واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نقدي بر سريال «سه در چهار» ساخته مجيد صالحي «سه در چهار» با چه معادله يي
امير زبان آور*
يك؛ روي آوردن بازيگران به كارگرداني و قلقلكي كه كارگرداني به شغل هاي مختلف سينما و تلويزيون وارد مي آورد، بحثي است بسيار گسترده كه در اكثر نقاط دنيا به كرات ديده شده و مي شود. بعد از اين مشاهده، سوالاتي براي اكثر كارشناسان و منتقدان پيش مي آيد كه در جواب آنان نمي توان به يك جواب و نتيجه واحد رسيد. سوالاتي از قبيل اينكه اين ورود و خروج عوامل اجرايي به كارگرداني صحيح و اصولي است يا خير؟ آيا وارد شدن به يك حرفه- مثلاً كارگرداني فيلم و سريال- شامل مقدمات و پيش زمينه هايي در حد حرفه يي، نيازمند مقدمات و اطلاعات نيست؟ آيا صرف بودن چندين سال در زمره عوامل توليدي- مثلاً بازيگر چند فيلم و سريال بودن- براي ورود به حرفه كارگرداني كافي است؟ آيا كارگردانان بزرگ و حرفه يي براي رسيدن به اين مرحله، بدون هيچ زمينه و فقط با حضور در بين عوامل توليد، به مقام كارگرداني رسيده اند؟ آيا فقط نام يك بازيگر شناخته شده بين مردم و عوام براي ساخت و كارگرداني يك برنامه يا سريال كفايت مي كند؟ آيا شخصي شناخته شده در بين عوام، به اصول و مباني كارگرداني و رهبري يك تيم در ساخت يك سريال يا فيلم آشنا هست يا نه؟
دو؛ سرگرم ساختن مردم از جمله كارهايي است كه به كرات از سوي همه بزرگان سفارش شده است؛ مردمي كه در تمامي نقاط دنيا، پس از اتمام كار و در ساعات پاياني شب در كنار خانواده خود رو به جعبه جادويي خود را مشغول ديدن برنامه هاي تلويزيوني مي سازند. اما آيا اين سرگرم ساختن مي تواند به قيمت ساده انگاري و ساده لوح انگاري آنها تمام شود؟ آيا نبايد به شعور و احساس بينندگان احترام گذاشت؟ آيا به صرف ساختن برنامه و سريال بايد تمامي آنچه در فكر و ذهن نويسنده و كارگردان خطور كرده، به نمايش گذاشته شود؟ آيا نبايد به عنوان يك نويسنده و فيلمنامه نويس از مردم و مخاطبان هموطن و همشهري خود شناخت داشته باشيم؟ آيا نويسندگان تلويزيون ايران در ديگر نقاط دنيا حضور دارند و هيچ شناختي از خانواده هاي ايراني و رفتار و كردار آنان ندارند؟ و اگر اين نويسندگان ايراني هستند، آيا تاكنون به رفتارهاي خانوادگي ايرانيان توجه نداشتند؟ آيا كارگردان يك فيلم يا سريال نبايد با تفكر و تامل در متني كه قرار است ساخته شود، به فكر مخاطبان خود باشد كه واقعاً با ديدن آن فيلم و سريال چه عكس العملي نشان مي دهند؟ بهتر است براي پيدا كردن و رسيدن به جواب سوال هاي ذكرشده، تحقيقي در مورد بازخورد سريال روتين شبكه اول سيما داشته باشيم.
سه؛ سريال هاي روتين نمايش داده شده در شبكه هاي مختلف تلويزيون تماماً با يك داستان جذاب و عامه پسند شروع به نمايش مي كنند. پس از چند قسمت به يك دور تساهل و بي برنامگي و بي سرانجامي دچار مي شوند كه متاسفانه به توجيه كمبود وقت در نوشتن سناريو، بسنده مي كنند. اما آيا واقعاً اين توجيه و دليل براي بي موضوعي و بي مزگي يك سريال، حرف درستي است؟ آيا اگر نويسنده يي قبل از شروع كار براي خود هدفي را مشخص كند، اشتباه كرده است؟ آيا به تحرير درآوردن موضوعات مختلف، حال چه خلاصه و چه به صورت يك اتود اوليه، كار اشتباهي است؟ آيا صرف اينكه دو شخصيت، در خانواده و حتي دو موضوع مختلف، مدنظر باشد و بدون هدف و سرانجام شروع به كار كنند، آيا كار درست و اصولي است؟ آيا فيلمنامه نويسان بزرگ دنيا براي نوشتن فيلمنامه هاي قدرتمندي مثل آپارتمان، دختر ميليون دلاري، تصادف، امتياز نهايي و خون به پا مي شود يا حتي فيلمنامه نويسان سريال هاي ايراني مثل زير تيغ، خاك سرخ و... بدون تمركز و فكر در مورد نتيجه و هدف نهايي شروع به كار كرده اند يا اينكه قبل از شروع، به سرانجامي كه مي خواستند برسند نيز توجه داشته اند؟ آيا علت به بن بست رسيدن سناريوها و داستان هاي نمايشي در تلويزيون، غير از اين است كه نويسندگان و فيلمنامه نويسان زحمتكش ما فقط زحمت شروع را به خود مي دهند و به نتيجه و كش و قوس داستان هيچ توجهي ندارند؟ آيا فقط نشان دادن و به تحرير درآوردن يكسري اتفاقات عادي و معمولي و تلفيق آنان با يكسري شوخي هاي تكراري، لوس و بي ادبانه، شامل ساختن يك سريال و حتي طنز مي شود؟ بيچاره مردم ما كه تا حالا فكر مي كردند ايران با اين سابقه فرهنگي و طنازان معروفي همچون عبيد زاكاني، سيداشرف الدين قزويني و بهاءالدين خرمشاهي مي تواند نويسندگان طنزپرداز جواني را در ميان خود پرورش دهد.
