محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855674025
جستار همچون فرم ادبی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: (یادداشت: این جستار برای "کارگاه جستارنویسی" که در دانشگاه تورنتو در بهار 2009 میلادی برگزار کردم، نوشته شده.)
گرچه دست کم صد سالی از آشنایی و آمیختگی همه جانبه و روزمره با فرهنگ غربی میگذرد، هنوز در میان فارسی نویسان حرفهای دقت در کاربرد واژهها واصطلاحها، پرهیز از ابهام، و روشن نویسی برای رساندن کارآمد مفهوم و معنا به خواننده به اصلی از اصول نوشتن بدل نشده است. منظور من از "فارسی نویس حرفهای" در اینجا هر آن کسی است که برکنار از خیال پروری داستانی دست به قلم میبرد تا پیام یا مفهوم یا رای و یا رویداد و تجربهای عینی را به خوانندهای بیرون از دایرهی آشناهای شخصی خود برساند؛ خواه از این کار مزدی مادی نصیبش بشود و خواه نه. ما در فارسی کلمهی "نویسنده" را میتوانیم
به معنای عام به کار ببریم و آن را دربرگیرندهی همهی کسانی بدانیم که مینویسند؛ چه آنان که کاری خیالی میآفرینند (چون شاعر یا داستان نویس و نمایشنامه نویس و از این دست) و چه آنان که در چارچوب واقعیت قلم میزنند. با این همه، این واژه پیش وبیش از هر چیز معنای داستان نویس را به ذهن میآورد و به خودی خود ابهام دارد، مگر آن که متن معنای دقیق آن را روشن کند. "فارسی نویس حرفهای" در سنجش با "نویسنده" عامتر و کمی روشنتر است؛ اما این هم نیاز به تعریف و تحدید دارد. گسترهی آن در گزارهی بالا همهی نویسندهها جز آفرینندگان داستان و شعر و نمایش را دربرمیگیرد؛ از ناقدان گرفته تا روزنامهنگاران، تا پژوهشگران و وبلاگنویسان.
پریشانی و نایکروندی در کاربرد اصطلاحها نه تنها در رسانهها ازهر قماش، که حتا در نوشتههای گروه اندکشمار اهل هر رشته هم چشمگیر و مایهی سردرگمی خواننده است. چرایی این نابسامانی اگر در رسانهها روشن است، در میان اهل یک میدان مایهی شگفتیست. این شگفتی از اینجا میآید که به حکم عقل سلیم دست اندرکاران یک رشته برای روانی در دریافت و بده بستان معنیها و مفهومها بیش از هر چیز نیازمند یکروندی و یکدستی در به کارگیری واژهها و اصطلاحها هستند؛ اما گویا جدا از بازدارندههای بیرون از اختیارشان، خود نیز یا از روی بیاعتنایی به زبان یا از روی بی میلی به پذیرفتن پیشنهادی مناسب از سوی دیگری کوششی در فراهم آوردن یکدستی و پیوستگی نمیکنند. به هر رو این ماجرا کم و بیش دامنگیر همهی رشتهها، از علمی و فنی گرفته تا رشتههای علوم انسانیست.
بخواهیم نخواهیم، زبان انگلیسی حالا مرکز و محور زبان علمی، فنی، و فرهنگی جهان است. بنابراین در گرهگشایی دشواریهای برابریابی و یا واژه سازی فارسی برای آنچه که در بنیاد ارمغان تمدن غرب است، رجوع به زبان انگلیسی برای دریافت معنی دقیق واژهها و اصطلاحها در چارچوب زمان کنونی و نیز تفاوتهای کوچک اما مهم آنها راهگشاست. بار سنگین این کار روشن است که بر دوش نویسندهها و مترجمانی است که مسئولیت نوشتن و یا ترجمه در زمینهای خاص را میپذیرند. نمونهای ساده از نایکدستی در واژههایی با بار معنایی مشخص را میتوان در برابرنهادهای فارسی سه واژهی انگلیسی article ، essay ، و paper دید. در حالی که "مقاله" برای article درفارسی جا افتاده است، برای essay گاهی "مقاله" و گاهی "جستار" به کار میرود. به این ترتیب خوانندهای که دانش رشتهای و زبانیاش محدود است، با خواندن نوشتههای فارسی این دو را برابر هم میگیرد. نه آنچه که در گذشته "مقاله" نامیده میشده، و نه "مقاله" به معنی برابر نهاد article ، هیچکدام با مفهوم essay همخوانی ندارد. در موردpaper گیجی بیشتر است؛ چون در نوشتار "رساله" و در گفتار روزمره در میان دانشگاهیان شاید بیشتر "پیپر" به کار میرود. پیشنهاد من برای paper که در واقع نوشتهای درسیست، "درسنامه" یا "درسآزمون" است که گاه ممکن است رساله یا تز باشد و گاه مقاله یا جستار در چارچوب درسی.
