واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: نگاهى به فيلم انعكاس ساخته رضا كريميتم خيانت با طعم معناگرايي
فرهنگ و هنر، اميررضا نورى پرتو- رضا كريمىدر طول ده سال گذشته تنها سه فيلم ساخته است و اين نشان از دقت و تلاش او دارد كه مىخواهد بر خلاف خيلى از سينماگران ايرانى گزيده كار باشد و به ساخت هر نوع فيلمى تن ندهد. «عشق+2»، «هزاران زن مثل من» و «تب» در مقياس سينماى تجارى ايران آثار آبرومند و نسبتا قابل قبولى بودند كه از تسلط و توجه فيلمسازى علاقه مند به مديومهاى سينما خبر مىدادند. چهارمين فيلم رضا كريمي، انعكاس، اين روزها مهمان سينماهاى كشور است.
درونمايه فيلمنامه انعكاس بر موضوع سوءتفاهم و خيانت بنا شده است. سوژه اى كه اين روزها خيلى از خانوادهها به آن گرفتار هستند و با مشكلات و پيامدهاى آن دست و پنجه نرم مىكنند. كريمى در سه فيلم پيشين خود نيز كم و بيش بر دور و بر اين موضوع مىچرخيد و بحرانهاى خانوادگى و عاطفى را نشانه رفته بود. حسن فيلمنامه انعكاس در مقايسه با فيلمهاى بى حس و حال اين روزهاى سينماى ايران در اين است كه شروع خوب و درگير كننده اى دارد. معرفى درست شخصيتها و نوع رابطه آنها و نيز موقعيتهايى كه كاراكترها در آنها درگير مىشوند، سبب شده كه فيلم از نعمت يك گرهافكنى خوب در فيلمنامه بهرهمند باشد. نسرين شاكرى (مهناز افشار)، پيكر بى جان سينا (حميد گودرزي) را به بيمارستان مىرساند و خود از آن جا مىگريزد. مژده (بيتا سحرخيز) ، همسر سينا، از طريق تماس تلفنى بيمارستان به رابطه همسرش با زنى شك مىكند و سينا را طرد مىكند. سينا كه مجبور به نشستن روى صندلى چرخدار است و همه چيزش را از دست رفته مىبيند، سعى مىكند از نسرين انتقام بگيرد و زندگى مشترك او با شهروز خجسته (كامبيز ديرباز) را به چالش بكشاند. همان طور كه مىبينيم اين ايده ابتدايى خوب زمينه را براى خلق يك درام پرتعليق و جذاب فراهم كرده است. اما متاسفانه باز هم به دليل برخى سهل انگارىها در پرداخت شخصيتها و نيز عدم توانايى در خلق ادامهاى منطقى و پركشش بر اين گره افكنى مناسب، فيلم در نيمههايش به بيراه رفته است. در ميان چهار رأس اين مربع عشقي، حضور كمرنگ شخصيت مژده اين پرسش را در ذهن ايجاد مىكند كه اگر اين كاراكتر از داستان حذف مىشد، چه خللى در پيشبرد روند فيلمنامه به وجود مىآمد؟ اين بهانه كه سينا تمام شوكت و ثروت خود را از مژده دارد و حال با به وجود آمدن اين سوء تفاهم همه چيز را از دست رفته مىبيند، نمىتواند دليل خيلى محكم و منطقى براى وارد كردن شخصيتى خنثى همانند مژده در فيلمنامه باشد. شايد اگر سينا به خاطر عشق به نسرين هنوز مجرد باقى مانده بود و حال با يافتن دوباره او تلاش مىكرد تا عشق دوران دانشجويى خود را از دست ندهد، ميزان همذات پندارى تماشاگر با اين كاراكتر بيشتر مىشد. محمدهادى كريمى(فيلمنامه نويس اين فيلم) و رضا كريمى در نيمه اول فيلم تلاش كردهاند به سبك آثار استاد هيچكاك با ايجاد تعليقى منطقى و نيز تمركز بر شك و بدبينى ميان شخصيتهاى اصلي، تماشاگر را روى صندلى بنشانند (نسرين در جايى از فيلم، سرگيجه استاد را نگاه مىكند). در واقع سنگ بناى فيلم را در نيمه اولش بر همين شكها و سوءتفاهمها گذاردهاند. آمدن سينا به دم درب خانه نسرين، حق السكوت نسرين به نعمت (باغبان خانه)، مزاحمتهاى تلفنى و خودروى زانتيايى كه جلوى درب خانه شهروز و نسرين پارك است و نسرين خيال مىكند متعلق به سينا است، قرار نسرين و سينا در پارك، پاكت حاوى عكسهاى شهروز با فرشته (شهره قمر) كه به دست نسرين مىرسد و نيز آن لباس خونى كه سينا براى شهروز مىفرستد، همه و همه موقعيتهاى پتانسيل دارى هستند كه مىتوانند بيننده را جذب فضاى فيلم كنند. اما زمانى كه در نيمه دوم فيلم قرار است پرده از راز تمام سوءتفاهمها و شكها برداشته شود، دست فيلمنامهنويس و كارگردان خالى مىماند و به همين خاطر در اين بخش از اثر با افت محسوس فيلمنامه مواجه مىشويم. شك شهروز به نسرين و بازخواست او پس از آگاهى به ظاهر قاطعانه از مراودههاى نسرين و سينا، مىتوانست به يك نقطه عطف جدى و خوب براى كشاندن اين درام در مسيرى درست و سينمايى باشد و حتى اين قابليت را داشت كه همانند بسيارى از متون كلاسيك نمايشي، فيلمنامه را به مسير يك تراژدى حاصل از سوءتفاهم بكشاند (همانند اتللو اثر جاودان شكسپير). ضمن آن كه دسترسى نسرين به عكسهاى شهروز و فرشته مىتوانست برگ برنده اى در دستان زن قصه براى كشمكش با مرد قصه باشد. اما اين دستمايه خوب با روايت آن فلاش بك طولانى در نيمه دوم فيلم به هدر رفته است. در واقع زمانى كه شهروز نامه نسرين را مىخواند، پيشرفت داستان متوقف مىشود و تا به انتها در همين حالت باقى مىماند و در ادامه تنها شاهد تلاش فيلمساز و فيلمنامه نويس براى رفع سوءتفاهمهاى موجود و توضيح روابط علت و معلولى ميان اتفاقهاى موجود در نيمه اول فيلم هستيم. اگر اطلاعات سكانسهاى نيمه دوم فيلم در طول روند داستان كم كم تزريق مىشد و يا به صورتى موجز در همان فصلهاى ابتدايى به تصوير درمىآمد، فيلم مىتوانست با تعريف ادامه اين داستان، جذابيت خود را تا به پايان حفظ كند و حتى به عنوان يك درام تراژيك و اجتماعى در حافظه تاريخ سينماى ايران ماندگار شود. نيمه دوم انعكاس مملو از سكانسهايى است كه مىتوانستند حذف شوند و يا تغيير كنند و در اين ميان گويا سازندگان فيلم براى آن كه از جريان روز سينماى ايران عقب نباشند، مسير داستان خود را به سمت و سوى نشانههاى به ظاهر معنوى كشاندهاند و اسير قراردادهاى ژانر وطنى معناگرا شدهاند. معلوم نيست در داخل داستانى كه شخصيتهايش با هوشمندى فيلمنامه نويس در موقعيتهايى خطير و درگيركننده قرار گرفتهاند، به طورى كه هر كنش يا واكنشى از آنها مىتواند فيلم را به جذابيتى دراماتيزه شده برساند، چرا بايد آدمىهمانند نسرين براى نجات جان سينا (و در واقع براى رهانيدن خود از مهلكهاى كه به آن گرفتار شده) به مسجد پناه بياورد و دست به دعا شود و گره گشايى اين رابطه بر پايه اين راز و نياز معنوى بنا شود؟ اين عمل نسرين شايد از نگاهى اخلاق گرايانه كارى درست به شمار مىرود، اما يادمان نرود كه در سينما پيام بايد در خدمت محتوا باشد، نه آن كه مثل خيلى از مجموعههاى تلويزيونى و فيلمهاى سينماييمان شعارهاى اخلاقى بر روح اثر سايه بيندازد. ضمن آن كه پرداخت اين سكانس در اجرا به هيچ وجه خوب از كار درنيامده و بيشتر از آن كه فضاى يك مسجد را تداعى كند، با توجه به شيوه نورپردازى و استفاده از موسيقى كر فضاى كليساها در فيلمهاى فرنگى را به يادمان مىآورد. از سويى ديگر معلوم نيست كه چرا فيلم ساز با بردن شهروز و فرشته به داخل آن مسجد معروف در اصفهان و تاكيد بر انعكاس صداها در آن، قصد داشته لحن فيلم را دچار نوعى دوگانگى كند؟ شخصيت فرشته به عنوان كسى كه مىتوانست سايه اش را بر زندگى شهروز و نسرين بيفكند و بحرانى تازه در روند فيلمنامه ايجاد كند، متاسفانه به دليل ترس از مميزى و نگاه سطحى و اخلاق گرايانه سازندگان اثر به كاراكترى تك بعدى تبديل شده است. در واقع فرشته به معمولى ترين شكل ممكن بر سر راه شهروز قرار مىگيرد و بدون آن كه بتواند كارى از پيش ببرد، به پاستوريزهترين حالت از داستان خارج مىشود. اين وسط تماشاگر حيران مىماند كه چرا بايد به تماشاى آن همه سكانس از ابراز علاقه فرشته براى شهروز ويا فصلهاى گشت و گذار آن دو در شهر اصفهان بنشيند؟ پايان فلاش بك جايى كه زن و شوهر، كيلومترها دور از هم و با چمدانى در دست در خيابانها پيش مىروند، نقطه انتهايى اين درام است و از اين جا به بعد است كه بيننده از شخصيت شهروز و نسرين جلو مىافتد. سكانس ملاقات شهروز با سينا به دليل تاكيد فيلم ساز و فيلمنامه نويس بر همان پيامهاى معنوى و اخلاقى يكى از ضعيف ترين فصلهاى فيلم است. به راستى چه كسى مىتواند باور كند كه با توجه به موقعيتهاى پيش آمده در طول داستان، سينا با آن سطح فرهنگى و فكرى پذيرفته كه معجزه اى برايش رخ داده (معجزه اى كه گويا حاصل دعاى نسرين است) و به يكباره و بدون حتى يك دليل منطقى اعلام مىكند از تصميم خود براى به هم زدن زندگى شهروز و نسرين منصرف شده است؟ پرواز آن كبوتر سفيد بر بالاى سر شهروز، پس از آن كه سينا تاكيد مىكند ميان او و نسرين هيچ نوع رابطه اى غيراخلاقى وجود نداشته، در خدمت همان نگاه تحميلى فيلم ساز و فيلمنامه نويس براى تغيير لحن اثر به سمت درامىخانوادگى با يك پايان خوش غيرقابل باور است. البته براى آن كه تماشاگر حسابى متوجه شود كه همه چيز با خوبى و خوشى به پايان رسيده، مطابق انتظار شهروز به نزد نسرين مىرود و از او عذرخواهى مىكند و نسرين نيز بدون اين كه بفهمد آن زن (فرشته) كيست كه در عكسها با همسرش در حال گشت و گذار است، نامه سرشار از پشيمانى سينا را مىخواند و با روحى آرام آن عكسها را پاره مىكند و در جوى آب مىاندازد. انعكاس از آن دسته فيلمهايى است كه به لطف داشتن فضايى شيك و ايده اى بالقوه خوب و نيز برخوردارى از بازيگرانى محبوب و شناخته شده (كه گرچه بد كار نكرده اند، اما نتوانسته اند به كارنامه حرفه اى شان چيزى تازه اى بيفزايند) مىتواند گليم خود را از آب بيرون بكشد. اما اگر در اين ميان كريمىفيلمنامه نويس اندكى جسارت به خرج مىداد و لحن داستانش را تا به انتها حفظ مىكرد و اسير معناگرايىهاى متداول نمىشد و كريمىكارگردان بيشتر از آن كه به فكر شسته و رفته در آوردن تصاوير فيلمش مىبود، براى افت فاحش فيلم در نيمه دومش چاره اى درست مىانديشيد، بدون شك انعكاس خود را به مراتب بهتر از آنچه كه هست، نشان مىداد و مىتوانست در ميان درامهاى اجتماعى ايرانى جايگاهى آبرومند براى خود دست و پا كند. چهارمين اثر سينمايى رضا كريمىيك فيلم عامه پسند و تجارى است كه مىتواند بخش زيادى از تماشاگرانش را راضى به خانهها بفرستند، اما تا رسيدن به مرز يك اثر هنرى قابل نقد و بررسى فاصله زيادى دارد.
سه شنبه 25 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]