محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846055529
پاسخ فرزند مهندس بازرگان به دکتر سروش
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: پاسخ فرزند مهندس بازرگان به دکتر سروش(مذهبی):
استاد عاليقدر جناب آقاى دكتر سروش، مصاحبه خبرنگار راديو جهاني هلند با جنابعالي را كه تحت عنوان «كلام محمد» منتشر شده بود، پس از مدتي از انتشار آن خواندم و استقلال رأي و شجاعت علمي شما را در بيان آنچه درست ميپنداريد ستودم، بي ترديد نظريات شما در مواردي هم كه خلاف باورهاي عمومي است، از آنجا كه حركت آفرين و انگيزنده ايمانهاي آرام گرفته و ساكت است، بايد مورد استقبال و استفاده قرار گيرد و صاحبان انديشه را به ميدان تضارب آراء و تبادل افكار فرا خوانده و در جدالي احسن و دعوتي حكيمانه به سوي حقيقت، فضاي فرهنگي بسته و بي نور جامعه ما را گشايشي بخشد.
اين قلم نيز كه همواره از آثار فكري شما سود برده و گهگاه نيز نقد و نظرياتي تقديم داشته است، اين بار نيز ميخواهد با طرح سؤالاتي كه از تعارض استنباط خود از كتاب خدا با نظريات اخير جنابعالي ناشي شده است، به بارور شدن اين بحث با بضاعت مزجات خود مددي برساند، باشد تا به ياري نازل كننده كتاب، گامي به شناخت كلام وحي نزديكتر شويم.
عرايض بنده پراكنده و از زواياي مختلفي است كه ذيلاً به استحضار ميرساند:
گوينده و مخاطب قرآن كيست؟
پاسخ اين سؤال را خارج از بحثهاي كلامي و مجادلههاي لفظي، به سادگي ميتوان با يك بار مرور اين كتاب دريافت كرد. ظاهر قرآن آشكارا نشان ميدهد كه حتي يك بار هم پيامبر سخنگو نيست و حتي يك آيه هم در سراسر قرآن نمييابيم كه گويندهاش رسول مكرم باشد! البته، در مواردي با ذكر: قال الرسول، اذ تقول و ... گفتار او نقل شده است، ولي گوينده آن خداست نه پيامبر! و اين حقيقتاً شگفت آور است.
چند سال قبل ترجمهاي از قرآن را به يك معلم آمريكايي كه پس از وقايع يازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ كنجكاو به محتويات قرآن شده بود، دادم. اولين سؤالي كه در ديدار بعدي بلافاصله از من كرد، اين بود كه: «گوينده و مخاطب قرآن كيست؟!»
او كه در كتاب مقدس همواره حواريون و نويسندگان بخشهاي مختلف كتاب را «گوينده» مستقيم (يا از قول حضرت موسي و حضرت عيسي) يافته بود، از تنوع و تغيير دائمي گوينده و مخاطب در قرآن (كه كاملاً مغاير و متفاوت با كتابهاي متداول بشري است) شگفت زده شده و اين تغيير مستمر ضماير و زمان (گذشته، حال و آينده) او را آشفته كرده بود!!
من البته در آن روز پاسخ مختصري به او دادم، ولي سؤالش همچنان در ذهنم باقي مانده بود تا امروزكه به بركت مصاحبه شما توانستم پاسخ دقيقتري براي آن به شرح ذيل پيدا كنم:
الف: گوينده قرآن البته «خداي نامه» است و يكسره از قول او با ضماير متكلم وحده (من)، متكلم مع الغير (ما) يا غائب و در زمانهاي مختلف روايت ميكند، با اين حال گاهي فرشتگان گوينده ميشوند، گاهي انبياء، گاهي هم خود ما (در سوره حمد، يا در خلال ربناهاي قرآن) و بالاخره گاهي هم ابليس! از آن عجيبتر در مواردي هم زمين و آسمان و پوست بدن (فصلت ۱۱، ۲۱ و مشابه آن).
ب: مخاطب تنوع در مخاطبين قرآن به مراتب بيش از گويندگانش است و اين فراگيري و شمول را در هيچ كتاب ديگري نمي بينيم . خودِ همين تغيير دائمي زمان (ماضي، مستقبل و حال) و ضمائر (همه حالات ششگانه) و تفاوت مخاطبين، نشانه خدائي و فرا زماني فرا مكاني بودن آن است كه ديگران را از آوردن مشابهش نا توان ميسازد.
امّا انواع مخاطبين:
• مخاطب قرآن در مواردي، بخصوص در سالهاي نخست، شخص پيامبر است يا اهل بيت او ... (۱)
• گاهي مخاطب مومنين اند و خدا درباره پيامبر با آنها سخن ميگويد!در اين حالت آورنده قرآن غائب فرض ميشود.(2)
• مردم معاصر پيامبر (اعم از مومن و كافر و منافق) مخاطب مستقيم آيات زيادي هستند.
• در بسياري از موارد، اهل كتاب و بني اسرائيل مخاطب واقع شده اند، به گونهاي كه انگار اين كتاب براي هدايت آنها و در تأييد و تصديق و تقويت تورات و انجيل نازل شده است.
• «ناس»، يعني تودههاي مردم، صرف نظر از ملت و آئين با خطابهاي: يا ايها الناس (۱۹ بار) يا ايها الانسان، يا بني آدم و ... مخاطبين آيههاي زيادي هستند. قرآن خود را: «هدي للعالمين» (هدايت براي عالميان)، «كافة للناس» (فراگيرنده همه مردم)، «نذيراً للبشر» (هشدار دهنده به بشريت) و «رحمهً للعالمين» معرفي كرده است.