حرف اول در پاسخ به "جستار چیست؟" این است که جستار مقاله نیست -- گرچه که قدمت اصطلاح "مقاله" در زبان فارسی و کم اعتنایی به دقت در کاربرد اصطلاحها مایهی آن شده که برخی از معدود کسانی که به فارسی جستار مینویسند، نوشتهی خود را "مقاله" یا "رساله" یا "مقاله-رساله" و غیره مینامند. مقاله یا article در معنای امروزی آن نثرنوشتهای ناداستانی و معمولاً کوتاه در باره ی موضوعی معین است که در اصل برای انتشار در روزنامه یا مجله نوشته میشود. جستار یا essay ، گرچه مثل مقاله نثرنوشتهای معمولاً کوتاه پیرامون موضوعی خاص است، با سه عنصر تفکر، تحلیل، و تفسیر از آن متمایز میشود. به بیان بهتر، مقالهای که در آن نویسنده از اندیشه و توان تحلیل و تفسیر خود بهره میگیرد و از پس پرداخت موضوعی به تفسیر آن میرسد، به جستار بدل میشود. این به آن معنا نیست که مقاله از فکر و رای نویسنده بریست؛ اما مقاله نویس پیش از قلم بر کاغذ دواندن میداند که چه میخواهد بنویسد -- به این معنی که در پی طرح موضوع یا شرح رویدادی باور شخصی و از پیش معلوم خود را میآورد. برای جستار نویس اما موضوع آغاز اندیشه و ژرف نگری و یافتن ایده و پی جویی چند و چون و رسیدن به تعبیر یا تفسیریست که از پیش بر او روشن نیست. به بیان دیگر جستار نویس رهنوردیست که میگذارد راه او را به مقصد برساند. معنی این حرف آن نیست که جستار نویس کورکورانه ره میسپارد. برعکس او مجهز به استعداد یا عادت به اندیشه ورزی، مهارت در تجزیه و تحلیل قضایا، و توان تفسیر و تعبیر است و به یاری این ابزارها مقصدی را مییابد که هیچکس، حتا خودش، از پیش برایش تعیین نکرده است.
آنچه آمد حرفی کلی در بارهی جستار است؛ چه جستار رسمی- پژوهشی و چه جستار نارسمی که میشود آن را جستار ادبی یا شخصی نامید. این نوع جستار که در برابر جستار نوع اول قرار میگیرد، هر چند سرشتی هم ادبی و هم شخصی دارد، بهتر است نه "جستار ادبی"، که "جستار شخصی" نامیده شود تا با جستاری در بارهی ادبیات اشتباه نشود. تعریف "جستار همچون فرم ادبی" آسان نیست. آنچه در اینجا دربارهی آن گفته میشود، بیش از آن که بازگویی گفتههای دیگران باشد، فشردهای برآمده از تجربه در جستارنویسی و رای شخصی مبتنی بر این تجربه است. درعین حال حرف دیگران با محک همین تجربه سنجیده شده و با باور به این که هر کس که کار میکند به اندازهی کار و توان خود چیزی به اندوختهی معرفتی میافزاید، به رای دیگران ارج نهاده شده است. معیار دیگری که از نگاه من در به دست دادن تعریف از جستار بیشترین سهم را دارد، آنیست که از نمونههای خوب جستار برمیآید. به بیان روشن هر فرم نوشتاری تعریفش را در بنیاد از نمونههای عالی آن فرم میگیرد.
