محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847273235
متن كامل سخنان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: متن كامل سخنان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي
بخش اول
خداوند را شكر مي كنم كه توفيق ديدار عزيزان دانشجو از شاخه هاي مختلف جريانات فعال دانشجويي را پيدا كردم و سپاسگزاري مي كنم از نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها كه سبب ساز چنين نشستي بودند. اميدوارم شما در اين ايامي كه در اين اردوي كسب معرفت سياسي و تمرين سياست ورزي درست در كارگاه هاي آموزشي، ساعات و روزهايي را سپري مي كنيد اين روزها و ساعات ان شاءالله جزء بخش مفيد عمر شما محسوب بشود و اين ساعتي كه بنده مزاحم تان هستم، ان شاءالله خداوند جزء ساعات اتلاف عمر براي شما و ما قرار ندهد.
به من پيشنهاد كردند و من هم با توجه به جنس كارم و پيشينه آمد و شدم در دانشگاه ها پيش از مسووليت جديد كه عمدتاً طرح مباحث سياسي مورد علاقه بنده و دوستان دانشجو بود امروز يك آميزه يي از مباحث سياسي و فرهنگي را پيش بيني كردم كه مطرح كنيم. خوب قاعدتاً آن دو عرصه، دو عرصه جدا از هم هستند؛ حوزه سياسي با حوزه فرهنگي دو تا شاخه و دو جنبه از مباحث را شكل مي دهند. به نظرم رسيد كه بياييم يك رصدي بكنيم از يك مقدار فاصله دورتر از امروز- به طور خاص از ابتداي انقلاب- و ردً مجاورت و كنار هم بودن حوزه سياسي و فرهنگي را يك مقدار به مرور از نظر بگذرانيم؛ البته به سرعت، و بعد يك نتيجه نهايي بگيريم و بخش دوم از جلسه در خدمت پرسش هاي شما باشيم. اين فرصتي را كه فرمودند نيمي اش را بنده يك سويه سخن بگويم و نيمي اش هم در خدمت پرسش هاي شما باشم. شايد براي شما بد نباشد با توجه به سن و سال دوستان دانشجو- كه علي القاعده جمع حاضر كساني هستند كه مولود پس از انقلاب هستند و اگر خاطراتي هم از روزهاي انقلاب داشته باشند، سال هاي پس از انقلاب، خاطرات محو دوران كودكي است، مثلاً سال هاي دهه 60 و دهه 70 شايد خيلي روشن نباشد- تصويري به صورت كامل و بيشتر «از» مسموعاتي كه خوانده ايد در ارتباط با اين گذشته «ترسيم كنم». من فرضيه يي را مي خواهم مطرح كنم كه سياست ورزي در كشور ما بدون ارتباط با حوزه فرهنگ يا ناتمام است، يا ناكام است يا دچار انحراف و كژتابي هايي مي شود كه نتايجش را فرضاً در صحنه سياسي ما شاهد بوديم. اينكه انقلاب ما يك خصلت قوياً فرهنگي داشته- نمي خواهم بگويم كه خصلت سياسي يا منشاء اقتصادي نداشته؛ آن هم سر جاي خودش، اما خصلت فرهنگي اين انقلاب خيلي برجسته است- شاهدش چيست؟ اين است كه انقلاب را از روي چهره هاي شاخص و تاثيرگذارش مي شناسند. شما ببينيد چهره هاي شاخص و تاثيرگذار در انقلاب «همه چهره فرهنگي هستند». از رهبري اش گرفته كه حضرت امام (ره) هست، سرآمد چهره هاي فرهنگي و اعتقادي جامعه است. يعني يك عنصري است كه پيش از آنكه سياستمدار باشد يك راهنماي حوزه فرهنگ است؛ و حوزه فرهنگ شامل عرصه دين و مسائل حاشيه يي آن هم مي شود. يا خاستگاه انقلاب؛ اصلي ترين خاستگاه انقلاب، مساجد بودند؛ جاهايي كه خود ما تجربه كرديم. من در آستانه انقلاب چند سالي بود كه دانشجو بودم- يعني دوران دانشجويي ما از حدود اوايل دهه 50 با سياست ورزي همراه بوده. بنده به عنوان كسي كه آن دوره را نگاه كردم و ناظر بودم، به شما عرض مي كنم؛ جايي كه انقلاب درش زاده و متولد شد مساجد بود؛ مساجد و هر چه كه رنگ و بويي از عنصر اعتقادي و ارتباط با عواطف ديني مردم دارد مثل حسينيه ها و امثال آن. يا مقولاتي مثل مقوله محرم؛ مقوله شهادت طلبي به عنوان يك مقوله فرهنگي. خود نماز؛ تاثير نماز را شما دست كم نگيريد.