• مخاطب قرآن گاهي فرشتگان هستند (۳)، گاهي هم ابليس (۴)
• زمين و آسمان (۵) و حتي موجودات (۶) نيز گاهي مخاطب قرآن واقع شده اند! در موارد فوق، اعم از گوينده يا مخاطب، خدا به عنوان يكي از دو طرف گفتگو و پيام مطرح است.
عجيب اين كه در آياتي از قرآن خدا نه گوينده است و نه مخاطب، بلكه آنچه نقل شده «ديالوگ» يا گفتاري است در زمينههاي زير: • مكالمه اهل بهشت با يكديگر يا با جهنميان (۷)
• مكالمه جهنميان با يكديگر يا با بهشتيان (۸)
• مكالمه فرشتگان با بهشتيان يا جهنميان (۹)
• مكالمه ابليس با جهنميان (و بر عكس) (۱۰) عالم قيامت هنوز رخ نداده است و جز خدا، كه خالق زمان و مكان و خارج از آندوست، كسي نمي تواند ناقل اين احوال و اقوال باشد. چگونه پيامبر محدود در زمان و مكان ميتوانسته گوينده اين سخنان باشد؟
همانطور كه گفته شد، حتي براي نمونه، يك آيه هم در قرآن نمي بينيم كه پيامبر به زبان خودش (نه نقل خداوند) مردم را مخاطب قرار داده باشد. در حالي كه اشعار مولوي و حافظ، مگر در مواردي نادر، تماماً سخن مستقيم آنان خطاب به مردم است.
آيات قرآن در پنج زمينه:
۱- گذشته (تاريخ انبياء و امتهاي پيشين)
۲- حال (معاصرين پيامبر)
۳ - آينده (احوالات قيامت)
۴- طبيعت (آيات خدا در آفاق و انفس)
۵- شريعت (اصول و قوانين زندگي سالم)
نازل شده و هر سورهاي تركيب و آرايشي از اين هماهنگي را نشان ميدهد.
پيامبر اسلام به دليل «امّي» بودن، به جز مختصري از مورد سوم، هيچ اشراف و اطلاعي از اين مجموعه، نداشته است تا گوينده اين شگفتيها باشد.
قرآن اصرار دارد بر اين نكته تأكيد كند كه او (قبل از نزول قرآن) «نميدانست كتاب چيست و ايمان كدام است». (۱۱) در عمر خود نه كتابي خوانده و نه خطي نوشته بود (۱۲) و «فقط» از «وحي» تبعيت ميكرد. (۱۳)
ديكته كردن قرآن
چگونه ممكن است قرآن كلام پيامبر باشد در حالي كه در اين كتاب ۳۳۲ بار فرمان «قل» (بگو) به پيامبر داده شده و او عيناً اين فرمان را با ذكر كلمه «قل» در قرآن آورده است!!
از قذافي (راست يا دروغ) نقل شده است كه گفته بود حال كه پيامبر همه اين اوامر را ابلاغ كرده است، بهتر است براي خلاصه كردن قرآن همه «قلها» را حذف كنيم!!
باز هم عجيب آن است كه ۳۳۱ بار در اين كتاب سخن ديگران و عموماً مخالفين (با افعال: قالوا، يقولون و ...) آمده و قرآن با آزاد منشي پند آموزي عيناً گفتار دشمنان خدا و رسول را نقل كرده تا يكطرفه به قاضي نرفته باشد!!
آيا ميتوان گفت پيامبر شخصاً خلاف تعاليم خود چنين تصميمي را گرفته بود؟
لحن قرآن درباره پيامبر آنچه برخي از خوانندگان قرآن را به شگفتي، و برخي از مفسران را به توجيه و تغيير ظاهري برخي آيات وا داشته است، لحن اين كتاب درباره پيامبران، به طور اعم و پيامبر مكرم اسلام به طور اخص است، به طوري كه بيش از تجليل و تمجيد و تحسين، لحن تذكر و تربيت و تنبيه و حتي تهديد!! دارد. ما معتقد هستيم كه «متولي بايد احترام امام زاده را نگه دارد»! راستي چرا خدا بندگان برگزيدهاش را عتاب و خطاب ميكند و هشدارهاي هراس آور ميدهد؟
• حد اقل چهار بار در موضوعات مربوط به: قضاوت ميان مردم، تحمل مخالفين، توحيد و قيامت، به پيامبر اسلام دستور «استغفار» داده است (۱۴) هر قدر هم در توجيه و تأويل و تغيير معناي متعارف «استغفار ذنوب» تلاش كنيم، اصل آنرا نمي توانيم انكار نمائيم.
• نوزده بار در قرآن هشدار صبور بودن به پيامبر داده شده است.:
احقاف ۳۵- همچون رسولان داراي اراده صبر كن و بر(ايمان آوردن مخالفان يا عذاب آنان) طلب شتاب مكن...
ص ۱۷- بر آنچه ميگويند صابر باش و بنده ما داود را بياد آر كه (در تحمل گفتار مخالفين) نيرومند بود.
قلم ۴۸- در تحقق حكم پروردگارت صابر باش و همچون صاحب الحوت (يونس) نباش كه ...
• ۹ بار خداوند با فرمان «لا تطع» (مبادا اطاعت كني) پيامبر را از پيروي كافرين، منافقان، غافلان، اكثريت گمراه و ... هشدار داده است.
