محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846029824
جريانهاي دينپژوهي ايران معاصر معركه جريانها (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جريانهاي دينپژوهي ايران معاصر معركه جريانها (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: اين مقاله درصدد است جستاري در تبيين و معرفي مهمترين جريانهاي دينپژوهي پس از انقلاب داشته باشد.
3ــ جريان تجددستيزي سنّتي:
جريان تجددستيزي، جرياني است كه به تعارض دين و مدرنيته يا شرق و غرب معتقد است و يكپارچه غرب طاغوتي را نقد ميكند و همه دستاوردهاي فلسفي، علمي و فرهنگي آن را مذموم و خطرناك ميشمارد. اين جريان با دو رهيافت گوناگون، به دو گروه تجددستيزي هايدگري و تجددستيزي سنتي، انشعاب مييابد. گروه تجددستيزي سنّتي را ميتوان به صورت نانوشته در بخشي از جريان سنّتي يافت. براي نمونه بازرگان درباره مخالفت عدهاي از سنّتيها با علم جديد بيان نموده است: "يادم هست در كلاس آخر متوسطه بودم. پدرم با همكاري آيت الله سيد ابوالحسن طالقاني، پدر آيتالله سيد محمود طالقاني، انجمني به منظور مبارزه با بهائيت و ميسيونرهاي خارجي تشكيل داده بود. همه نوع افراد به آن مجلس ميآمدند، حتي مسيحي، يهودي و بهائي،... روزي در آن جلسه كه به مناسبت مسلمان شدن يك جوان يهودي مراسمي برپا شده بود، شركت داشتم. پدرم، آن جوان را براي ناهار نگاه داشت. من از فرصت استفاده كردم و پس از صرف ناهار به سيد ابوالحسن طالقاني گفتم: من هم چند سؤال دارم، موافقت كرد، گفتم: ما درسخواندههاي علوم جديد عقيده داريم زمين گرد است و به دور خورشيد ميچرخد. بفرماييد: هفت آسمان و پنج آسمان چه معنايي دارد؟ اين حرفها با عقايد ما جور نميآيد. آيت الله سيدابوالحسن كه ناراحت شده بود گفت: هر چيزي طبيعتش گرد است، حتي اگر آب را هم به هوا بپاشند به صورت گلولههاي گرد به زمين برميگردد! گفتم: اين مثال قانعم نكرد... او هم قانع نشد و گفت: در قرآن، هفت آسمان هست و افزود: همه اين حرفهاي فرنگيها، اعم از علم و فلسفه غلط است و استدلال كرد كه علما و دانشمندان فرنگي، يا معاند هستند يا شعور ندارند و ديوانهاند يا اينكه ميدانند اسلام حق و برتر است، مسلمان نميشوند پس تعمد دارند. من نظرياتشان را قبول ندارم. خلاصه ايشان نظريات علمي جديد را رد كرد و منكر علم شد."[18] البته همه علماي حوزه علميه با اين رويكرد تجددستيزي موافق نبودند. عدهاي از متديّنان تبريزي كه بعد از انقلاب اسلامي به طالقان مهاجرت كردند نيز به همين گفتمان گرايش دارند و زندگي ساده و بدون بهرهگيري از دستاوردهاي تكنولوژي را پشت سر ميگذارند. اين عده، كه تقريباً ده خانوار پنجاه، شصت نفره بودند، در سال 1367 به دليل روايات مربوط به طالقان و انجام شدن كار تقسيم اراضي در دهات آن شهر و به جهت شدت مخالفت با تجدد و دنياي مدرنيته و پرهيز از دستاورد جديد، از تبريز به طالقان مهاجرت كردند. ميرزا صادق تبريزي متوفاي 1351.