واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مسعود بهنود: آفرين بر طرح سهميهبندي ما که مردمانيم حق آن است که از دولت که بيش از اين مقاومت نکرد و شجاعانه دست به کاري زد بايسته تجليل کنيم. به گمانم دستکم در اين يک مورد اقتصاددانان حق دارند همان سخن ارباب زينالعابدين را تکرار کنند. شما راه درست و عاقلانه برو، بر ما وظيفه است که دعايت کنيم. مسعود بهنود در "هم میهن" نوشت:از زبان خودش شنيدم که در دهه چهل، شاه سابق آقاي بهبودي را فرستاده بود تا از ارباب زين العابدين که از اعاظم بازار و ميدان بود بپرسد چرا اين همه مصدق مصدق ميکند. مگر چه گلي بر سرتان زده است که ما نزدهايم. اين پيام شاه بود. ارباب هم در جواب گفته بود ما که عاشق دماغ گنده دکتر مصدق نيستيم، ايشان خدماتي به مردم کرد که همه به يادشان مانده، شما هم بکنيد انشالله ملت شاه شاه ميکنند. در برابر سهميهبندي بنزين که روز سهشنبه با اعلام خبرش ناگهان ايران براي چند ساعتي در راس اخبار جهان نشست ما بلا تشبيه مانند ارباب، نظر ميدهيم و برايمان مهم نيست که چه کساني راه درست را رفتهاند. آفرين بر او باد. به اين ماجرا که در شب اول حوادثي در پي آورد که قند در دل بعضيها که منتظرند آب شد، به دو گونه ميتوان نظر داد. يکي از ديد گروههاي سياسي مخالف دولت است و ديگري از چشم مردم و منافعشان. سهميهبندي بنزين گاميدر جهت تصحيح مسير اقتصادي است و اگر با آزادسازي بنزين و فرآوردههاي نفتي همراه شود مقدمهاي براي بيرون شدن از چنبره منحوس يارانه و اقتصاد دولتي بسته. پس بايد شادمان از بخت بود. رقيبان سياسي دولت و سياستمردان البته که حق دارند در آرشيوها بگردند و به مردم نشان دهند همان روزنامهها که امروز درباره عمل شجاعانه دولت مهرورز و عدلپرور مينويسند در سالهاي گذشته چگونه هر بار که چنين قصدي در سري افتاد به ياد مسافرکشها افتادند و طبقه محروم، چطور ناله سر دادند که دولتمردان چرا همهاش به فکر اطراف خودشان و شمال تهران هستند و هيچ در دلشان رحميبه حال مردم محروم سيستانوبلوچستان نيست. سياستمردان بايد که بگردند در آرشيوها و نشان مردم دهند که چگونه دوبار که دولتهاي هاشميو خاتميخواستند دستي به آزاد کردن بهاي همين بنزين از آستين به درآرند چگونه همين روزنامهها در «نيمه پنهان» ها کشف کردند که اينها نظريات خود امپرياليسم يا استکبار است که از دهان بانک جهاني و صندوق بينالمللي پول به در آمده است. اما امروز نه تنها چنين نيست بلکه عين عدالتخواهي است تازه دستگاه تبليغاتي دولت از هواداران دولتهاي گذشته – بخوان فنسالاران و اصلاحطلبان – طلبکار هم هست و ميگويد اين مگر همان طرحي نبود که بر سرش اصرار داشتيد، حالا چرا از آن انتقاد ميکنيد فلان فلان شدهها. اين فلان فلان شدهها بايد سر خود به زير اندازند و آهسته به طوري که دستگاه تبليغاتي را عصباني نکند بگويند آن 10 ميليارد دلاري که در اين فاصله از کيسه ملت به هدر رفت، آن شش ميليارد دلاري که مردم فقير ايران خرج طرح تثبيت قيمتهاي همين مجلس فعلي دادند، چه ميشود و در کدام حساب ميآيد. در اين وسط آدمهاي باانصاف هم هستند البته که ميگويند اين پولي است که ملت از جيبش ميدهد براي آموزش. آموزش کساني که از صندوقها به در ميآيند يا منصوب آن هستند که از صندوق به در آمده است. آموزش در همه جا خرج دارد. البته بعضي را نظر بر اين است که 10 ميليارد دلار خيلي زياد است براي آموزش 10-12 نفر. اين ديگر مجادله رقم وعدد است و براي کشوري که مظهر سادهزيستياش سوار هواپيماي اختصاصي پادشاه برونئي ميشود و هيچ لازم نميداند از ارتفاع شعارهايش بکاهد، اين رقمها چيزي نيست. اما همه اينها زبان حال اهل سياست است و ما که تنها در آثار صنع حيرانيم، حق نداريم به آن ميدان وارد شويم و حق اين است که بايد شادمان باشيم که سرانجام طرح عادلانه خود را نشان داد، بخشي از استدلالهاي اقتصاددانان ثابت شد. همانها که همين چند روزه خوشبختانه از وابستگي به بيگانه رها شده و قابل گفتوگو آمدهاند. ما که مردمانيم حق آن است که از دولت که بيش از اين مقاومت نکرد و شجاعانه دست به کاري زد بايسته تجليل کنيم. به گمانم دستکم در اين يک مورد اقتصاددانان حق دارند همان سخن ارباب زينالعابدين را تکرار کنند. شما راه درست و عاقلانه برو، بر ما وظيفه است که دعايت کنيم.اروپاييان به ايرلنديها به جهت ولنگاري و بيبندوباري اخلاقيشان چه بسيار طعنه ميزنند. چنان که گفتهاند بچههاي ايرلندي را قرار بود مادر به سيرک ببرد، از ساعتي قبل دم در لباس پوشيده و مرتب آماده بودند و هي مادر را صدا ميکردند. تا بالاخره پسر بزرگ به درون رفت و پرسيد مادر منتظر پدر هستي. مادر همان طور که با عجله آماده ميشد گفت نه عزيزم اگر قرار بود...، شما سه تا را هم نداشتم. حالا حکايت ملت ايران است که اگر قرار بود منتظر بماند تا همه آن شعارهايي عملي شود که صد و چند سال پيش، بعد امضاي فرمان مشروطيت، جشن آن برپا شد، بايد هنوز در همان احوال مانده باشد، سوار بر درشکه در خيابانهاي گلآلود و در همان حال در تکيه دولت به عزاداري مشغول. اما ملت منتظر نماند و دست بچهها را گرفت و رفت سيرک. در هر زمان، کساني آمدند که گرچه خواب ملت را پريشان کردند، گاه آبرويمان را هم بردند ولي در عين حال شهرها را ساختند، اقتصاد را رشد دادند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]