• سوره احزاب كه بخشي از آن درباره پيامبر و اهل بيت آنحضرت است، با جمله: «اي پيامبر از خدا بپرهيز» «يا ايها النبي اتق الله ...» آغاز ميگردد.
• اصلاً يك سوره در قرآن با اشاره به «محروم كردن پيامبر بر خود، آنچه را كه حلال بود)! سوره «تحريم» نامگذاري شده است، تا با مذمتي تلويحي نشان دهد پيامبر اسلام حتي در مورد شخص خود نيز اختيار اِعمال نظر نداشته است، چه رسد به اصل كتاب!:
يا ايها النبي لم تحرم ما احل الله لك ... (اي پيامبر چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده بود بر خود حرام كردي ...)
• تنها مذمت فوق نيست، كه در ارتباط حبيب و محبوب صادر ميشود، سورهاي ديگر به نام «عبس» يك چهره در هم كشيدن ساده پيامبر را در برابر كوري كه مجلس هدايتي مهمي را با خطابهاي بلند «يا محمد» خود مختل كرده بود، نامگذاري ميشود و اين نقد را در تاريخ ابدي ميكند!
ابطالپذيرى اشارات تاريخى قرآن
جناب دكتر، از آنجايي كه شما در تأييد نظريهتان اشارهاي به ديدگاه مرحوم طالقاني داشتيد، عبارت ذيل را كه عيناً در تفسير سوره «عبس» و درباره روي در هم كشيدن رسول آمده باستحضارتان ميرسانم: «شخص پيامبر اكرم (ص) در طريق رسالت و دعوت آنچنان محكوم و مقدور وحي بوده كه در كمترين انديشه و حركاتش مراقبت ميشده، و همين دليل قاطع است كه وحي پيامبران از نوع كشف و الهامات عادي نيست و همچنين از مبدء لاشعور كه روان كاوان جديد براي توجيه هر پديده نفساني به آن روي ميآورند و آن را كليد رمز براي گشودن اسرار روحي ميشمارند نمي باشد ...
مبدء وحي كه در طريق انجام رسالت الهي و پيشرفت آن، مراقب رسول مسئوول رسالت بود آن چنان كه به انديشهها و اطوار و حركات، حتي نگاهها و خطوط چهرهاش عنايت خاص داشت» جنابعالي اظهار داشته ايد: «آن چه قرآن درباره وقايع تاريخي، ساير اديان و ساير موضوعات عملي زميني ميگويد، لزوماً نمي تواند درست باشد.» در جاي ديگري اضافه كرده ايد: «اگر قرآن را بخوانيد، حس ميكنيد كه پيامبر گاهي اوقات شاد است و طربناك و بسيار فصيح، در حاليكه گاهي اوقات پر ملال است و در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معولي است.» امّا آن چه خداوند «درباره وقايع تاريخي و ساير اديان» در قرآن ذكر كرده است صريحاً مؤكد ساخته كه: «اينها اخبار غيبي است كه بر پيامبر وحي ميشود (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك) نه نقل سينه به سينه مردم و اسطورههاي تاريخي» نگاه كنيد:
سوره هود آيه ۴۹ (درباره داستان طوفان نوح)
اين از اخبار غيبي است كه بر تو وحي ميكنيم . نه تو و نه قومت هيچكدام قبلاً از آن آگاهي نداشتيد .
سوره يوسف آيه ۱۰۳ (درباره ماجراهاي يوسف و برادرانش)
اين از اخبار غيبي است كه بر تو وحي ميكنيم، تو نزد آنها نبودي آنگاه كه قرعه كشي ميكردند تا كداميك كفالت مريم را به عهده بگيرند و آنگاه (نيز) كه با يكديگر در اين موضوع مخاصمه ميكردند.
سوره هود آيه ۱۰۰ (درباره ماجراهاي فرعون و قومش)
اين از اخبار مردم شهرهاست كه «ما بر تو ميسرائيم) برخي همچنان بر پا و برخي از صحنه هستي درو شدهاند.
به طور كلي قرآن همه قصص انبياء را «كلام خدا» و ذكر و يادآوري مستقيم او بر رسول ناميده (طه ۹۹) و آنها را «قصص الحق» يعني ماجراهاي تحقق يافته و راستين، نه سمبليك و اسطورهاي شمرده است.
خداوند از اين كه پيامبر با حسن نيت و خوش بيني ذاتي خود همواره اجازه خواستن منافقان براي ترك جبهه به بهانههاي مختلف را رخصت ميداد و حكمت و ضرورت «نه گفتن» را بعضاً ناديده گرفته بود، او را «مشمول عفو خدا» ميشمارد:
توبه ۴۳ – خدا تورا ببخشد! چرا به آنها اجازه دادي ... (عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ...) جناب دكتر، اگر «پيامبر آفريننده و توليد كننده وحي است»، چگونه ميتوان دلايل روشن و تهديدهاي بسيار شديد ذيل را ناديده گرفت:
حاقه ۳۸ تا ۴۹:
«سوگند به همه آنچه ميبينيد و همه آنچه نمي بينيدكه اين قرآن قطعاً سخن رسول گرامي (جبرئيل) (۱۵) است و سرودههاي يك شاعر نيست، ولي اندكي باور ميكنند! گفتار يك كاهن هم نيست، هرچند اندكي پند ميپذيرند، بلكه نازل شدهاي از جانب رب العالمين است . اگر او (پيامبر) سخناني بر ما بسته بود، قطعاً او را به چنگ قدرت ميگرفتيم، آنگاه شاهرگش را قطع ميكرديم، در حاليكه هيچيك از شما قادر به دفاع از او نبود.»
