تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855654950




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سخنراني شهيد مطهري در شب شهادت امام كاظم(ع):يوسف اهلبيت (ع) در زندان حسد هارون


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سخنراني شهيد مطهري در شب شهادت امام كاظم(ع):يوسف اهلبيت (ع) در زندان حسد هارون
فضل گفت: وقتي كه وارد شدم ديدم‏ نماز مي‏خواند. هيبتش مانع شد كه بنشينم، ايستادم و به شمشير خودم تكيه‏ دادم. نمازش كه تمام شد به من اعتنا نكرد و بلافاصله نماز ديگري آغاز كرد. مرتب همين كار را مي‏كرد و به من اعتنايي نمي كرد. آخر كار، وقتي‏ كه يكي از نمازها تمام شد، قبل از آنكه به نماز ديگر شروع كند من شروع‏ كردم به صحبت خود.
گروه فرهنگي- جواد درويش: متن زير برگرفته از سخنراني شهيد آيت الله مرتضي مطهري در شب 25 رجب سال 1382 هجري قمري مصادف با شب شهادت امام موسي كاظم عليه السلام است كه از كتاب 20 گفتار استخراج شده است.

آيت الله مطهري در اين سخنراني ابتدا زنداني شدن امام كاظم (ع) در زندان هارون را با به زندان افتادن يوسف صديق مقايسه كرده و ريشه اين دو ظلم را حسد مي داند. در مورد يوسف حسد برادران به او به سبب آنچه كه توجه بيش از اندازه پدر به وي مي پنداشتند و در مورد دوم توجه، ارادات و علاقه مردم به موسي ابن جعفر و اينكه او را شايسته خلافت مي دانستند نه هارون را.

شهيد مطهري همچنين به فوايد زندان براي اوياء خدا كه به ناحق محبوس مي شوند، اشاره كرده و با بيان قانون تضاد و تصادم، اين سختي ها را در آن راستا ارزيابي مي كند.

در ادامه اين سخنراني شيوا نيز برخي فضايل اخلاقي امام هفتم، احوال ايشان در زندان هاي هارون و برخي مواجهات مأموران و كارگزاران دستگاه خليفه غاصب عباسي با حضرت موسي ابن جعفر عليه السلام نقل شده است:

بنابر مشهور، امشب شب وفات امام هفتم حضرت موسي الكاظم سلام الله‏ عليه است. ولادت موسي بن جعفر (ع) در سال 128 در اواخر عهد اموي، و وفات آن حضرت در سال 183 در زندان هارون الرشيد خليفه عباسي واقع شد. مدت عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال بود، سالهاي آخر عمرش در زندان سپري‏ شد و آن حضرت در زندان در اثر سم درگذشت.

شاعر عرب مي‏گويد:

قالوا حبست فقلت ليس بضائر
حبسي و أي مهند لا يغمد
أو ما رأيت الليث يألف غيلة
كبرا و أو باش السباع تردد

مولوي در دفتر اول مثنوي در داستان آمدن دوست قديمي و رفيق ايام كودكي‏ يوسف به ديدار يوسف، پس از آن همه ابتلاها، به چاه افتادنها، بردگيها و بالاخره سالها حبس و زندان كه براي يوسف پيش آمد، مي‏گويد:

آمد از آفاق ياري مهربان
يوسف صديق را شد ميهمان
كاشنا بودند وقت كودكي
برو ساده آشنايي متكي
ياد دادش جور اخوان و حسد
گفت آن زنجير بود و ما اسد
عار نبود شير را از سلسله
ما نداريم از رضاي حق گله
شير را بر گردن ار زنجير بود
بر همه زنجير سازان مير بود
گفت چون بودي تو در زندان و چاه؟
گفت همچون در محاق و كاست ماه
در محاق ارماه نو گردد دوتا
ني در آخر بدر گردد در سما؟
گندمي را زير خاك انداختند
پس زخاكش خوشه‏ها برخاستند
بار ديگر كوفتندش زآسيا
قيمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زير دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم و سودمند

از اين نظر كه سالها از عمر امام موسي بن جعفر عليهما السلام در زندان‏ يك ستمگر گذشت حال آن حضرت شبيه است به حال يوسف صديق. يوسف همان‏ طوري كه در قرآن كريم آمده است پس از آنكه تحت فشار تمناهاي زنان‏ متشخص مصر واقع شد، براي آنكه گوهر ايمانش محفوظ و جامه تقوايش‏ پاكيزه و از تعرض مصون بماند از خدا آرزوي زندان كرد: "«قال رب السجن أحب‏إلي مما يدعونني‏إليه وإلا تصرف عني كيدهن‏ أصب‏إليهن و أكن من الجاهلين. فاستجاب له ربه فصرف عنه كيدهن‏إنه هو السميع العليم. ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الايات ليسجننه حتي حين»" (يوسف، 33 -. 35)

