واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ازدواج به شرط اقتصاد يا بلوغ
پويا سالم كار؛ شرايط اخير جامعه دو مساله «ازدواج» و «اقتصاد» را چنان ناميمون و نامبارك به عقد دائمي هم در آورده كه جوانان را پير و فرتوت و نااميد كرده است. به محض تبادر مفهوم «ازدواج» حتي در ذهن، «اقتصاد» هم مانند غولي بي شاخ و دم از راه مي رسد و در صفحه ذهن نقش مي بندد و طوري تمام تصاوير زيبا و جذاب ازدواج را مي بلعد كه جايي براي عرض اندام هيچ گزينه و مورد ديگري باقي نمي گذارد. تو گويي اقتصاد تنها شرط لازم و كافي ازدواج است. اين تصوير اغراق آميز، اقتصاد را به شرط چاقوي هندوانه در بسته ازدواج تبديل مي كند كه مي گويد، هر گاه كسي به قول معروف دستش در جيب خودش برود
- البته با شرايط كنوني بايد جيبي عريض و طويل دوخته باشد تا دستش حداقل تا آرنج در آن فرو برود
-خود به خود ازدواج مي كند و ازدواج وي نيز موفق از آب
در مي آيد.به نظر نگارنده وضع اقتصادي مناسب، يكي از جلوه هاي انسان موفق است. البته با بيان اين مطلب در اينجا نمي خواهم آرمان گرايي كنم و شعار بدهم و به انشاي معروف «پول خوشبختي نمي آورد» بپردازم. موضوع اين يادداشت پرداختن به امر ديگري است. همان گونه كه مي دانيد با اينكه ازدواج ناشي از بروز روابط عاشقانه و عاطفي جوششي و فراتر از قرار گرفتن در چارچوب مصوبات و قوانين است، ولي ضوابط خاصي دارد و از بار حقوقي برخوردار است كه بدون احراز آنها ازدواج، امري غيرقانوني تلقي شده و از انجام آن ممانعت به عمل مي آيد. در مطالعه اين شرايط ملاحظه مي شود تقريباً در هيچ كتاب حقوقي نوشته نشده كه يكي از شرايط اصلي ازدواج به لحاظ حقوقي، وضع اقتصادي مناسب است. اگر قرار بر اين بود، بايد شاخصه هاي كمي آن نيز اعلام مي شد. مثلاً اعلام مي شد مرد يا زني كه قصد ازدواج دارد، بايد فلان مقدار ريال درآمد در ماه يا سال و... داشته باشد. ولي در مقابل صراحتاً اعلام شده كه يكي از شرايط اصلي ازدواج بلوغ كامل عقلي و جسمي زوجين است؛ و شاخصه هاي كيفي و كمي آن نيز براي دختران و پسران بيان شده است.با ذكر شرايط حقوقي ازدواج خواستم به معرفي يك شرط حقيقي و اساسي ازدواج كه مدتي است به بوته فراموشي سپرده شده، بپردازم؛ اين شرط مهم « بلوغ» است. بلوغ، معمولاً در مقابل كودكي قرار مي گيرد و تعريف مي شود. بنا به تصور متعارف، بلوغ دوره يي از زندگي است كه تغييرات اساسي در جهت تكامل ارگانيسم جسماني و ساختار رواني كودك روي مي دهد. همين تكامل روحي و جسمي است كه بالغ را به طور جدي وارد عرصه زندگي مي كند و به او هويت مشخص و معين مي بخشد. يك فرد بالغ است كه مي تواند در مناسبات اجتماعي و سياسي وارد شود و نقش آفريني كند. روانشناسان و فلاسفه براي تاكيد به حضور توامان تكامل روح و جسم در بلوغ بحث هاي مفصلي ارائه كرده اند. دكتر هاد فيلد يكي از روانشناسان بنام انگلستان كه شهرت بين المللي دارد در كتاب روانشناسي كودك و بالغ كه به دقت به تفكيك مراحل گوناگون رشد و پرورش كودك و بالغ پرداخته در اين باره معتقد است؛ «ما رشد مي كنيم ولي به همان نسبت پرورش نمي يابيم. رشد امري است كه بستگي به جسم دارد و حال آنكه پرورش مربوط به روان است. اشخاصي هستند كه رشد