همچنين: اسراء ۷۳ و ۷۴
«نزديك بود از آن چه بر تو وحي كرديم غافلت كنند كه غير آن را به ما نسبت دهي، تا در اين صورت تورا به دوستي گيرند، و اگر تو را ثبات قدم نبخشيده بوديم، نزديك بود اندكي به آنان متمايل شوي .در اين صورت تو را دو چندان در حيات دنيا و دو چندان پس از مرگ ميچشانديم و در برابر ما هيچ ياوري براي خود نمي يافتي.»
پيامبرى و شاعرى جنابعالي با استفاده از استعاره شعر براي تبيين مسئله وحي آورده ايد: وحي «الهام» است. اين همان تجربهاي است كه شاعران و عارفان دارند... وحي بالاترين درجه شعر است، شعر ابزاري است معرفتي ... شاعر احساس ميكند منبعي خارجي به او الهام ميكند ... شاعر ميتواند افقهاي تازهاي را به روي مردم بگشايد. بنده مطلقاً منكر وجوه مثبت شعر و ادب و انواع هنرها در تلطيف روح انساني و تقويت اهداف آرماني آدمي نيستم، و نيز ميدانم كه كاربرد و مدعاي شعر امروز با آنچه در روزگار جاهليت مرسوم بود بعضاً متفاوت است، با اين حال از آن جائي كه شناسائي وحي از طريق استعاره شاعري را در تعارض با اصرار جدي قرآن در تفكيك اين دو مقوله مييابم، بيم دارم كه چنين تمثيل و تشبيه و استعاراتي محتواي خدائي وحي را در سطح ذهن پردازيهاي بشري نازل كند.
جنابعالي بهتر ميدانيد كه «شاعري» اتهامي بوده است كه منكرين پيامبر عليه او به كار ميبردند و قرآن اصرار داشته تصريح نمايد: «پيامبر را شعر نياموخته ايم و (شاعري) شايسته او هم نيست، آن (چه عرضه كرده) جز يادآوري و خواندني روشنگري نيست . تا هر آن كس را كه زنده است از خطرات هشدار دهد و گفتار را درباره ناسپاسان تحقق بخشد» (ياسين ۶۹)
شما شعر را در كنار علم و فلسفه ابزاري معرفتي تلقي كرده ايد، كه از منبعي خارجي به شاعر الهام ميشود. امّا قرآن اين منبع را اوهام و خيالات و ذهنيات دور از عمل مينامد كه موجب سرگرداني در واديهاي بي مسئوليتي و دل خوشي به خيال پردازيهاي سرگرم كننده ميشود، البته بااستثناء شمردن كسانيكه هنر خود را در خدمت دفاع از محرومين و ظلم ستيزي قرار ميدهند:
سوره شعراء آيه ۲۲۴:
شاعران را رهروان گمراهي (نه رشد) پيروي ميكنند، آيا نمي بيني كه در هر صحراي سخن سرگردانند و سخناني (به مبالغه) ميگويند كه به آن عمل نمي كنند؟
اگر شاعراني همچون سعدي و حافظ و مولوي و امثال آنها در سرزمينهاي ديگر سخناني نغز و نكته آموز گفته اند، يا از منبعي الهي الهام گرفته و به «حبل الله» چنگ زده اند و يا به حبلي از مردم (حبل الناس) و حمايت از آنها در برابر ستمگران آويخته اند. و گرنه تاريخ ما ليست بلندي از شاعران مديحه سراي درباري كه صله بگير سلاطين و سرپوش ستم كاريهاي آنها بودند پيش رو دارد.
وحى مكانيسمى عام جنابعالي در تبيين خود از مسئله وحي و با نقد ديدگاه سنتي، در واقع دو نظريه مخالف را به سادگي تعريف كرده ايد:
۱- ديدگاه سنتي، كه قرآن را به تمامه كلام خدا، مصون از خطا، و پيامبر را همچون ضبط صوت تكرار كننده الهامات ميداند .
۲- ديدگاه نو گرايان، كه قرآن را كلام پيامبر، و در مسائل اين جهاني و جامعه انساني خطا پذير و قابل نقد ميداند. اين قلم را گمان بر اين است كه ضمير به كاربرده شده در مكانيسم وحي، چه بسا راهنماي مفيدي براي نزديك شدن به فهم مسئله و رسيدن به تلفيقي از اين دو تلقي باشد و به خواست خدا برخي سوء تفاهمها را مرتفع سازد .
توضيح آنكه خداوند در قرآن افعال خود را گاهي با ضمير «من» (اني، انا، و ...) مطرح كرده است (۱۶) و گاهي هم با ضمير «ما» (انّا، نحن و ...) (۱۷) و عجيب اينكه مسئله وحي را، به غير از يك استثناء (۱۸)، همواره (۳۳ مرتبه) با ضمير متكلم مع الغير (ما) عنوان كرده است! (۱۹) مثل: اوحينا (ما وحي كرديم)، نوحي (ما وحي ميكنيم)، نوحيه، نوحيها، وحينا (وحي ما) .
براستي چه تفاوتي ميان «منِ» خدا با «ماي ِ» او در مكانيسم وحي وجود دارد و چرا مسئله وحي را مربوط به «ما» شمرده است؟! اين ما چه كسي يا چه كساني هستند؟!