پروردگارا! براي من زندان از برآوردن تقاضاي اين زنان گواراتر است، اگر تو به لطف خود دام حيله اينها را از سر راه من بر نداري به سوي آنها كشيده خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. خداوند دعاي او را مستجاب كرد دام مكر آنها را از سر راه يوسف برداشت، او شنوا و داناست. بعدها براي آنها (كساني كه يوسف در اختيار آنها بود) اين فكر پيدا شد كه‏ مدتي يوسف را به زندان افكنند.

حسد برادران يوسف، يوسف را به چاه انداخت، تقاضاها و تمناهاي غير قابل پذيرش زنان مصر او را روانه زندان كرد و سالهايي در زندان بسر برد («فلبث في السجن بضع سنين») (يوسف،. 42)، در همان زندان به مقام نبوت‏ رسيد، از زندان خالص‏تر و كامل‏تر و پخته‏تر خارج گشت.

در ميان پيغمبران، يوسف است كه به جرم محبوبيت نزد پدر، به چاه‏ انداخته شد و به جرم پاكي و تقوا و حق شناسي روانه زندان شد، و در ميان‏ ائمه موسي بن جعفر (ع) بود كه به جرم علاقه و توجه مردم و اعتقاد اينكه‏ او از هارون شايسته‏تر است سالها زنداني شد، با اين تفاوت كه يوسف را از زندان آزاد كردند، اما دستگاه هاروني عاقبت الامر موسي بن جعفر (ع) را در زندان مسموما شهيد كرد. "«أم يحسدون الناس علي ما آتيهم الله‏ من فضله»" (نساء،. 54) بلي، وقتي كه فضل خدا را مي‏بينند كه شامل حال گروهي‏ از افراد شده حسد مي‏برند و در صدد آزار بر مي‏آيند. دو بيت عربي كه در آغاز سخن خواندم معني‏اش اين است: مرا ملامت كردند كه تو زنداني شدي. گفتم اينكه عيب نيست، كدام‏ شمشير كاري هست كه آن را در غلاف قرار ندهند؟

مگر نمي‏بيني شير را كه به بيشه خود خو مي‏گيرد و از آن خارج نمي‏گردد و اما درندگان پست و ضعيف، آزاد و دائما در تردد و حركت به اين طرف و آن طرف‏اند؟

دنباله آن دو بيت اين است:

و الشمس لولا أنها محجوبة
عن ناظر يك لما أضاء الفرقد

اگر خورشيد جهانتاب غروب نكند و مدتي چهره پنهان ننمايد، فلان ستاره‏ ضعيف آشكار نمي‏شود و نمودي نمي‏كند بگذار به خاطر نمود اين ضعيفها هم‏ كه شده خورشيد جهانتاب چهره پنهان كند.

و النار في أحجارها مخبوءه
لا تصطلي‏إن لم تثرها اعزند

آتش در داخل سنگ پنهان است، و آنگاه مي‏جهد و ظاهر مي‏گردد و قابل‏ استفاده مي‏شود كه سنگ و آهن باهم تصادم كنند و اصطكاك سختي رخ دهد.

و الحبس ما لم تغشه لدنية
شنعاء نعم المنزل المستورد

زندان مادامي كه به علت كار بد و جنايت نباشد، به واسطه عمل پست و زشتي نباشد، جايگاه و مكان خوبي است براي مردان.

يك وقت كسي دزدي كرده، خيانت كرده، قتل كرده، شرارت كرده، و عدالت او را به زندان انداخته، البته اين ننگ است، عار است، مايه‏ سرافكندگي است، بلكه خود آن كارها ولو منجر به زندان نشود موجب ننگ و عار و سرافكندگي است. و اما يك وقت شخصي به جرم شخصيت و عظمت و به‏ واسطه حقگويي و حق خواهي و ايستادگي در مقابل ظلم و استبداد به زندان‏ مي‏رود، اين مايه افتخار و مباهات است.

