تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 10 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. براى ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

وکیل اصفهان

لیست قیمت گوشی شیائومی

آیسان اسلامی

خرید تجهیزات صنعتی

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

دستگاه جوش لیزری اتوماتیک

اجاق گاز رومیزی

تور چین

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

قطعات لیفتراک

خرید مبل تختخواب شو

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

دانلود رمان

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1793529410




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقاشی مدرن ایران ریشه درسنت دارد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تجسمی  - پرویز کلانتری معتقد است که جوانان در حوزه هنرهای تجسمی حضور فعال و تاثیر گذاری دارند و توانسته​اند به دست​آوردهای خوبی در این زمینه برسند. مریم آموسا: پرویزکلانتری نقاشی است که عاشق درس دادن است؛ شیرین​ترین دوران زندگی​اش را زمانی می​داند که به دانشجویان معماری نقاشی درس می​داده؛ وقتی که با آن​ها به ارگ بم، کاشان و یزد می​رفته و قلم بر بوم می​زده است. اما حالا سال​هاست که دیگر تدریس را بوسیده و کنار گذاشته است، اما هنوز شیرین​ترین خاطراتش به دوران تدریس در دانشگاه بر می​گردد. او  از نسل دوم نقاشان نوگرای ایران است. نقاشی که چهر​ه​​ای جهانی دارد. تابلوی «شهرایرانی از نگاه نقاش ایرانی»  زینت بخش دیوارهای سازمان ملل است. اثر دیگری از او هم به صورت تمبر از سوی سازمان یونسکو منتشر شده است. او که با بهره گیری از کاه گل در نقاشی​هایش شیوه تازه​ای را در حوزه هنر​های تجسمی ایران پایه گذاشته، این روش را زمانی کشف می کند که دانشجویانش را برای نقاشی به ارگ بم می​برد.پرویز کلانتزی در آستانه هشتاد سالگی​اش دست از سر قلم مو و بومش بر نداشته و همچنان در آتلیه​اش مشغول خلق آثار مختلف است. در اولین ماه زمستان میزبان او در کافه خبر بودیم تا دفتر خاطراتش را ورق بزنیم.  به نظرشما هنرمدرن درایران چگونه شکل گرفت؟هنرمدرن دردنیا به نوعی با پشت پا زن به سنت آغاز می​شود و همواره عمرکوتاهی دارد؛ چون شیوه​های جدید خیلی​ زود از راه می​رسند و شیوه​های قدیمی را کنار می​زنند. هنرمدرن درایران برخلاف سایر کشورهای جهان، بر روی سنت بنا شده ​است. به نظرمن و برخی ازمنتقدان، مهمترین اتفاق هنری که درایران رخ داده، نگارش رمان «بوف کور» هدایت است. بوف کور زمانی نوشته شد که سورئالیست​ها در پاریس دورهم جمع می​شدند و ایده​های جدید خود را مطرح می​کردند. هدایت درهمین زمان مهم ترین و شگفت انگیزترین اثرسورئالیستی​اش را نوشت. اما نکته حیرت انگیز این است که این اثرمدرن روی محور سنتی​ترین هنر ایران یعنی مینیاتور بنا شده است. اولین مینیاتور مدرن ایران را هم حسین کاظمی تحت تاثیر و برای رمان بوف کورکشیده است. پس از او هنرمندانی چون جوادی پور، اسفندیاری، منوچهرشیبانی تجربیات خود را در قالب هنر مدرن ارائه کردند. پرویز تناولی هم نیز در نقاشی و مجسمه​هایش نیم نگاهی به سنت دارد. ژازه تباتبایی هم که ازهم دوره​های من در دانشکده بود؛ دریکی از بینال​ها مجسمه «مرغ نه، آدم نه» را ارائه کرد که جایزه هم گرفت، این مجسمه مرغی بود که سرفرشته گونه داشت و تصاویر پرده​های قلمکار را در ذهن مخاطب زنده می​کرد. گویی این اجداد مدرنیست ژازه بودند که این مرغ را با موی گربه برروی پرده​های قلمکارکشیده بودند و او در دوره​ای بعد؛ این نقاشی را با ماشین آلات اسقاطی جان بخشیده​ بود.  