در مثالي ساده شايد بتوانيم به فهم مسأله نزديك شويم، وقتي مدير مدرسهاي اعلام ميكند «ما» امسال يكصد نفر در دانشگاه قبولي داديم، هيچكس فكر نمي كند كه اين موفقيت با دخالت شخصي و پارتي بازي شخص مدير حاصل شده است، بلكه بديهي ميداند كه عملكرد مديران، معلمان و كاركنان مدرسه تحت سرپرستي و برنامه ريزي مدير از يكطرف، و همت و تلاش قبول شدگان از طرف ديگر اين پيروزي را بار آورده است.
در مدرسه هستي نيز پيامبران و اولياء الهي شاگردان ممتازي هستند كه توفيق ورود به دانشگاه سعادت و رضايت رب را پيدا ميكنند، با اين تفاوت كه نقش مدير در مدارس دنيائي محدود و معين و عاملي در كنار عوامل ديگر است و نقش «رب العالمين» مطلق و همه جانبه و مولد و موجد بقيه عوامل ميباشد.
جنابعالي با دخالت دادن احساسات و احوالات روحي پيامبر و حتي تأثير شاد و طربناك يا ملول و محزون بودن او در متن اين كتاب، در حقيقت قرآن را به دو بخش خدائي (مربوط به خدا شناسي، آخرت و اخلاقيات) و بخش تاريخ و اجتماعيات و ... كه ابطال پذير و در معرض خطا هستند تقسيم كرده ايد!؟ و پيامبر را شاگرد اولي شمرده ايد كه تنها بعضي از نظريات مدير مدرسه هستي را منتقل كرده است.
از آن جايي كه در مكانيسم وحي، ضمير «ما»، نقش پروردگار (مشيت حكيمانه هدايت و رحمت او) را در به كار انداختن انرژيها و عوامل وحي (جبرئيل امين) نشان ميدهد، و شخص رسول جزئي از ضمير «ما» و ميوه و محصول اين فرآيند است، اين جزء كه «امانت دار» پيام و مأمور ابلاغ آن به مردم است، نمي تواند حامل بخشي از پيام بوده و بخشي ديگر را «به زباني كه خود ميداند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصوير و دانشي كه خود در اختيار دارد منتقل نمايد.»
اگر شاگرد اول مدرسه هستي، نقش كاملاً مشابه بقيه شاگردان (در مدارس دنيائي) پس از خاتمه تحصيلات داشت، اشكالي پديد نمي آورد كه به راه خود برود، اما از آنجا كه حامل امانتِ «نبوت» و آگاهي بخشي به ديگران شده، منطقاً نمي تواند تعاليمش مخلوطي از «جنبههاي كاملاً بشرى» و محصول طربناكي يا تلخكامي او از يك طرف و «جنبههاي الهي» از طرف ديگر باشد.
«مـن ِ» محمّد در تسخير «وحى» الهى (۲۰) آيا دين و كتاب الهي محصول تراوشات ذهني خّلاق پيامبر است،كه پس از جستجوها و تجربياتي طولاني و تفكرات و تلاشهائي در حل معضلات اجتماعي، تحت تاثير الهامات الهي به تدريج شكل گرفته است؟
آيا منشأ و محور و مقصود اصلي، شخص پيامبر است و او آفريننده وحي و قرآن است؟
چنين باورى تناقض صريح با برخي آيات قرآن كه مكانيسم دريافت وحي را صد در صد مستقل از تجربه و تلاش و حتي اراده رسول معرفي كرده است دارد. از جمله: قيامت ۱۶ الي ۱۹
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ .ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ
(اي رسول، به هنگام دريافت وحي) زبان خويش حركت مده تا بر (خواندن) آن شتاب كني . جمع كردن آن (در حافظه تو) و خواندنش بر ماست، پس همينكه ما خوانديم آن را دنبال (تكرار) كن، پس از آن نيز بيانش بر ماست. مرحوم علامه طباطبائي (ره) در تفسير الميزان، اين توصيه را به عنوان جمله معترضهاي براي «رعايت ادب الهي براي پيش نيفتادن در خواندن وحي قبل از اتمام آن» تلقي كرده است، مثل اينكه معلمي به شاگرد خود كه در حين درس سؤال ميكند، ميگويد حرف نزن بگذار من سخنم تمام شود و اضافه كرده است: «جمع كردن آنچه به تو وحي ميشود و پيوسته كردن اجزاء آن بيكديگر و قرائت آن بر تو به عهده ماست و هيچيك از اينها از ما فوت نمي شود تا تو عجله كني و قبل از خواندن ما آنرا بخواني ... نخست آنرا در ذهن تو از فراموشي و دگرگون شدن حفظ نموده و سپس با زبانت براي مردم ميخوانيم و بيان ميكنيم.» هرچند توضيحات مرحوم طباطبائي مستقل بودن وحي را از تلاش ذهني و حافظه و حواس و حتي زبان گيرنده آن نشان ميدهد، با اين حال جمله «رعايت ادب الهي» و مثالي كه زده شده، قياسي بشري به نظر ميرسد.
برداشت دقيقتر و فنيتر و علميتر از اين آيه را در تحليل «مالك بن نبي» نويسنده نو گراي ِ متفكر و مبارزِ بزرگِ الجزائري در كتاب «پديده قرآني» ميتوان يافت كه مناقضات بين وحي قرآني و «من ِ» محمد يا استعداد و گرايش طبيعي او را با آنچه وي را در حالت پذيرندگي وحي قرار ميداد به روشني بيان كرده است: «در آغاز رسالت، هنگامي كه پيامبر خود را در حالت پذيرش وحي مييافت، طبيعتاً حافظهاش را به كار ميگرفت تا آيات را به تناسب وحي شدنشان حفظ نمايد. اين عمل، يك رفتار غريزي و ماشيني بوده مثل هركس كه به ديگري گوش ميدارد و ميخواهد گفتار او را حفظ نمايد و به همين دليل گفتار را در دل خود تكرار مينمايد. تكرار كردن، در واقع، اجراي يك عمل ذهني غريزي و فطري اساسي است ...
اين عمل به طور طبيعي از خود «من» در هر مرحلهاي از آگاهي باشد سرچشمه ميگيرد... آيه بالا دقيقاً در جهت عكس و بر خلاف رفتار طبيعي محمد نازل ميشود، چه وي براي تكرار و حفظ كلماتي كه در فضاي ذهن او پديدار ميشوند و ذهن او را با طنين آهنگين خود، تحريك كرده و متمركز ساخته اند تا حدي اراده خود را آزاد گذارده است ... و به اين دليل، آيه قصد دارد كه در وجود محمد فعاليت آزادانه حافظه را – كه مكانيسم آن دقيقاً در «تكرار منع شده» است، حذف نمايد... بدين ترتيب، آيه باز هم فراتر ميرود، نه تنها قدرت اختيار و اراده انساني و تمايل موجود در محمد براي عمل ذهني غريزي (حفظ آيات) را، بلكه حتي قانون رواني فعاليت «حافظه» را نيز در بر ميگيرد و منع مينمايد ... تضاد دوگانه اين آيه با تمايل طبيعي محمد و با قانون كلي حافظه، به نحوي خاص غرابت و شگفت انگيزي پديدهاي را مطرح ميسازد كه بدين ترتيب، در زمينهاي مطلق و مستقل از عوامل مؤثر رواني و زماني جايگزين ميگردد، در نتيجه، اين تضاد دوگانه، ويژگي ماورائي و مطلق پديده قرآن را مشخص مينمايد.» (۲۱) پديده فوق شبيه نوشتن متني عالمانه به دست فردي عامي و بي سواد است كه به عنوان «مديوم» تحت تأثير هيپنوتيزم و القاي رواني در حالت خواب قرار گرفته باشد، يا كسي كه با چشمان بسته نيمههاي شب از بستر خارج شده و مسيري مشخص را به راحتي طي كرده باشد. (۲۲) در اين مورد گوئي اندام و اعضاء و جوارح او در اختيار نيروئي بيروني است و به اراده او حركت ميكند. آيا ميتوان گفت پيامبر در اخذ و انتقال وحي شبيه دستگاههاي ضبط و پخش عمل كرده است؟
ما هر قدر ذهن پيامبر را پاك و خالص و حافظه او را نيرومند و خطا پذير تصور كنيم، نمي توانيم نسبي بودن ظرفيت درك و فهم انسان و تأثير زمينههاي تجربي و تربيتي او را در آنچه ميفهمد ناديده بگيريم. در اين صورت جريان وحي همچون آب خالصي كه از منشآ جوشش و جريان خود به تدريج رنگ و رسوب بستر را ميگيرد، سخنان پيامبر تلقي او از كلام الهي و درك و فهمي نسبي، با توجه به امي بودن آن رسول، محسوب ميگشت، نه عين كلام الهي و آنچه براي هدايت بشر تا آخرت نازل شده است.
شكيب نه شتاب: طه ۱۱۴
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا
پس خداوندِ پادشاهِ حقِ برتر و بالاتر است و تو به خواندن (آنچه بر تو وحي ميشود) قبل از اتمام آن شتاب مكن و بگو پروردگارا علم مرا بيفزاي. اين آيه نيز همچون آيه ۱۱۶ سوره قيامت رسول را از شتاب براي خواندن آنچه بر او الهام ميشود، قبل از انقضاي وحي، باز ميدارد و انگيزهاش را براي علم بيشتر افزايش ميدهد.
آيا چنين توصيهاي اگر محتواي وحي محصول تراوشات فكري و تجربه و تفكر و تلاشهاي سياسي اجتماعي پيامبر بود معنائي داشت؟
كدام منطق ممانعت از شتاب و شكوفائي ذهن خلاق و جرقههاي جستجو گرانه را ميپذيرند؟
در اين صورت، مطالبِ علميِ فراوان قرآن را كه دور از ذهن معاصرين پيامبر بوده است، چگونه ميتوان توجيه كرد؟
به قول «موريس بوكاي» پزشك عاليقدر فرانسوى: «نمي توان پذيرفت كه بسياري از مطالب قرآني كه جنبه علمي دارند، با توجه به درجه آگاهي و معلومات در زمان محمد(ص) اثر يك انسان باشد... بدين ترتيب كاملاً معقول و صحيح است كه نه تنها قرآن را به عنوان يك وحي بپذيريم، بلكه حتي به اصالت تضمين شدهاي كه عرضه ميدارد، و وجود قضاياي علمي كه پس از تحقيق در زمان ما به عنوان يك شكست براي فرضيات بشري تلقي ميشود، براي «وحي قرآني» نيز مكاني كاملاً ممتاز قائل شويم.»
مكانيسم محافظت كننده از وحى (در برابر عوامل بيروني و دروني ذهن پيامبر) سوره جن ۲۶ تا ۲۸
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا .
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا .
لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا .
(خداوند)، دانايِ پنهانيهاي عالم است و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي سازد.