جستار شخصی شاخهای یا فرمی از ژانر ادبیات ناداستانی ( یا ناداستان ادبی یا ناداستان روایی)ست که ژانری کم و بیش نوپا به شمار میآید. همهی فرمهای این ژانر، از جستار شخصی گرفته تا خاطره یا سفرنامه یا شرححال یا روزنامه نگاری ادبی و حتا خوراک نویسی (نمونهی این نوع کار در فارسی "کتاب مستطاب آشپزی" نجف دریابندری است)، بر دو پایهی واقعیت و سبک ادبی استوارند. به بیان دیگر این فرمها برای آفرینش روایتی واقعی از فن و سبک ادبی بهره میگیرند. نوشتهای که به نوعی به موضوعی عینی بپردازد و در بند ادبیت نباشد، از دایرهی این ژانر بیرون است. اگر اصل را آنچه که از متن برمیآید -- و نه ادعای نویسنده و انگی که او بر کار خود میزند -- بگیریم، شرح حال یا سفرنامه یا خاطرهای که به زبان و شکل روایت و ساختار نوشته بیاعتناست، نمیتواند کار ادبی به شمارآید. به همین روال جستاری که فارغ از دغدغهی سبک است، نه از مقولهی ادبیات که از جنس پژوهش است. روشن است که در عالم واقع حد و مرزها هرگز نمایان و قاطع نیست؛ به این معنی که بسیاری جستارها بسته به دانش و توان و خواست نویسنده در فاصلهی میان این و آن شناورند. این به کنار، در زبان و ادبیات فارسی، نو بودن این فرم به مفهوم امروزی آن و همچنین کمخبری یا کم اعتنایی برخی از نویسندههایی که کارشان در دایرهی جستار میگنجد و یا به آن نزدیک میشود، به شمار نوشتههای شناور در فاصلهی پژوهش و جستار و مقاله یا به بیان عامیانه "شتر، گاو، پلنگ" افزوده است.
در ادبیات غرب هر گفتاری در بارهی جستار با نام میشل دو مونتنی(Michel de Montaigne )، فیلسوف و عالم اخلاق سدهی شانزدهم فرانسه، آغاز میشود. مونتنی در پی کوشش خود برای طرح اندیشههایش و ترکیب آنها با حکایتهایی از اینجا و آنجا رشته نوشتههایی را بر کاغذ آورد که نام essai (که در زبان فرانسه از فعل "کوشیدن" میآید) بر آن نهاد. با انتشار مجموعهی این نوشتهها (گزیدهی این اثر به نام "تتبعات" به ترجمهی احمد سمیعی به فارسی درآمده است) اصطلاح "جستار" در ادبیات باب شد. مونتنی خود را وامدار ادبی جهان یونانی- رومی میداند؛ به این ترتیب پیشینهی جستار را در غرب میشود در خطابهها و رسالهها وتاملات و تتبعات فیلسوفان و نویسندگان یونانی- رومی جستجو کرد. در ادبیات انگلیسی هم نخستین کسی که کتابی به نام "جستارها" (ٍEssays 1597) منتشر کرد، فرانسیس بیکن، فیلسوف سدهی شانزده و هفده، است. اما نوشتههای بیکن لحنی رسمی، خشک، وناشخصی دارند؛ در حالی که اهمیت کتاب "جستارها"ی مونتنی (1580) بیش از هر چیز از لحن بیپیرایه و شخصی آن مایه میگیرد. همین است که جستار مورد بحث در اینجا را در زبان انگلیسی "جستار شخصی" میخوانند و کار نخستین جستارنویس، مونتنی، راهگشای جستارنویسان بعد از او میشود. "جستارها"ی میشل دو مونتنی نمونهای از توازن میان معرفت روشنفکرانه و هنر داستانگویی را مینمایاند؛ چرا که نویسنده میکوشد به ریز و درشت جهان و سرشت بشری از دید شخصی و با نگاه شک آمیز خود بنگرد. با این همه او نه در پی تحمیل رای خود بر خواننده، که در اندیشهی گفتگویی آزاد و نرمش پذیر با خواننده است. این روش و ترفند پرداختن به چیزهای گوناگون و پریدن از موضوعی به موضوع دیگر، همراه با لحن و زبانی خودمانی و شوخ طبع، کششی به کار داده است که آن را برای خوانندههای امروزی هم خواندنی میکند.
در حالی که جستار شخصی به سبب سرشت جستاری خود رهروی راهیست که اندیشه را به تحلیل و تحلیل را به تفسیر میرساند، از ویژگیهای دیگری هم برخوردار است که از نیمهی دیگرآن یعنی "شخصی" بودنش مایه میگیرند. برجستهترین این ویژگیها همان شخصی بودن است. برداشت سردستی از این تعریف آن است که جستارنویس در بارهی خود مینویسد. اما شخصی بودن در اینجا گسترهای پردامنهتر دارد؛ به این معنی که نویسندهی جستار چه در بارهی زندگی خودش بنویسد یا ننویسد، درهر حال از خود شروع میکند. به گمان من هستهی شخصی بودن جستار در آن است که نویسنده دیدگاه شخصی خویش را مبدا میگیرد و از دریچهی خود به بیرون از خود مینگرد. همچنان که در نیمهی نخست، یا یک روی سکهی "جستار شخصی"، سه گانهی تفکر و تحلیل و تفسیر را داریم، در روی یا نیمهی دیگرهم سهگانه دیگری میتوان یافت. به این قرار میشود گفت در این نوع جستار نویسنده از زاویهی دید خود و خویشتن خود میآغازد و از این روزن به جهان عینی بیرون از خویش راه مییابد و از پس آن به جستجوی حقیقتی فراگیر برمیآید. این دو "سهگانه" در دو روی سکهی جستار را من در تجربهی شخصی جستارنویسی ده سالهی خودم که مسیری پیوسته اما نه از پیش برنامهریزی شده بوده ، خرده خرده نمایان دیدهام. به بیان بهتر آن را از کار آموختهام تا از کتاب. برای روشنتر کردن حرفم باید بگویم که راستش من از قضای روزگار و بد حادثه که فراغت داستان نویسی و امکان پژوهش را از من دریغ میکرد، دست به کار نوشتنی شدم که کم کم دریافتم چیزی جز جستار نیست. ناگفته پیداست که در این کار پشتم به پیشینهی دراز نوشتن و به ویژه خواندن مدام گرم بود. به هرحال نویسندههایی که در گسترهی ژانر خاصی قلم میزنند، در روند کار نوشتن که بی تردید بر دو پایهی تجربه اندوزی و آموختن از دیگران استوار است، به یافتههایی میرسند که کم و بیش مشترک است. بیان این یافتههای همگوهر اما میتواند یکسان نباشد. تعریف و تعبیر من از جستار بر پایهی درکنارهم نشاندن و یا با هم دیدن این دو "سهگانه" است که به گمان من در دو وجه متمایز میگنجند: یعنی در یک وجه اندیشه و تحلیل و تفسیر را داریم که همچون ابزار به کار میآیند، در وجه دیگر دیدگاه شخصی و عینییت پیرامونی و تجرید فراگیر را داریم که روش جستارنویس را مینمایانند. این تعریف و تعبیر آن چیزیست که من -- اول نادانسته و از روی کشش، و سپس دانسته و از روی کوشش همراه با کشش -- در جستارنویسی در پیاش بودهام.
در میان تعریف و تعبیرهایی که تا به حال در بارهی جستار خواندهام، آنچه که آلدوس هاکسلی (Aldous Huxley ) گفته است، بیش از همه به دلم مینشیند -- شاید چون به دریافت خودم نزدیکتر است. اما چون گفتهی جستارنویسی پیشتاز و پرآوازه مثل هاکسلی خریدار بیشتری دارد، بهترست که "سر" جستار را "در حدیث" او بیابیم. هاکسلی در پیشگفتار کتاب "مجموعهی جستارها"یش (Collected Essays, 1958 ( میگوید که جستار فرمی یا نوعی ادبیست که دگرگونیپذیری گستردهاش را میتوان دریک قالب یا چارچوب سنجش بررسید. این چارچوب سنجش سه قطب دارد: قطب اول شخصی و شرح حالی، قطب دوم واقعی وعینی و جزیی و خاص، و قطب سوم انتزاعی و عام است. به باور او بیشتر جستارنویسان در دوروبر یکی از این سه قطب و یا دست بالا دو تا از آنها قلم میزنند و سیر میکنند. هاکسلی نویسندهای را که بیشتر در خود و زندگی خود باریکاندیشی میکند و به دنیا از سوراخ کلید حکایت و وصف مینگرد، جستارنویس شخصی مینامد. به همین روال نویسندهای را که یکراست از خود نمیگوید و به درونمایههای ادبی یا علمی یا سیاسی میپردازد، جستارنویس عینی (objective یا واقع اندیش یا واقعنگار) میداند. سرآخر هم تاکید میکند که بهترین و خوشایند ترین جستارها آنهایی هستند که نه فقط به یک یا دو، که به هر سه قطب و جهانی راه مییابند که جستار توان هستن در آنها را دارد.
گنجایش جستار برای دربرگرفتن سه قطب یا جهانی که هاکسلی مطرح میکند، توانمندی ویژهای به آن میبخشد تا به هر موضوع و درونمایهای بپردازد. از این جهت شاید فقط رمان بتواند با جستار رقابت کند. اما رماننویس که بستهی چارچوب روایت است، در پرداختن به آنچه در میدان اندیشه ورزی میگنجد، آزادی عمل جستارنویس را ندارد. جستار پهنهی آزادی و امکان و نرمشی است که مایهی یکتاییاش در میان دیگر فرمهای ادبی میشود. جستار به تبع توانایی و اختیار در روند و آیند میان جهان خصوصی و جهان عمومی، همگانی و ناهمگانی، فردی و جمعی، و خود و دیگری از چنین موهبتی برخوردارمیشود. این آزادی و نرمشپذیری و پیشآیندی هم دست جستارنویس را در گزینش موضوع ومضمون باز میگذارد، هم دامنهی زبان و سبک را برایش فراختر میکند. در زمینهی زبان تنها قید آن است که زبان جستار را باید همه بتوانند بخوانند و بفهمند. پس جستارنویس با پرهیز از خشکی و کسالت و پیچیدگی یا نامانوسی زبان پژوهش، رو به بیکرانگی و تازگی و گوشآشنایی زبان همگان دارد. او نه تنها از ترکیب زبان نوشتاری و زبان گفتاری واهمه ندارد، بلکه به مصلحت آن را به کار میگیرد و نیز این آزادی را دارد که مثلاً گاه زبانی شاعرانه و گاه زبانی روزنامهای را به کار بندد. همچنین با تکیه بر دانش و شم زبانی و ادبی خود از ترفندهای گونهگون ادبی و حتا سینمایی هم میتواند بهرهمند شود.
لحن در جستار هرچه -- از مثلاً بدبینانه گرفته تا شوخآمیز-- بنماید، در بنیاد شخصی، و پس صمیمیست. این صمیمیت از رابطهی خاص نویسندهی جستار با خود و خوانندهی خود آب میخورد. جستارنویس نویسندهایست که میخواهد به جای گفتن چیزی به خواننده، چیزی را با او سهیم شود. او خواننده را در گفتگوی درونی خود، در گفتگوی با خود، شریک میکند. پس روال خطابی یکسویهی مرسوم میان نویسنده و خواننده جای خود را به روالی میدهد که حال و هوای دوسویگی گفتگو را دارد. هم جستارنویس در وقت نوشتن و هم خواننده در وقت خواندن میپندارد با دیگری در بده بستان است. جستارنویس بنای تحکم و تحمیل رای خود را ندارد و با آگاهی و درایت از ندیدن یا پوشاندن پیشداوریها و کاستیهای خود میپرهیزد تا خواننده راستی و بیریایی او را باور کند. او که یکرنگی و یکرویی با خود و خواننده را اصلی مسلم یا گوهر جستار میداند، از اعتراف و نشان کردن و نشان دادن روی تاریک و عیبناک خود ابایی ندارد. از این گذشته چون انگیزهاش خودشناسیست، نمیتواند از فاش کردن خود بپرهیزد. او همان اندازه که از دانستههایش میگوید، ندانستههایش را هم بروز میدهد. این روش و رویکرد گیرایی و شگفتیای دارد که با طلسم باورپذیری خواننده را شیفته میکند.
