واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: درباره «هميشه كنارت يك صندلي خالي هست» تماشاي هياهوي اشيا
علي حسن زاده
«شعر بايد هزيمت عقل باشد. چيز ديگري نمي تواند باشد.»
آندره برتون- پل الوار
---
در مجموعه شعر «هميشه كنارت يك صندلي خالي هست»، شاعر اشيايي را كه قبلاً وجود دارند انتخاب كرده است تا خود را در آنها منعكس سازد و به واسطه آنها خود را ظاهر سازد؛ اشياي جادويي/ چرخش جادويي اشيا را تاب آورديم/ چيزي نگفتيم/ چرخيديم/ افتاديم/ ايستاده بوديم/ مي باريد تگرگ/ مي چرخيد زمين زن زنديق/ و اشياي جادويي/ با اشياي جادويي بي جاده بي سجاده سرنهاديم به بيابان...
توجهي كه به وسيله اين اشيا ايجاد مي شود، ريشه در تمايلات شاعر دارد كه انتخاب را انجام مي دهد؛ «شيء طبيعي، شيء خراب شده، شيء پيدا شده، شيء رياضي، شيء ناخواسته، الخ...» در چنين مواردي، تمايلات، خاطرات روياها، اشتغالات لحظه يي، مانند عناصر فوق تعبير عمل مي كنند، به طوري كه شيء كه به طور تصادفي در برابر ما قرار گرفته است، ناگهان «گويا» مي شود و به نظر مي رسد كه رابطه نزديكي با فرد دارد. در وراي دلالت بلافصلش، امكانات تازه يي ظهور مي كند و اين كشف مدام «فراتر از زندگي ظاهري شيئي كه معمولاً حدي دارد، صعود مي كند.»؛ علم الاشيا/ همين كه مرغان مسافر به قاف برسند/ با خنده پنهان اشيا چه مي توان كرد/ پسر چنن تا چايي ببر/ تلمبه زدن سوتكا يادت نره/ يا مستي تخته سنگ غلتاني كه خيابان را بند آورده است...
دسته يي ديگر از شعرهاي اين مجموعه گوياي اين امر است كه شاعر در زير بار مقتضيات دروني خويش، به نحوي مجبور شده كه نوعي منظره رويايي يا وهمي را جنبه مادي بدهد، به اين قصد كه براي ارضاي احساس ضرورت، به آنچه اشتياق او طلب مي كرد، جنبه واقعي بدهد. پس سخن از فراهم آمدن امكان زندگي براي آن چيزي است كه صرفاً خيالي بوده است؛ نه من نه پرنده/ اشيا را كه جا به جا كرديم/ ديديم چيزي كم نشده/ الا يك صندلي و يك قفس/ كه ندانستيم جاي كه بود و نام چه پرنده. حالا يك نفر پرنده بر دوش/ با زبان اشيا حرف مي زند/ كه نه خودش مي فهمد نه من نه پرنده شعرهاي مجموعه شعر «كنارت يك صندلي خالي است»، با دخالت فراواقع گرايانه شان، در اشيايي كه به طور روزمره ما را احاطه كرده اند، و ظاهراً يك بار براي هميشه بنا به كاربردشان تعريف شده اند، ظاهر مبتذل شان را برهم مي زند، و در پشت منظره اشيا نوعي نهفتگي هاي بالقوه ظاهر مي شود كه مي خواهند امروزي شوند و بايد راهي براي همزيستي با آنها پيدا كرد؛ الفبا/ اشيا الفباي مكاشفه اند/ ميان دايره يي اكنون ابدي/ ميان دايره يي كه هيچ نيست/ جز خلئي مسكون و بدين سان ذهن مخاطب مي تواند نقطه تماسي با شبكه يي از دلالت ها پيدا كند كه او را به دنياي خارج «باز- مي پيوندد» و در عين حال خبر از هستي آينده يي مي دهد كه پاسخ گوي اشتياق است و يا به تعبيري ديگر وحدتي بين عين و ذهن عملي مي شود. در مجموعه شعر «هميشه كنارت يك صندلي خالي هست»، محور روايي شعرها اشيا هستند كه شاعر با آنها به مثابه شخصيت برخورد كرده است و از طريق همين جان بخشي به آنها فضاسازي اشعار را شكل داده است. عنصر ايجاز از عناصر اصلي اشعار اين مجموعه شعر است كه با ظرافت در ساختار شعرها تنيده شده است و كمتر شعري از شعرهاي اين مجموعه در روايت، دچار اطناب شده است و بدين سان تكليف مخاطب به هنگام خوانش شعر ها مشخص است، كه مساله و منطق روايي و معاني شعرها چيست و ديگر اينكه روايت شعرها از پيوستگي دروني و بيروني برخوردار شده است. اتفاق مذكور در شعرهاي مجموعه شعر «در كنارت يك صندلي خالي هست» با توجه به اين موضوع در زمانه يي كه بيشتر مجموعه شعرهاي به اصطلاح مدرن و پست مدرن يك كشور، به تبعيت از نظريات هنرمنداني از اين دست و كج فهمي آن نظريات دچار كج فهمي هاي ساختاري شده اند، قابل تامل است.
دوشنبه 31 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]