تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820077679




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اخلاق غيرکاربردي


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: اقدام به هر نوع فلسفه مقايسه اي ، از ابتدا حاکي از اراده رويارويي با موانع و مشکلات بس زيادي است که حداقل خطر ناشي از آنها، امکان انحراف ذهن و دستيابي احتمالي به نتايج شتاب زده و فريبنده است.
که مانع از فهم درست افکار دو فيلسوف و يا دو نحله مورد مقايسه مي شود.
در اين زمينه ، هر نوع مصادره به مطلوب ، چشم پوشي از مسائل اصلي و انکار اصالت فکر و حتي نفي توسع احتمالي عقل است.
دکتر کريم مجتهدي درکنگره ملاصدرا به وجوه تفارق آراي صدرا و کانت پرداخته است اما تشابهشان را که مي تواند با ارائه بعضي از شباهتها در دام سطحي نگري گرفتار آيد مدنظر قرار نداده است.
گزيده اي از سخنراني وي در اين همايش که در اوايل خرداد ماه از طرف بنياد حکمت صدرا برگزار شد، تقديم مي گردد.با وجود مشکلات زياد، فلسفه مقايسه اي را نمي توان کاملا کنار گذاشت و از تحقيق و سنجش امکانات بالقوه در نحله هاي مختلف اعم از گذشته و حال که احتمالا براساس آنها تفکر آينده بايد با تاني و حوصله قوام يابد خودداري کرد.
اگر تاريخ ، روايت گذشته است ، در عوض فلسفه حتي اگر به گذشته بپردازد به هر ترتيب امکانات آتي را جستجو مي کند تا با روشنايي صبحدم و تجدد روح ، تفکر جديد را تحقق بخشد و شکوفا سازد.
فلسفه شيرمادري فرهنگ است و فرهنگ ها نتيجه ايراث و ابداع هستند و از نسلي به نسل ديگر و به نحو تعاملي از قومي به قوم ديگر رابطه تعاکسي پيدا مي کنند.
نمي توان و نبايد آنها را بسته نگه داشت چه در اين صورت نه فقط طراوت بلکه هر نوع نشاط حياتي و حتي قدرت تاثيرگذاري از آنها سلب مي شود و اگر هم منسوخ نگردند، باز به روز باقي نمي مانند.
از اين نظرگاه توسل به فلسفه مقايسه اي به شرطي که با احتياط و آگاهي انجام گيرد از لحاظ فرهنگ معاصر ضرورت خاصي پيدا مي کند.
در جامعه فرهنگي امروزي ما اعم از کلاسهاي دانشگاهي و محافل متفرقه و يا در مقالات و کتابهاي انتشار شده ، گاهي به درجات متفاوت اعم از سطحي و يا به ندرت عميق به مقايسه افکار کانت و صدرا پرداخته مي شود که در بيشتر اوقات به نحو مقطعي به بحث در احکام تحليلي و تاليفي کانت و حمل اولي ذاتي و شايع صناعي صدرا اختصاص داده مي شود، ولي از آنجا که در کل فلسفه کانت بيشتر نظر به احکام تاليفي ماتقدم است ، آن هم به نحوي که در علوم تحصلي ديده مي شود، اين نوع مقايسه ها، عملا در حاشيه بحثهاي اصلي قرار مي گيرند و حتي در همين حد نيز بدون اين که نتيجه واقعي به دست بيايد فهم دقيق و درست موضع دو متفکر را بيش از پيش مشکل مي سازند.
به هر ترتيب با چنين تصوراتي بوده است که در باب حکمت عملي صدرا و فلسفه اخلاق کانت در محدوده بضاعت خود به تامل و تفکر پرداخته و بر خود فرض دانسته که افکار هيچ يک از اين دو بزرگوار را به نفع ديگري تحريف نکند و يا به سبب بعضي شباهت هاي ظاهري ، موضع يکي را بر ديگري موول نسازد که اين از آفات بزرگ تعليمات فلسفي است هيچ آفتي بزرگتر و خطرناکتر از سطحي انديشي در رشته فلسفه وجود ندارد به همين دليل در اين گزارش نهايتا براي حفظ اصالت تفکر صدرا و کانت عملا بيشتر از وجوه تفارق آن دو صحبت خواهد شد نه الزاما از وجوه تشابه آنها.
