واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حوادث - لذت عفو در انتقام نيست
حوادث - لذت عفو در انتقام نيست
پدر و مادر يك مقتول كه از خون قاتل فرزندشان گذشت كردند، نامهاي نوشتند وخانوادههايي كه فرزندشان را از دست دادهاند را به گذشت دعوت كردند. اين پدر و مادر در نامه خود نوشتهاند: از انديشهاي خرد سوز، گاهگاهي چنگ در قلب و جان آدميزاد ميزند. خداوند بزرگ ميميراند براي اينكه خود آفريده است و براي آوردن و بردن از كسي اجازه نميگيرد. اما در شرايطي خاص (شايد وقت امتحان) اختياري طاقت سوز ميبخشد و اين است آن لحظه خدايي كه اختيار حمايت كسي در دست تو قرار ميگيرد، آه كه چنين اختياري بسيار سخت و طاقت فرساست. ميتواني با يك حركت چشم بر ادامه جريان جويبار يك زندگي اثر بگذاري و يا ساحلي باشي براي يك موج برآمده از سينه دريا و نخواهي آن موج دوباره بر سينه دريا بازگردد. اين همان زماني است كه از خويشتن خود فرياد برميآوري كه: «خداوندا خدايي را تو سزايي و بس». مشيت الهي تقدير كرده بود كه ما نيز در چنين لحظهاي قرار بگيريم؛ لحظههايي كه خيال نيز از تصورش ميگريزد. منصور من نوگلي بود كه در عنفوان جواني پر پر شد و از خرمن وجودش تنها«خاكستري از يادها و يادگارها» باقي ماند. ما بوديم و خدا بود و ياد او. تنها خدا ميداند؛ با ياد او چه زمزمههايي داشتيم و چه پرسشهايي كه هرگز بدان پاسخي نيست. لحظهها بر ما سخت ميگذشت اما چه ميتوانيم كرد به قول خواجه شيراز: «در دلم بود كه بيدوست نباشم هرگز - چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود». اذعان ميكنيم كه در لحظاتي جزء به قصاص نميانديشيديم. تحمل بار اين اختيار بيش از توان ما بود، خداوند را به ياري ميطلبيديم و از حضرتش كمك ميخواستيم. لحظههاي سختي بر من و مادرش ميگذشت. شايد سختتر از فراق فرزندمان. همه چيز در كف اختيار ما بود و نبود. خداوندا خودت ياري فرما. ميدانم اي همه پدران و مادراني كه همين لحظات را پشت سر ميگذاريد در ذهن و ضمير شما چه ميگذرد. گاه گاهي انديشه گذشت و بخشش به قلب ما راه مييافت و از آن ميگريختيم و دوباره به آن باز ميگشتيم. بارها و بارها در طول اين سالها اين لحظهها اتفاق افتاد تا سرانجام آن تصميم سخت اما بزرگ را گرفتيم، با خود گفتيم اين تصميم هم از مشيت الهي برايمان تقدير شده است از آن گريزي نيست. اي همه پدران و مادراني همچون ما كه عزيزانتان را از دست دادهايد. اين جملات را پدر و مادري مينويسند كه در قلب خود از آتشي سوخته و هنوز ميسوزند. ما عافيت نشيني نيستيم كه از دور دستي بر آتش داشته باشيم، هر چند باورش سخت است اما تنها ما ميدانيم در چه آرامش خدايي غوطه وريم. لبخند رضايت حضرت باريتعالي را در عرش ميبينيم و لذت عفو را نيز چشيده ايم بيهيچ احساس غروري خود را بزرگ و بزرگوار احساس ميكنيم ضمن اينكه صبح و شام سر نياز بر آستان خداوند مينهيم اما در همان لحظهها سر به آسمان نيز ميساييم در كمال فروتني احساس افتخار ميكنيم و با خود ميگوييم كه توانستيم زندگي را با تصميمي ويژه به جواني برگردانيم، اينكه آدمي نميداند در چه لحظهاي ميميرد لطف بزرگ خداوند است اما اينكه صد نو جوان شايد بيشتر در لحظههاي سخت و سرد در انتظار مرگ به سر ميبرند چه؟ انصاف را كه تصور اين چنين بسيار طاقت فرساست نعوذ با لله من قضاءالسوء اين نوجوانان هر چند مقصرند اما در حقيقت خود نيز قربانياند و قابل ترحم... حقيقت اين است كه آستانه تحمل مردم ما براي تحمل جوانان بسيار پايين آمده است زيرا كه هر روز در كوچه و خيابان شواهد گوناگوني را دال بر اين حقيقت مشاهده ميكنيم. همه ما در برابر اين نابهنجاريها مسوول هستيم. ما با گذشت از خون فرزند عزيزمان احساس ميكنيم توانسته ايم قدمي در راه اين وظيفهبرداريم. در پايان به عنوان پدر و مادري داغديده كه چنين ماجرايي بر آنها رفته است شما را به گذشت دعوت ميكنيم و كلام مولا را تكرار ميكنيم «لذتي كه در عفو هست در انتقام نيست».
شنبه 5 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 531]