ق، عالم اين طايفه در تبريز بود و شاگرد وي، يعني آقا سيدحسين نجفيطباطبايي، رهبري ديني اين گروه را بر عهده گرفت. اين گروه از تجددستيزان سنّتي با اجتهاد موافقاند، ولي با گستردگي اصول فقه مخالفت ميورزند. اين عده با استفاده از بعضي روايات (مانند كل رايه ترفع قبل قيام القائم فصاحبها الطاغوت) و قيام نكردن علما در 1300 سال گذشته، با انقلاب اسلامي مخالفت ميورزند و معتقدند كه بايد منتظر ظهور قائم آل محمد شد تا عدالت در جهان گسترش يابد. بنابراين، حكومت غير معصوم را نميپذيرند، مجلس شورا و تدوين قوانين اسلام را مخالف شرع ميدانند و بر اين اساس با آيتالله خويي، كه انقلاب اسلامي را پذيرفت، و آيتالله سيستاني، كه تدوين قانون را حق مردم دانست، مخالفت ميورزند. اين گروه به فقه حداكثري معتقد نيستند و ميگويند: در مواردي كه حكمي از قرآن ناطق، يعني اهل بيت كه مهمتر از قرآن صامت است، نرسيده باشد بايد به توقف و احتياط عمل كرد؛ زيرا الاحتياط في الشبهه خير من الاجتهاد و الملكه. اين طايفه تجددستيز، انقلاب مشروطه و زمان حاضر را دوران آخرالزمان ميدانند و مطابق روايات ميگويند بايد انسانهاي اين دوران به وظايف آخرالزمان عمل كنند؛ يعني، بايد مردم خانهنشين شوند و حتي در مساجد هم حاضر نشود. اينها به امر حضرت، ازدواج نميكنند، هر چند علماي آنها در گذشته به ازدواج امر ميكردند. نماز جماعت نميخوانند و به كشاورزي مشغولاند و از طب سنّتي بهره ميبرند. آيات امر به معروف و نهي از منكر را نيز مختص وظايف اهل بيت، نه توده مردم ميدانند، به عقيده اين گروه، تكنولوژي و هر ره آورد فرنگي ديگر با اسلام نميسازد و براي بشر زيانآور است؛ به ويژه، برق كه ام الفساد دستاوردهاي مدرنيته تلقي ميگردد. بههر حال، نوع خوردن و آشاميدن و پوشيدن اين طايفه دقيقاً همانند عصر اهل بيت است. بهزعم اينها، ما فقط توانايي اجرايي اسلام در نفس خود را داريم، و اصلاح اجتماع به ما واگذار نشده است و بايد آن را به صاحبش واگذار كنيم.[19] در بهار سال 1381 يكي از نويسندگاني كه با اين طايفه ارتباطي داشت، اين تفكر را با روش نقلي ــ ديني در كتابي با عنوان "اسلام و تجدد" مطرح كرد. اين تفكر بر عدهاي از دانشجويان متديّن دانشگاههاي كشور تأثير گذاشت و آنها با خواندن اين كتاب، به ترك تحصيلات جديد تصميم گرفتند. نويسنده كتاب "اسلام و تجدد" با گفتمان درون ديني، تعارض كلّي و ماهوي دين اسلام و علوم جديد و تكنولوژي مطرح ساخت. وي با تفسير حداكثري از دين و اينكه انبيا براي امور ديني و دنيوي راهبر انسان و معماران تمدناند، و توقيفيت علوم معاش، علم جديد را نقد كرد. اين نويسنده بر اين باور است كه علوم و فنون، منشأ وحياني دارند. وي با استاد مطهري كه گفته: رويكرد بيكني به علم از يك نظر خدمت بسيار بزرگي به بشريت كرده، مخالف است.[20]
4ــ جريان تجددستيزي هايدگري:
مدعيان غربستيزي و تجددستيزي هايدگري در ايران معاصر، نيز با رويكردهاي مختلف حداقلي و حداكثري اين تفكر را رواج دادند. شايد اولين شخصيتي كه در دوران معاصر به گفتمان غربستيزي و تجددستيزي حداقلي رو آورد، سيد فخرالدين شادمان (1286 ــ 1346) باشد. دومين شخصيت تجددستيز و غربستيز در ايران معاصر، سيد احمد فرديد است كه با رويكرد حداكثري اين مقوله را رواج داد. دكتر فرديد متولد 1291 در يزد و متوفاي 1373، درسخوانده فلسفه در آلمان و فرانسه و فارغ التحصيل دانشكده الهيات و ادبيات دانشگاه تهران بود و شاگرداني مانند دكتر رضا داوري، دكتر داريوش شايگان، سيد عباس معارف، محمد مددپور، و مسعود گلستاني را در مدرسه غربستيزي خود تربيت كرد. جلال آل احمد (1302 ــ 1348)، يكي ديگر از شخصيتهاي ادبي جريان تجددستيزي است كه در تهران، در خانوادهاي مذهبي زاده شد و با فرايندي تعجبآميز، مراحل گوناگوني از تحصيل در حوزه علميه نجف تا دانشسراي عالي و دانشگاه تهران و فعاليت در جريان مذهبي تا حزب ماركسيست و حزب زحمتكشان ملّت ايران را طي كرد و پس از كودتاي 1332 به كار ادبي و تلاش سياسي مستقل مشغول شد. دكتر رضا داوري اردكاني (متولد 1312) يكي ديگر از تجددستيزاني است كه از فرديد و شايگان تأثير بسياري پذيرفته، ولي گرايش او به فرديد بيشتر است. وي در تأليفاتش با روش فلسفي مقوله غربستيزي را بيان كرده است. به نظر داوري، غرب فقط حقيقتي سياسي نيست، بلكه مجموعه، كليت و جوهر واحدي است. وي، مشكل اساسي غرب را در اين ميداند كه غرب به اندازه رشد علم و تكنولوژي، در معنويت رشد نكرده است. علم جديد در آغاز به دنبال تصرف در طبيعت به نفع بشر بود، ولي حالا ديگر به مصلحت بشر نميانديشد و اين توسعه سبب شده است كشورهاي غير غربي با طي كردن مرحله بُهت و سكوت، اعجاب و تقليد به مرحله بحران و سرگرداني برسند. وي بر اين نكته تأكيد ميكند كه مهم اين است كه بدانيم اخذ علوم و فنون شرايطي دارد و كساني كه آن را بيتوجه به شرايط طلب كنند به آن نميرسند؛ يعني علوم و فنون در هر شرايطي پديد نميآيد و بسط نمييابد و بيرون از زمان و تاريخ نيست. به نظر وي، غرب در يك وقت تاريخي ظهور كرد و به آخرين مرحله خود، يعني مطلق شدن علم و تكنولوژي، رسيده كه تقدير آدمي به تكنولوژي پيوسته است. از ديدگاه داوري، غرب عبارت است از غروب حقيقت قدسي و ظهور بشري كه خود را مالك همه چيز ميداند تا آنجا كه حتي اثبات ميكند كه خدا نميخواهد انسان به عبوديت و طاعت الهي مشغول گردد.[21] وي اين ادعا را هم دارد كه بايد در برابر غرب به ساختن هويت اسلامي دست زد. اومانيسم يا اصالت بشر در غرب، به نظر او، فقط نوعي نظريه نيست، بلكه مبناي همه فلسفهها، نظريهها و علوم جديد است.[22]
5ــ جريان سنتگرايي:
جريان و گفتمان سنتگرايي را رنهگنون (عبدالواحد يحيي)[23] حكيم فرانسوي (1886 ــ 1951) تأسيس نمود و آننده كنتيش كوماراسوامي[24] دانشمند سيلاني (1877 ــ 1947) هويت نظامواري به آن داد و سپس فريتيوف شووان،[25] تيتوس بوركهارت، (Titus Burckhardt) ماركو پوليس، (Marco Pallis) مارتين لينگز،[26] آن را توسعه دادند و به گفتمان و جريان فكري خاصي مبدل ساختند. سنّت در ماجراي سنّتگرايي به معناي رسم، عادت و اسلوب نيست، بلكه مقصود سنّت الهي، ازلي و ابديِ ساري و جاري در تمامي وجود است. سنّت به معناي اصول و حقايقي است كه منشأ قدسي دارد و تبلورات، كاربرد و تجليات خاص خود را در چهارچوب هر تمدن داراست. هر تمدني كه با اين اصول پيوند دارد تمدن سنّتي ناميده ميشود.[27] شخصيتهاي ايراني كه بعد از انقلاب از اين جريان حمايت و دفاع ميكرده عبارتاند از: سيد حسين نصر،[28] غلامرضا اعواني، نصرالله پورجوادي؛ البته سيد حسين نصر را به جهت تأليفات گستردهاش در دفاع از اين جريان در دهه 1370، ميتوان نماينده فكري اين گفتمان بهشمار آورد.