بيت يجدد للكريم كرامة
و يزار فيه و لا يزور و يحفد

زندان آن جايگاهي است كه آنچنان را آنچنان‏تر مي‏كند. آنها كه به موجب‏ شرافت ذاتي و بزرگواري و حقگويي زنداني مي‏شوند، در آنجا صاف‏تر و خالص‏تر و مصمم‏تر مي‏گردند و شرفي بر شرفهايشان افزوده مي‏گردد. آنجاست‏ كه ديگران خود را نيازمند مي‏بينند كه به زيارت او بروند و افتخار مي‏كنند اما او از رفتن به زيارت آنها بي‏نياز است.

باز همين شاعر مي‏گويد:

فقلت لها و الدمع شتي طريقة
و نار الهوي في القلب يذكو وقودها
فلا تجزعي‏إما رأيت قيوده
فان خلاخيل الرجال قيودها

يعني در حالي كه اشك جاري بود و آتش عشق در دلم زبانه مي‏كشيد، به او گفتم كه اگر پاهاي او را در كند و زنجير بسته مي‏بيني بيتابي نكن و ناراحت مباش، خلخال و پاي برنجن و زينت مردان همين چيزهاست.

آثار زندانهاي به جرم آزادگي

اينجا دو مطلب است: يكي اينكه سختيها و شكنجه‏ها و گرفتاريهايي كه‏ براي يك نفر در اثر حقگويي و حقخواهي و در اثر شخصيت انساني و ملكوتي پيش مي‏آيد ننگ و عار نيست، افتخار است.

راجع به اين مطلب كافي است كه نظري به تاريخ بيفكنيم. تاريخ جهان پر است از كشته شدنهاي شرافتمندانه و زنداني شدنها و زجر و شكنجه ديدنها در اين راه. اين طور گرفتاريها نه تنها مايه فخر خود آن بزرگان است بلكه‏ سند افتخار بشريت است.

مطلب ديگر اين است كه اين گونه سختيها و فشارها وسيله‏اي است براي‏ تكميل و تهذيب بيشتر نفس و خالص شدن گوهر وجود انسان، همان طوري كه‏ در مقابل، يكي از چيزهايي كه روحيه را ضعيف و ناتوان و اخلاق را فاسد مي‏نمايد تنعم و ناز پروردگي است. در ميان عوامل فساد اخلاق و تضعيف‏ روحيه، در ميان عواملي كه منجر به بدبختي و ناتواني در زندگي مي‏گردد، هيچ چيز به اندازه تنعم و ناز پروردگي مؤثر نيست.

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

سختيها و شدايد و مشكلات، روح را ورزش مي‏دهد، نيرومند مي‏سازد، فلز وجود انسان را خالص و محكم مي‏كند. رشد و نمو و بارور شدن وجود آدمي جز در صحنه گرفتاريها و مقابله با شدايد و مواجهه با مشكلات حاصل نمي‏شود، زيرا تا تعين درهم نريزد و خرد نشود، تكامل حاصل نمي‏شود. به قول مولوي‏ گندم زير خاك مي‏رود، در زندان خاك گرفتار مي‏شود، در همان زندان است‏ كه شكافته مي‏شود و تعين خود را از دست مي‏دهد و قدم به مرحله كامل‏تر مي‏گذارد، اول ريشه‏هاي نازكي بيرون مي‏دهد، طولي نمي‏كشد كه به صورت بوته‏ گندم، به صورت ساقه و خوشه و دانه‏هاي زيادتري ظاهر مي‏شود. آن زير خاك‏ قرار گرفتن مقدمه تكامل اوست. باز همين گندم در زير سنگ آسيا نرم و آرد مي‏شود و بعد نان‏ مي‏گردد و نان بار ديگر در زير دندان آسيا مي‏شود و جذب بدن مي‏گردد تا بالاخره به عالي‏ترين مراحل كمال ممكن خود مي‏رسد و به صورت عقل و فهم تجلي‏ مي‏كند.