مي كنند، ولي پرورش نمي يابند. ديكنز در داستان ماجراي «پيك و يك» با استادي فراوان «پكهام» را فربه و خيكي توصيف كرده است كه چگونه وقت خود را تنها صرف خوردن و خوابيدن مي كرد. رشد بدون پرورش اصولاً يك نوع بيماري است كه آن را عارضه فروهليخ مي خوانند كه ضمناً يكي از نشانه هاي آن ضعف جنسي است. (ص 58)هاد فيلد پرورش صحيح را عبارت از فراهم كردن زمينه هاي مناسب براي شكوفايي امكانات ذاتي و خدادادي كودك و راهنمايي اين قوا در جهت مطلوب مي داند. (ص 31) از نظر او دنياي كودكي مملو از خصوصيات خام خدادادي است كه اين خصوصيات با تربيت به مرحله پختگي و بلوغ مي رسند.فلاسفه نيز مفصلاً پيرامون عقل بحث كرده اند. از نظر اغلب فلاسفه سنتي، عقل داراي مراتب متفاوتي است كه به تبع تربيت تكامل مي يابند. از مشخصات بارز و مهم يك انسان عاقل فهم صحيح مسائل، آزادي، ثبات شخصيت، استقلال فكري و رفتاري، مسووليت پذيري و تمييز خوب و بد و...هستند. با اين اوصاف بلوغ يكي از مصادر نيكي ها در زندگي فردي و اجتماعي به شمار رفته كه اگر به هر دليل به تعويق افتد يا با نقص همرا شود، تمام عرصه هاي زندگي انسان دچار مشكلات عديده يي خواهند شد. وضع اقتصادي مناسب هم وصفي است كه به انسان بالغ متصف مي شود نه كودك. به عبارتي بلوغ بر اقتصاد تقدم دارد و تا زماني كه انسان داراي علم و آگاهي و استقلال و انتخاب نباشد، اشتغال برايش سالبه به انتفاي موضوع خواهد بود. درست است كه كودكان زيادي در سطح شهر ديده مي شوند كه با تكدي گري و دوره گردي و شاگردي به امرار معاش مي پردازند، اما اولاً به تبع آن نيز شاهد مقابله فعالان حقوق كودكان هستيم كه قصد دارند از آنها دفاع كنند و ثانياً در آمد زايي آنها لزومي بر استقلال و آزادي انتخاب و آگاهي شان ندارد.از طرفي همه خوب مي دانيم اين فقط شكم گرسنه و دست خالي نيست كه موجب اصلي جرم و جنايت و خيانت مي شود. اگر تنگ دستي و فقر مادي يكي از علل اصلي بزهكاري و عدم ازدواج يا طلاق باشد، عدم مسووليت پذيري، وابستگي فكري و رفتاري، عدم وفاي به عهد، فقدان آگاهي و شعور اجتماعي و... از ساير دلايل اصلي مشكلات اجتماعي به شمار مي آيند. وقتي در جامعه يي مصرف گرايي و نبود مسووليت پذيري و باري به هر جهت بودن و بيكاري نشو و نما پيدا مي كنند، اين موارد به منزله پايين آمدن سن بلوغ يا به عبارتي امتداد يافتن كودكي تا سنين بالا است. كودك در وهله اول خواستار شادي و لذت و خوشگذراني است نه سنجش نيكي و بدي. بارها مشاهده شده كودكان مثلاً براي جلب نظر ديگران به هر عملي دست زده اند، بي آنكه از زشتي و زيبايي شان مطلع باشند. به لحاظ فقهي و حقوقي به كودك نه مي توان خير نسبت داد و نه شر. علم فقه و حقوق، مجموعه دستورالعمل هايي براي مكلفان است نه كودكان. اگر تربيت صحيح در جامعه نباشد، كسي به مرز بلوغ نخواهد رسيد و صحبت از اخلاق و رعايت اصول فقهي و حقوقي محلي از اعراب نخواهند داشت. در چنين شرايطي هيچ حق و حقوقي رعايت نمي شود و ازدواج نيز يا انجام نمي شود يا با شكست مواجه مي شود. از اين روي به نظر مي رسد مشكل اصلي ازدواج در بيماري فروهليخ جامعه نهفته است تا اقتصاد نامناسب آن.
يکشنبه 30 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]