6ــ جريان روشنفكري ديني:
گفتمان مؤثر روشنفكري ديني تجددگرايي معاصر را ميتوان از دهه 1320 تاكنون شناسايي كرد. گفتمان روشنفكري ديني به نمايندگي مهندس بازرگان از دهه 1330، گفتمان روشنفكري ديني به نمايندگي استاد مطهري در دهه 1340 و گفتمان روشنفكري به نمايندگي دكترعلي شريعتي از اواخر دهه 1340 و گفتمان روشنفكري ديني به نمايندگي دكتر عبدالكريم سروش از دهه 1370، چهار گفتمان متفاوتاند كه به صورت جرياني اجتماعي ــ فكري درآمدند؛ البته انديشمندان ديگري هستند كه فعاليت روشنفكرانه دارند، هر چند به جريان اجتماعي تبديل نشدند. روشنفكري ديني تجددگراي دهه 1370 در دهه 1380، با توجه به نسبيت معرفتشناختي و روششناختي و نظريه كثرتگرايي، به روشنفكري ديني تجددگرا تبديل شده است. فرايند و بسط انديشههاي دكتر سروش را با دو رويكرد ميتوان دنبال كرد؛ رويكرد نخست: شخصمحور است؛ يعني با توجه به شخصيتهايي كه بيشتر در شكليابي انديشههاي دكتر سروش تأثيرگذار بودهاند، شناسايي فرايند فكري ايشان انجام پذيرد، و رويكرد دوم: جريان يا موضوعمحور است؛ يعني با توجه به جريانهايي كه دكتر سروش با آنها در تقابل بوده است يا موضوعاتي كه دغدغه فكري او را تشكيل ميدهند، بسط انديشههاي ايشان، بازخواني و تحليل شود. شايد ذكر اين نكته خالي از فايده نباشد كه سروش سه مرحله كلي را طي كرده است: وي در مرحله نخست به نظام فكري سنتي و روشنفكري ديني استاد مطهري پايبند بود و بر اين اساس، پيوند دين، سياست و نظام جمهوري اسلامي مبتني بر ولايت فقيه و عضويت در ستاد انقلاب فرهنگي را ميپذيرفت و با پذيرش دين حداكثري، ايدئولوژيك شدن دين را ممكن ميشمرد نظريه جهاد و شهادت را به عنوان منطق مبارزه عليه مستكبران و متجاوزان مطرح ميكرد و به نبوت، امامت و مهدويت معتقد بود. البته سروش در اين دوره، ضمن پذيرش نظريه واقعگرايي معرفتي، بر نظريه ابطالپذيري پوپر در علوم تجربي و تفكيك واقعيت از ارزش تأكيد ميورزيد. وي در مرحله دوم، امكان تئوريسازي علوم انساني و استقلال آنها و ضرورت اداره جامعه توسط علوم انساني را در كنار مباحث معرفتشناسي ديني و نسبيت و تحول فهم دين (نظريه قبض و بسط نظري شريعت) مطرح ساخت. مرحله سوم فكري سروش به ممكن نبودن ايدئولوژيك كردن دين، و نظريه دين حداقلي در سه عرصه عقايد، احكام و اخلاق، و پذيرش سكولاريسم و نفي ولايت فقيه انجاميد. سروش در اين مرحله فقط با تفكيك ذاتي و عرضي دين، بخش عمدهاي از محتواي اسلام را حذف نكرده، بلكه نظريه بسط تجربه نبوي را پذيرفته و دين و وحي را با تجربه ديني يكسان انگاشته است.
7ــ جريان تصوف و عرفانهاي سكولار:
گروههاي مختلفي از جريان عرفانها و فرقههاي سكولار در ايران معاصر فعاليت ميكنند كه ميتوان آنها را به چهار دسته تقسيم كرد: 1ــ عرفانهاي التقاطي بومي يا جريانهاي صوفيه؛ 2ــ عرفانهاي هندي؛ 3ــ عرفانهاي امريكايي؛ 4ــ عرفانهاي فرا روانشناختي؛ عرفانهاي مسيحي، يهودي، زرتشتي و... ، هنوز در اين جامعه شيوع نيافتهاند. فرقههاي صوفيه التقاطي بومي بسيار متعددند، ولي عناوين ذيل را ميتوان فرقههاي شايع دانست: نعمت اللهي مونسيه، نعمتاللهي صفيعليشاهي، نعمتاللهي گنابادي، اويسيه، مكتب، شمسيه، كميليه، اهل حق، خاكساريه، ذهبيه.