قانون تضاد و تصادم

قانوني هست در طبيعت به نام قانون تضاد. حكما مي‏گويند: "لولا التضاد ما صح دوام الفيض عن المبدأ الجواد" (اگر تضاد و تصادمهاي‏ حاصل از تضاد نبود، فيض وجود از ناحيه ذات اقدس فياض علي الاطلاق‏ امكان دوام نداشت). زيرا درست است كه نوعي استعداد تكامل در هر موجود هست، اما اين جهت هم در كار است كه هر موجودي در هر مرحله از مراحل مجهز است به وسايلي كه براي آن مرحله او لازم و مفيد است، مثل‏ قشري كه دور هسته يك ميوه را گرفته، يا پوست تخم مرغ كه حافظ سفيده و زرده تخم مرغ است. اين پوسته‏ها لازم و مفيدند، اما براي هسته‏اي كه‏ بخواهد هسته بماند و براي تخم مرغي كه بخواهد حالت تخم مرغي خود را حفظ كند اما دانه و هسته‏اي كه مي‏خواهد راه تكامل را بپيمايد، مي‏خواهد به‏ صورت بوته و درخت در آيد، يا آن تخم مرغي كه مي‏خواهد تبديل به جوجه و سپس مرغ بشود، چاره‏اي نيست كه آن تعين و حصاري را كه بر او احاطه كرده‏ بشكند و خود را آزاد سازد. اين تعينها و حصارها و ديوارها در اثر تضادها و برخورد و تصادمهايي كه‏ در طبيعت بين عوامل مختلف رخ مي‏دهد، مي‏ريزد و به اين وسيله و از اين‏ راه، موانع از بين مي‏رود و فيض حق دوام پيدا مي‏كند.

شدايد و سختيهاست كه قهرمان مي‏آفريند، نبوغ مي‏بخشد، باعث تهييج‏ نيرو و بروز قدرت مي‏گردد، شدايد و سختيهاست كه نوابغ عظيم و نهضتهاي‏ بزرگ به دنيا تحويل داده است.

زينب كبري سلام الله عليها

ما در تاريخ مذهبي و ديني خود مثال زياد داريم. يكي از زنان اسلام كه‏ مايه افتخار جهان است زينب كبري عليها السلام است. تاريخ نشان مي‏دهد كه حوادث خونين و مصائب بي نظير كربلا زينب را به صورت پولاد آبديده در آورد. زينبي كه از مدينه خارج شد با زينبي كه از شام به مدينه برگشت‏ يكي نبود. زينبي كه از شام برگشت رشد يافته‏تر و خالص‏تر بود. حتي آنچه‏ در خلال حوادث اسارت ظهور كرده با آنچه در خلال ايام كربلا در زماني كه‏ هنوز برادر بزرگوارش زنده بود و مسؤوليت به عهده زينب گذاشته نشده بود، از زينب ظهور كرد، فرق دارد.

يكي از زنان فاضله مسلمان عرب در زمان ما به نام دكتر عايشه بنت‏ الشاطي كتابي درباره زينب نوشته به نام بطلة كربلا يعني بانوي قهرمان‏ كربلا. اين كتاب چند بار به فارسي ترجمه و چاپ شده. اين بطولت و قهرماني قسمت زيادش معلول همان حوادث و شدايد كربلاست. حوادث كربلا بود كه زبان زينب كبري را به آنچنان خطابه غرا و آتشيني در مجلس يزيد جاري كرد كه همه شنيده‏ايد.

ابوتمام مي‏گويد:

لولا اشتعال النار في ما جاورت
ما كان يعرف طيب عرف العود

اگر آتش در كنار چوب عود مشتعل نشود و داغي و سوزندگي آن عود را نگيرد، بوي خوش عود ظاهر نمي‏گردد. تا آتش نباشد، تا درد و سوزش‏ نباشد، هنر چوب عود ظاهر نمي‏گردد. سعدي در همين مضمون مي‏گويد:

قول مطبوع از درون سوزناك آيد كه عود

چون همي سوزد جهان از وي معطر مي‏شود

رودكي مي‏گويد:

اندر بلاي سخت پديد آيد
فضل و بزرگواري و سالاري

موسي بن جعفر عليه السلام

موسي بن جعفر عليهما السلام به جرم حقگويي و به جرم ايمان و تقوا و علاقه‏ مردم زنداني شد. از كلمات آن حضرت است خطاب به بعضي از شيعيان:

"«أي فلان اتق الله، و قل الحق وإن كان فيه هلاكك، فان فيه نجاتك‏ و دع الباطل وإن كان فيه نجاتك، فان فيه هلاكك»" (تحف العقول، ص. 408).

خود را از غضب خدا حفظ كن و سخن حق را بي پروا بگو هر چند نابودي تو در آن باشد. اما بدان كه حق موجب نابودي نيست، نجات دهنده است. باطل را همواره رها كن هر چند نجات تو در آن باشد، و هرگز باطل نجات‏ بخش نيست، بالاخره سبب نابودي است.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي‏گويد: او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده‏ ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود، زياد تضرع و ابتهال به درگاه‏ خداوند متعال داشت. اين جمله را زياد تكرار مي‏كرد: "«اللهم إني‏ أسالك الراحة عند الموت، و العفو عند الحساب»" (ارشاد، ص. 296) بسيار به‏ سراغ فقرا مي‏رفت، شبها در ظرفي پول و آرد و خرما مي‏ريخت و به وسايلي‏ به فقراي مدينه مي‏رساند در حالي كه آنها نمي‏دانستند از ناحيه چه كسي است‏، هيچ كس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشي قرآن مي‏خواند، قرآن‏ خواندنش حزن و اندوه مطبوعي به دل مي‏داد، شنوندگان از شنيدن قرآنش‏ مي‏گريستند، مردم مدينه به او لقب "زين المجتهدين" داده بودند. هارون در سال 17 به قصد حج از بغداد خارج شد. ابتدا به مدينه رفت. در همانجا دستور جلب امام را صادر كرد. مردم مدينه زياد متأثر شدند و مدينه يك پارچه غلغله شد. هارون دستور داد شبانه امام را در يك محمل‏ سرپوشيده به بصره روانه كردند و به پسر عمش عيسي بن جعفر عباسي كه حاكم‏ بصره بود تحويل دادند و در آنجا آن حضرت را زنداني كردند و روز بعد براي‏ غلط اندازي و اشتباهكاري بر مردم، دستور داد محمل ديگري سرپوشيده به‏ طرف كوفه حركت دهند تا مردم گمان كنند آن حضرت را به كوفه برده‏اند، از طرفي اميدوار و مطمئن گردند كه چون به كوفه فرستاده مي‏شود و آنجا مركز دوستان و شيعيان آن حضرت است، خطري متوجه آن حضرت نخواهد شد و از طرف ديگر اگر عده‏اي قصد داشته باشند مانع حركت موسي بن جعفر (ع) گردند و آن حضرت را از بين راه برگردانند، ذهنشان متوجه راه كوفه بشود.

يك سال در زندان بصره بود. هارون دستور داد به عيسي كه كار موسي بن‏ جعفر (ع) را در زندان تمام كن. او حاضر نشد در خون امام شركت كند، در جواب نوشت من در اين مدت يك سال از اين مرد جز عبادت چيزي‏ نديده‏ام، از عبادت خسته نمي شود. كساني را مأمور كرده‏ام كه به‏ دعاهايش گوش كنند كه آيا به تو يا من نفرين مي‏كند؟ به من اطلاع رسيد كه‏ اصلا متوجه اين چيزها نيست، جز طلب رحمت و مغفرت از خدا براي خودش‏ چيزي بر زبان نمي آورد. من حاضر به شركت در خون همچون كسي نيستم و حاضر هم نيستم بيش از اين او را در زندان نگه دارم. يا او را از من تحويل‏ بگير يا خودم او را رها خواهم كرد. هارون دستور داد امام را از بصره به‏ بغداد آوردند و در زندان فضل بن ربيع بردند. هارون از فضل بن ربيع‏ تقاضاي ريختن خون امام را كرد. او هم قبول نكرد. امام را از زندان او خارج كرد و به فضل بن يحيي برمكي تحويل داد و در نزد او زنداني كرد. فضل‏ بن يحيي يكي از اطاقهاي خانه خود را به آن حضرت اختصاص داد، ضمنا دستور داد مواظب اعمال آن حضرت باشند. به او خبر دادند اين مرد در همه‏ شبانه روز كارش نماز و دعا و تلاوت قرآن است، روزها غالبا روزه مي‏گيرد و به چيزي جز عبادت توجه ندارد. فضل بن يحيي دستور داد مقام آن حضرت‏ را محترم بشمارند و موجب آسايش امام را فراهم كنند. جاسوسان هارون‏ قضيه را به هارون خبر دادند. هارون وقتي كه اين خبر را شنيد در بغداد نبود، در "رقه" بود. نامه‏اي اعتراض آميز به فضل نوشت و از او در خواست قتل امام را كرد. فضل حاضر نشد. هارون سخت متغير شد و مسرور خادم مخصوص خود را با دو نامه يكي براي سندي بن شاهك و يكي براي عباس بن محمد فرستاد و محرمانه دستور داد مسرور تحقيق‏ كند، اگر موسي بن جعفر (ع) در خانه فضل در رفاه است مقدمات يك‏ تازيانه زدن به فضل را فراهم كنند. همين كار شد و فضل بن يحيي تازيانه‏ خورد. مسرور جريان را به وسيله نامه از بغداد به رقه به اطلاع هارون‏ رساند. هارون دستور داد كه امام را از فضل بن يحيي تحويل بگيرند و به‏ سندي بن شاهك كه مردي غير مسلمان و فوق العاده قسي و ستمگر بود تحويل‏ بدهند. ضمنا يك روز در رقه در يك مجمع عمومي خطاب به مردم گفت كه‏ فضل بن يحيي امر مرا مخالفت كرد و من او را لعن مي‏كنم، شما هم لعن كنيد. آن مردم بي اراده و شخصيت فقط به خاطر خوشايند هارون، فضل بن يحيي را لعن كردند. خبر اين قضيه كه به يحيي به خالد برمكي پدر فضل بن يحيي رسيد، سوار شد و به رقه رفت و از طرف پسرش معذرت خواست و هارون هم قبول‏ كرد، تا آخر داستان كه بالاخره حضرت در زندان سندي مسموم و شهيد شد.

