واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: درباره مجموعه داستان «آنها چه كساني بودند» -بخش اول هميشه چيز ديگري هست
علي حسن زاده
داستان كوتاه «جفو»، داستاني محلي و بومي است كه در آن واقعيت و خيال در هم آميخته شده تا راوي (كه سوم شخص است) جهاني سرشار از راز و رمز را توليد كند. جفو كه خïل وضع است، صداي انفجاري شنيده. جليل و صفر و زبيده (خواهر جفو) و زن هاي
ماهي فروش هم صداي انفجار را شنيده اند، جفو فكر مي كند اين صدا ناشي از افتادن آدم خيلي گنده يي تو دريا بوده كه دو بال هم داشته و بعدش هم جيغي كشيده است.
جفو ماجرا را در قهوه خانه حيدر براي ديگران نقل مي كند و آنها او را به سخره مي گيرند و وانمود مي كنند كه سخن او را پذيرفته اند. جفو براي پيدا كردن ردي از صدا شب هنگام به اسكله مي رود و در آنجا با خالو مواجه مي شود كه براي برگرداندن او به خانه آمده است اما جفو نزد ناخدا مي رود و ماجرا را براي او نقل مي كند و ناخدا ماجرا را باور نمي كند و او را نهي مي كند از جست و جوي آن آدم بالدار. اما جفو مي رود به سمت قايق ها و ماجرا را براي قايقرانان تعريف مي كند و آنها به دروغ و به قصد دست انداختن او مي گويند كه خودشان بوده اند كه آن آدم بالدار را به دام انداخته اند و سپس انداخته اندش به چاه حاجي و مي توانند او را ببرند به آنجا تا مرد بزرگ بالدار را ببيند.
جفو مي پذيرد و به همراه آنها راهي قبرستان مي شود و هنگامي كه براي ديدن مرد بالدار به داخل چاه مي رود مي بيند كه آن تو فقط لاشه اسبي افتاده و بعد صداي قايقرانان را به هنگام رفتنشان مي شنود كه آميخته است به طعنه و سخره. مخاطب در آغاز داستان دستش مي آيد كه صداي آدم بالداري كه از آسمان افتاده است تو دريا، مساله و تصوير مركزي داستان است كه ساير عناصر داستان بر محور آن سامان يافته است. داستان از نوع داستان هاي واقع گرايانه جادويي است، پس مخاطب با توجه به مختصات آن در منطق روايي و باورپذيري داستان چون و چرا نمي كند و به انگيزه روايت پي مي برد. اما با اين حال در روايت داستان گاهي پديدار شدن رخدادهاي فرعي بي ربط نسبت به محور اصلي داستان در بعضي از صحنه ها، روايت را دستخوش نابساماني و اطناب كرده است كه براي نمونه مي شود از ماجراي فرار مادر جفو ياد كرد كه ربطي به هسته داستان ندارد يا همين طور هم ماجراي خيانت زن جفو. وجود اطناب از قابليت هاي موجود در كشمكش داستان (باورناپذيري سخن جفو نزد شخصيت هاي ديگر كه باعث تضاد و موضع گيري ميان جفو و آنها شده است) كاسته است زيرا با حضور رخدادهاي فرعي فضاي داستان نيز تغيير كرده است و بدين سان ذهن مخاطب نسبت به رخداد اصلي و تعليق موجود در آن فاصله مي گيرد. ساخت گرايان معتقدند كه هر جزء يا پديده در ارتباط با يك كل بررسي مي شود، يعني هر پديده، جزيي از يك ساختار كلي است. با توجه به اين ديدگاه مي شود نوشت حتي اگر بشود توجيه كرد كه آن رخدادهاي فرعي (جزء) در جهت ارائه پرداختي بيشتر و بهتر از شخصيت جفو و فضاسازي كه به سود داستان است صورت گرفته اما اگر اين رخدادها به نحوي در دل ساختار كلي گنجانده مي شد آن وقت شايد مي شد پذيرفت كه ساختار داستان دچار حفره نشده است.
داستان كوتاه «چاه»، داستاني واقع گرايانه است به سبك و سياق داستان هاي كوتاه واقع گراي كلاسيك. راوي (كه اول شخص است) ماجراي گريختن پدرش از دست وكيل حسن (كه مامور قانون است) و پنهان شدنش در چاه خانه شان را روايت مي كند. اين داستان روايت ديگري است از كليشه مامور قانون (وكيل حسن) و مجرم (پدر راوي) كه هميشه يكي در حال تعقيب ديگري است و ديگري در حال فرار از او (كه نمونه هاي شاخص اش را مي شود در داستان هاي پليسي جست) همراه با فضا سازي و مضمون و معناي (تقابل بين خير و شر) موجود در آثاري از اين دست. مصرف كليشه در اثر هنري زماني كاركردي تازه پيدا خواهد كرد كه هنرمند بتواند از آن كليشه آشنايي زدايي به عمل بياورد تا طرحي نو توليد كند و ميان آشنايي مخاطب با كليشه گسست ايجاد كند تا مخاطب به معاني (و در نگاهي كلان به خوانش) جديدي از بطن ساختار موردنظر اثر هنري دست بيابد. اما در اين داستان بومي و محلي، از اين طرح تاريخ مصرف گذشته آشنايي زدايي به عمل نيامده است و همين است كه مخاطب پس از خوانش داستان فكر مي كند يك داستان كوتاه كليشه يي خوانده است.
البته ناگفته نماند اين داستان به لحاظ ساختاري حفره ندارد زيرا روايتش داراي ايجاز است و ميان وقايع آن روابط علت و معلولي حاكم است و محور روايت مشخص و لحن نثر متناسب با فضاي داستان است و... اما اثر هنري تكراري اگر به لحاظ ساختاري، حتي در قياس با خودش، اسلوب و اساس محكمي داشته باشد باز هم يك جاي كارش مي لنگد زيرا تكراري است.
داستان كوتاه «همين طور است» روايتي شبه فرا واقع گرايانه است از اميال و روياهاي سركوب شده دو شخصيت در فضايي ميان خواب و بيداري در يك تيمارگاه كه به شيوه سيلان ذهن و به وسيله زاويه ديد تك گويي نمايشي با دو راوي و با لحني شاعرانه و حزن آلود روايت شده است. در اين داستان توجه بسياري به حالت ها و عواطف پيچيده انساني شده است. در نظريه ادبي معتقدند كه همه داستان ها (يا اغلب آنها) به روانشناسي انسان دست مي زنند اما روش آنها براي پرداختن به اين امر متفاوت است.
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]