با مقايسه موضع هاي صدرا و کانت ، به نظر مي رسد که هر يک از آنها به تنظيم نوعي برنامه ريزي درباره موضوع هاي مترتب به هم پرداخته اند تا براساس مقدماتي که در نظر داشته اند، به نوعي «دائره المعارف » کلي در مطالب فرهنگي دست بيابند.
کانت در اين مورد اصطلاح «آرشي تکتونيک » را به کار برده که با مسامحه مي توان آن را به «ساختار معماري گونه » ترجمه کرد: منظور طرح بنا و ساختماني فرضي است که در آن ، نوعي اساس و پايه معقول ضروري در نظر گرفته شده که البته از لحاظي پايگاه اصلي آن ، نزد اين دو متفکر همان فلسفه است.
شايد لازم به گفتن نباشد که در فلسفه از هر نوعي که باشد از همان ابتدا نوعي جهش ديده مي شود، زيرا در هر صورت بايد به نحوي مثلا در نزد دکارت با «کوژيتو» از معرفت سطحي و مسموعات و متواترات و مشهورات و غيره و غيره.
..فراتر رفت و ذهن را حتي از معقولات اوليه جلوتر برد و براساس معقولات ثانويه به تامل پرداخت.

اين آغاز مشترک انکارناپذير در نزد صدرا و کانت نه فقط بلافاصله به وجوه تشابه ميان آن دو دلالت دارد بلکه در عين حال وجوه تفارق موضع آنها را نيز نشان مي دهد.
فلسفه صدرا اصالت وجودي است و اولويت با بحث وجود است و اين بحث نه فقط مدخل کل نظرات صدرا است ، بلکه از همان ابتدا خط مشي او را مشخص مي کند.
در صورتي که کانت بدون اين که بخواهيم بگوييم اصالت ماهيتي است يا نه بحث خود را صرفا با توجه به بحث المعرفه آغاز مي کند.
بحث در وجود، متعاطي را خواه ناخواه با ثبوت روبه رو مي کند.
وجود انکارناپذير است ، حتي اگر در نحوه شناخت آن و يا احتمالا در ماهيت آن بتوان چون و چند کرد ولي خود آن مستقل از امکانات اثباتي ماست.
کانت شناخت را مورد بحث قرار مي دهد و امکانات قواي انسان اعم از حس و فاهمه و عقل را تجزيه و تحليل و يا به قول خود نقادي مي نمايد.
روش او استعلايي است ؛ زيرا در اين بحثها شرايط ما تقدم يعني کليت و ضرورت امور جستجو مي شود و حتي بيش از اين ، کانت يک علم جديد يعني فيزيک نيوتن را به عنوان الگو و نمونه پيش روي خود دارد و در ارزيابي علم نظري از آن به عنوان ضابطه و ميزان استفاده مي کند.
در مقدمه کتاب «نقادي عقل محض » کانت از خود و از خواننده احتمالي خود مي پرسد چرا فيزيک نيوتن توافق اذهان و وحدت نظر ايجاد مي کند، در صورتي که در مسائل مابعدالطبيعي ، يعني مسائلي که فراتر از شرايط ماتقدم حس و فاهمه يعني مکان و زمان و مقولات ذهني مي روند، توافق واقعي به دست نمي آيد؟
اين نوع بحثها در نظام فکري کانت جنبه استدلال جدلي الطرفين يعني «ديالکتيک » پيدا مي کنند و به عقيده او مشابه با نظر ارسطو ديالکتيک و جدل منجر به علم يقيني نمي شود و جواب قطعي نمي توان از آنها به دست آورد.
مسائل وراي فيزيک نيوتن با اصول فيزيک نيوتن قابل حل نيستند و در چنبره جدل گرفتار مي آيند.
کانت بعد از تعيين امکانات و محدوديت هاي عقل نظري ، با روش استعلايي خود به بحث در عقل عملي مي پردازد.
لازم به گفتن نيست که در نظام فکري او، اين دو عقل فقط از لحاظ متعلق بحث و قلمرو نفوذ خاصشان از هم جدا مي شوند.
از طرف ديگر البته عقل عملي نه فقط مجهز به اراده بلکه به معنايي همان اراده معقول است و با هر نوع اراده گزافي و عبث فرق دارد و صرفا در جهت انجام تکليف و وظايف اخلاقي اصالت و صلابت خود را مي يابد.