عرفانهاي هندي فعال در ايران معاصر نيز عبارتاند از: آيين هندوييسم، بوديسم، يوگا، اشو، سايبابا، رامالله، و كريشنا. عرفانهاي امريكايي، دسته ديگري از فرقههاي معنويتگرا و سكولار است كه در ايران معاصر مطرح شدهاند. اين فرقهها عبارتاند از: عرفان سرخپوستي، پائولوكوئيلو، و اكنكار؛ عرفانهاي فراروانشناختي، دسته ديگري از عرفانهاي سكولار است كه متأسفانه مدتي است در ايران معاصر گسترش پيدا كرده است. اين فعاليتها عبارتاند از: معنادرماني، هالهبيني، طالعبيني، ان.ال.پي، هيپنوتيسم، مديتيشن و چندين عنوان ديگر. اين عرفانها پس از جنگ جهاني دوم با هدف كنترل سربازان، در مسكو و سپس در اروپا مطرح شد. اين تحقيقات توسط استراندر وشرويدر در كتاب "اكتشافات رواني در پشت پرده آهنين" درسال 1970 در امريكا منتشر شد. تمام مدعيات اين جريانها درباره هالهبيني، كفشناسي، چهرهشناسي، مديتيشن (شناسايي بخش ناشناخته وجود انسان)، ان.ال.پي (برنامهريزي عصبي ــ زباني براي ارتباط برتر)، هيپنوتيسم (خواب مصنوعي) غير علمي و اثبات نشدهاند.[29]
8ــ جريان روشنفكري ديني تحولگرا:
جريان ديگري كه زمينهساز پيروزي انقلاب شد و بعد از انقلاب توسعه يافت و به تعبيري، ادامه جريان روشنفكري ديني سنّتي و در برابر جريان روشنفكري ديني تجددگرا قرار دارد، جريان روشنفكري ديني تحولگراست كه با پيروزي انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني(ره) تحقق يافت و با رهبري مقام معظم رهبري، توسعه پيدا كرد. مهمترين اصول اين جريان دين پژوهي عبارت است از:
1ــ اين جريان، دغدغه كشف نسبت دين و مدرنيته را دارد و ازاينرو در برابر جريانهايي قرار ميگيرد كه چنين دغدغهاي ندارند مانند: عرفانهاي سكولار و فرقههاي صوفيه كه فقط دغدغه معنويت دارند و جريانهاي سنتي اهل سنت و تشيع كه فقط دغدغه ميراث سنتي را دارند و درباره پرسشهاي دنياي معاصر و مدرنيته نميانديشند و به همين دليل، تحول را در سر نميپرورانند. به تعبير ديگر، علوم و ميراث گذشته، در اين دسته از جريانها، طريقيت خود را از دست داده و موضوعيت پيدا كردهاند. پس جريان روشنفكري ديني تحولگرا با پرسشهاي دنياي مدرنيته و انسان معاصر درگير ميشود.
2ــ اين جريان، در نسبت ميان اسلام و مدرنيته به ناسازگاري مطلق يا سازگاري مطلق فتوا نميدهد و با وجود اينكه تعارض فيالجمله ميان اسلام و مدرنيته و دنياي جديد را متوجه است، بهرهگيري از دستاوردهاي مثبت دنياي جديد را به حكم اولي، تجويز يا واجب ميشمارد، البته بر تحول در آنها نيز تأكيد ميورزد. پس اين جريان با جريان روشنفكر ديني تجددگرا ــ كه تلاش ميكند با رويكرد علمگرايي، جامعهشناختي يا فلسفه معاصر غرب، ميان اسلام با همه مفاهيم و دستاوردهاي غربي و مدرنيته آشتي برقرار كند ــ مخالف است. همانگونهكه با جريان روشنفكري سكولار غربگرا و شرقگرا هيچ سنخيتي ندارد، با جريان تجددستيزي (اخباري و فلسفي) نيز كه به حذف مطلق مدرنيته و دستاوردهاي جديد فتوا ميدهند، مخالفت ميورزد.
3ــ ميراث گذشته اسلامي و شيعي نيز براي اين جريان اهميت دارد (فقه جواهر يا حكمت صدرايي يا عرفان ابنعربي)؛ به تعبير ديگر، اين جريان همانند جريان روشنفكري سكولار، سنتستيز نيست، ولي بر تحول ساختاري و معرفتي تأكيد ميورزد.
4ــ مشخصه ديگر اين جريان، اعتقاد به عقلانيت مستقل در حوزه نظر (بديهيات عقل نظري) و در حوزه عمل (بديهيات عقل عملي) است. بر اين اساس، با جريان روشنفكري ديني تجددگرا، كه از فلسفه استعلائي كانت متأثر شده است و اعتبار خِرد ناب را نميپذيرد و به نوعي شكاكيت و نسبيگرايي معرفتشناختي ميانجامد، مخالفت ميكند و از طرف ديگر، قلمرو عقل را نامحدود نميداند و عقلانيت خودبنياد دكارتي را، كه زمينهساز عقلانيت مدرنيته شده است، نميپذيرد، و بر اعتبار و حجيت و ضرورت مراجعه به منبع وحي اصرار ميورزند.
5ــ ويژگي ديگر جريان روشنفكري ديني تحولگرا، اعتقاد به دين اسلام با بهرهگيري از قرآن و سنت پيامبر و اهل بيت(ع) با پرهيز از تفسير به رأي و تفسير التقاطي و هرمنوتيك فلسفي گادامر و نظريه قرائتهاي مختلف از دين است.
6ــ نقد دستاوردهاي منفي غرب با معيار عقلي و ديني در كنار پذيرش تحولگرايانه نه تقليدي و ترجمهاي دستاوردهاي مثبت يكي ديگر از ويژگيهاي اين جريان به شمار ميآيد.
7ــ اعتقاد به توليد و توسعه علم بومي و ديني نيز از اصول جريان روشنفكري ديني تحولگراست.
