واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: ارسلان فصيحي، نويسنده، مترجم و ويراستار در دانشگاه ازمير در رشته زبان و ادبيات تركي تحصيل كرده است. فصيحي مترجمي دقيق و مسلط به زبان مقصد و مبدا است. كتاب خودآموز تركي استانبولي تاليف ارسلان فصيحي از مهمترين منابع آموزشي زبان تركي استانبولي در ايران است و ترجمههايش از ادبيات مدرن تركيه در عين امانتداري، سليس و روان است. گفت وگو با فصيحي به مناسبت ترجمه او از رمان«ملت عشق» نوشته «اليف شافاک» نويسنده ترک زبان انجام شدکه در ادامه از منظر شما ميگذرد.
حميد نورشمسي
تهرانامروز
ادبيات ترکيه در ايران تنها با برخي نويسندگان شناخته شده اين ادبيات تاکنون معرفي شده است، شما براي انتخاب شافاک براي معرفي و ترجمه در ايران چه دليلي داشتيد؟
درباره اليف شافاک بايد بگويم که وي نويسنده شناخته شدهاي در ترکيه و در سطح جهان است و در ايران تابهحال از او اثري ترجمه و منتشر نشده باشد. کتابهاي شافاک توسط ناشران معروف انگليسي و آمريکايي منتشر ميشود و درباره خود او نيز بد نيست بدانيد که نويسندهاي ترک زبان است که در آمريکا زندگي ميکند، تحصيلاتش دکتراي علوم سياسي است و برخي از رمانهاي خود را نيز حتي به زبان انگليسي نوشته است، در خود کشور ترکيه نيز شافاک جزو مطرح ترين نويسندههاي اين کشور به شمار ميرود و حتي بسياري او را همرده اورهان پاموک ميدانند.
خود شما به عنوان مترجم آثار هر دو نويسنده نيز چنين نظري داريد؟
شافاک به نظر من از حيث جذابيت در روايت بهتر از پاموک است. او به زبان ساده قصه نويس است و در کنار حضور داشتن فکر و فلسفه در داستانهاي خود به حضور قصه نيز بسيار اهميت ميدهد. همين موضوع باعث شده داستانهاي او از داستانهاي پاموک جذاب تر به نظر برسد و در عمل نيز براي مخاطب همين اتفاق قابل لمس است بهويژه در رمان «ملت عشق» که او اين موضوع را بهخوبي به خواننده نشان ميدهد.
جناب فصيحي از صحبت شما اين موضوع برداشت ميشود که گويا اغلب نويسندگان ترک زبان قصه گريز هستند و شافاک با اين شناخت توانسته خود را در ميان آنها متمايز کند؟
ببينيد من نميخواهم به اين صورت به ماجرا نگاه کنم. نويسندگان امروزي در عرصه ادبيات جهان گاه بيشتر به فرماليست بودن علاقه نشان ميدهند. بيشتر به دنبال ابداع شيوه و فرم روايت هستند و مخاطب خود را از اين مجرا ميجويند، قصهگريزي موضوعي است که به دنبال غلبه اين تفکر انگار در حال رواج يافتن در بخشهاي زيادي از ادبيات جهان است و مخصوص ترکيه نيست اما در ارتباط با سوال شما، من ادبيات و نويسندگان ترکي را قصهگريز نميدانم ولي شافاک در قصه گويي بسيار چيره دست عمل ميکند و اين مسئله در رمان ملت عشق نماد بارزي از خود نشان ميدهد.
چه چيزي در رمان ملت عشق شافاک، شما را به ترجمه آن راغب کرد؟
اين کتاب در اصل به زبان انگليسي نوشته شده و با عنوان انگليسي 40 قاعده عشق منتشر شده و در ترجمه ترکي نيز نام ديگري به خود گرفته است اما توجهي هر چند کوتاه به اين عنوان نشان ميدهد که تعابير به کار رفته در کتاب و عنوانش همچون قصه کتاب برگرفته از انديشههاي مولانا و شمس تبريزي است. اين کتاب در واقع دو رمان در يک رمان است که عنوان «ملت عشق» عنوان رماني است که در دل رمان اصلي به مخاطب معرفي ميشود و من اين نام را براي عنوان کتاب در ترجمه فارسي انتخاب کردم.
چرا ملت عشق؟
اين ترکيب اسمي در ادبيات فارسي امروز ترکيب مهجورماندهاي است ولي در ادبيات عرفاني ايران کاربرد داشته است. ملت در اينجا به معني دين و آيين است و با معني امروزي خود فاصله دارد. در انتخاب اين اسم علاوه بر استفادهاي که از اين ترکيب ادبي فارسي انجام دادم به اين مسئله نيز توجه داشتم که داستان زندگاني مولانا و ارتباط او با شمس تبريزي را نيز نبايد از نظر دور بداريم. شافاک زماني که اولين رمان خود با نام پنهان منتشر کرد توانست جايزه ادبي مولانا را کسب کند و خب اين موضوع به نوعي جايگاه مولانا را در انديشه او نشان ميدهد.
اما هنوز نگفتيد چرا اين نويسنده را انتخاب کرديد؟
شافاک دو کار راجع به مولانا نوشته است که گفتم. درباره اين کتاب بد نيست بدانيد که عنوان پر فروش ترين رمان تاريخ ترکيه را به خود اختصاص داده است؛ عنواني که تا پيش از انتشار اين اثر متعلق به رمان زندگي نو نوشته اورهان پاموک بود. رمان شافاک در يک سالونيم توانسته 500 مرتبه در ترکيه تجديد چاپ شود اين مسئله به هر حال شناخت شخصي من از شافاک و نيز اقبال روزافزون از آثار داستاني با موضوع عرفان و تصوف در ايران و جهان، من را به اين ترجمه راغب کرد.
علت استقبال از داستانهاي شافاک در ترکيه چيست؟
شافاک نويسندهاي قصهگو است و روايت جذابي را در داستانهاي خود دارد. در کنار اين موضوع نگاه او به مقوله عرفان نيز نه تنها در ترکيه که در تمام دنيا، امروزه پر طرفدار است. شما با نيم نگاهي به آثاري که به نام مولانا در جهان در حال انتشار و فروش است حتي گاهي عنوان «بسن سلر» را نيز براي آن مشاهده ميکنيد. عرفان در ادبيات امروزه مقوله فراگيري شده و بالطبع آثار داستاني با اين مضمون نيز با استقبال روبهرو ميشوند. از طرفي ديگر قهرمانان داستانهاي شافاک همواره از ميان زنان انتخاب ميشوند. در اين کتاب هم قهرمان داستاني، زني آمريکايي است که شغلش ويراستاري است، او کتابي درارتباط با مولانا ميخواند که اين رمان را به صورت تو در تو در داخل رمان اصلي ميخوانيم. او به تدريج به انديشه عرفاني مولانا علاقهمند ميشود و به قونيه ميآيد و اين موضوع حوادث داستان را به جلو ميبرد. به اعتقاد من در ايران نيز داستانهايي که قهرمان زن دارند به دليل اقبالي که از سوي خوانندگان زن روبهرو ميشوند همواره جزو آثار پر طرفدار خواهند بود.
به نظر شما نگاه به پيشينه فرهنگي ترکيه و مقولهاي به نام عرفان که در فرهنگ تركيه در سالهاي اخير مانورهاي زيادي روي آن انجام شده است از سوي نويسندگاني مثل شافاک تا چه اندازه باعث شده اين کتاب در کشور مبدا خود حداقل منشأ جريانسازي فرهنگي باشد؟
ببينيد قبل از انتشار اين رمان، کتاب زندگي نو پاموک در ترکيه جزو آثار پر فروش به شمار ميرفت که از قضا دشوار ترين اثر پاموک است که خود نيز به دشوار نويسي شهره است. من منکر نگاه به فرهنگ ترکيه در اين کتاب براي موفق بودنش نيستم اما در کنار اين مسئله موضوعات ديگري هم هست که نبايد براي ما فراموش شود.
نام نويسنده، مترجم، ناشر و موضوع يک کتاب در کنار هم ميتوانند آن را پر فروش و جريانساز کنند. پاموک زماني که رمان برف را در ترکيه منتشر کرد آن را براي نخستين بار با شمارگان 100هزار نسخه روانه بازار کرد و جالب است بدانيد هنوز جايزه نوبل را نيز نگرفته بود كه او در پاسخ به علت انجام اين کار گفته بود اين کار را به خاطر نامم انجام دادم که ضامن فروش اثر است. شافاک هم الان در ترکيه به اين مرحله رسيده است، چيزي شبيه جايگاه محمود دولت آبادي در ايران.
با اين وصف شما معتقديد ادبيات ترکيه، امروزه بخشي جدي از ادبيات جهان را تشکيل ميدهد؟
نه به اين غلظت شايد. جايگاه ادبيات ترکيه در جهان جايگاه ميانهاي است اما خب نبايد فراموش کنيم که اين ادبيات در نوبل برگزيده دارد، در جايزه بهترين کتاب فرانسه و ايتاليا برگزيده دارد و اين اعتبار را در 50 سال اخير کسب کرده و به نظر من عمده ترين دليل کسب اين اعتبار هم در عدم وجود ضوابط متعدد در نشر کتاب است که دست و بال نويسنده را از نظر خلق فرم و محتوا ميبندد. اين نکته کوچک جرياني را به راه مياندازد که بالطبع آن چند شاهکار ادبي نيز از ميان آنها خلق ميشود.
اما در خيلي از کشورهاي دنيا موضوع محدوديت ضوابط نشر وجود ندارد ولي شاهد خلق شاهکار در آنها نيستيم؟
من صريحا معتقدم که ادبياتي که نويسنده را با ضوابط محصور کند به خود ضربه ميزند. شما به ادبيات روسيه نگاه کنيد، در قرن نوزدهم اين ادبيات شاهکارهايي را خلق ميکند که عنوان برترين رمانهاي هزاره را نيز به خود اختصاص داده اند، رمانهايي مثل برادران کارامازوف. نگاهي به اين دوره از ادبيات روسيه به ما نشان ميدهد که نويسندگان اين دوره ميتوانستند با فراغ بال و بدون انديشيدن به ضوابطي براي انتشار اثر، بنويسند و افکارشان را در اختيار خودشان بگيرند. اما همزمان با ظهور انقلاب کمونيستي در روسيه و ظهور سفارشينويسي اين ادبيات ديگر شاهد خلق شاهکاري نبود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3535]