بخشی ازهنرمندان مدرن نیز متاثر از مکتب سقاخانه​ای هستند، نقاشانی چون زنده رودی و پیل آرام به سمت نقاشی خط گرایش پیدا کردند. عده​ای هم روی طلسم​ها و عناصری که در سقاخانه​ها وجود دارد، کار کردند که من هم در شمار این هنرمندان قرار می​گیرم. هنر مدرن ازچه دوره ومتاثر از چه فضای درایران شکل گرفت؟​​هنر مدرن ایران پس ازجنگ جهانی دوم و با آغاز به کاردانشکده هنرهای زیبا تهران درسال 1319 به سرپرستی «آندره گدار» معمار مشهور فرانسوی؛ در ایران شروع شد.دانش آموختگان این دانشگاه برای ادامه تحصیل به خارج ازکشوررفتند و پس ازبازگشت به ایران تجربه​های خود را ارائه کردند. یکی از این هنرمندان «جلیل ضیاپور» بود که در شکل گیری ذهنیت و هنرمدرن ایران نقش بسزایی داشت. او با راه اندازی انجمن «خروس جنگی» در برابر تمام سنت​های متدوال قد علم کرد. او در آن زمان حرف​هایی زد و کارهایی کرد که برای خیلی​ها عجیب وغریب بود.در دانشکده هنرهای زیبا به دانشجویان اجازه نمی​دادند که فراترازاصول آکادمیک کار کنند، اما کتابخانه دانشکده بسیار مدرن و غنی بود و آثار تمام مدرنیست​ها از پیکاسو، ونگوگ، گوگن و ... در این کتابخانه وجود داشت، اما با این حال به ما اجازه نمی​دادند که فراتر از اصول آکادمیک دانشگاه نقاشی کنیم.در چنین شرایطی ژازه تباتبایی که برای پروژه​اش؛ تابلوهای بسیاربزرگی با دیوهای آبی کشیده بود به دلیل این​که پروژه​اش قبول نشد، دانشکده را رها کرد و هنرمندانی چون بهمن محصص و ناصراعصار، چون فراتر از دانشکده بودند، دانشکده را رها کردند و به اروپا رفتند، حتی آیدین آغداشلو که به دلیل ترس ازسربازی 7 سال دانشگاه را طول داده بود، درسش را نیمه تمام رها کرد و رفت.ما دردانشکده هنرهای زیبا بیشتر از آن که ازاستادان​مان یاد بگیریم، از شاگردان سال بالایی که فارغ التحصیل شده بودند، می​آموختیم .مثلا خود من از منوچهرشیبانی بسیار آموختم.برای من بسیارعجیب است که چرا این روز​ها دیگر یادی از منوچهرشیبانی نمی​شود. در حالی که او که نقاش و شاعرخوبی بود، اما متاسفانه به نظر می​رسد نام او در میان نقاشان مدرن ایران گم شده است. منوچهرشیبانی یکی از تاثیرگذارترین نقاشان مدرن ایران است. وقتی من به دانشکده هنرهای زیبا رفتم او درس​اش را تمام کرده بود، اما هر روز به آتلیه دانشگاه می​آمد و در آتلیه سه پایه​اش را می​گذاشت و شروع به نقاشی می​کرد. به مرور دوستی بین ما شکل گرفت و من از او بسیار آموختم و تحت تاثیرش هم بودم.او نه تنها شعرمی​گفت، بلکه منظومه​های بسیارزیبایی نیز می​سرود که یکی از زیبا​ترین منظومه​های او درباره میترا بود که اجرا هم شد.  به نظر شما پاتوق​های وکافه​ها درگسترش هنرمدرن ایران چه نقشی داشتند؟