واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: خاقانی :
افضل الدّین بدیل على نجّار شروانى، (متوفاى سال ۵۹۵ هـ .ق.) از شعراى بزرگ قرن ششم است. خاقانى شِروانى بیش از همه شاعران درباره حج سخن گفته است، مثنوى «تحفة العراقین» خاقانى را مى توان جزو سفرنامه هاى حج منظور کرد. شاعر در تحفة العراقین علاوه بر مواردى که به صورت پراکنده; همانند دیگران از کعبه و زمزم و صفا و مروه و… به صورت تشبیه و استعاره و… براى مدح ممدوحین خود سود جسته، از همان لحظه که قدم به بادیه حجاز گذاشته، به توصیف آن مشغول شده و گفته است:
در عرصه بادیه نَهِى روى *** نه بادیه بل ریاض خود روى…
چون وادى ایمن از کرامت *** همشیره وادى قیامت
زاندیشه مرد هیأت اندیش *** اندازه عرض و طول او بیش
از نور هزار حلّه بروى *** وز حور هزار جلوه دروى…
روح الله ساخته به ذاتش *** دارو کده اى زهر نباتش
از بوى گیاش خادم پیر *** خط سبز کند زهى عقاقیر…
ثور و حمل اندرو گیا چر *** حوت و سرطان به مصنعش در
بیابانهاى خشک و بى آب و علف و لم یزرع و انباشته از مار و سوسمار و پوشیده از خار مغیلان، در نظر یک عاشق دلباخته و شیفته دیدار با دلدار، چگونه جلوه گرى کرده است، بیابانى که در قدم به قدمش دزدان در کمینند و قوافل را غارت مى کنند، وادى ایمنش نامیده، شنهاى روانِ بیابانهاى خشک در نظر شاعر ما همچون حوران بهشتى جلوه گرى مى کنند!
خاقانى آنگاه که قدم به بطحا مى گذارد و شتران حاج را مى بیند و صداى زنگ آنها را مى شنود، به توصیف مى پردازد و سخنش یادآور قصیده داغگاه فرخى سیستانى است، صداى زنگ شتران حاج در گوش خاقانى خوش آیند است که آنها را به صداهاىآسمانى تشبیه کرده و از آن هم برتر شمرده است.
برخوان فلک صلا شنیدن *** از رضوان مرحباشنیدن
الحان زبور در مزامیر *** یا حىّ مؤذنان به شبگیر…
آواز خروس در شب هَجر *** دستان تبیره زن گه فجر
این جمله خوش است لیک درسر *** آواز دراى ناقه خوشتر
او به فلسفه احرام توجّه کرده و گفته است: احرام دور ریختن تمام آن چیزهایى است که مایه تمایز است. همه باید لباس معمولى و رسمى خود را از تن درآورند و لباس یکرنگ و بدون هیچگونه مشخصّه خاص را بپوشند.
افکنده مهان حمایل از بَر *** بنهاده سران عمامه از سر…
از شاخ به ماهِ دى تهى تر *** امّا زبهار نو بهى تر
عریانى هست زیب مردان *** عریان تیغ است روز میدان
شاعر عرفات را به مانند صحراى محشر دیده است که حج گزاران همچون جنّ ذو انس در آنجا حاضر شده اند.
خلق دوسراى حاضر آنجا *** میعاد و معاد ظاهر آنجا
بینى دو هزار جیش از این جنس *** گرد عرفات جنّى و انس
جبل الرّحمه کوهى است میان عرفات و منا، گفته اند آدم و حوّا یکدیگر را در آنجا یافتند و به هم رسیدند. ارزش و اهمیّت این کوه از نظر سابقه تاریخى بیش از هر کوه دیگرى است، حجّاج در این محل به دعا و نیایش مى پردازند. خاقانى به اهمیت آن نظر دارد و به حوادثى که در آن اتّفاق افتاده اشاره کرده و گفته است:
پس بر سر کوه رحمت آیى *** آن قبّه عهد آشنایى
آدم به سرش فراز رفته *** طاق آمده جفت باز رفته
جودى همه ساله در طوافش *** العبد نوشته کوه قافش
مشعر الحرام محلّ اجابت دعا است. خاقانى از جمعیّت انبوهى که در آنجا اجتماع مى کنند و به دعا و نیایش مشغول مى شوند چنین سخن گفته است:
آن جاى اجابت دعاهاست *** ملجاء انابت از خطاها است…
انبه بینى چو روز محشر *** از معشر جنّ و انس مشعر
و از آنجا راهى منا و محلّ رمى جمرات مى شوند و شیطان را سنگباران مى کنند.
زانجا سوى جمره درکشى راه *** از شعله عشق بر کشى آه
مردم همه سنگ بار بینى *** دیوان همه سنگسار بینى
روح از پى قهر دشمنانش *** عرّاده نهاده در میانش
سنگى که زدستها بجسته *** پیشانى اهرمن شکسته
هر سنگ در آن مبارک اوطان *** چون نجم شهاب و رجم شیطان
شاعر پس از شرح رمى جمرات و قربانى و تعریف و توصیف قربانگاه، به مکّه مى آید و در تعریف آن و امنیّت مکّه سخن مى گوید و به در امان بودن خود مکّه از ویرانى، اشاره مى کند.
زانجا ره مکّه پیش گیرى *** تشریف زمکّه بیش گیرى…
پاکان که طریق مکّه پویند *** بسم الله و بسم مکّه گویند…
دانم که به فرّ کعبه پاک *** مکّه زحوادث است بى باک
تا کعبه درون اوست ساکن *** شد ساحت او زساعت ایمن
مکّه به مکانت آسمان است *** کعبه به محل قطب از آن است
کعبه وطن اندرو گزیده *** بحرى به جزیره در خزیده
گویى که به کنج تنگ پهنا *** گنجى است نهاده آشکارا
عرشى که فلک به ساق دارد *** سر بر سر کعب کعبه آرد
آن دار الانس جان پاکان *** وین بیت الامن دردناکان…
در وصف کعبه ادامه مى دهد:
از یارب رهروان یکایک *** ایوان فلک شده مشبّک
رخنه شده زآه عاشقانه *** بام نهم آبیگنه خانه…
از خلقان صفرگشته آفاق *** در کعبه الوف الوف عشّاق
گفتیم که تحفة العراقین خاقانى سفرنامه منظوم است که شاعرِ تواناىِ شروان مشاهدات خود را در سفر حج، که با اجازه شروانشاه انجام داده، سروده است و حدود سى صفحه کتاب و قریب چهار صد بیت در مورد تعریف و توصیف مکّه و کعبه و اماکن و متعلّقات آنها است. چون نقل تمام موجب ملال خواهد بود به هر کدام اشاره اى کوتاه کرده مى گذریم:
وى کعبه را موجب آرامش و قرار عالم و اساس هستى مى شمرد و به اعتقاد دیرینه اى که محلّ کعبه را مادر کره زمین مى دانند، نظر دارد و مى گوید:
در جمله قرار عالم از تواست *** اجزاى زمین فراهم از تو است
گر نقل کنى زمنزل خاک *** از هم بشود مفاصل خاک
سنگ تو اساس هشت مأوى است *** چاه تو پناه هفت دریا است…
چون از تو حیات خلق دانم *** حاشا که تو را جماد خوانم
خاقانى در پایان تحفة العراقین سبب و نحوه سرودن این اشعار را بیان کرده و گفته است:
دانى که بدان هدایت آباد *** توفیق مدیحم از چه افتاد…
من این همه گوهر از سر کلک *** راندم به چهل صباح در سلک
خاقانى براى بار دوم مى خواست به حج برود ولى شروانشاه به او اجازه سفر نداد. او از شروان فرار کرد ولى گرفتار مأموران شروانشاه شد و به زندان افتاد. تا اینکه در سال ۵۶۹ به شفاعت عصمت الدّین دختر فریدون، مورد عفو اخستان قرار گرفت و بار دیگر به حج رفت. در بازگشت از این سفر حج بود که فرزندش رشید الدین در سن ۲۱ سالگى در گذشت.
خاقانى براى بار دوم مى خواست به حج برود ولى شروانشاه به او اجازه سفر نداد. او از شروان فرار کرد ولى گرفتار مأموران شروانشاه شد و به زندان افتاد.خاقانى علاوه بر تحفة العراقین در دیوان اشعارش نیز قصاید غرّایى در وصف و مدح کعبه و مکّه و مدینه و… سروده که هر یک در جاى خود قابل توجّه و بیانگر نکته خاصّى از دیدگاه خاقانى است. درباره حج و متعلّقات آن و ارادت قلبى خاقانى و تأثیر عمیقى که این زیارتها بر او گذاشته است، از آنها کاملا هویدا است.
اشعار خاقانى در وصف کعبه بسیار ارزنده است. از این رو، قصیده اى از وى را تحت عنوان «با کورة الأثمار و مذکورة الأسحار» خواصّ مکّه به زر نوشتند.در این قصیده صدو نه بیتى با چهار بار تجدید مطلع در وصف کعبه و مکّه و دیگر متعلّقات آنها سخن گفته و به مناسک حج پرداخته است.
خاقانى به شاعر صبح معروف است. او قصیده را با این مطلع آغاز مى کند که:
صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش *** کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش…
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 197]