من مي خواهم خدمت شما بگويم كه يك نماز عيد فطر سبب بزرگ ترين راهپيمايي تاريخ انقلاب شد. يعني اولين راهپيمايي بزرگ آن راهپيمايي بود كه بعد از اقامه نماز عيد فطر سال 57 غصورت گرفتف كه چند روز بعدش ماجراي آن جمعه خونين (17 شهريور) به وقوع پيوست. نماز، تاثيرش تعيين كننده است يعني اگر ما نقطه عطف تاريخ انقلاب را بخواهيم جست وجو كنيم، يكي از آن نقاط عطف همان نماز است. ماجراي 19 دي قم بïعد كاملاً فرهنگي دارد. حتماً خاطرتان هست يا در تاريخ خوانده ايد كه 19 دي، دو روز بعد از 17 دي است و 17 دي روز كشف حجاب رضاخاني است. رژيم شاه به خيال اينكه مثلاً براي تحقير كردن امام (ره) به عنوان رهبر نهضتي كه تازه جوانه هاي اجتماعي غآنف زده شده بود- بعد از شهادت حاج آقا مصطفي خميني- يواش يواش اين طرف آن طرف جلسه مي گرفتند براي اينكه ناكامي خودش را در مهار آنها جبران كند. پيش خودش فكر كرد با ضربه زدن به شخصيت امام (ره) و آن مقاله مضحكي كه در روزنامه اطلاعات آن زمان چاپ شد در روز 17 دي، از اين طريق خواست جريان به پا خاسته را يك جوري در نطفه خفه كند؛ به عكس شد. يعني همين خصلت فرهنگي قضيه است؛ يعني عواطف ديني مردم در ارتباط با امام، آنقدر قوي بود كه خيلي ها كه تا آن زمان غاز جنبهف سياسي دنبال امام نبودند به لحاظ عاطفه فرهنگي و عاطفه عقيدتي افتادند دنبال امام كه چرا دارد به يك مرجع تقليد اين جوري اهانت مي شود كه مثلاً سوابق اينچناني داشته است - يك مهملاتي را بافته بود. همان سبب شد كه واقعه 19 دي، دو روز بعد در قم شكل گرفت و خود حوزه هاي علميه غقيام كردندف. طلاب ديني، مدرسين همين شخصيت هاي محترمي كه الان مرجع هستند، آن زمان مدرس بزرگ حوزه بودند، مثل آيت الله وحيد خراساني، آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله نوري. من خاطرم هست- چون آن زمان نوارش مي آمد و دست به دست مي شد بين ما- همين نوار رجوع طلاب بعد از اين اهانتي كه به امام شده بود، رجوع دسته جمعي غاينها راف به خانه مدرسان بزرگ حوزه و پاي حرف آنها غنشستنف و حرف آنها را گرفتن و منتقل كردن به جامعه و تاكيد آنها غبرشخصيت فرهنگي امام (ره)ف. خدا رحمت كند، مرحوم علامه طباطبايي از كساني بود كه به ايشان رجوع شد. ايشان حال نزاري داشت ولي آنجا دفاعي جانانه از ساحت مرجعيت امام(ره) كرد و گفت؛ اين شخصيت محترمي كه ما مي شناختيم به هيچ وجه اين شائبه ها به ايشان نمي چسبد؛ و همين حرف را طلاب گرفته بودند و ميان مومنين منتشر مي كردند، اين آن جنبه اعتقادي و فرهنگي بود.
من نمي خواهم تاريخ انقلاب بگويم فقط غقصدف دارم آن بزنگاه هاي تاثير گذاري متقابل سياست و فرهنگ را خدمت شما بگويم.
انقلاب به پيروزي رسيد. شما در آستانه انقلاب- آن زماني كه ماجرا خيلي داشت اوج مي گرفت- هجوم مردم به مظاهر وابستگي رژيم را اگر برويد نگاه كنيد، يكي از اصلي ترين جاهايي كه مورد حملات مردم قرار مي گرفت- بعضي وقت ها ممكن بود اين كارها توسط خود مردم هم انجام نشود. يك تحريكاتي هم بود ولي آني كه مردم باهاش همراهي نشان مي دادند- حمله به سينماهاي قبل از انقلاب بود. از معدود جاهايي كه مردم بهش حمله مي كردند، شيشه هايش را مي شكستند يا آتش مي زدند، جاهايي بود كه مشروب فروشي بود يعني در واقع سمبل هاي اشاعه فرهنگ منحط ضد اعتقادي و ضد ديني و ضد اخلاقي؛ كاباره ها، دنسينگ ها، كه آن زمان هم شايع بود، فراوان بود در تهران. همين خيابان- من چون بچه جنوب تهران هستم- غمي دانمف از آنجاهايي كه دارالمومنين است و مشهور است به اين عنوان، و بود، خيابان ري غاستف؛ محله كاملاً مذهبي نشين- حدود 30 فروشگاه عرضه مشروبات الكلي وجود داشت. 30 فروشگاه در دارالمومنين، خياباني كه براي متدينين بود. حالا بالاي شهر كه ديگر فراوان بود؛ جداست. به هرحال جهت گيري اين بود. يعني تا آن زمان شما سراغ نداشتيد كه انقلابيون حمله كرده غباشندف به كلانتري ها. كلانتري ها سمبل سياسي جريان قدرت بودند، به آنها حمله نشده بود ولي به عرق فروشي ها حمله شده بود، به سينماهايي كه هرزگي را ترويج مي كردند. يعني همين جا اين خصلت انقلاب، خصلت اصلي اين انقلاب خودش را نشان مي داد كه درگيري بنيادين اش در حوزه فرهنگ است. بعد از پيروزي هم اولين اقداماتي كه صورت گرفت جريان سازي فرهنگي منطبق با آرمان هاي انقلاب بود. بعضي از نهادهايي كه به وجود آمد، سازمان هاي حكومتي كه به وجود آمد، اينها كاملاً برگرفته از همين خصلت هاي فرهنگي- عقيدتي انقلاب بودند، مثل نهاد سپاه پاسداران. حالا سپاه پاسداران را بعضي مان با آن طبيعت نظامي اش رويت مي كنيم، در حالي كه من خودم سابقه حضور در سپاه را داشتم، اول انقلاب ما پيوستيم به سپاه. اكثر پيوستگان به سپاه، دانشجوهايي مثل شما بودند. دانشجو بودند يعني از پشت ميز دانشگاه بلند شدند رفتند توي سپاه. وقتي ازشان مي پرسيدي چرا آمديد اينجا، مي گفتند اينجا مدرسه ساخته شدن جوهر انقلابي آدم هاست؛ آمديم اينجا ساخته بشويم؛ آمديم اينجا درس بگيريم، معروف بود بين سپاهيان، مي گفتند سپاه 90 درصد