متاسفانه هنرمندان در ایران پاتوق ندارند. پاتوق​ها در شکل​گیری و گسترش هنرمدرن ما نقش مهمی را ایفا کردند. یکی ازمهترین پاتوق​های فرهنگی ایران کافه نادری بود که در ابتدا گروه اربعه(صادق هدایت،بزرگ علوی،مجتبی مینوی و مسعود فرزاد) آن​جا جمع می​شدند و بعدها هنرمندان دیگری به این جمع اضافه شدند. کافه فیروز هم یکی ازکافه​های مهم آن روزگاربود که من با بهمن نوایی، شمس آل احمد و اسلام کاظمیه آن​جا جمع می​شدیم. در آن دوره پاتوق شاعران بیشترکافه​هایی بود که به کافه​های «بیست رو یک تومنی» معروف بود، این کافه​ها بعد ازجنگ جهانی دوم در تهران باز شدند و اگر یک تومان می​دادی یک ساندویچ و یک نوشابه به تو می​دادند، نصرت رحمانی بیشتر وقتش را در این کافه​ها می​گذراند. شاعران در این کافه​ها شعرهای​شان را رد و بدل می​کردند و اتفاقا دعواها و بحث​های ادبی و غیر هنری -که گاه به تسویه حساب می​کشید -دراین کافه​ها اتفاق می​افتاد . این ضد و خوردها هم به دلیل این که بیشتر شاعران در صفحه ادبی و هنری مطبوعات می​نوشتند، در روزنامه​ها منعکس می​شد. این ضد و خوردها درمیان نقاش​ها هم رواج داشت؟در دوره ما بسیاری از نمایشگاه​ها با ضد و خورد تمام می​شد، درواقع تسویه حساب​های مدرنیست​ها و سنت​گراها گاهی با کتک کاری همراه بود، دریکی از همین نمایشگاه​ها بهمن محصص سیلی محکمی از یک نقاش​ سنتی خورد که شرح​اش مدت​ها در محافل هنری نقل می​شد.  چه شد که شما هم وارد حلقه​ خروس جنگی شدید؟من دانش آموز دبیرستان شرف در امیریه بودم که ضیا پور از پاریس آمد و معلم نقاشی ما شد وخیلی زود ما تحت​تاثیر او جوجه خروس جنگی شدیم، جلسات خروس جنگی را می​چرخاندیم. عموما دراین جلسات یک فیلم نمایش داده می​شد و سخنرانی​هایی درباره هنرکه بیشتر اوقات با سروصدا تمام می​شد. می​شود یکی ازخاطرات دورانی که وارد جلسات خروس جنگی شده بودید را برای ما بگوید؟در همان دوره​ای که دبیرستان شرف می​رفتم، پیش از آن که جلیل ضیاپور معلم نقاشی ما شود، معلمی داشتیم به نام مصطفی نجمی که با آمدن ضیاپور کارهایش در چشم ما تبدیل شد به نقاشی بازاری  و از چشم​مان افتاد. در یکی از روزها که از جلسه خروس جنگی بر می​گشتیم و فیلمی درباره پیکاسو دیده بودیم -و اتفاقا حال و هوای خروس جنگی داشتیم- تصمیم گرفتیم که سری به آتلیه نجمی در لاله زاربزنیم. او هم وقتی دید شاگردان مدرسه​اش به آتلیه​اش آمده​اند، بسیارخوشحال شد وشروع کرد به نشان دادن نقاشی​هایش. در یکی از نقاشی​هایش خودش را کشیده بود که مشغول ویلون زدن بود و دخترجوانی در حال اشک ریختن. در حالی که مشغول نشان دادن نقاشی​هایش به ما بود؛ تلفن زنگ خورد. او که رفت تلفن را جواب بدهد، یکی از خروس جنگی​​ها سرهمین تابلو بلایی آورد که وقتی نجمی برگشت و دید چه بلایی سرتابلویش آورده​ایم؛ چنان عصبانی شد که فردا با پلیس به مدرسه آمد تا تکلیف ما را روشن کند. ناظم هم وقتی ماجرا را فهمید، ما را خواست و گفت همین جا همه چیز را تمام کنید، تا کارتان به دادگاه نکشد. نجمی به همراه پلیس و ناظم برای صورت جلسه به کلاس​مان آمد و یکی از خروس جنگی​ها که قرارنبود حرف بزند، بلند شد و درباره برادران کارامازوف و ژان پل سارتر حرف زد و پلیس هم گفت صبرکن صبرکن، اسم برادران کاراموزاف را اول توی این شکایت​نامه بنویسم بعد. یکی از بچه​ها هم رفت دست نجمی را بوسید و از او عذرخواهی کردیم و ناظم هم برگه شکایت​نامه را مچاله کرد و درجیب نجمی گذاشت و همه چیز تمام شد. وضیعت فعلی نقاشی ایران را چگونه می بینید؟به نظرمن نقاشی در دهه​های اخیر رشد چشمگیری داشته و آثار ارزشمندی نیز  در این دوران خلق شده. در دوره ما تعداد نقاشان از تعداد انگشت​های دست هم تجاوز نمی​کرد، اما امروزه تعداد نقاشان خوب سه رقمی شده. چندی پیش نمایشگاه نقاشی با عنوان «جوانان پیشروی ایران» در پردیس سینمایی ملت برپا شد که دراین نمایشگاه شاهد آثار ارزشمندی بودیم. یکی ازمشخصه​های اصلی این نمایشگاه روح زنانه حاکم بربسیاری از آثار بود. ازهنرمندانی که آثارشان در این نمایشگاه مورد توجه من قرارگرفت می​توانم به نقاشی​های لیلا رشیدی، افشین پیرهاشمی و مجید عباسی فراهانی اشاره کنم. به نظر من پس ازانقلاب دخترها بیشتر به هنرهای تجسمی گرایش پیدا کردند. من جزو هیات داوران نخستین بینال مجسمه​سازی بودم، با این​که مجسمه سازی فعلی مردانه است، اما آن​جا با حجم زیادی ازمجسمه روبروشدم که توسط زنان مجسمه ساز ساخته شده ​بودند. به نظر من نقاش​های جوان کارشان را خوب بلد هستند، درآتلیه​شان نشسته​اند و وئدیو آرت می​سازند، نقاشی می​کند وکارشان را برای گالری​های خارجی می​فرستند و در اروپا و آمریکا نمایشگاه می​گذارند. سرشان هم کلاه نمی​رود و پول خوب هم بدست می​آورند.  امروزه مواد و شیوه کار نقاشان عوض شده، در دوره ما نقاشان یک سه پایه و بوم جلویشان می​گذاشتند و شروع به کارمی​کردند. اما امروزه آتلیه یک نقاش تبدیل به فضای جدیدی شده، وقتی وارد برخی از آتلیه​ها می​شوی فکر می​کنی که وارد کارگاه شیمی شده​ای. در دوره​ای که سمیع آذر در موزه هنرهای معاصرمشغول به کارشد، بینالی راه انداخت و دراین بینال یک هنرمند جوان با یک گلوله کاموا اثرهنری خود را خلق کرد، او برروی حوض جیوه - اثر یک هنرمند ژاپنی که در وسط موزه هنرهای معاصر نصب شده و تصویرفضا بر رویش منعکس می​شود-  تارعنکبوت ساخت و در واقع با این اثر به مخاطب نشان داد که دیگر دوره این کار به پایان رسیده است. جوانان دوره شما در وضیعت بهتری قرار داشتند یا جوانان امروز؟عصرکنونی بر عصر من و امثال من خیلی برتری دارد و به طبع هنرمندان جوان درمقایسه با جوانی من در وضیعت بهتری قراردارند. من درباره نسل جوان خیلی کنجکاو هستم. دوست دارم بدانم چه چیزی می​خوانند، چه موسیقی گوش می​دهند و چه گرایش و علاقه ای دارند. به نظر من نسل جوان از تیزهوشی خاصی برخوردار است. نسل امروز بسیار عصیانگر است و این عصیان هم در شیوه زندگی و هم آثار آن​ها به چشم می خورد و من این عصبان را بسیار دوست دارم.  نظرتان درباره حراجی​هایی اخیر چیست؟ حراجی​های اخیرنشان می​دهد که نقاشان ایرانی نسبت به نقاشان کشورهای همسایه در وضیعت بهتری قرار دارند و آثارشان هم مورد توجه حراجی​ها و مجموعه داران خارجی قرار می​گیرد. امروزه درمقایسه با دوران ما اتفاقات خوبی برای هنرمندان افتاده زمان ما کدام بانک می​آمد روی اثر هنری سرمایه گذاری کند و کار او را بخرد، و یا کدام حراجی اثر هنری بود که ما شرکت کنیم. مثلا پویا آریان پور هم سن نوه من است، اما وقتی می​بینم این قدرخوب نقاشی می​کند و کارهایش بازارخوبی دارد،  لذت می​برم ، وقتی من هم سن او بودم چنین فضایی وجود نداشت. من واقعا به این حراج​ها خوش بین هستم، ولی نمی​دانم چه کسی آثار هنرمندان ایرانی را می​خرد، اما شنیده​ام که در امارات موزه​ای در حال ساخت است که بیشتر این آثار برای این موزه خریداری می​شوند.  