قضايايي که در عقل نظري ، مورد استفاده است از نوع اخباري است : چون ، «آب در 100درجه به جوش مي آيد»؛ «فلزات در مجاورت حرارت منبسط مي شوند» و يا «ضريب انبساط آنها چقدر است » و...
احکام عقل عملي صرفا دستوري است : مثلا «درستکار باش »؛ «دروغ مگو»...
اين احکام در واقع واجد آن صفتي هستند که در سنت ما، تنجيزي گفته مي شود، يعني هيچ قيد و شرطي را نمي پذيرند و به معنايي خود بنياد و مطلق هستند.
براي کانت مطابقت سه دستور اصلي اخلاقي يعني «کليت » و «انسانيت » و «ضرورت » (که البته اين ضرورت از درون و از احساس تکليف ناشي مي شود و هيچ جنبه خارجي ندارد) محرز است.
وقتي که مي گوييم «رد امانت واجب است »، منظور اين نيست که فقط مخاطب ما بايد از آن پيروي کند تا ما از اطاعت از آن آزاد گرديم.
اين گفته فقط موقعي جنبه اخلاقي دارد که به نحو تام «کليت » داشته باشد. در مورد ضابطه «انسانيت » هم چنين است : «نه خود را وسيله ديگران قرار بده و نه ديگران را وسيله مقاصد خود بدان ؛ انسان اعم از تو يا من بايد غايت تلقي شود نه وسيله.
»
بر اين اساس کسي که تن به زبوني مي دهد همانقدر غير اخلاقي است که کسي که عمل ضد اخلاقي انجام مي دهد.
در مورد ضابطه «ضرورت » مثلا موقعي که مي گوييم «درستکار باش »، منظور اصلي اين نيست که اگر درستکار نباشي رسوا مي شوي ، بلکه نظر بيشتر اين است که درستکار باش حتي اگر سوار شوي.
اين نوع حکم در واقع الزاما ارزشهاي موجود را به کار نمي برد بلکه عميقا از درون ارزش ساز است.
ارزش اخلاقي از نهاد انسان بر مي خيزد و به نظر کانت کاملا مستقل از عمل نظري است و همچنين مستقل از اعتقادات است.
در نظام فکري کانت ، نهايتا اخلاق است که زير بناي اعتقادات قرار مي گيرد و ارزش آنها را محرز مي دارد.
به عقيده او، گرايش اجتناب ناپذير کمال خواهي در نزد انسان از لحاظ اخلاقي نشانه بارزي از اختيار و آزادي اوست و باز بر اين اساس است که ماهيت نفس و نحوه بقاي آن و اعتقاد به خداوند متعال عميقا مطرح مي شود.
در عمل اخلاقي حتي دستيابي به اجر و پاداش از هر نوعي که باشد اعم از اين جهاني و يا اخروي نسبت به نفس عمل اخلاقي جنبه فرعي پيدا مي کند؛ عمل اخلاقي غايت و ارزش خود را بالاستقلال در بطن خود حفظ مي کند و چنين فاعل اخلاقي در هر صورت قابليت بقا و تقرب به خداوند را مي يابد و همين قابليت در درجه اول همان اجر و پاداش اوست و اراده به شناخت بيشتر، اگر چه از محدوده امکانات او خارج است ولي مقوم اميدي مي تواند باشد که او عميقا در دل خود دارد.
کانت تصور مي کند که با فلسفه خود به سه سوال اصلي انسان جواب داده است : «چه مي توانم بشناسم ؟» «چه بايد بکنم ؟»، «چه اميدي مي توانم داشته باشم ؟» که البته در آثار آخري او يک سوال ديگر نيز بر اين سه سوال افزوده شده است و آن اين که نهايتا «انسان چيست و انسانيت کدام است ؟» به هر ترتيب با مختصر مطالبي که در اينجا اشاره کرديم متوجه مي شويم که فلسفه اخلاق کانت ارزشهاي زيربنايي خود را نمي خواهد با توجه به نتايج اعمال و احتمالا سعادت يابي و حتي ابتهاج محکم سازد.
غايت عمل اخلاقي به نحو تام در خود اخلاق است و حتي در اين مورد الزاما رضايت دروني نيز مطرح نيست.
از اين لحاظ فلسفه اخلاق کانت کاملا مخالف آن نوع سنتهاي اخلاقي است که کاربردي ناميده مي شوند و يا در آنها، ابتنائ بر سعادت را وسيله توجيه ارزشها مي دانند.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن