واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: حفظ اعتماد به نفس و مثبت اندیش بودن پاسخ مناسبی به این نگرانی هاست. اما مضطرب شدن بسیاری مواقع گریز ناپذیر است . از نظر روانشناسان اگر اضطراب ناشی از ترس و نگرانی، جوان را به یادگیری راه های مقابله با معضلات زندگی برانگیزد خوب است. اما اگر این اضطراب، شدید، طولانی و بی تناسب با موقعیت تهدیدکننده به وجود آمده باشد نابهنجار تلقی می شود به طوری که به ناتوانی می انجامد. این مسئله موجب به وجود آمدن حالت های جسمی و روحی خاصی می شود که بسیاری از آنها عواقب ناگواری در پی دارد. روانشناسان می گویند: «نگرانی برای مثال دانشجویی که همواره نگران وضع نمراتش است، ترس از وقوع رویدادهای بد مثلا کسی که منتظر شنیدن اتفاقات ناگوار است ، ترس از دست دادن کنترل (پدری که می ترسد با از دست دادن کنترل، فرزند خود را بشدت تنبیه کند) و عصبانیت و ناتوانی از رسیدن به آرامش (نوجوانی که همواره حالت های عصبانیت از خود نشان می دهد) برخی از حالت های روانی ناشی از اضطراب محسوب می شود. برخی از تغییرات جسمانی پس از اضطراب نیز که از برانگیختگی دستگاه عصبی خود مختار مغز حاصل می شود، افزایش ضربان قلب و فشار خون، سرخ شدن صورت و غش کردن است. با توجه به شدت گرفتن جریان زندگی در دهه اخیر یک سوم بزرگسالان دچار ناراحتی های روان شناسی بویژه اضطراب اند. در این میان زنان، سالمندان و افراد کم درآمد از سهم بیشتری از اضطراب و مردها، جوانان و کسانی که در طبقه اقتصادی مرفه هستند از سهم کمتری از آن برخوردارند. روانشناسان درباره علت و چرایی این مسأله معتقدند که با توجه به بافت فرهنگی خاص جوامع معمولاً زنان از موقعیت های شغلی پائین تر و درآمد کمتر و به تبع آن از امنیت اجتماعی کمتر برخوردارند، این عوامل به خودی خود اضطراب زاست. سالمندان هم به علت پدیده شکاف نسل ها، کم رنگ شدن عقاید و هنجارهای ارزشی، کم توجهی فرزندان به آنان، کم بودن میزان احساس امنیت اجتماعی بویژه امنیت اقتصادی و عاطفی و در برخی مواقع نبود حمایت های تأمین اجتماعی از بالاترین میزان اضطراب رنج می برند. از همه مهم تر اینکه جوانان با توجه به قدرت ریسک پذیری بالاتر و تکیه بر نیروهای جوانی و کم توجهی به استرس های موجود در اطراف خود و برخورداری از امید به آینده، و اعضای طبقه بالای اقتصادی هم به لحاظ دستیابی به امکانات بهتر، تفریح بیشتر، امنیت شغلی و آینده روشن تر به خوبی از اضطراب فاصله می گیرند. پیامدها و تبعات ناشی از اضطراب در خانواده، به روشنی به چشم می خورد. این مشکل حتی در برخی مواقع به از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده منتهی می شود. احساس حالت های اضطرابی از جمله تنش، بی قراری، تحریک پذیری، اختلالات خواب، سردرد، زودخسته شدن، دل آشوبه و اشکال در تمرکز فکر موجب به مخاطره افتادن شغل می شود و نگرانی از دست دادن شغل، افزایش اضطراب را در پی خواهد داشت. همین امر با شدت بخشیدن به اختلاف های خانوادگی به وجود آمده در پی به مخاطره افتادن شغل، حس بدبینی را به وجود می آورد و همه این عوامل دست به دست هم می دهد و در برخی مواقع کانون خانواده را از هم می پاشد. ● راهکارهای برون رفت از بن بست همواره پس از به وجود آمدن مسائل در چارچوب خانواده، این جوانان هستند که با تعامل بیشتر و ارتباط نزدیک تر می توانند برخی از موانع را از سر راه بردارند. درباره از بین بردن عوامل به وجود آورنده نیز این تعامل می تواند کمک مؤثری باشد. درباره راهکارهای روبه رو شدن با این مسأله و حل آن در محیط خانه و خانواده باید گفت که خیلی از مواقع اضطراب در اثر عواملی به وجود می آید که واقعاً به آن اندازه اضطراب زا نیستند. مانند کمی دیرتر رسیدن فرزند از مدرسه یا در اثر عواملی که بد تفسیر می شوند برای مثال خانمی به تماس های تلفنی همسرش مشکوک می شود و این درحالی است که همسرش بدون آن که وی متوجه شود در تدارک جشن تولد برای خانمش است. اما به هر حال می توان با چند راهکار ساده بخشی از این مشکل موجود در خانواده را از میان برداشت. برطرف کردن سوء تفاهم ها که به واسطه صحبت کردن میان اعضای خانواده و به تبع آن با آگاهی یافتن از نوع تفکر یکدیگر رخ می دهد از عوامل غلبه بر اضطراب است. مثبت اندیشی و آموزش آن به اعضای خانواده نیز در کاهش این مسئله نقش کلیدی ایفا می کند. کسانی که تفکر منفی دارند همواره به دنبال پیداکردن مواردی هستند که با نوع تفکرشان همخوانی دارد یعنی به دنبال تأیید فرضیه های غلط خود هستند و این موجب می شود دنیا را تیره و تار و آینده را مبهم ببینند چیزی که به وضوح اضطراب را افزایش می دهد. بنابراین