاى صالح،آنها كه در اسلامسابقهاى ديرين دارند.اينان به اخلاق شايستهترند و آبرويشان محفوظتر است و ازطمعكارى بيشتر رويگرداناند و در عواقب كارها بيشتر مىنگرند. در ارزاقشان بيفزاى،زيرا فراوانى ارزاق،آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و ازدست اندازى به مالى كه در تصرف دارند،باز مىدارد.و نيز براى آنها حجت است،اگر فرمانت را مخالفت كنند يا در امانتتخللى پديد آورند.پس در كارهايشان تفقدكن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.
زيرا مراقبت نهانى تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيتوامىدارد.و بنگر تا ياران كارگزارانت تو را به خيانت نيالايند.هر گاه يكى از ايشاندستبه خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدانگواهى دادند،همين خبرها تو را بس بود.بايد به سبب خيانتى كه كرده تنش را بهتنبيه بيازارى و از كارى كه كرده است، بازخواست نمايى.سپس،خوار و ذليلشسازى و مهر خيانتبر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آويزى.
در كار خراج نيكو نظر كن،به گونهاى كه به صلاح خراجگزاران باشد.زيرا صلاحكار خراج و خراجگزاران،صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود،مگربه نيكوشدن حال خراجگزاران،زيرا همه مردم روزيخوار خراج و خراجگزاراناند.
ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشى،زيرا خراج حاصل نشود،مگربه آبادانى زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد،شهرها و مردم را هلاك كردهاست و كارش استقامت نيابد،مگر اندكى.هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يابريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين،چون در آب فرو رفتن آن يا بىآبى،شكايت نزد تو آوردند،از هزينه و رنجشان بكاه،آنقدر كه اميد مىدارى كه كارشان راسامان دهد.و كاستن از خراج بر تو گران نيايد،زيرا اندوختهاى شود براى آبادانى بلادتو و زيور حكومت تو باشد،كه ستايش آنها را به خود جلب كردهاى و سببشادمانى دل تو گردد،كه عدالت را در ميانشان گستردهاى و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ايشان اندوختهاى از آسايش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود ومدارا در حق ايشان،براى خود تكيهگاهى استوار ساختهاى.چه بسا كارها پيش آيدكه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذارى،به خوشدلى به انجامش رسانند.زيرا چونبلاد آباد گردد،هر چه بر عهده مردمش نهى،انجام دهند كه ويرانى زمين را تنگدستىمردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان،همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است،سود برنگيرند.
سپس،به دبيرانت نظر كن و بهترين آنان را بر كارهاى خود بگمار و نامههايى راكه در آن تدبيرها و اسرار حكومتت آمده است،از جمع دبيران،به كسى اختصاص دهكه به اخلاق از ديگران شايستهتر باشد.از آن گروه كه اكرام تو سرمستش نسازديا چنان دليرش نكند كه در مخالفتبا تو،بر سر جمع سخن گويد و غفلتش سببنشود كه نامههاى عاملانت را به تو نرساند يا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد،يا در آنچه براى تو مىستاند يا از سوى تو مىدهد،سهلانگارى كند،ياپيمانى را كه به سود تو بسته،سست گرداند و از فسخ پيمانى كه به زيان توست،ناتوان باشد.دبير بايد به پايگاه و مقام خويش در كارها آگاه باشد زيرا كسى كه مقدارخويش را نداند،به طريق اولى،مقدار ديگران را نتواند شناخت.مباد كه در گزينشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكيه كنى.زيرا مردان با ظاهر آرايى و نيكوخدمتى،خويشتن را در چشم واليان عزيز گردانند.ولى،در پس اين ظاهر آراسته وخدمت نيكو،نه نشانى از نيكخواهى است و نه امانت.
دبيرانت را به كارهايى كه براى حكام پيش از تو بر عهده داشتهاند،بيازماى و از آنميان، بهترين آنها را كه در ميان مردم اثرى نيكوتر نهادهاند و به امانت چهرهاىشناختهاند،اختي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]
-
گوناگون
پربازدیدترینها