واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: بچه محله امام رضا(عليه السلام)
موره می بینی که شر و با صفایم/بچه محله امام رضایم
زلزله یم حادثه یم بلایم / بچه محله امام رضایم
هر روز جمعه دلومه مبندم /به پینجله طلا و ورمگردم
کار و بارم ردیفه با خدایم/ بچه محله امام رضایم
به مو بگو بیا به قله قاف / اصلا مو ره بیزر همونجه علاف!
قرار مرار هر چی بیگی مو پایم/ بچه محله امام رضایم
دروغ، مرغ نیست مییون ما باهم/ الان به عنوان مثال تو حرم
چند روزه که تو نخ کفترایم / بچه محله امام رضایم
چشم موره گیریفته چنتا کفتر / گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر
الان درم خادماره مپایم / بچه محله امام رضایم
کفتراره که بردم از روگنبد / مرم مو واز تونخ رفت وآمد
تو نخشه او گنبد طلایم / بچه محله امام رضایم
گنبده نصف شب مده به دستم / او گفته: هر وخ که بییی مو هستم
مویم که قانع و بی ادعایم / بچه محله امام رضایم
وخته میبینم توی عالم همه / ازش میگیرن و مگن واز کمه
گنبدشه اگر بده رضایم / بچه محله امام رضایم
گنبد وممبد نموخوام باصفا/ سی ساله پای سفره ای آقا
منتظر یک ژتون غذایم / بچه محله امام رضایم
************
زيارت
ای نسیم پر از عطر هندوها، هیچ از روح معبد خبر داری؟
هیچ از آغاز و مبدأ نمی پرسی، هیچ از انجام و مقصد خبر داری؟
هیچ می پرسی آن سوی دریاها، مردمانی غریب اند، تنهایند
از غم بی شماران نمی پرسی؟ هیچ از درد بی حد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچه های هند، شاهد رام رامی و آرامی
از مدینه که می آمدی این سو از مقام محمّد خبر داری؟
بوی ذی القعده پیچیده بود آنجا اول ماه ذی قعده قم بودی
زائران حرم از چه می گفتند؟ لابد از دور مرقد خبر داری!
لابد از آسمان دیده ای آنجا نورباران فوج کبوترهاست
هیچ پرسیدی آنجا چه جایی بود؟ هیچ از آن رفت و آمد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچه ی دهلی بوی عود و حنا می دهد جانت
از نشابور آیا گذر کردی؟ از سناباد و مشهد خبر داری؟
شوق پابوس صحن تو را دارم، بانگ نقاره پیچیده در جانم
پشت سر آن همه غم نمی دانم، پیش رو این همه سد خبر داری؟
طوطی هند بودن نمی خواهم من کبوتر… نه، آهوی دلتنگم
تو دلت سوز دارد خبر دارم، من دلم درد دارد خبر داری!
**********
سفرنامه بارون
پیچیده تو شب هستی عطر روشن صداتون
اومدین و گل می ریزن،ملائک پیش پا هاتون
اومدین دوباره ماهو به شب تیره بیارین
رو کویر خشک دنیا بارون عشقو ببارین
آسمونو، غرق نورو، زمینو، آیینه کردین
پا گذاشتین به خراسون، مشهد و مدینه کردین
چون شما - غریب تنها- کسی با ما آشنا نیس
کسی آشنای درد دل ما غریبه ها نیس
میرسیم با دل روشن به امید کرم تو
توتیای چشمامونه، خاک فرش حرم، تو
حرم و شوق زیارت ،حرم و هوای تازه
این هوا آدمو از نو واسه زندگی می سازه
توی آسمون این شهر، آینه شد قبله هفتم
با این آینه دیگه هیچ کس ، راهشو نمی کنه گم
بر می گردیم از زیارت پر از بوی بهاریم
دلا مونو یادگاری گوشه حرم میذاریم
با چه حالی اومدیم و با چه حالی بر می گردیم
از سفر نامه بارون، به زلالی برمی گردیم
*************
پناه عاشقان
عاشقان را کو پناهی غير توس؟
ای دل! من آتشين آهی بر آر
تا بسوزی دامن ايـن روزگار
روزگـار مـردمیها سوخته
چهرهی نامــردمی افروخـته
کينهها در سينهها انباشته
پرچــــم رنگ و ريـا افراشته
دشت سبز اما ز خار و کاکتوس
وز تبر شد هيمـه عود و آبنوس
آب دريا تن به موج کف سپرد
مـوج دريا اوج را از يــاد بـرد
جانبهلب شد از رياکاری شرف
خوب بودن مرد و بودن شد هدف
آب هم آييــنه را گم کرده اسـت
سنگ در دلها تراکم کرده است
تيرگی انبوه شـد پشت سحـر
صبح در آفاق شب شد دربهدر
نغمههای عشق هم خاموش شد
اين قلندر بـاز شولاپوش شد
ارغوان روی او کمرنگ شد
پرنيانش همنشين سنـگ شـد
خاک را از خار و خس انباشتند
ياس را در کرت شبدر کاشتنـد
نامرادی را دوا در کـار نيست
مـهر دارو در دل بازار نيـست
گـر دلی مجروح گردد از جفا
نيست گلخندی که تا يابد شفـا
نسخهای نو در فـريب آوردهاند
بوسه، دارويی که پنهان کردهاند
در دل اين روزگار پرفـسوس
عاشقان را کو پناهی غير توس
ای شفابخش دل بـيمار ما!
