محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845579952
بررسي شباهت هاي بنيادين ميان دو رسانه تئاتر و عكاسي اين چنين دور، آن چنان نزديك
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: بررسي شباهت هاي بنيادين ميان دو رسانه تئاتر و عكاسي اين چنين دور، آن چنان نزديك
مهدي ميرمحمدي
در بخشي از كتاب «اتاق روشن» - انديشه هايي درباره عكاسي - نوشته رولان بارت مي خوانيم؛ «ولي با تمام اينها (به نظر من) پيوند عكاسي با هنر نه از طريق نقاشي كه با تئاتر است... اما اگر تئاتر به نظرم بيشتر به عكاسي مي ماند، از راه ميانجي يگانه است (و شايد هم فقط اين منم كه چنين مي بينم)؛ از راه مرگ. نسبت بنيادين تئاتر و كيش مرگ را مي شناسيم؛ نخستين بازيگران با ايفاي نقش مرده خود را از جماعت جدا كردند؛ آرايش آدمي، مشخص كردنش بود چونان كسي زنده و مرده به يك آن؛ سيماچه سپيد تئاتر توتمي، آدمي با چهره رنگ اندود شده در تئاتر چيني، صورتگري برنج مايه كاتاكالي، نقاب نو ژاپني ها... چيزي نظير همين ارتباط را من در عكس مي يابم؛ هر چه هم در «زنده» نمودنش بكوشيم (و اين جنون زنده نمودن صرفاً انكاري است اسطوره يي از دلهره و بيم مان از مرگ) باز عكاسي گونه يي از تئاتر بدوي است. نوعي پرده جاندار، كنايتي از چهره منجمد آرايش شده يي كه زيرش مرگ را مي بينيم.»1 ايده عجيبي است، بارت در ميان رسانه هاي هنري شبيه ترين رسانه به رسانه عكاسي را تئاتر مي داند. دو رسانه يي كه در ظاهر تفاوت هاي بسياري با يكديگر دارند يا مي توان گفت هيچ اشتراك ظاهري ميان اين دو نيست و البته بارت در راستاي توضيح اين شباهت بارها روي واژه «به نظر من» تاكيد مي كند و دلايلي را كه در توضيح شباهت اين دو رسانه بيان مي كند بسيار شخصي به نظر مي آيد. براي اينكه بهتر بتوانيم ايده بارت يعني شباهت هاي بنيادين دو رسانه عكاسي و تئاتر را مورد بررسي قرار دهيم، در ابتدا بايد دلايل شخصي بارت را از پيرامون اين ايده حذف كنيم و از نو به بررسي اين دو رسانه بپردازيم. نخستين جايي كه ارتباط ظاهري اين دو رسانه با يكديگر برقرار مي شود، وجود شاخه يي در عكاسي به نام عكاسي تئاتر است. اما اين نقطه اتصال در وهله اول نمي تواند دليل وجود رابطه يي خاص ميان اين دو رسانه باشد؛ چرا كه يكي از انگيزه هاي به وجود آمدن رسانه عكاسي ثبت كردن بوده است، از همين رو هر شش رسانه هنري ديگر هم مي توانند موضوع يك عكس باشند. تمامي اين رسانه ها براي ثبت شدن نيازمند ارتباط با رسانه عكاسي هستند، اما وقتي ارتباطي را كه اين رسانه هاي هنري با عكاسي برقرار مي كنند مورد بررسي قرار مي دهيم، با يك نكته روبه رو مي شويم و آن اينكه نوع ارتباط سينما و تئاتر با رسانه عكاسي متفاوت است با ارتباط ديگر رسانه هاي هنري با اين رسانه. چرا در عكاسي شاخه هايي به نام عكاسي تئاتر و سينما شكل مي