فرهنگي است، 10 درصد نظامي. مباحث عمده اش، مباحث عقيدتي بود. البته به دليل درگيري هايي كه از همان اوايل انقلاب آغاز شد از كردستان- درگيري هاي داخلي- و منتهي شد به سال 59 و جنگ، سپاه لاجرم پايش بيشتر كشيده شد به عرصه نظامي، والا اولش اصلاً «چنين» نگاهي نبود، بيشتر جنبه عقيدتي درش تاكيد مي شد. همين طور ساير نهادها، مثل جهاد سازندگي. همين جهاد دانشگاهي، مولود تفكر اول انقلاب است كه انقلابيون وارد عرصه هاي علمي و فناوري مي شوند. از همان ابتدا هم «اين» وضعيت تثبيت شد. «انقلاب فرهنگي» يكي از اقدامات در همان اوايل انقلاب بود. يعني دو اتفاق بزرگ افتاد كه بعد از انقلاب اسمش را گذاشتند انقلاب؛ آنها هم شدند انقلاب. انقلاب دوم غيعنيف تسخير لانه جاسوسي كه اقدام كاملاً سياسي بود را هم اگر جست وجو كنيد در طبيعت آن هم جريان فرهنگي دخالت داشت؛ باني اش هم عناصر فرهنگي- دانشجو و دانش آموز- بودند. دومي اش كه در امتداد همين بود- سال 59 اتفاق افتاد- انقلاب فرهنگي بود كه در حقيقت براي نجات انقلاب از تبديل شدنش به يك سامانه سياسي كه مي خواهد جايگزين همان سامانه قبلي بشود، رخ داد. براي نجات انقلاب از اين وضعيت، انقلاب فرهنگي اتفاق افتاد. دانشجوها آمدند گفتند ما انقلاب نكرديم كه در دانشگاه هاي ما درس هايي كه دارد به ما داده مي شود همان درسي باشد كه ما را سر در آخور غرب مي برد، اساتيدمان همان كساني باشند كه تا ديروز براي وابسته كردن كشور ما به بيگانگان داشتند تلاش مي كردند، تئوري پردازي مي كردند، مترجمان دست وپابسته انديشه هاي غربي و شرقي بودند و حرف هاي آنها را مي آمدند بلغور مي كردند، ما نمي خواهيم آن باشيم؛ دانشگاه هاي ما محل پرورش نيروهاي خادم دشمنان خدا و دين خدا باشد. اين شورش دانشجويي منجر به يك انقلاب شد؛ انقلاب فرهنگي. يكي دو سال دانشگاه ها بسته شدند. در اين مدت ستادي تدارك شد كه آن ستاد بيايد و طراحي بكند آينده فرهنگي كشور را؛ ستاد انقلاب فرهنگي. بعضي از چهره هاي شاخص آن زمان از جمله حضرت آيت الله مصباح از اولين كساني بودند كه حضرت امام در ستاد انقلاب فرهنگي انتخاب شان كردند. بعضي ها هم بودند كه آن زمان انتخاب شدند و بعداً از اولين كساني بودند كه عليه فرهنگ انقلاب موضع گرفتند كه خيلي نيازي نيست بنده يك به يك اسم ببرم.
علي ايحال، اين دو سه اتفاق بزرگ كه ملازم همديگر هستند- انقلاب دوم و سوم- به نوعي نشان دهنده تاثير بزرگ فرهنگ بر ساخت سياسي در ابتداي انقلاب بود.