باید به تفکرات مثبت اندیشید. به طور یقین خانواده هایی که از وضع جسمانی بهتری برخوردارند، ورزش، تغذیه و خواب مناسب را نیز مدنظر قرار می دهند و به این ترتیب از افزایش انرژی روانی بهره مند می شوندکه این امر خود به کاهش اضطراب منتهی می شود. همچنین به نظر می رسد اضطراب مانند بدبینی و افسردگی مسری است، برای مثال مادر دارای حالت های اضطراب با نگاه مضطرب خود که حاکی از نداشتن اعتماد به نفس است، آن را به فرزند خود منتقل می کند همچنان که حالت عکس آن صادق است. یعنی فردی که از آرامش روانی برخوردار است این موج آرمیدگی را در خانواده به وجود می آورد. کسانی که از آمیزه های ارزشی و اخلاقیات در این باره به درستی بهره می برند، احساس خوبی دارند ضمن آن که این حس را به دیگران انتقال می دهند که به عنوان راهکار پیشگیرانه بروز اضطراب مهم تلقی می شود. تعداد زیادی از روان شناسان بویژه رفتارگرایان به شرطی بودن حالت اضطراب (یادگیری) اذعان دارند. به همین علت است که می بینیم ظاهراً فرزندمان را جسور و شجاع تربیت کرده ایم ولی او نسبت به عوامل اضطرابی شرطی شده است. بچه ها با مشاهده رفتارهای ما آن را یاد می گیرند و نشان می دهند. برای مثال مادرانی که از سوسک می ترسند دخترانشان با دیدن سوسک بشدت مضطرب می شوند. درحالی که والدین باید بدانند کودکان ناخواسته و ناخودآگاه رفتارهای آنها را می آموزند. در این باره برخی نظریه پردازان معتقدند هر گاه یک جوان احساس کند در موقعیت وحشتناکی قرار گرفته و قادر به تغییر دادن آن نیست اضطراب در او باقی می ماند و یا اگر عضوی از خانواده احساس کند که واقعاً درمانده است و نمی تواند تغییری در نظام ارزشی و نگرش های اعضای خانواده به وجود آورد به نگرانی و پس از آن اختلال اضطرابی دچار می شود. البته ارزیابی یک جوان از موقعیت نیز شدت اضطراب را تعیین می کند. در خیلی از مواقع افراد به طور ناخودآگاه تمایلی به بهبود وضع بیمار جسمانی خود ندارند و با بزرگنمایی آن، خود را بیشتر مورد توجه قرار می دهند و انتظار لطف و محبت از سوی دیگران را دارند. بنابراین باید توجه داشت که می توان با تغییر نگرش ها و ذهنیت ها، بخشی از اضطراب درون خانواده را کم کرد. زمانی که اضطراب در دوره کودکی به وجود آمد پس از گذشت زمان آن را یک صفت پایدار تلقی می کنیم و با زدن برچسب های مختلف، با آن زندگی و با پروراندن این افکار در ذهن خود به افزایش و استمرار اضطراب کمک می کنیم. این باورها علائم جسمانی اضطراب را تشدید می کند و اجازه برنامه ریزی صحیح و اصولی را از فرد مضطرب می گیرد و محرک ها را بدتر از آنچه که واقعاً هستند نشان می دهد. این امر به کاهش خودکارآمدی منجر می شود و برخی مشکلات خانوادگی را پایه ریزی می کند. بدیهی است با اعتقاد به این که نمی توانیم از پس تهدید برآییم اضطراب را افزایش می دهیم. باور به این که می توان اوضاع را به کنترل درآورد میزان اضطراب را به طور چشمگیری کاهش می دهد. احساس درماندگی خانواده نیز از دیگر عوامل به وجود آورنده اضطراب در خانواده است. برای مثال یکی از اعضای خانواده با رفتارهای مستبدانه و مکرر خود و بدون در نظر گرفتن احترام و حقوق دیگر اعضای آن تمام قوانین نوشته و نانوشته خانواده را زیر پا می گذارد و دیگران به علل مختلف با او مدارا می کنند و عملاً حالت های تعارض و درماندگی را نشان می دهند. این امر در درازمدت به بروز اضطراب منجر می شود. برای رفع این اضطراب اتفاقاً باید با موقعیت اضطراب زا روبه رو شد. مواجهه درمانی را به عنوان یکی از روش های مقابله با این مشکل روان شناسان مورد تأکید قرار می دهند و معتقدند در مواجهه درمانی که در حالت های اضطرابی هراس و وسواس مورد استفاده قرار می گیرد، عنصر اساسی درمان، برانگیختن فرد مضطرب به حفظ تماس با عامل ایجاد کننده اضطراب است. برای مثال از کسی که وسواس شستن مداوم دست هایش را دارد خواسته می شود ساعت ها اصلاً دست هایش را نشوید و یا حتی به آلودگی فکر کند تا زمانی که به آن عادت کند. ● حساسیت زدایی منظم، غرقه سازی تجسمی و مواجهه عینی بخش های مختلف مواجهه درمانی است. در حساسیت زدایی رشته محرک های ترسناک درجه بندی شده از خفیف تا شدید مورد استفاده قرار می گیرد. مثلاً وقتی فردی مضطرب با یک محرک ترس آور به راحتی برخورد کرد محرک شدیدتری به او ارائه می شود. در غرقه سازی، تصور و تجسم موقعیت ترس آور بسیار شدید و پیچیده از سوی درمانگر به درمان شونده ارائه می شود. در مواجهه عینی نیز موقعیت ترس آور پس از تصور، به کمک درمانگر تجربه و از محرک خفیف تا شدید استفاده می شود.» روزنامه کیهان پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 712]