مگر رسولي را كه پسنديده باشد، (در اين صورت حتماً) رصدي (نيروي نگهبان و مراقبي) از پيش رو و پشت سر (مسير بين گيرنده وحي تا مردم و بين مبدأ وحي تا رسول) داخلِ (سيستم) ميكند.
تا بداند (اطمينان حاصل نمايد) رسالت پروردگارشان (انتقال وحي به مردم را) ابلاغ كرده اند يا نه، خداوند به انچه در (انديشه و دل) آنان است، احاطه كامل دارد و به شماره (كميت) هر چيز در عالم آگاه است. از آيات فوق اجمالاً نتايج مهم زير استنباط ميشود:
۱- خداوند رصدي (نيرو يا فرشته اي) بر رسولان گيرنده وحي ميگمارد تا آنچه را بر آنان وحي ميشود، بدون كم و كاست و دخالت ذهن و انديشه به مردم ابلاغ نمايند.
۲- اين رصد، هم مسير ابلاغ به مردم را حفاظت ميكند و هم مسير مبدأ صدور تا گيرنده وحي، يعني جبرئيل را (بين يديه و من خلفه)
۳-ظرفيتهاي ذهني گيرندگان وحي و ميزان معلومات و تجربيات زندگي آنها براي فرستنده وحي كاملاً آشكار است و او احاطه كامل به افكار و انديشههاي آنان دارد، لذا ميتواند از نفوذ نظريات و برداشتهاي شخصي آنان در محتواي وحي ممانعت نمايد.
۴- عدد اشياء، يعني نظام مقداري همه چيز، از جمله وحي و مباحث هدايتي، نزد خدا شمرده شده و متناسب و مقدر است. بنابر اين، نمي تواند تابع تلقي ذهني و استنباطهاي مستقل و پيش بيني نشده و خارج از نظام تقديريِ فرد گيرنده باشد. مرحوم طباطبائي ذيل اين آيه در تفسير الميزان گفته است: «سلوك رصد پيش رو و پشت سر رسول براي حفظ وحي از هر تخليط و تغيير دادن، يعني كم و زياد كردن است ... براي اين رصد ميگماريم تا محقق شود كه رسولان رسالاتِ پروردگارشان را به مردم ابلاغ كرده اند و بدون تغيير و تبديل ابلاغ كرده اند... آيه شريفه ميرساند كه وحي خدا، از مصدر وحي گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم، از هرگونه تغيير و تبديلي ايمن است.» طباطبائي مفهوم تعبير «بين يديه و من خلفه» را «امتداد و مسافت موهومي دانسته كه انسان از شنيدن كلمه رسالت در ذهن خود تصور ميكند». «بين يديه»، يعني مردمي كه رسول به سوي آنها فرستاده شده و «من خلفه» يعني مصدر وحي.
تضمين حفاظت ابدي در برابر عوامل ابطال كننده علاوه بر آيات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن كه مكانيسم محافظت كننده از وحي را از طريق «رصد» (نيرو يا فرشته محافظت كننده» بيان ميكند، آيات ديگري نيز بر تضمين سلامت وحي، از دخالت عوامل بيگانه تكيه دارد كه ذيلاً به مهمترين آنها اشاره ميكنيم:
۱- حجر ۹
اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
همانا ما خودمان ذكر را نازل كرده و همانا ما خود محافظ آن هستيم.
در اين آيه كوتاه، مسئله محافظت از وحي از چندين طريق ادبي مورد تأكيد قرار گرفته است (۲۳) همه اين ادوات تأكيد نشان ميدهد تا چه حد موضوع حفاظت از وحي مهم و محوري ميباشد.
منظور از «ما» (انّا، نحن) در آيه فوق خداوند و فرشتگان، يعني همه عوامل و نيروهاي مؤثر و دست اندر كار جهان هستي، ميباشند كه در حفاظت از «ذكر» (قرآن) در برابر عوامل و انديشههاي ابطال پذير بشري مشاركت دارند.
منظور از حفاظت، حفاظت مطلق و هميشگي از زمان نزول وحي تا قيام قيامت بوده، هم ظرفِ پذيرنده وحي، يعني قلب پيامبر را شامل ميگردد و هم ظرف زماني ِ پس از ابلاغ و تلاوت آيات براي مردم را، تا آخر زمان. اين سخن را آيه زير بهتر توضيح ميدهد:
۲- فصلت ۴۱ و ۴۲
... َإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ
لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
محققاً آن (قرآن) كتابي فراتر (ابطال ناپذير) است. باطل نه از پيش رو (زمان حال و آينده) و نه از پشت سر (گذشته تاريخ) بر آن راه نمي يابد، (چرا كه) از جانب حكيمي حميد نازل شده است. به تعبير«الميزان»: «ما بين يديه و من خلفه» زمان نزول قرآن و عصرهاي بعد از آن تا روز قيامت را در بر ميگيرد. يعني قرآن از هر جهت مصون از دستخوش بطلان بوده، ممكن نيست چيزي كه از قرآن نباشد در آن راه يابد و يا تحريف و تغيير نمايد.» اينكه مكانيسم اين محافظت چگونه است، براي ما روشن نيست، همين قدر گفته شده كه آن حقيقت، پيام خواندني داراي مجد و معنايي بس بلند است كه در «لوح محفوظي» قرار گرفته است: بروج ۲۱ و ۲۲
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ . فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ
بلكه اين قرآني مجيد است . در لوحي محفوظ. اتفاقات غير منتظرهاي همچون: افك عايشه، جنگ احزاب، داستان ابولهب، شيطنتهاي منافقين و امثالهم كه به آنها به عنوان حوادث غير مترقبه و پيش بيني نشدهاي كه در شكل گيري قرآن نقش داشته اند، نگاه ميشود، تماماً محملها و مصاديقي براي انتقال پيام بوده اند و اگر چنين حوادثي اتفاق نمي افتد، در قالب حوادث ديگري اين پيامها منتقل ميگرديد.