اولين مرزبندي هاي سياسي و داخلي انقلاب را اگر جست وجو كنيد ظاهرشان مرزبندي سياسي است ولي باطن شان فرهنگي است. شما مي شنويد كه مثلاً حزب توده در برابر جمهوري اسلامي ايستاد. حزب توده يك حزب سياسي بود، حزب وابسته به شوروي آن زمان بود كه در كشورهاي مختلف شعبه داشت. شعبه ايراني اش شده بود حزب توده. رهبرانش هم دانش آموختگان دفتر سياسي حزب كمونيست شوروي بودند، رسماً هم مي گفتند اما وقتي مي رفتيم دقيق تر نگاه مي كرديم، مي ديديم حزب توده در مقام تبيين چه چيزي است. داشت جهان بيني ديگري را، ايدئولوژي ديگري را در برابر ايدئولوژي و جهان بيني اسلامي كه براي انقلاب اسلامي بود، آن مطرح مي كرد. يعني جنگ دو تا فرهنگ بود؛ فرهنگ ماركسيستي در برابر فرهنگ اسلامي. ليبرال ها ظاهرش اين بود كه اينها حرف شان اين بود كه ما مدل حكومتي مان شبيه مثلاً فرانسه باشد، قانون اساسي وقتي داشت نوشته مي شد اينها ناراحت بودند كه چرا در قانون اساسي انديشه هاي اسلامي جريان دارد، مي گفتند اين تجربه يي است كه بشر در 200 سال در غرب داشته و ما بايد همان را بگيريم و در شرايط ملي خودمان تغيير بدهيم. ظاهرش اين بود كه آنها مي گفتند ما از يك فرهنگ سياسي ماندگار مثل ليبرال دموكراسي كه در غرب هست دفاع مي كنيم. اما باطنش چه بود؟ دو تفكر فرهنگي كه جلوي همديگر صف آرايي كرده بودند؛ «يك» تفكر فرهنگي كه انسان را مدار همه هستي مي داند و تفكر ديگري كه خداوند را مدار هستي مي شناسد. اين دو تا با هم سر جنگ داشتند «حتي در ميان» احزاب كمونيست، زيرشاخه هاي حزب توده مثل چريك هاي فدايي خلق با مائوئيست ها كه وابسته به چين بودند و كمونيست هاي اروپاي شرقي، اينها همه شان اگر دقت مي كرديد بيشتر از آني كه با انقلاب جنگ سياسي داشته باشند، جنگ فرهنگي داشتند. لذا در بحث هايي كه ما با آنها مي كرديم دو كلمه حرف سياسي كه مي زديم بلافاصله بر مي گشت مي گفت امام رضاي شما چرا در فلان جا فلان حرف را زده، پيغمبرتان چرا اين حرف را زده، زود بحث عقيدتي مي شد. بحث سياسي سطح و لايه رويي اش بود. از آنها بگيريد بياييد تا برسيد به اسلام التقاطي، مسلمان هايي كه ظاهراً مسلمان بودند. مثل ما مي گفتند اسلام اما به قول يكي شان كه از دوستان همكلاسي خود من بود بعد يك مدت زندان رفت همان دوره سقوط رژيم از زندان آمده بود، من مي دانستم منحرف شده اما به سبب رفاقت قديم رفتم پيشش آنجا برگشت گفت؛ از ديد من بيژن جزني (يكي از رهبران چريك هاي فدايي خلق آن زمان كه از كمونيست ها بود)، موحدتر است از آيت الله سيد احمد خوانساري مرجع تقليدي كه در تهران بود، از ياران بزرگ مرحوم آيت الله بروجردي و مورد احترام حضرت امام، سنش از امام بالاتر بود، يك وقتي امام گفته بودند كه بعد از رحلت آيت الله بروجردي كه تعدد مرجعيت ايجاد شد- مي خواهم بگويم اين شخصيت اينقدر محترم بود، امام فرموده بودند كه ما مراجع (ايشان بودند، آقاي گلپايگاني بودند، آقاي نجفي مرعشي بودند. چند تا از مراجع) فرمودند- همه مان بياييد برويم آقاي خوانساري را از تهران بياوريم و رئيس حوزه قرار بدهيم، مرجع كل قرار بدهيم، ما هم كمكش بكنيم. مي خواهم بگويم همچنين شخصيتي را اين آقايي كه مسلمان بود و وابسته به اين تفكر التقاطي مجاهدين خلق آن زمان و منافقين بعدي بود، مي گفت كه من بيژن جزني كمونيست ضد خدا را موحدتر مي دانم از آيت الله خوانساري. اين دعواي سياسي نيست، دعواي عقيدتي است. شناختش از توحيد اين بود كه مي گفت، چون بيژن جزني وارد مبارزه مسلحانه با رژيم شده، او موحدتر از آيت الله خوانساري است كه او مبارزه مسلحانه نكرده. ما از اين عناصر داشتيم، كساني را غداشتيمف كه به نگاه هاي انحرافي مثلاً انجمن حجتيه «متعلق بودند»- من كاري به افراد ندارم، در انجمن حجتيه آدم هاي خوبي بودند، الان هم چه بسا باشند كه با گذشته هاي خودشان نسبت نزديك ندارند با ديد انتقادي به گذشته ها نگاه مي كنند ولي انجمن حجتيه يك تفكر انحرافي را تبليغ و ترويج مي كرد كه حضرت امام هم در يكي از پيام هايشان خيلي لطيف به اين اشاره مي كنند، اين هم مسلمان بود، جريان اسلامي بود، ولي اين تفكر معتقد بود كه حكومت ايجاد كردن قبل از حكومت حضرت صاحب الامر يك نوع دخالت كردن در كاري است كه خداوند براي ايشان تدارك كرده؛ ما چه كاره ايم كه اصلاً دخالت مي كنيم اين انحراف سياسي نيست، انحراف فرهنگي است، انحراف عقيدتي است. با استفاده از روايتي «كه مي فرمايد» هر پرچمي كه قبل از پرچم حضرت مهدي (ع) بخواهد بلند شود، محكوم به شكست و محكوم به بطلان است، غنتيجه مي گيردف قيام حضرت امام و قيام همه علماي بزرگ، قيام همه مصلحيني كه بعد از زندگي ائمه اطهار به اين سو برخاستند و در مقابل ظلم قيام كردند «باطل است»؛ از ديد آنها «انقلاب» يك جريان انحرافي بود. اخيراً ديدم كه يكي از بزرگان هم داشت پاسخ اين ادعا را خيلي قشنگ مي گفت كه؛ مگر امام آمد مردم را دعوت به خودش كرد و گفت من مثلاً مهدي هستم (نه) بلكه گفت؛ ما خاك پاي حضرت مهدي را توتياي چشم مان مي كنيم، ما سرباز كوچك آستان او هستيم، ما ريزه خوار حضرت صاحب الامر هستيم، ما آمديم كه يك قدم به مرحله ظهور خودمان را نزديك تر بكنيم چرا كه ظهور در زماني اتفاق مي افتد كه انسان هاي شايسته براي حركت در ركاب حضرت مهدي مهيا شده باشند، بنابراين حكومت ما مقدمه است براي اتفاق بزرگي كه خداوند مقدر كرده، ولي آن جريان انحرافي مي گفت اين كار شما- به قول آقايي كه خدا رحمتش كند، مي گفت- بخل است به امام مهدي؛ يعني شما حكومت تشكيل ندهيد ما مي خواهيم حكومت تشكيل بدهيم.
خب اين تفكر، تفكر انحرافي فرهنگي بود. همين طور جريان خلق مسلمان كه غائله يي را در آذربايجان راه انداخت و توسعه اش داد به شهرهاي ديگر، يك مرجع تقليد را هم فريب داده بودند و آلت دست شده بود و بعدها خودش آمد در تلويزيون گفت من اشتباه كردم و عذرخواهي مي كنم از پيشگاه خداوند و از مردم. بودند آدم هاي اين جوري با چنين انحرافاتي كه ظاهرش سياسي ولي باطنش يك جريان فرهنگي بود. «از جمله» باند مهدي هاشمي كه دور و بر آقاي منتظري- قائم مقام رهبري- بود. اين باند، باند مفسده جويي بود كه انحرافات فرهنگي شان آنقدر بالا گرفت كه معتقد بودند كساني را كه مخالف آنها هستند، بايد بكشند به قصد قربت. مثل همان انحراف فرهنگي قتل امام حسين(ع) در كربلا كه به قصد قربت بعضي هايشان آمده بودند امام حسين(ع) را بكشند. مي گفتند سوار اسب هايتان بشويد به سمت بهشت بتازيد با كشتن امام حسين «يا خيل الله اركبي و بالجنه ابشري،» اين تفكر به لحاظ فرهنگي معيوب است.
اين طرفش را هم عرض كنم كه بزرگ ترين توفيقات هم در ذيل اقدامات فرهنگي حاصل شد، سپاه را مثال زدم؛ در كنارش بسيج. بسيج يكي از آن اقدامات بزرگ فرهنگي در كشور ماست، اولش كه تشكيل شد بحث اين بود كه چون امريكا مي خواهد به ما حمله كند، ملتي كه 20 ميليون جوان دارد، امام فرمودند بايد 20 ميليون سرباز بسيج شده آماده براي مبارزه با امريكا داشته باشيم. اما خيلي زود، اين جريان بسيج به يك جريان اجتماعي فرهنگي بزرگ تبديل شد، به يك مدرسه يي تبديل شد كه در آن انسان هاي طراز انقلاب پرورش پيدا كنند. بخش كوچكش اين بود كه اينها بروند آموزش نظامي ببينند و بخش عمده اش اين بود كه اينها بروند پرورش اعتقادي پيدا كنند و اگر عقيده هاي اينها سالم باشد مي توانند پاي انقلاب بايستند. اگر اعتقادشان معوج باشد، نمي توانند.
حتماً يادتان هست- دانشجويان بسيجي در اين جلسه هستند - يكي از افتخارات بسيج دانشجويي اين است كه از آخرين نهادهايي كه حضرت امام (ره) در اواخر عمر خودشان پايه آن را گذاشتند به اميد اينكه آينده منحرف نشود، جريان انقلابي بسيج دانشجويي بود. بسيج دانشجو و طلبه از آخرين نهادسازي هاي امام است. به عنوان يك جرياني كه اصلاً ربطي به نظامي گري ندارد و بعد فرهنگي اش مهم است. الحمدلله مي بينيد كه شما مهم ترين دغدغه هايتان در سازمان سازي ها، در بسيج، در جامعه اسلامي، در انجمن اسلامي، در انجمن مستقل و امثالهم، دغدغه فرهنگي است. اگر به سياست هم نقبي مي زنيد، آن سياست برگرفته از عرصه فرهنگ است.
بعد از مدتي ما دچار يك سري تجديدنظر طلبي در انقلاب شديم. اين از آن نكات حساس است كه من خواهش مي كنم دوستان توجه عميق تري داشته باشند. بزرگ ترين مشكلات ما كه بعد از پايان جنگ و رحلت امام شروع شد، مقوله تجديدنظر طلبي است يعني اينكه ما تا ديروز وفادار به انقلاب بوديم، پاي انقلاب سينه زديم، جبهه رفتيم، حتي دست و پايمان را در راه انقلاب داديم، جانباز هم شديم اما آن دوره تمام شد و دوره جديدي شروع شد و اقتضائات اين دوره چيزهاي ديگري است. ظاهرش هم حرف موجهي است، وقتي جنگ تمام شد ما دغدغه هايي از جنس جنگ نداريم، اما چقدر؟ يعني هر عقيده يي كه قبلاً داشتيم بگذاريم پشت در، يك اعتقاد جديدي پيدا كنيم؟، يا اينجا عرصه يي است كه مي شود گفت بايد سلايق مان را تغيير بدهيم، بعضي تاكتيك هايمان عوض مي شود، بعضي فروع مان عوض مي شود درحاليكه اصول مان را حفظ كرده ايم؟
تجديدنظر طلبان از اولين حرف هايي كه زدند شبهه فرهنگ بود. مطرح كردند كه «دين چقدر توان اداره جامعه را دارد؟ دين حداكثري بايد در جامعه رايج بشود يا دين حداقلي؟ شريعتي كه در اختيار ما است، آيا اين شريعت براي هميشه جاري است يا متناسب با زمان ها تغيير مي كند؟ آيا ما اساساً الزامي داريم براي اينكه حكومت ديني داشته باشيم؟» اينهايي كه مي گويم همه اش كد دارد يعني اين حرف ها زده شده و چهره هاي سياسي باني بيان اين حرف ها بودند. ظاهرش يك برخورد سياسي است اما باطن قضيه كاملاً عقيدتي- فرهنگي است؛«آيا حكومت ديني درست است يا حكومت دينداران؟»، «ما حكومت دينداران بايد داشته باشيم، اگر مردم خوب باشند، آن حكومت هم خوب مي شود، ولي اسمش را مي گذاريم حكومت ديني»، «قواعدمان ديني است اما مردم ديندار نيستند، همه چيز خراب است. پس برويم سراغ حكومت دينداران، نسخه دين را از جلوي مردم برداريم.» يكي از اين افرادي كه از همه دريده تر بود و هتاك تر، يك روز برگشت گفت؛ «تا اين قرآن پيش روي مومنان گشوده است، خشونت در جامعه رايج است؛ چون دستور خشونت از همين قرآن در مي آيد، خشونت طلبي را قرآن ترويج مي كند. آيات مربوط به قتال، مربوط به قصاص، حد، تعزير، آياتي كه مرزبندي با كافران را مشخص مي كند، خودي و غيرخودي مي كند.» آنهايي كه آمده بودند و داشتند شعارهاي ديگري مي دادند، آنهايي كه دنبال اين بودند كه بين انقلاب و ضد انقلاب رفاقت برقرار كنند و مقوله انقلاب را زير پاي اين هجومي كه از طرف ضدانقلاب و جريان ارتجاعي آغاز شده بود مي خواستند لگدكوب كنند. آنها اين مباحث را مطرح مي كردند؛ مباحث عقيدتي، فرهنگي. اصلي ترين ابزارشان هم مطبوعات بود. اوايل دهه 70 شروع شد. مطبوعات جديد به صحنه آمد - حالا چون بعضي از اين مطبوعات در خدمت انقلاب هستند اسم نمي برم- مطبوعاتي كه با هدف اعلان شده ديگري آمده اند و مثلاً گفته اند ما مي خواهيم ذائقه مردم را شيرين كنيم، چقدر مردم فقط بايد مباحث خشك و سياسي و خشن را بشنوند، يك ذره گل و بلبل، يك ذره طراوت، يك ذره شادي، يك عده يي هم گفتند خوب است، عيب ندارد، بعد از جنگ به خاطر اينكه روح خسته مردم از اين طريق تلطيف شود، عيب ندارد. اما يك ذره كه گذشت همان نشرياتي كه در آمده بودند براي اينكه فضا را گل و بلبلي كنند، شروع كردند به طرح مباحث فلسفي و عقيدتي. از جمله اينكه اساساً ولايت فقيه چه جايگاهي دارد؟ رفتند پيش بعضي از آقاياني كه ظاهراً آدم هاي مثلاً دانشمندي بودند. از آنها نسخه گرفتند كه «نخير، ولايت فقيه كه موضوعيت ندارد هيچ، ولايت پيغمبر هم موضوعيت ندارد. خود پيغمبر هم ولايت اين جوري نداشته، يك وكالت بوده، مردم هم بهش وكالت داده بودند كه اين كارها را بكند، او هم اين كارها را كرده. هر وقت هم مردم وكالت را ازشان پس مي گرفتند، او ديگر پيغمبر نبوده.»
اين حرف ها نقطه اوجش الان رسيده. اين انحراف فرهنگي در اين ماه هاي اخير به اوج رسيده. بحث اينكه «آيات قرآن و آنچه بيان شده حرف خدا نيست، حرف پيغمبر است و پيغمبر اين حرف ها را از خودش نستجير بالله در آورده و اگر اين آيات در جاي ديگر نازل مي شد و پيغمبر در جايي ديگر بود، حرف ها چيز ديگري مي شد و احكام چيز ديگري در مي آمد.» زيرآب الهي بودن آنچه كه به عنوان وحي از جانب خداوند به قلب نازنين پيامبر وارد شده را زدن، اين حرفي بود كه چند وقت پيش باعث شد بزرگاني مثل مراجع نسبت به آن واكنش نشان دهند و گفتند؛ اين حرف هاي پليد و انحرافي چيست كه توسط كسي كه قبلاً هم صبغه ديني داشته و از قضا يكي از همان اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي بوده، متاسفانه بيان مي شود؟ حالا دعواي اين آدم ظاهرش سياسي است. او مي گويد شما به اسم حكومت ديني ما را عقب نگه داشتيد.
شنبه 5 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]
-
گوناگون
پربازدیدترینها