گيرد، اما در ارتباط با رسانه هاي هنري ديگر چنين شاخه هاي مستقلي در عكاسي به وجود نمي آيد. به طور حتم دو رسانه تئاتر و سينما با دو دليل و انگيزه متفاوت با رسانه عكاسي ارتباط برقرار پيدا مي كنند. مهم ترين انگيزه ارتباط سينما با عكاسي مقوله تبليغات است سينما يك رسانه متكثر است و در آن واحد مي تواند در چند مكان حضور پيدا كند. از همين رو اين رسانه هميشه مي تواند ميل به مخاطب بيشتر داشته باشد و در همين راستا عكاسي مي تواند يكي از بهترين رسانه هاي تبليغاتي براي سينما باشد. در نظر بگيريد هنوز مهم ترين دليل نصب عكس هاي يك فيلم در جلوي در سينماها جذب مخاطب است و از همين روست كه اكثريت تهيه كنندگان سينما نگاه خاص به مقوله عكاسي سينما را برنمي تابند و استفاده از جذابيت هاي ظاهري جزء خصوصيات زيبايي شناسانه عكاسي فيلم در تمام دنيا محسوب مي شود و عكاساني با نوع نگاه خاص همچون«لوئيس گلدمن»2 هميشه جزء موارد خاص بوده اند و جزء بدنه اصلي عكاسان فيلم محسوب نمي شوند. منظور از بدنه اصلي آن نوع نگاهي است كه در برگيرنده اكثر بيشتري از عكاسان اين شاخه از رسانه عكاسي است. اما به طور حتم پيوند عكاسي و تئاتر، همچون سينما نمي تواند به واسطه تبليغات باشد؛ چرا كه رسانه تئاتر يك رسانه متكثر نيست. در نظر داشته باشيد كه يك نمايش مطرح فرانسوي در يك محدوده زماني و مكاني ثابت، همان قدر مي تواند مخاطب داشته باشد كه يك نمايش مطرح ايراني دارد و يك نمايش مطرح ايراني همان قدر مخاطب دارد كه يك نمايش مطرح در تركيه يا هر نقطه ديگر دنيا دارد و به لحاظ مخاطب اختلاف عددي خيلي فاحشي بين آنها وجود ندارد. اين عدم تكثر در رسانه تئاتر باعث مي شود كه اين رسانه نياز كمتري به تبليغات احساس كند. هر چند عكاسي در مقابل تئاتر نيز بخشي از نيازهاي تبليغاتي اين رسانه را پوشش مي دهد، اما نياز رسانه تئاتر به تبليغات با نياز رسانه سينما به تبليغات قابل مقايسه نيست. اين عدم نياز ظاهري و فيزيكي دو رسانه تئاتر و عكاسي به هم، وجود شاخه يي به نام عكاسي تئاتر در رسانه عكاسي را عجيب تر مي كند. اگر تئاتر تنها به واسطه ثبت شدن به رسانه عكاسي نياز پيدا مي كرد، عكاسي تئاتر تبديل به شاخه يي داراي تعريف در عكاسي نمي شد و باز بايد در نظر بگيريم در اين صورت نقاشي و مجسمه سازي بيشتر از خصيصه ثبت كنندگي عكاسي استفاده مي كنند، چرا كه اين دو رسانه نيز رسانه هاي متكثري نيستند. اصل تابلوي نقاشي «موناليزا» تنها در يكجا وجود دارد، اما نقاشي و مجسمه سازي به واسطه پيوند با عكاسي مي توانند تبديل به هنرهاي نيمه متكثر شوند يعني اينكه مخاطب بدون آنكه اصل تابلوي داوينچي را ديده باشد نسبت به اثر او آگاهي داشته باشد، اما با وجود اين نكته عكاسي از تابلوهاي نقاشي نمي تواند جايگاهي همچون عكاسي تئاتر يا فيلم در رسانه عكاسي براي خود تعريف كند.