ما اگر شرايع الهي را صد در صد تابع تحولات تدريجي شخصيتي و تجربه تاريخي رسولان بدانيم، در توجيه تحولاتي كه قرآن از زندگي آنها بيان داشته، دچار تناقض ميشويم.
علوم دقيقه نظم فعلى قرآن را اثبات مى كند آيا جاي يك يك سورهها و آيات به دستور خدا و زير نظر خاص پيامبر تعيين شده و قطعيت يافته و به همان ترتيبي كه الان در دست ماست تقدس ماورائي دارد، يا بر مبناي دخالت نظر و اجتهاد اصحاب شكل گرفته است؟
اگر در گذشتههاي دور با فلسفه و كلام و عرفان و ادبيات، رسيدن به حقيقتِ وحياني بودن كامل قرآن، مشكل و محال مينمود، امروز از طريق علوم دقيقه، بخصوص رياضيات و آمار و به كمك كامپيوتر و ابزار الكترونيكي، به نتايجي ميتوان رسيد كه با كنكاشهايِ قابلِ چون و چرايِ عقل نظري، تفاوت اساسي دارد. در اينجا ديگر ذوق و سليقه دخالتي ندارد و ارقام و اعدادِ قطعي، منصفان را مجبور به تسليم ميكند.
ملاحظات «رشاد خليفه» محقق مصري، در كشف كد رياضي قرآن (هرچند بعدها ادعاهاي باطلي كرد و برخي يافتههايش جاي چون و چرا دارد) حقايق غير قابل انكاري را آشكار ساخت. مضرب مشترك بودن عدد ۱۹ در ۲۹ سورهاي كه با حروف مقطعه آغاز ميشوند، و صدها شاهد آماري براي اثبات اين نكته و نكات رياضي فراواني كه توسط او يا شاگردانش مطرح گرديد (از جمله روابط بسيار حيرت آوري كه اعداد ۷ و ۹ و ۴۰ و ... در قرآن دارند) نشان داد كه حتي يك كلمه را نمي توان در قران جا به جا كرد، چه آنكه خواسته باشيم اجتهاد اصحاب را در ترتيب فعلي قرآن دخيل بدانيم.
تحقيقات فوق در ايران نيز از جمله توسط آقاي دكتر سيد محمد فاطمي استاد فيزيك دانشگاه تهران پيگيري و تكميل گرديد و در سال ۱۳۷۲ در مجموعهاي به نام «آيت كبري» همراه با دهها جدول و نمودار با صدها رابطه شگفت آور رياضي عرضه گرديد.
نويسنده ديگر مصري «عبدالرزاق نوفل» در كتاب «معجزات عددي قرآن» به حدود ۱۵۰ رابطه يا تساوي عددي در قرآن اشاره كرده همچون تساوي واژههاي متضاد: دنيا و آخرت، صبر و شكر، زن و مرد، شيطان و فرشته و ... همچنين تكرار ۳۶۵ بار كلمه يوم (مساوي تعداد روزهاي سال)، ۱۲ بار كلمه شهر (تعداد ماههاي سال) و ... روشنگر اين حقيقت اند.
كتاب «سير تحول قرآن» (۲۴) كه از زاويه و با متدي ديگر در جستجوي كشف ترتيب نزول آيات سورههاي قرآن بوده، بدون پيش داوري و فرضيه ذهني قبلي و تحميل تئوري و تمايلات اعتقادى، به نتايجي رسيده است كه نشان ميدهد تعداد كلمات و آيات نازل شده در ظرف ذهن پيامبر، در تمامي بيست و سه سال رسالت، چه آن زمان كه پيامبر فقط خديجه (س) و علي (ع) را در كنار داشت و مذهبش مخفي بود، چه آن زمان كه دعوتش علني گشت و اسلام شبه جزيره را فرا گرفت و هر ماه در جنگ و جرياني اجتماعي بود و مناسباتي با دنياي آن روز پيدا كرد، در همه حال ثابت و يكنواخت و «كيلي» ثابت! داشته است، اين سخن يعني استقلال وحي از تجربه دروني و بيروني پيامبر!
جناب دكتر سروش عزيز،
با عذر خواهي از تصديع و طولاني شدن كلام و با دعاي سلامتي و سعادت و سبقت و سرعت در نيل به مغفرت و رحمت الهي براي شما، سخن خود را با تكرار آيهاي كه در ابتداي مطلب آوردم، و دعائي كه از زبان راسخين علم به دنبال آن آمده است، ختم ميكنم: ... و راسخان (ريشه داران) در علم گويند:
بدان باور داريم، همه كتاب از جانب پروردگار ماست، و تنها خردمندان پذيراي اين پندند.
پروردگارا، دلهاي ما را پس از آنكه هدايتمان كردي دستخوش انحراف مگردان
(تا در كشف مبهمات قرآن دچار لغزش نشويم) و از جانب خويش رحمتي بر ما ارزاني دار
كه بخشاينده تويي، تو
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 603]
-
گوناگون
پربازدیدترینها