8ــ تأكيد بر معنويت ديني به منظور رشد و تعالي انسان از ويژگيهاي مهم اين جريان محسوب ميشود. البته معنويت ديني اين جريان برخلاف عرفانهاي سكولار و فرقههاي صوفيه فقط باهدف رفع نيازهاي روحي و رواني و احساس آرامش نيست، بلكه تكامل انسان به سوي خداوند متعال مقصود است.
نمودار جريانهاي فكري ايران معاصر
جريانهاي فكري ايران معاصر
نداشتن دغدغة دين، سنت يا شرق و مدرنيته يا غرب
داشتن دغدغة دين، سنت يا شرق و مدرنيته يا غرب
سازگاري دين و مدرنيته يا شرق و غرب
ناسازگاري دين و مدرنيته
يا شرق و غرب
سازگاري و ناسازگاري دين
و مدرنيته يا شرق و غرب
جريان روشنفكري تجددگراي سكولار
با رويكرد فلسفه
معاصر غرب (سروش)
حفظ مدرنيته و غرب و حذف دين يا سنت و شرق
حفظ دين يا سنت و شرق، و اصلاح يا حذف مدرنيته و غرب
نداشتن دغدغة معنويت
داشتن دغدغة معنويت
جريان روشنفكري الحادي
جريان روشنفكري معنويتگرا (عقلانيت و معنويت)
روشنفكري الحادي شرقگرا
روشنفكري الحادي غربگرا
تجددستيزي
سنتگرايي
رويكرد اخباري
رويكرد فلسفي
جريان تجددستيزي سنتي
جريان هايدگري (فلسفه هايدگر)
جريان فرهنگستان علوم اسلامي (فلسفه شدن)
جريان روشنفكري ديني تحولگرا
جريان روشنفكري بازرگان
جريانهاي فكري ايران معاصر
داشتن دغدغة دين، سنت يا شرق و مدرنيته يا غرب
نداشتن دغدغة دين، سنت يا شرق و مدرنيته يا غرب
نداشتن دغدغة ميراث سنتي
داشتن دغدغة ميراث سنتي
نداشتن دغدغة معنويت
داشتن دغدغة معنويت
ميراث سلفيگري
ميراث تشيع
عرفانهاي سكولار و صوفيه
جريان وهابيت
جريان سنتي
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
* استاديار و مديرگروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
[1]- Mircea Eliade, The Sacred and the Profane: The Nature of Religion, Translated by: Willard R. Trask, New York, Harcourt Brace & Company, 1987, p.219 - 222جهت اطلاع بيشتر از تاريخ دينپژوهي در يونان و روم باستان بنگريد به:
Seymour Cain, "History of Study", Encyclopedia of Religion, Vol.14, p. 66 - 69.
[2]- John E. Smith, "Philosophy and Religion", Encyclopedia of Religion, Vol. 11, p.295
[3]ــ محمدتقي فعالي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1385، چ 2، ص87
[4]- Seymour Cain, Ibid, p. 64 - 65
[5]ــ علاقه به مطالعه دينهاي بيگانه در غرب، در قرون وسطا و در اثر حضور تهديدآميز اسلام به وجود آمد. در سال 1141، پيتر معظم به رابرت دِ رتينِز(Robert de Retines) دستور داد قرآن را ترجمه كند و در سال 1250 مدارسي براي آموزش زبان عربي تأسيس شد.(Mircea Eliade, The Sacred and The Profane, p 225)
[6]ــ و درست به همين جهت است كه رشته دينشناسي در كشورهاي غربي اغلب در دانشكده علوم اجتماعي تدريس ميشود، نه دانشكده الهيات؛ زيرا آن را در شمار علوم اجتماعي ميدانند، نه الهيات و كلام رك: همايون همتي، "نگاهي به دينپژوهي در جهان معاصر"، كليم كيت، هانس، شناخت دانش اديان، ترجمه و تدوين همايون همتي، تهران، نقش جهان، 1379، ص48
[7]ــ همايون همتي، "نگاهي به دينپژوهي در جهان معاصر"، كليم كيت، هانس، شناخت دانش اديان، ترجمه و تدوين: همايون همتي، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379، صص 52 ــ 49
[8]ــ دانيل پالس، هفت نظريه در باب دين، محمد عزيز بختياري، قم، مركز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1385، چ 2، صص 22 ــ 21
[9]- Willam P. Alston, "History of Philosophy of Religion", Routledge Encyclopedia of Philosophy, Edward Craig (ed), London: Routledge, 1998, Vol.8, p.239
[10]- Seymour Cain, "Study Of Religion", Encyclopedia of Religion, Vol.14, p. 66
[11]ــ علي اكبر رشاد، دين پژوهي معاصر، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، صص56 ــ 55
[12]ــ همان، صص 68 ــ 67
[13]ــ براي مطالعه بيشتر رك: رسول جعفريان، جريانها و جنبشهاي مذهبي ــ سياسي ايران سالهاي 1320ــ 1357، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي
[14]ــ محمدرضا حكيمي، مكتب تفكيك، صص 152 ــ 151
[15]ــ همان، ص161
[16]ــ محمدرضا حكيمي، "عقل خودبنياد ديني"، همشهري ماه، ش 9، صص 41 ــ 40
[17]ــ محمدرضا حكيمي، مكتب تفكيك، همان.
[18]ــ مهدي بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، گفتوگو با غلامرضا نجاتي، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1375، صص 139 ــ 138
[19]ــ اين مطالب حاصل اظهارات يكي از ساكنان و اعضاي طايفه تجددستيز است كه در سفر به طالقان در تيرماه 1382 تدوين شده بود.
[20]ــ مهدي نصيري، اسلام و تجدد، تهران، كتاب صبح، 1381
[21]ــ فلسفه در بحران، تهران، اميركبير، 1373، صص 17 ــ 19
[22]ــ انقلاب اسلامي و وضع كنوني عالم، تهران، مركز فرهنگي علامه طباطبايي، 1363، ص56
[23]ــ رنهگنون (Rene Guenon)، متفكر سنّتگراي فرانسوي در سال 1886 در فرانسه به دنيا آمد و ضمن تحصيل رياضي و فلسفه با تصوف و عرفان اسلامي و آموزههاي شرقي آشنا شد و در سال 1912 مسلمان گشت و در سال 1930 با نام عبدالواحد يحيي رهسپار مصر شد. وي در سال 1951.م درگذشت و در قبرستان قاهره به خاك سپرده شد. بعضي از آثار وي عبارتاند از: شرق و غرب، بحران دنياي متجدد، سيطره كميت و علائم آخرالزمان و... .
[24]ــ آناندا كنتيش كوماراسوامي (Ananda K.Coomaraswamy) در 1877 در شهر كولومبو پايتخت سريلانكا به دنيا آمد، ولي در انگلستان تربيت يافت و در رشته زمينشناسي تحصيل و پژوهش كرد. وي در سفري به سيلان متوجه آسيب فرهنگ سنتي كشورش شد. سيلان در اوايل سده نوزدهم از مستعمرات بريتانيا به شمار ميرفت. كوماراسوامي با آشنايي آثار رابيندرانات تاگور (1861 ــ 1941) شاعر هندي، انگيزه بيشتري براي دفاع از ارزشهاي شرقي پيدا كند. آثار وي از سال 1932، وجهه ديني و مابعدالطبيعي بيشتري يافت. كتاب استحاله طبيعت در هنر يكي از نوشتههاي كوماراسوامي است كه در سال 1384.ش توسط صالح طباطبايي ترجمه و منتشر گرديد. وي در سال 1947 از دنيا رفت.
[25]ــ فريتيوف شووان (Frithjof Schuon) در سال 1907 ميلادي در سوئيس به دنيا آمد و پس از تحصيل در بازل سوئيس و مولوز فرانسه به كشورهاي الجزاير، مراكش، تركيه، قبائل سرخ پوستان امريكايي سفر كرد و در سال 1998 در خانهاش در بلومينگتون در ايالت ايندياناي امريكا با اعتقاد به اسلام و نام عيسي نورالدين احمد از دنيا رفت وي كتابهايي مانند: وحدت متعالي اديان، گوهر و صدف تصوف، مغز و پوسته اديان، اسلام و حكمت خالده، منطق و تعالي و... را به نگارش درآورد.
[26]ــ مارتين لينگز (Martin Lings) در سال 1909 در لنكستر انگلستان در خانواده پروتستاني به دنيا آمد، پس از تحصيل در رشته زبان و ادبيات انگليسي، با مطالعه آثار رنهگنون به اسلام گرويد و نام ابوبكر سراجالدين را بر خود نهاد و با تأليف آثاري چون: عرفان اسلامي چيست؟ (ترجمه فروزان راسخي، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1383)، عارفي از الجزاير (ترجمه نصرالله پورجوادي، نشر هرمس، 1378)، عارفي قديس در قرن بيستم، شكسپير در پرتو هنر مقدس يا عرفاني (ترجمه سودابه فضائلي، نشر نقره)، راز شكسپير، بر جريان سنتگرايي تأكيد ورزيد. وي در سهشنبه 27 ارديبهشت 1384 (2005.م) درگذشت.