از زمرهی گزینگویه (aphorism ) ها یا بازگفت (quotation )های مونتنی یکی این است: "من هرگز در جهان معجزه یا غولی بزرگتر از خودم ندیدهام." میل مونتنی به خودنگری و خودشناسی را باید در کنار باورش دید. او برآن بود که، "هر آدمی در نهاد خود صورت کامل اوضاع و احوال بشری را نهفته دارد." جستار شخصی بر مدار فرد باوری میگردد و صدای اول شخص مفرد است؛ با این همه "من نوشتی"ست که سر "منستایی" ندارد. پس پشت جستار این حکمت نهفته است که تجربهی انسانی یا تجربهی انسانها در گوهر یگانه است؛ بنابراین جستارنویس از "من" میگوید تا به "ما" برسد. او به درون خود نگاه میکند و با کشف و شناخت خود و پیرامونش پی کشف و شناخت دیگری و دنیا میرود. نویسندهی جستار به هر مضمون و موضوعی بپردازد، از دیدگاه خود آن را زیر ذره بین میگذارد. به همین سبب هم تازگی نگاه خود را به کهنههای جهان میبخشد. همچنین چون از خود میآغازد، از خلاف جریان آب شنا کردن و یا به بیان روشن از ابراز رایی خلاف رای مردم باکی ندارد. این یکههنجاری (idiosyncracy) سوای این که از استقلال رای فردی مایه میگیرد، نشانهی میل به نوآوری و نوگویی و یا ترس از کهنهپردازی و کلیشه و تکرار مکررات هم هست.
تئودور آدورنو جستار را فرمی درخور روزگار مدرن میداند، چون جستار از "خشونت جزم میپرهیزد." فیلیپ لوپات (Phillip Lopate)، جستارنویس و جستارشناس برجستهی امریکا هم در پیشگفتار کتابش، "هنر جستار شخصی"، میگوید که حق به جانب بودن دشمن جستار شخصیست؛ نه فقط چون کار زشت و ناپسندیست، بلکه به این دلیل که دیالکتیک خود را زیرسوال بردن و شک کردن به خود و کار خود را کند میکند. بیان دیگر این حرف آن است که جستارنویسی وجدانی بیدار میطلبد. جستارنویس به حکم اصل صداقت با خود و با دیگران ناگزیرست که با خود و با پیشداوریهای خود دربیفتد و این کار ممکن نیست، مگر آن که او از آگاهی به خطاهای احتمالی یا نهفتهی خودش نترسد.
حرف آخر این که با این نشانهها و تعریفها که از جستار داده شد، روشن است که در فرهنگهایی که یا به سبب سنت قومی-قبیلهای یا سلطهی ایدئولوژی "من" محلی از اعراب ندارد، "مننویسی" نیز نمیتواند پا بگیرد. این به این معنا نیست که در فرهنگ و ادبیات ما سخنی از "من" نبوده است. "من" در گذشتهی ادبیات ایران بیشتر در شعر تجلی مییافته است. ادبیات اسلامی و عرفانی گرچه نمونههایی مشهور از "مننویسی" -- مثل "المنقذ من الضلال" (The Deliverer from Evil) غزالی یا "رسائل فارسی" سهروردی -- دارد، نمیتوانسته بستر مناسبی برای شخصینگاری باشد؛ چرا که غایت مقصود غرق شدن خود در خدا و یا فنا فی الله بوده است. از مشروطه به بعد هم هرچند مقاله و جستار جدلی سیاسی-اجتماعی رواج و رونق یافت، عرف و اخلاقی که سخن گفتن از خود را ناپسند میداند، به هر حال بازدارندهی "مننویسی" به هر شکل بوده است. با این همه اقتضای زمانه که پرزورتر از قید و بندهای فرهنگ سنتیست، ما را حالا به انفجار "مننویسی" عام در وبلاگها رسانده است. از این مهمتر آن که شکل خاص آن در فرم "جستار شخصی"، به رغم جا نیفتادن نام و نشان این فرم در ادبیات فارسی، بیش از آن هویداست که نادیدنی باشد. با این که ما هنوز به خویشتن نگاری عادت نکردهایم، جستار شخصی رفته رفته در کار نویسندههایی شکلی روشن و صریح میگیرد که به ضرورت زمان و میل و نیاز خود به خویشتننگری و خود شناسی پاسخ میدهند -- چه کسانی که به جستارنویس بودن خود آگاهند، و چه آنهایی که کار خود را مقاله مینامند. اینها میدانند که تامل در روزگار بی یقینی و گذار فرمی را میطلبد که گنجایش تردید و تجربه را داشته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]
-
گوناگون
پربازدیدترینها