حتي تئاتر نسبت به نقاشي به ميزان بسيار كمتري از خصوصيت ثبت كنندگي عكاسي استفاده مي كند، چرا كه تئاتر يك رسانه داستان گو نيز هست و ثبت تمامي جريان يك نمايش به واسطه عكاسي امكان پذير نيست و اصل عدم تكثر رسانه تئاتر نيز حيطه تبليغات را در ارتباط با اين رسانه بسيار كمرنگ تر از رسانه يي همچون سينما مي كند. ما به واسطه بررسي ظاهري و شكل بيروني خطوط ارتباطي اين دو رسانه نمي توانيم به دلايل وجود اين ارتباط پي ببريم. در اينجا مي خواهيم براي يافتن دليل ارتباط اين دو رسانه در ظاهر دور از هم، به بعضي از خصوصيات اين دو رسانه كه مي توانند از دلايل ارتباط اين دو رسانه باشند، اشاره كنيم.
رسانه يي به نام تئاتر
در ارتباط با رسانه تئاتر مي خواهيم به دو نكته اشاره كنيم.
نكته اول؛ تئاتر هيچ گاه نتوانست با مظاهر تكنولوژي ارتباط خوبي برقرار كند. همچنان كه پيشتر نيز اشاره كرده ايم رسانه هايي همچون موسيقي، نقاشي و مجسمه سازي در برخورد با مظاهر تكنولوژي از رسانه هايي غيرمتكثر تبديل به رسانه هايي نيمه متكثر شدند، اما اصل عدم تكثر رسانه تئاتر در برخورد با مظاهر تكنولوژي هيچ گاه دچار تغيير نشد. يك منتقد و محقق هنري با ديدن يك عكس از تابلوي موناليزاي داوينچي و بدون آنكه در موزه لوور حضور پيدا كند و اصل تابلوي داوينچي را ببيند مي تواند به نقد و تفسير اين تابلو بپردازد، يعني خصوصيات زباني اين رسانه در تركيب با مظاهر تكنولوژي دچار نقص و كمبود نمي شود. اما يك منتقد و محقق تئاتر هيچ گاه با ديدن تصاوير ضبط شده از يك نمايش نمي تواند اعلام كند كه نسبت به آن اثر اشراف دارد و به شكل بسيار طبيعي هيچ گاه چنين چيزي در تئاتر مرسوم نشده است و هيچ منتقدي در نتيجه ديدن تصاوير ضبط شده از اجراي صحنه يي يك نمايش به نقد آن نمايش نمي پردازد و اگر هم چنين كند خود به ناقص بودن نقد خود اذعان دارد، چرا كه خصوصيات زباني رسانه تئاتر در نتيجه تركيب با مظاهر تكنولوژي و رسانه هاي متكثري همچون تلويزيون دچار نقص مي شود. خصوصيات زباني رسانه تئاتر نمي تواند به تصاوير منتقل شود. شايد از همين روست كه هيچ گاه تئاترهاي تلويزيوني نتوانستند در رسانه تلويزيون جايگاهي همچون موزيك ويدئوها، سريال هاي تلويزيوني، اخبار و مسابقات تلويزيوني براي خود ثبت كنند.
نكته دوم؛ اصل عدم تكثر رسانه تئاتر سبب مي شود كه از آثار شكل گرفته در اين رسانه در شكل ظاهري به عنوان آثار ميرا ياد كنيم. يعني اينكه يك نمايش از لحظه حضور بازيگران در صحنه نمايش و در مقابل تماشاگران جان مي گيرد و با پايان نمايش حيات اثر در شكل فيزيكي پايان مي پذيرد. اين ميرايي را مي توانيم به واسطه يك نكته ديگر نيز توضيح دهيم. نت هاي موسيقي، فيلمنامه ها و نمايشنامه ها متون مستقلي محسوب نمي شوند و از آنها تحت عنوان متون واسطه ياد مي كنند. آنها وجود دارند تا سبب ساز وجود چيزي كامل تر شوند. از همين رو نت هاي موسيقي يا فيلمنامه هاي مكتوب هميشه مخاطب خاص دارند و به منظور استفاده هاي تخصصي به چاپ مي رسند. اما اين نكته در مورد نمايشنامه ها قدري متفاوت است. در اينكه نمايشنامه ها نيز به مانند نت هاي موسيقي و فيلمنامه ها متوني واسطه هستند شكي نيست، اما شرايط رسانه تئاتر باعث مي شود كه برخورد ما با نمايشنامه ها متفاوت با برخورد ما با نت هاي موسيقي و فيلمنامه ها باشد. نوع برخورد با نمايشنامه بسيار نزديك است به برخوردي كه با آثار ادبي مستقل مي كنيم. دليل اين نكته اين است كه ميرا بودن آثار رسانه تئاتر باعث مي شود، نمايشنامه سند حيات يك نمايش باشد. نت هاي موسيقي نمي توانند چنين عملكردي را پيدا كنند چرا كه آثاري كه به واسطه آنها خلق شوند هميشه مي توانند در دسترس باشند يا فيلمنامه ها نيز چنين جايگاهي را پيدا نمي كنند چرا كه شرايط رسانه سينما به نوعي است كه ما مي توانيم اثري را كه به واسطه متن واسطه يي همچون فيلمنامه شكل گرفته است هميشه در دسترس داشته باشيم. اما اثري كه در نتيجه متن واسطه يي همچون نمايشنامه شكل گرفته، بلافاصله بعد از شكل گرفتن خود به خاطر طبيعت خود دچار مرگ شده است. اين عدم حضور اثري كه در نتيجه متن واسطه شكل گرفته باعث مي شود در اينجا متن واسطه يي به مانند نمايشنامه بتواند به شكل مستقل تري خود را تعريف كند يا به عبارت ساده تر بر ارزش وجودي خود بيفزايد.
رسانه يي به نام عكاسي
به اولين عكس ثبت شده در تاريخ عكاسي ـ ميز غذاخوري، نيپس، 1823 ـ نگاه مي كنيم. اولين مخاطبان اين عكس و رسانه، اگر مي خواستند اثر و رسانه «نيپس» را براي كساني كه با آن برخورد نداشته اند توضيح دهند از چه توضيحي استفاده مي كردند؟ اين رسانه جديد چه امكانات جديدي در اختيار انسان قرار مي دهد؟
در پاسخ به اين سوال مي توانيم بگوييم انسان به وسيله يي دست پيدا كرده است كه به واسطه آن مي تواند محيط پيرامون خود را ثبت كند يا به زبان ساده تر كپي دقيق تري از موضوع مورد نظر خود به ثبت برساند. باز هم به ميز غذاخوري نيپس نگاه مي كنيم، اين اثر با اينكه توسط ابتدايي ترين امكانات اين رسانه به ثبت رسيده است ولي امكان تفسير و تاويل در اختيار مخاطب خود قرار مي دهد. نگاه ما به اثر نيپس همواره نگاهي تاريخي بوده است. فرض كنيم عكس نيپس را يك عكاس در دهه 90 گرفته باشد و ما به دور از نگاه تاريخي به اين عكس نگاه مي كرديم، در آن صورت تنها به ذكر تاريخ و نام عكاس نمي پرداختيم، اما اينكه چگونه اولين اثر اين رسانه نيز قابليت تاويل و تفسير دارد، مربوط به زبان خاص اين رسانه است. دوربين عكاسي در دست عكاس همچون تفنگ عمل مي كند. عكاس براي ثبت يك لحظه به زمان شليك مي كند و حكم مرگ يك لحظه را در جريان ممتد زمان صادر مي كند. مرد پالتوپوش عكس «كارتيه برسون» را در نظر بگيريد، اين مرد در حال گذر از خيابان بود كه برسون يك لحظه از اين گذر ممتد را انتخاب كرد و به وسيله دوربين خود حكم مرگ را براي يك لحظه از آن گذر ممتد صادر كرد. عكاسي يعني ثبت يك لحظه، تركيب آن با عنصر مرگ و سپس تفسير آن لحظه. وجود چنين مدل و فرمولي در زبان رسانه عكاسي است كه باعث مي شود حتي عكس هاي موجود در آلبوم هاي خانوادگي نيز قابليت تفسير و تاويل داشته باشند. آنچنان كه رولان بارت در كتاب اتاق روشن خود چنين مي كند و به تاويل و تفسير عكس هاي آلبوم خانوادگي خود مي پردازد. خصلت پيوند يك لحظه با عنصر مرگ است كه باعث مي شود ابتدايي ترين و ساده ترين آثار رسانه عكاسي قابل تفسير و تاويل باشند. اين پيوند عكاسي با مرگ را در آثار انديشمندان ديگري به غير از رولان بارت نيز مي توانيم پيگيري كنيم كه از آن جمله مي توانيم به انديشه هاي «كريستين متز» اشاره كنيم. «كريسيتن متز» در مقاله يي با عنوان«عكاسي و بت» كه نخستين بار به سال 1985 منتشر كرد، از تمايز ميان عكاسي با سينما آغاز كرد. از ديدگاه متز «تمامي عناصر زبان رسانه سينما به دليل منش تركيبي اين هنر، قدرت سكوت و سكون را كه از مشخصه هاي عكاسي است به مبارزه مي طلبند. سكوت و سكون نه فقط از مشخصه هاي مرگ به شمار مي آيند بلكه نمادهاي اصلي آن و مجازهاي بنيادين آن دانسته مي شوند.» ⊃3;
از نظر متز «عكاسي از راه هاي بي شماري با مرگ پيوند مي يابد. نخستين اين راه ها با دقت در كاربرد معمول عكس شناخته مي شود. حفظ يادمان ها... راه ديگرش اين است؛ هر چند ما خود زنده ايم اما آن لحظه كه در عكس ثبت شده مرده است و آدمي كه آن لحظه وجود داشت، اكنون ديگر نيست. منش عكس سكون و سكوت است. عكس ياد مرگ است.»4
اين پيوند با مرگ را در بعضي ديگر از مراحل شكل گيري يك عكس نيز مي توانيم مشاهده كنيم. پيشتر اشاره كرديم عكاس براي خلق يك عكس يك لحظه از جريان ممتد يك عمل يا حركت را انتخاب كرده و حكم مرگ را براي آن لحظه صادر مي كند. اين لحظه ثبت شده در ادامه فرآيند فني شكل گيري يك عكس وارد لابراتوار مي شود.
مرحله اول عبارت است از ظهور. يعني حيات بخشيدن به آنچه روي نگاتيو ثبت شده است. مرحله بعد عبارت است از «توقف»، يعني اينكه به شكل موقت ظهور و حيات تصوير ثبت شده روي نگاتيو را متوقف مي كنيم. اگر مرحله ظهور را مساوي با شروع حيات بخشيدن به نگاتيو بدانيم مرحله توقف عبارت است از متوقف كردن حيات. مرحله بعدي در جريان فرآيند فني شكل گيري يك عكس در لابراتوار عبارت است از «ثبوت».
در اينجا مرحله ظهور و حيات بخشيدن را كه به شكل موقت، متوقف كرده بوديم به طور دائم متوقف مي كنيم. در مرحله ثبوت نيز درست مانند لحظه گرفتن عكس با دوربين، در لحظه موردنظر حكم مرگ و توقف دائم بر يك جريان ممتد و رو به رشد را صادر مي كنيم. تصوير ثبت شده روي نگاتيو با توجه به مشخصات فني خود تنها در يك تايم زماني مشخص مي تواند در داروي ظهور بماند، براي اينكه بتوانيم تصوير ثبت شده را روي نگاتيو مشاهده كنيم بايد در لحظه مورد نظر جريان حيات نگاتيو را در ماده ظهور متوقف كنيم. در غير اين صورت تصوير ثبت شده روي نگاتيو همچنان به حيات خود و شكل گيري ادامه مي دهد تا جايي كه ديگر چيزي براي ديده شدن روي نگاتيو باقي نمي ماند. پس هرچند ما به واسطه ماده ظهور به تصوير ثبت شده روي نگاتيو حيات مي بخشيم، اما آنچه در نهايت باعث مي شود ما بتوانيم به مشاهده تصوير ثبت شده روي نگاتيو بپردازيم، توقف اين حيات و وجود ماده ثبوت است. بدون وجود ماده ثبوت ما با ظهور و شكل گيري حيات ممتد تصوير روي نگاتيو روبه رو مي شويم، به شكلي كه در نهايت چيزي براي ديده شدن وجود نداشته باشد. در مرحله ظهور نگاتيو نيز ما مجبوريم در يك لحظه خاص و مورد نظر يك حركت و جريان ممتد را متوقف كنيم. ثبت يك عكس نتيجه دوباره پيوند خوردن مرگ با جريان ممتد زمان است. از ديدگاه متز تصوير در سينما مي گويد؛ ««من اينجا هستم.» اما تصوير در رسانه عكاسي مي گويد؛ «من اينجا بودم.»»5 و اين همان خصوصيتي است كه باعث پيوند دو رسانه عكاسي و تئاتر و موجب شكل گيري شاخه يي در عكاسي به نام عكاسي تئاتر مي شود.
من اينجا بوده ام
پيشتر اشاره كرديم كه آثار شكل گرفته در رسانه تئاتر آثار ميرايي هستند. يك نمايش با حضور بازيگر روي صحنه و در مقابل تماشاگران شكل مي گيرد و با پايان نمايش و خروج بازيگران از روي صحنه و تماشاگران از سالن حيات آن متوقف مي شود. يك نمايش براي بازيگران، عوامل و مخاطبان آن هميشه در گذشته وجود داشته و صاحب حيات بوده است.
حضور مرگ را در جاي جاي رسانه تئاتر نيز مي توانيم احساس كنيم. تصوير در رسانه عكاسي مي گويد من اينجا بوده ام، حالا بازيگري را در نظر بگيريد كه به عكس هاي نمايش هايي كه در آن بازي كرده است مي نگرد، خود آن نمايش ها نيز براي او در زمان گذشته وجود داشته اند و صاحب حيات بوده اند. همين خصوصيت مشترك است كه باعث مي شود عكس هاي گرفته شده از يك نمايش به مراتب بهتر از تصاوير متحرك ثبت شده از آن نمايش فضاي آن نمايش را يادآور باشند و به مخاطب خود منتقل كنند.
عكاسي كه مشغول عكس گرفتن از يك نمايش است در اصل حكم توقف و مرگ را براي لحظاتي از يك اثر صادر مي كند كه خود آن اثر نيز در كليت، گام به گام به مرگ و پايان حيات خود نزديك مي شود و اينچنين مرگ مي شود پل ارتباطي بين دو رسانه عكاسي و تئاتر.
پي نوشت ها؛-------------------------
1- بارت، رولان، اتاق روشن، انديشه هايي درباره عكاسي، نيلوفر معترف، نشر چشمه، چاپ اول، 1380، صص47و48
2- براي آشنايي بيشتر نگ؛ ماهنامه تصوير، شماره 2، بهمن 1371، تهران، مجموعه مقالات مربوط به لوئيس گلدمن
3- احمدي، بابك، از نشانه هاي تصويري تا متن، نشر مركز، چاپ اول، 1371، ص 83
4- همان، ص 83
5- نگ؛ همان، ص 81
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 397]
-
گوناگون
پربازدیدترینها