چارهای کن از نگه در کار ما
خيل صيادان که در هر پشتهاند
آهوان دشـتها را کـشتهاند
تا نـهد دل در رهت پا در رکـاب
اشک پيش افتاد و دل را زد به آب
*********
چند دوبيتي نذر امام هشتم
1)
بيا اي دوست ما را مفتخر کن
رهت دور است، آن را مختصر کن
دل من خاک نيشابوري توست
کرم فرما و از اين دل گذر کن!
2)
دلم پر ميزند امشب به يادت
به خود سر ميزند امشب به يادت
دلم، اين زائر غربت کشيده
به هر در ميزند امشب به يادت
3)
زمان گرديده مست از عطر يادت
زمين پُر گشته از لطف زيادت
روا کن حاجت مردي که امروز
دلش را بسته بر باب المرادت
4)
بنوشان جرعهاي از شاديات را
بتابان جلوة شمشاديات را
دريغ از من نكن اي هشتمين نور!
نگاه گرم گوهرشاديات را
***********
آشناي غريبان
كاش يك شب باز مهمان دو چشمت میشدم
ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت میشدم
كـاش يك شب میگذشتم از فراز چشم تو
گرم گلگشـت خـراسان دو چشمت میشدم
كـاش يـك شب میسرودم گنبد زرد تو را
فارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت میشدم
كاش يك شب مینشستم بر ضريح چشم تو
بـاز هـم پـابـند پيمان دو چشمت میشدم
صحن و ايوان تو را اى كاش جارو میزدم
چـون كـبوترها نگهبان دو چشمت میشدم
ضـامن آهـوست چشمان دو شهد روشنت
كـاش آهـوى بـيابان دو چشمت میشدم
كاش يك شب معرفت میچيدم از چشمان تو
غـرق در درياى عرفان دو چشمت میشدم
كـاش يك شب میشدم خيس نگـاه سبز تو
شـاهد اعـجاز بـاران دو چشمت میشدم
كاش يك شب نور مینوشيدم از چشمان تو
مـیدرخشيدم، چراغان دو چشمت میشدم
سخت شيرين است طعم روشن چـشمان تو
كاش يك شب باز مهمان دو چشمت میشدم
**********
بوى عطر عشق
تـو مـثـل مـاه تـابون مى درخشى
ز استـان خـراسـون مـى درخشى
تـو خـورشـيـدى و نـورت آفتابه
دل دشـمـن ز نـورت در عـذابـه
تـو مولايـى ، امـامى ، جان فدايت
گـشـوده بـال و پر، دل در هوايت
خراسـون بـوى عطر عـشق داره
امـام هـشتـم اونـجـا شهـرياره
در جـنـت در آن جـا بـاز بـاشه
خـدا آن جـا غـزل پـرداز بـاشه
هـنر آن جا، ادب آن جا، گل آن جا
شراب و عشق و شمع و بلبل آن جا
خـدا جـارى زچـشـم آسـمـونه
زمـيـن بـا اهـل عـالـم مهربونه
امـام هـشـتـمـيـن جـونم فدايت
گـشـوده بـال و پـر دل در هوايت
حـرم زيـبـاتـريـن جـاى جهانه
بـراى هـر كـبـوتـر آشـيـانـه
پـنـاه بـى پـنـاهـان اون امـامه
كـه مـهرش بى حد و لطفش تمامه
شـب آن جـا مـأمن راز و نيـازه
دل پـاكـان ز عـالـم بـى نـيازه
گـل و سرو و سمن مى رويد آن جا
زمـان، تن در سحر مى شويد آن جا
امـام اون جـا بـهـار چـارفصله
كه دسـتونش به دست عشـق وصله
***********
آهو
ز شوق کیست یارب اینچنین گمکرده راه آهو
که هر جا میرسد جای دگر دارد نگاه آهو
نگاهش محملِ کیفیتِ شام غریبان است
چه غم دارد خدایا در شبِ چشمِ سیاه آهو؟
همه سرمایهاش داغ است و سودش اشک تنهایی
چو شمعش نیست استعداد کسب مال و جاه، آهو
به چشم حلقۀ دام، اعتبارِ عذرِ غفلت را
ندارد جز نگاه بیگناه خود، گواه آهو
وگر عذرِ نگاهِ بیگناهش بیثمر افتد
ندارد غیرِ لطفِ ضامن آهو، پناه آهو
که آن آیینهْ حضرت چونکه عرض جلوه میفرمود
هزار آهو پیاش میآمد از حسرت که آه، آه، او
به کهساری که مهتابِ خرامش سایه اندازد
شراری میشود هر سنگ و میافتد به راه، آهو
توانَد شب به شب از دور نور گنبدش بیند
نیابد گر چه روزی بار در آن بارگاه آهو
تواند شب به شب در دشت غربت صید عطرش را
به صد امید بنشیند به راهش تا پگاه آهو
نسیم نوبهار رحمت است و در قدمهایش
به زاری میگذارد سر به تقلیدِ گیاه آهو
از آن روزی که چشمانش ضمانت خواه چشمش شد
هزاران رود، خجلت بُرد و آمد عذرخواه، آهو
بنازم فرّ آن سلطان که چون در صید دل آید
برانگیزد هزاران دشت از گردِ سپاه آهو
در آن کشور که منشور عدالت گستر آمد او
نگردد ناامید آدم، نماند بی پناه آهو
چه نیکو فال من آمد، کز این سرگشتگیها باز
به پابوس تو آمد شعرم این گمکرده راه آهو...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1234]