[27]ــ رك به: دين و نظام طبيعت، يادداشتهاي فصل اول و نيز معرفت و معنويت، فصل دوم.
[28]ــ سيدحسين نصر يكي ديگر از تجددستيزان است كه در سال 1312 در تهران به دنيا آمد. شيخ فضلالله نوري جد مادري اوست و مادرش به گفته نصر در كتاب در جستجوي امر قدسي، با كيانوري دبير حزب كمونيست در ايران، پسرعمو، دخترعمو بودهاند. وي تحصيلات ابتدايي را در تهران گذراند و با بيماري پدرش، وليالله، توسط دايياش عماد كيا "سفير ايران در نيويورك" به امريكا رفت و در رشته فلسفه و تاريخ علوم از مؤسسه تكنولوژي ماساچوست دكترا گرفت و پس از سيزده سال در سال 1337 به ايران بازگشت و به تدريس تاريخ علوم و فلسفه در دانشگاه تهران مشغول شد و سپس رياست دانشكده ادبيات و بعد رياست دانشگاه صنعتي شريف (آريامهر) منصوب گرديد و از سال 1354 تا 1357 به عنوان سفير سيّار ايران در امور فرهنگي و رئيس دفتر شهربانو، عضو شوراي فرهنگ ملّي ايران و دبيركل انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران اشتغال داشت و دوباره با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به امريكا رفت و در دانشگاه جورج واشينگتن به تدريس مشغول شد. مطالعه آثار افرادي چون كوماراسومي، رنه گنون، شووان، بوكهارت و ديگران، نصر را به متافيزيك سنتي و حكمت خالده گرايش داد. نصر پس از گذراندن علم رياضيات از دانشگاه ماساچوست دچار بحران فكري شد؛ زيرا نصر رشته فيزيك را براي شناخت سرشت عالم و پديدهها برگزيده بود، ولي تأمل در مباحث فيزيكي به او نشان داد كه مباحث بنيادين مابعدالطبيعي در فيزيك يافت نميشود. اين تأمل با حضور در سخنراني برتراندراسل ــ فيلسوف انگليسي ــ تقويت شد؛ وقتي كه از راسل شنيده بود كه "ماهيت واقعيات خارجي، في حد نفسه، موضوع و دلمشغولي علم فيزيك نيست." نصر، طي ملاقاتي با جورجيودي سانتي يانا ــ فيلسوف علم ايتاليايي ــ و نيز مطالعه آثار رنه گنون به تفكر سنتي و نقد فلسفه جديد غرب گرايش يافت. نصر از ميان فلاسفه جديد غرب، فقط به پاسكال و لايب نيتس علاقه داشت، اما فلسفه وجود ملاصدرا را ژرفتر از فلسفه هايدگر ميدانست. نصر پس از بازگشت به ايران و تدريس و پذيرش مديريت در دانشگاه تهران، به كلاسهاي كاظم عصار و ذوالمجد طباطبايي رفت و از آن طريق با علامه طباطبايي آشنا شد و سپس حلقه بحث هفتگي با حضور ذوالمجد، مطهري، هانري كربن، سيد جلالالدين آشتياني و بعدها داريوش شايگان تشكيل داد. نصر به اعتراف خودش به تصوف فرقهاي معتقد بود و خود را عضو گروه صوفيانه معرفي ميكرد پدرش را هم از مشايخ صوفيه ميدانست كه با صفيعليشاه نشو و نماي بسياري داشت. نصر توانست با تأليفات متعددي مانند: در جستجوي امر قدسي، دلباخته معنويت، نياز به علم قدسي، هنر و معنويت، نظر متفكران اسلامي درباره طبيعت، معرفت و امر قدسي، انسان و طبيعت: بحرانهاي معنوي انسان امروزي، آرمانها و واقعيات اسلام، قلب اسلام، دين و نظام طبيعت، جوان مسلمان و دنياي متجدد، صدرالمتألهين و حكمت متعاليه، آموزههاي صوفيان، از ديروز تا امروز، جاودان خرد (مجموعه مقالات)، سنت عقلاني اسلامي در ايران (مجموعه مقالات)، تاريخ فلسفه اسلامي با همكاري اليور ليمن، انديشه سنتگرايي را ترويج دهد و خود را نماينده فكري اين جريان در دهه 1370 و 1380 سازد.
[29]ــ براي مطالعه بيشتر رك: محمد تقي فعالي، آفتاب و سايهها، نجمالهدي، 1386 و كتاب نقد، ش 25، 1384
..........................................................................
نويسنده: عبدالحسين خسروپناه
منبع:ماهنامه زمانه، شماره 65
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]
-
گوناگون
پربازدیدترینها