به نظرشما ضرورت راه اندازی موزه​ای دائمی برای نمایش گذاشتن هنرمدرن ایران وجود دارد؟با این پیشینه 70 ساله هنرمدرن؛ متاسفانه هنوزیک موزه به معنای واقعی که درغرب وجود دارد در ایران نداریم تا اگر پژوهشگری خواست مقاله ای مثلا درباره آثارمحمد احصایی بنویسد، مجبورنشود تا راهی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس شود. البته آثار هنرمندان ایرانی در انبارموزه​ها به شیوه خوبی نگهداری نمی​شوند و روی هم تلنبارشده​ و در معرض نابودی قرار دارند. یکی از این آثارکه هنوز تکلیف​اش مشخص نشده، مجسمه «بهمن محصص» است. شهرداری​ها درتوسعه وتجهیز موزه​ها چه نقشی می​توانند داشته باشند؟متاسفانه در ایران شهردارها فکر می​کنند که کارشان تنها ساخت پل، عریض کردن خیابان​ها وجمع​آوری زباله است. زمانی که غلامحسین کرباسچی شهردار تهران بود، به او پیشنهاد کردیم که حداقل آتلیه «ژازه تباتبایی» که یکی از مراکز مهم شکل​گیری هنرمدرن ایران است را به همراه کارهای ژازه بخرد و موزه​ای راه بیندازد، اما هرچه سعی کردیم نتوانستیم به او اهمیت این موضوع و ساخت موزه در شهر تهران را بفهمانیم. «جعفرشهری» با قلمش و ثبت خاطرات و فرهنگ تهران ازگم شدن بخش عظیمی ازتاریخ و فرهنگ تهران جلوگیری کرد، متاسفانه ما ایرانی​ها علاقه عجیبی برای نابود کردن خاطرات و فرهنگ​مان داریم وکسی نیست به ما بگوید چرا میدان توپخانه چنین وضیعتی دارد و یا تکیه دولت با آن عظمت چه برسرش آمده است. چه شد که تصمیم گرفتید کاه گل را درنقاشی​هایتان استفاده کنید؟من جزو کسانی هستم که پراکنده کاری زیاد کرده​ام و هربار به دلیلی درگیر سبک وسیاق خاصی شده​ام. مثلا دوره​ای نقاشی سقاخانه کارکردم. دوره​ای هم به دلیل راه​اندازی موزه عشایر، رفتم سراغ مجموعه با عشایر. سال 1960 که ازآمریکا برگشتم، معلم طراحی دانشجویان رشته معماری شدم، آن​ها دوست نداشتند که توی آتلیه بیاستند ونقاشی کنند، ازاین رو آن​ها را می​بردیم ارگ بم، کاشان، یزد و اردستان. درنتیجه سالیان دراز چنین چشم اندازهایی را می​دیدم و همین موضوع موجب شد که کاه گل نیز به نقاشی​های من راه پیدا کند. آیا درنقاشی​هایتان اتفاق تازه​ای افتاده است ویا همچنان کاه گل را ادامه می​دهید؟اسم مجموعه جدیدم موبایل و اساطیراست. گفتم حالا که خودم موبایل ندارم، بگذار اساطیرموبایل داشته باشند. در واقع تصمیم گرفتم که این گونه با اساطیر شوخی کنم. یکی از نقاشی​های این مجموعه را در نمایشگاه «گوش ونگوگ» به نمایش گذاشتم. دراین نقاشی، ونگوگ گوش خودش را بریده و توی موبایل می​گوید صدا نمی​آید، پس چیز جالبی باید باشد که آدم گوش خودش را ببرد و بگوید صدا نیست. اما معنای پنهانش این است که ونگوگ نماینده​ هنرمندان برجسته​ای است که آثاربرجسته​ای را خلق کرده​اند؛ اما از هیچ​کس پیامی دریافت نکرده​اند. در نقاشی دیگرم؛ یک دختر جوان با کوله پشتی در یکی ازقلعه​های ارگ بم مشغول راه رفتن و حرف زدن با موبایل است و در این نقاشی بازهم ازکاه گل استفاده کرده​ام. دغدغه این روزهای شما برای بیان هنری​تان چیست؟دغدغه فعلی من مساله هویت است. هویت مقوله​ای سیال است. وقتی ازهویت حرف می​زنیم، معلوم نیست منظورمان ازهویت کدام دوره است، هویت قبل ازاسلام، هویت بعد ازاسلام، صفوی، قاجاریه و یا دوره ای که درآن هستیم. امروزه ما در جهانی زندگی می​کنیم که به زور نمی​توان هویت جعلی ساخت. ما ایرانی​ها ملتی هستیم که هویت​مان از دیروز تا امروز تداوم داشته است. آشنایی با همایون صنعتی زاده چه تاثیری درزندگی و کار شما گذاشت؟آشنایی با همایون صنعتی​زاده زندگی و آینده من را ساخت. زمانی که 25 ساله بودم به عنوان گرافیست  مرا در موسسه فرانکلین استخدام کرد. من با این​که نقاشی خوانده بودم، اما سال​ها بود که به عنوان گرافیست در بازار و مطبوعات کار می​کردم. همایون صنعتی​زاده با نگاهی که به کتاب داشت، مرا به همراه گروهی برای آموزش تصویرسازی به استودیو«دن رو» نیویورک، قلب تپنده دنیای مدرن فرستاد و آن​جا ما تصویرگری یاد گرفتیم و برگشتیم ایران و به طورحرفه​ای مشغول به کار شدیم. درموسسه دن رو، تفکیک رنگ​ها و این​که چگونه کتاب درسی را هفت رنگ کارکنیم؛ یاد گرفتیم. کارهای درخشانی هم کردیم، اما رفته رفته با پیشرفت تکنولوژی دیگر روش ما کاربردی ندارد. تصویرگری کتاب درسی، مقوله بسیارمهمی است و در تصویرسازی کتاب درسی نمی​توانی آرتیست بازی درآورد؛ تصویرگری باید درخدمت مطالب آموزشی باشد. چگونه درکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول کارشدید ؟اولیل دهه 50 بود که درکانون پرورش فکری کودکان برای بخش آموزش مدیر می​خواستند و چون من سال​ها درسازمان برنامه در بخش آموزش کار کرده بودم، ازآن​جا مرا مامورکردند که دربخش آموزش کانون فعالیت کنم. به مرور مدیرکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم و فعالیتم را تا پس ازانقلاب ادامه دادم تا این​که ازکانون بازنشسته شدم. چه شد که دیگر در دانشگاه​ تدریس نکردید؟من عاشق درس دادنم و شیرین​ترین دوره زندگیم زمانی بود که به دانشجویان معماری؛ نقاشی درس می​دادم، و همراه آن​ها به بیابان​های ایران می​رفتیم و نقاشی می​کردیم. پیش از انقلاب زمانی که مهندس «سیحون» ازدانشکده هنرهای زیبا رفت و «میرفندرسکی» مدیردانشکده هنرهای زیبا شد، از من خواست که به صورت تمام وقت در دانشگاه درس بدهم، اما ساواک اجازه نداد. وقتی ازساواک پیگیرشدم، به من گفتند که با ما بحث نکن به دستور شاه کسانی که کارسیاسی کرده​اند؛ نمی​توانند در دانشگاه درس بدهند. من در دوران دانشجویی سر جریان دستگیری دکترمصدق فعالیت کرده بودم؛ به همین دلیل یک ماهی زندان رفتم و همین پرونده​ای برای من شد. پس ازانقلاب هم پیشنهاد تدریس در دانشگاه را دادند؛ اما چون تازه  بازنشسته شده بودم وکشف کرده بودم که لذت نقاشی کردن فراتر از هرکاری دیگری است، حاضربه تدریس نشدم. این روزها چه می​کنید؟این روزها تبدیل به یک آدم دو وجهی شده​ام؛ آدمی که دوست دارد بنویسد و نقاشی کند. نقاشی کردن برای من هرگز دشوار نبوده، اما نوشتن کار دشواری است، خصوصا نوشتن داستان با رگه​ طنز. در شرایط فعلی هم که امکان انتشار آن فراهم نیست، ترجیح می​دهم فقط نقاشی کنم. 52




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 871]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن