واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: خاقاني شرواني، شاعر فضل فروش
افضل الدين ابراهيم بن علي خاقاني حقايقي شرواني از شاعران بزرگ قرن ششم و از بزرگترين و نامآورترين شاعران پارسي گوي است كه در شروان از شهرهاي آذربايجان مي زيست. اين بزرگ نامدار تاريخ ادب ايران، در سده اي روزگار سپري مي كرد كه شاعران بزرگي در آن گردن برافراشته بودند. در نيمه اول سده ششم هجري، سنايي غزنوي مي زيست. نزديك به زمان درگذشت سنايي، عطار نيشابوري گام به عرصه وجود نهاد.
بزرگ ترين قصيده سراي قرن ششم، انوري ابيوردي، معاصر او بود كه استاد بزرگي در شعر پارسي به شمار مي آمد. همچنين شاعران بزرگ و نام آوري چون ابوالعلاي گنجوي، رشيدالدين محمد وطواط، جمال الدين اصفهاني، مجير الدين بيلقاني، فلكي شرواني، اثيرالدين اخسيكتي و نظامي گنجوي معاصر او بودند. آنچه منابع ادبي و تاريخي و از جمله تذكره ها به دست مي دهند آن است كه خاقاني با بيشتر اين بزرگان مكاتبه و مشاعره داشته و به ستايش يا نكوهش و هجو درباره آنان سخن گفته است.
خاقاني مهارت خود را در سرودن شعر مديون و مرهون شاعر نامدار و استاد سالخورده خويش، ابوالعلاي گنجوي، بود. وي همانگونه كه دكتر محمد غلامرضايي، نويسنده كتاب سبك شناسي شعر پارسي از رودكي تا شاملو، نيز اذعان داشته است از ميان شاعران پيش از خود بيش از همه به سنايي غزنوي نظر داشت و خود را جانشين و تالي او برمي شمرد.
بدل من آمدم اندر جهان سنايي را
بدين دليل پدر نام من بديل نهاد
* * *
چون زمان عهد سنايي در نوشت
آسمان چون من سخن گستر بزاد
در حقيقت، آنچه امروزه ادب پژوهان و نام آوران پهنه فرهنگ بدان باور دارند آن است كه شيوه خاص او در سرايش شعر دنباله شيوه سنايي بوده و در عين حال از سبك و سياق حاكم بر پارسي سرايان بزرگ سده ششم نيز جدا نبوده است.
شعر خاقاني براساس باور و نظرمتخصصان زبان و ادب پارسي دشوار و پيچيده و مانند شعر انوري ابيوردي، ديگر شاعر مشهور آن روزگار، بيشتر مركب از قصايد است. البته اين بدان معنا نيست كه خاقاني تنها در اين قالب شعري دست به سرايش سخن يازيده، چرا كه او در ديگر قالب هاي شعري و از جمله غزل، قطعه و رباعي نيز طبع آزمايي كرده بود. همچنين وي مثنوي بلند ومشهوري به نام تحفه العراقين، دارد كه آن را به نام جمال الدين ابوجعفر محمد بن علي اصفهاني وزير و از رجال مشهورسده ششم سروده و در آن سفرش به مكه و زيارت خانه خدا را شرح داده است.
سبك شعري خاقاني كه به تعبير دوخانيكوف، ايران شناس نامدار روس، يكي از درخشان ترين چهره هاي ادب ايران است به تعبير درست ادوارد براون، نگارنده كتاب ارزشمند تاريخ ادبيات ايران، مغلق، بي نهايت مصنوع و حتي فضل فروشانه است.
ظاهرا اين فخرفروشي تا بدان پايه و اندازه بوده است كه برخي از پژوهندگان وادي فرهنگ و ادب و ازجمله دكتر عبدالحسين زرين كوب، تاريخ نگار و اديب نامدار معاصر را واداشته است تا بيان دارند نوعي عقده حقارت بر خاقاني غالب بوده و مفاخره هاي او نيز، پژواك و بازتابي از اين حالت روحي وي است.
به هر ترتيب، آنچه روشن است، اگرچه خاقاني در بخش بزرگي از اشعارش زباني ساده و روشن دارد اما در بسياري از قصايدش به ابهام و اغراق گراييده و مضامين عادي و پيش پا افتاده را در پرده اي از تشبيه، ايهام، استعاره، مجاز و كنايه همراه با ايجاز و ابهام پوشانيده است. دشواري سخن و كلام او تنها از آن روي نيست كه ذهن او به ابهام و اغراق گرايش دارد و از استعمال تركيبات متداول دوري مي كند، بلكه، مهارت، استادي و كارداني او در علوم و فنون روزگار خويش و گستردگي و فزوني اطلاعات و آگاهي هاي او در زمينه هاي گوناگون و انعكاس آنها در مفاهيم شعري شعرش را دشوار گردانيده است. اين دشواري تا بدان پايه است كه فهم شعر او نيز به سان شعر سنايي غزنوي و انوري ابيوردي نياز به فراگرفتن و آموختن مقدمات و آشنايي با دانش هاي كهن و باستاني دارد. اشعار زير كه به توسط خاقاني سروده شده است را مي توان به منزله گواه و مصداقي بر درستي گفتار فوق برشمرد:
تا كه آن سلطان به خوان ماهي آمد ميهمان
خازنان بحر دربر ميهمان افشانده اند
وز براي آنك ماهي بي نمك ندهد مزه
ابر و باد آنك نمكها پيش خوان افشانده اند
گر به دي مه بد زمين مرده پس از بهر حنوط
توده كافور و تنگ زعفران افشانده اند
ور مزاج گوهران را از تناسل بازداشت
طبع كافوري كه وقت مهرگان افشانده اند
خورد خواهد شاهد و شاه فلك محروروار
آن همه كافور كز هندوستان افشانده اند
خاقاني شاعري بسيار حساس و زودرنج بود. رخدادهاي روزگار وي را به شدت تحت تاثير قرار مي داد و همين امر سبب شده بود كه او گهگاه مرثيه نيز بسرايد. آنچه روشن است، مراثي او سرشار از احساسات و عواطف است. خانيكوف، ايران شناس نامي سده نوزدهم ميلادي، درباره يكي از مرثيه هاي خاقاني چنين نظري ابراز داشته است:
«اندوه موجب شده است تا فضل فروشي خود را فراموش كند و شعرش مشحون از تعبيرات مشكل و صنايع لفظي نيست بلكه راست به دل خواننده مي نشيند و او را به مصيبتي خانوادگي علاقمند مي سازد كه هفت قرن از آن مي گذرد.»
اگرچه در سده ششم به سبب سده هاي متمادي حكومت اقوام بيگانه، دوران ضعف و فتور اعتقادات ملي است، اما در شعرخاقاني كه پدرش درودگر و مادرش نومسلماني با اصليت مسيحي بود نوعي وطن دوستي و دلسوزي نسبت به احوال كشور و در نظر داشتن مفاخر گذشته قابل احساس است.
ظاهرا توانمندي خاقاني در سرايش شعر تا بدان پايه بوده كه شعراي بزرگ بعدي به او مانند گنجي مخفي كه چندان در دسترس همه كس نبوده چشم داشته اند. محمد رهبر در مقاله اي كه با عنوان، غزل بگو خاقاني، نگاشته در اين زمينه آورده است كه «روح بزرگي چون مولانا نيز در غزليات از آن گوهر خوشاب استعارات و تشبيهات تازه خاقاني وام مي گيرد و سعدي شيراز نيز همچنين و به حافظ كه برسيم اوج اين وامداري است... حافظ پس از سعدي به هيچ شاعر ديگري مانند خاقاني نظر نداشته است. آن چنان كه بسياري از غزليات حافظ بر همان رديف و قافيه و وزن غزليات خاقاني است.»
درحقيقت، بنا به وجود مضامين و تعابير همانند در اشعار خاقاني و حافظ و نيز با توجه به پاره اي از غزليات هم وزن و قافيه آن ها مي توان نگرش ويژه اين دو شاعر بزرگ را به ديوان خاقاني نتيجه گرفت. به عنوان نمونه مي توان موارد زير را شاهد آورد:
خاقاني:
ديدي كه يار چون زدل ما خبر نداشت
ما را شكار كرد و بيفكند و برنداشت
حافظ:
ديدي كه يار جز سر جور و ستم نداشت
بشكست عهد و از غم ما هيچ غم نداشت
خاقاني:
تاكي از قصه هاي بدگويان
قصه ها پيش داور اندازي
حافظ:
يكي از عقل مي لافد يكي طامات مي بافد
بيا كاين داوري ها را به پيش داور اندازيم
يکشنبه 6 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]