واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: در اين لحظه جواد که انتظار شنيدن چنين حرفي را نداشت و تصميمش براي سرقت از راننده خودرو جدي بود يقه ام را گرفت و گفت: مرد اگر سرش را از دست بدهد حرفش نبايد از بين برود و ...
خراسان: ماجرايي که در اين شماره با هم مي خوانيم حدود ۲ ماه قبل اتفاق افتاده است اما به ميمنت ولادت با سعادت هشتمين اختر تابناک آسمان ولايت و امامت آن را امروز با هم مرور مي کنيم:
جوان ۲۳ ساله گفت: من و جواد يک روز بعدازظهر که سرکوچه علاف و بيکار ايستاده بوديم نقشه يک سرقت را طراحي کرديم و براي عملي کردن نقشه شوم خود دست به کار شديم. ما در صد متري کمربندي مشهد يک دستگاه خودرو سواري پرايد را به مقصد طرقبه به طور دربستي کرايه کرديم.در طول مسير مراحل اجراي نقشه را مرور مي کرديم که راننده پرايد، راديو ضبط خودرو را روشن و همراه صداي موسيقي که در مدح امام رضا(ع) پخش مي شد هم خواني مي کرد.
پسر جوان افزود: خودرو به ميدان قائم (عج) مشهد رسيده بود که من از داخل آينه وسط مشاهده کردم چشمان راننده پرايد پر از اشک است. سر صحبت را با او باز کردم و گفتم شما مثل اين که به موسيقي هاي مذهبي خيلي علاقه مند هستيد.در اين لحظه راننده پرايد سرش را تکاني داد و گفت: دوست عزيز! من زندگي ام را مديون آقا امام رضا(ع) هستم چون چند سال قبل در اثر حادثه رانندگي به حالت کما رفتم و پس از گذشت يک ماه به هوش آمدم اما بخشي از دست و پايم حس و حرکت نداشت. در حالي که کاملا نااميد شده بوديم و پزشکان نيز اميدي به بهبودم نداشتند يک شب آقا را در خواب ديدم و شفاي خودم را از او گرفتم. اما باور کنيد حدود ۶ ماه که در خانه افتاده بودم خيلي سختي کشيدم و در انتظار ديدن کوچه و خيابان و حتي دوستان و همسايه ها دلم پوسيد چون بيماري و ناخوش احوالي خيلي سخت است و حالا قدر سلامتي خودم را مي دانم. شما هم به آقا توکل کنيد و خواسته هاي دل خود را از او بگيريد.
پسر جوان آهي کشيد و افزود: حالت گفتار و چشمان پر از اشک راننده پرايد تنم را لرزاند و آرام به دوستم گفتم: جواد جان! اين بنده خدا نظر کرده امام رضا(ع) است من نيستم و همين جا پياده مي شوم.
در اين لحظه جواد که انتظار شنيدن چنين حرفي را نداشت و تصميمش براي سرقت از راننده خودرو جدي بود يقه ام را گرفت و گفت: مرد اگر سرش را از دست بدهد حرفش نبايد از بين برود و ... ما با هم سر اين مسئله درگير شديم و راننده خودرو با تعجب، پرايد را در کنار خيابان متوقف کرد و پرسيد: خواهش مي کنم خونسردي خودتان را حفظ کنيد اما اين حرف او هم فايده اي نداشت و جواد که خيلي عصبي شده بود ضربه اي نيز به راننده پرايد زد و با اوج گرفتن درگيري، گشت موتورسوار پليس که در حال عبور از محل بود وارد عمل شد.
من راست و حقيقت را به افسر پليس گفتم و از اين که آقا امام رضا(ع) مرا راهنمايي کرد و معلم زندگي ام شد تا قبل از ارتکاب اولين سرقت به خودم بيايم و از راه خطايي که رفتم برگردم خدا را شاکر و سپاسگزارم.پسر جوان در حالي که حلقه اشک چشمان تشنه اش را سيراب کرده بود افزود: اميدوارم امام هشتم (ع) نيز مرا به حال خودم رها نکند و گوشه چشمي به اين بنده خطا کار داشته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]