چهار؛ بازيگري يكي از سخت ترين رشته هاي تخصصي در دنيا در ميان رشته هاي گوناگون و علي الخصوص سينما است كه در ميان خيل عظيم بازيگران دنيا فقط مي توان از معدود افرادي نام برد كه هميشه و هميشه در اذهان عمومي باقي مي مانند. درست است كه همگي با ديدن چهره يك بازيگر مي توانيم تشخيص دهيم كه آن شخص جزء بازيگران دنياي تصوير است اما فقط اسامي خاصي مثل مارلون براندو، آل پاچينو، رابرت دونيرو، آنتوني كوئين، عمر شريف و تام هنكس در ميان بازيگران غربي و استاداني مثل عزت الله انتظامي، جمشيد مشايخي، داوود رشيدي، علي نصيريان، پرويز پرستويي، گلاب آدينه، مرحومه جميله شيخي و ديگر بزرگواران در يادها باقي مي ماند. اين بازيگران نيز جدا از استعداد، هوش، ذكاوت، تجربه و تكنيك بازيگري از يك نكته بسيار حائز اهميت هيچ گاه فرار نكرده اند و آن رهبري و هدايت آنها در نمايش يا فيلم توسط كارگردان كار است. اگر هدايت يك بازيگر توسط كارگردان به خوبي انجام نگيرد، بازي آن بازيگر نه تنها خوب نمي شود، چه بسا بسيار ضعيف نشان داده مي شود. بسيار مشاهده شده كه بازيگر توانايي نمي تواند خود را به اثبات برساند. همين مقوله كارگرداني نيز از شاخصه هايي برخوردار است كه هر شخص و هر كسي نمي تواند در اين رشته خودي نشان دهد. نمونه هاي اين مورد اخير به كرات در ميان سينما و تلويزيون ما ديده مي شود. از سويي ديگر خلاقيت و استعداد يك كارگردان در همان اولين كار خود مشخص مي شود، چه بسا كارگردانان و عوامل توليد مثل بازيگر و... بعد از چندين نمونه كار، نتوانند خود را در آن رشته جديد به اثبات برسانند ولي باز هم بر كار و اشتباه خود پافشاري كنند. كارگرداني شغل و رشته سرگرمي سازي نيست كه بخواهيم فقط دنبال آن برويم. هدايت يك تيم مخصوصاً بازيگران پروژه از مهم ترين كارهايي است كه يك كارگردان طي يك پروژه به عهده دارد. از سوي ديگر بازيگران پروژه نيز از اشخاصي هستند كه مي توانند خود را از جنبه بازيگري به مخاطبان و منتقدان به اثبات برسانند، وگرنه حضور در يك سريال و به امان خدا كار كردن كه از عهده بچه هاي دبيرستاني هم برمي آيد. شخصيت سازي، جدا از شخصيت پردازي كه توسط نويسنده و كارگردان انجام مي گيرد، از مهم ترين وظايف يك بازيگر است. اينكه يك بازيگر را به تكرار و دائماً با همان شخصيت و تيپ در چند فيلم و سريال ببينيم، باعث افت آن بازيگر و حتي دور شدن از اين حيطه مي شود. اميد است بازيگران زحمتكش ما- البته عده معدودي- با كمي مطالعه و فيلم ديدن بتوانند خود را از حيطه تكرار دور سازند تا تماشاگر بتواند آنها را حتي در يك سريال يا فيلم بسيار سطح پايين تحمل كند.
* از خوانندگان روزنامه اعتماد
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]