واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جامعه - زنان خودسرپرست حاصل تفكر پدرسالارانه هستند
جامعه - زنان خودسرپرست حاصل تفكر پدرسالارانه هستند
حق برخورداري زنان آسيبديده و آسيبپذير اجتماعي از حمايتهاي مناسب، به منظور بهبود وضعيت فرهنگي و اجتماعي آنان، از حقوق ذكر شده براي هر شهروند زن در قانون اساسي جمهوري اسلامي است. به همين منظور با دكتر محسن قاضيان- جامعهشناس- گفتوگويي انجام داديم تا نظر او را در مورد حدود و شرايط لازم براي بهبود وضعيت زنان خودسرپرست و سرپرست خانوار كه در دستهبندي آسيبديدگان و آسيبپذيران جامعه قرار ميگيرند جويا شويم. وي اعتقاد دارد اصولا واژه زنان خودسرپرست حاصل تعريفهاي كليشهاي و سنتي در فرهنگ ماست.
از ديدگاه جامعهشناسي وجود بانواني با عنوان زنان خودسرپرست و سرپرست خانوار چگونه توجيه ميشود و راه حل پيشنهادي براي كمك به اين افراد چيست؟
صحبت از زنان سرپرست خانوار جاي بحثي طولاني و عميق دارد، اما بهطور كلي از راههاي كليدي براي كمك به اين افراد در جامعه، اختصاص دادن يارانه و هزينههايي است كه از طرف دولت بايد براي كمك به چنين افرادي در نظر گرفته شود.
تعريف و برداشت كلي شما راجع به عناوين زنان خودسرپرست و سرپرست خانوار چيست؟
اين اصطلاحات و عنوانها، تفكري را به ذهن القا ميكند حاكي از اينكه در حالت عادي و نرمال شخص ديگري، مانند همسر و پدر مسوول سرپرستي و تامين زن است و اكنون كه وي به هر دليلي قادر به اين سرپرستي و تامين معاش نيست، پس اين مسووليت بر عهده خود زن است كه اين كار را انجام بدهد. اين طرز تلقي، به قوانين شرعي و عرفي ما برميگردد و همچنين به تفكر پدرسالارانهاي كه مرد را در راس و محور خانواده ميداند كه، در صورتي كه او نباشد يا نتواند، مسووليت بر عهده ديگران خواهد بود. اين در شرايطي است كه براي مثال در كشورهاي صنعتي و پيشرفته در حالت عادي هر شخص به تنهايي، خود سرپرست خودش ميباشد و تامين نيازهاي زيستي و معيشتي مستقيما بر عهده خود فرد است و مرد يا زن بودن، در سرپرست بودن آنها قانونا و عرفا نقشي ندارد.
تصور عام جامعه ما از زن، موجودي ظريف و آسيبپذيراست. توضيحات شما اين سوال را در ذهن به وجود ميآورد كه آيا اين موجود ظريف توانايي تحمل مسووليتهاي سنگيني مانند سرپرست بودن را دارد. و آيا اين مسووليت به ايفاي نقش زنانه او در جامعه مطابق تعريف نقش او در خانواده خدشهاي وارد نميكند و عواقب احتمالي آن به ضرر جامعه نخواهد بود؟
سوالي كه در ذهن شما به وجود آمده ناشي از تعريف كليشهاي اكثر فرهنگهاي موجود است كه نقش زن را ظرافت، لطافت و آسيبپذير بودن تعريف ميكند و در مقابل نقش مرد را قدرتمندي و خشونت و ضمخت بودن ميداند. پس اينگونه است كه مثلا مردي كه آشپزي ميكند يا كاري كه در تعريف عام جزء وظايف زنان است را انجام ميدهد طرد ميشود و حتي جزء افراد غير نرمال شناخته ميشود كه نام مناسبي هم ندارند، همچنين است زني كه براي مثال ورزش رزمي انجام ميدهد يا كارهاي سخت و خشن انجام ميدهد كه در تفكر عام اين داشتن ويژگي هم براي زنان قابل پذيرش نيست. در صورتي كه اين شرايط و نوع زندگي افراد است كه ميتواند از آنها افرادي خشك و خشن يا نرم و لطيف بسازد، نه ويژگيهايي كه به صورت كليشهاي به زن يا مرد نسبت ميدهيم. ممكن است روش و زندگي زني به گونهاي باشد كه او را تبديل به فردي محكم و قدرتمند كند و يا سختيهايي در زندگياش داشته باشد كه خشونت را در او پرورش دهد. همين طور برعكس اين شرايط ممكن است براي مردي اتفاق بيفتد. بهطوري كه بنا بر نوع كار و شرايط زندگياش، فردي لطيف و نرم باشد و بسيار دقيق و مهربان. تمام اين ويژگيهاي رفتاري و اخلاقي به صورت بالقوه در هر فرد وجود دارد و اين نوع و روش زندگي شخص است كه چگونگي به فعل درآمدن آن را تعيين ميكند. در حالت عادي قبول مسووليت سنگين از جانب زنان نميتواند تاثير منفي در جامعه داشته باشد. چه بسا ديدهايم زناني را كه در شرايطي سخت، بدون توجه به ديدگاه نادرست و عام ديگران، مسووليتهاي دشوار را با جديت و قدرتي فوقالعاده متقبل شدهاند و از عهده انجام آن هم با موفقيت بر آمدهاند. پس توجه به شرايط زندگي افراد و قبول ويژگيهاي به فعل درآمده آنها ميتواند براي جامعه بسيار مفيد واقع شود.
به عنوان سوال پاياني، گفتيد كه اصطلاح زنان خودسرپرست، اصطلاحي است حاصل تعاريف سنتي، توضيح دهيد نوع برخورد با پديده زنان خودسرپرست و سرپرست خانوار در ساير فرهنگها چگونه است و از چه راههايي براي حل اين مسئله استفاده ميشود؟
من از روند اين جريان در تمام كشورها آگاهي ندارم، اما همانطور كه پيش از اين هم در جواب سوالهاي گذشته گفتم، در كشورهايي كه آنها را صنعتي و پيشرفته ميخوانيم پديدهاي به اين نام و با اين مختصاتي كه ما ميشناسيم وجود ندارد، چراكه هر فرد به تنهايي مسووليت معاش و زندگي خود را بر عهده دارد و اينگونه نيست كه فرضا شخصي سرپرستي كل خانواده را عهدهدار باشد و در صورت ناتواني يا نبودن او مسووليت به گردن ديگري بيفتد. بلكه از ابتداي امر، زن و مرد هر كدام به تنهايي نقشي كليدي در اداره امور زندگي دارند و در صورت ناتواني يا نبودن هر كدام، ديگري همچنان به ايفاي نقش خود ادامه ميدهد. پس مسئله و پديدهاي با عنوان خودسرپرستي يا سرپرست خانوار در چنين كشورهايي به معنايي كه ما با آن مواجه هستيم وجود ندارد.
يکشنبه 30 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]