آمدن مأمور به احوالپرسي امام (ع)

در زندان سندي بن شاهك يك روز هارون مأموري را فرستاد كه از احوال‏ حضرت كسب اطلاع كند. خود سندي هم به همراه مأمور وارد زندان شد. وقتي‏ كه مأمور وارد شد امام از او سؤال كرد: چه كاري داري؟ گفت: خليفه مرا فرستاد تا احوالي از تو بپرسم. فرمود: از طرف من به او بگو هر روز كه‏ از اين روزهاي سخت بر من مي‏گذرد يكي از روزهاي خوشي تو هم سپري مي‏شود تا آن روزي برسد كه من و تو در يك جا به هم برسيم آنجا كه اهل‏ باطل به زيانكاري خود واقف مي‏شوند.

دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخي و خوشي و زشت و زيبا بگذشت
پنداشت ستمگر كه ستم بر ما كرد
بر گردن او بماند و بر ما بگذشت

باز در مدتي كه در زندان هارون بود يك روز فضل بن ربيع مأمور رساندن‏ پيغامي از طرف هارون به آن حضرت شد. فضل گفت: وقتي كه وارد شدم ديدم‏ نماز مي‏خواند. هيبتش مانع شد كه بنشينم، ايستادم و به شمشير خودم تكيه‏ دادم. نمازش كه تمام شد به من اعتنا نكرد و بلافاصله نماز ديگري آغاز كرد. مرتب همين كار را مي‏كرد و به من اعتنايي نمي كرد. آخر كار، وقتي‏ كه يكي از نمازها تمام شد، قبل از آنكه به نماز ديگر شروع كند من شروع‏ كردم به صحبت خود. خليفه به من دستور داده بود كه در حضور آن حضرت از او به عنوان خلافت و لقب اميرالمؤمنيني ياد نكنم. هارون به من گفته بود به او اين طور بگو كه برادرت هارون سلام رسانده و مي‏گويد خبرهايي از تو به ما رسيد كه موجب سوء تفاهمي شد. اكنون معلوم شد كه شما تقصيري‏ نداريد ولي من ميل دارم كه شما هميشه نزد من باشيد و به مدينه نرويد. حالا كه بناست پيش ما بمانيد خواهش مي‏كنم از لحاظ برنامه غذايي هر نوع‏ غذايي كه خودتان مي‏پسنديد دستور دهيد و فضل مأمور پذيرايي شماست. حضرت‏ جواب فضل را به دو كلمه داد: "«ليس لي مال فينفعني، و ما خلقت‏ سؤولا»" (نظير آن در بحار، ج 48، ص 214 نقل شده است). از مال خودم چيزي در اينجا نيست كه از آن استفاده كنم‏ و خدا مرا اهل تقاضا و خواهش هم نيافريده كه از شما تقاضا و خواهشي‏ داشته باشم.

با اين دو كلمه مناعت و استغناء طبع بي نظير خود را رساند و ثابت كرد كه زندان نخواهد توانست او را زبون كند بعد از گفتن اين كلمه فورا از جا حركت كرد و گفت الله اكبر و سرگرم عبادت خود شد. "«اللهم صل‏ علي موسي بن جعفر وصي اعبرار، وإمام اعخيار، و عيبة اعنوار، و وارث‏ السكينة و الوقار و الحكم و اعثار الذي يحيي الليل بالسهر بمواصلة الاستغفار»".
 دوشنبه 7 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن