محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826066928
جهان - هشت درس از شيوه رهبري ماندلا
واضح آرشیو وب فارسی:ايتنا: جهان - هشت درس از شيوه رهبري ماندلا
جهان - هشت درس از شيوه رهبري ماندلا
ريچارد داستنگل / ترجمه: محمدحسين باقي:نلسون ماندلا هميشه با حضور در كنار بچهها بيشتر احساس راحتي ميكند و يك جورهايي بزرگترين محروميت او اين بود كه طي 27 سال زندان، نه صداي كودكي به گوش او رسيد و نه دستان كودكي را در دستان خود لمس كرد. ماه گذشته وقتي او را در ژوهانسبورگ ديدم- ماندلايي بسيار شكستهتر و ضعيفتر از آن ماندلايي بود كه قبلا ميشناختم- اولين كار او در آغوش گرفتن دو پسر من بود. در همان ثانيههاي اول دو پسرم اين پيرمرد را صميمانه در بر گرفتند؛ پيرمردي كه از آنها ميپرسيد كه چه ورزشي را دوست دارند تا با يكديگر بازي كنند و يا اينكه صبحانه چه خوردهاند. وقتي ما صحبت ميكرديم، او پسرم گابريل را- كه نام دومش «روليحلاهلا» است، يعني همان نام واقعي ماندلا- در آغوش ميگرفت. او براي گابريل داستان اين نام را تعريف كرد، اينكه چگونه به زبان كوسايي [ از زبانهاي Zulu در آفريقا] اين نام به «شكستن شاخه يك درخت» ترجمه ميشود در حالي كه معناي واقعي آن «مشكلساز بودن» است. ماندلايي كه همين هفته جشن تولد 90 سالگي خود را جشن ميگيرد، به قدر كافي مشكلاتي را براي چندين نسل و دوره به وجود آورده است. او كشور را از سيستم خشن تبعيض رهايي بخشيد و كمك كرد تا سياه و سفيد، فرادست و فرودست با يكديگر متحد شوند به گونهاي كه پيش از اين هرگز چنين نبود. در دهه 1990، من به همراه ماندلا دو سال روي زندگينامه خودنوشت او به نام «گامهاي بلند به سوي آزادي» كار كرديم. پس از گذشت آن همه سال در همراهي با او، وقتي كتاب تمام شد من حس عجيب پسزدگي يافتم؛ مثل اين بود كه آفتاب از زندگي كسي بيرون رفته باشد. طي اين سالها ما يكديگر را كم و بيش ميديديم اما احتمالا قبل از آخرين ديدارمان ميخواستم او را ببينم و پسرانم نيز يكبار ديگر او را ببينند.
همچنين ميخواستم با او در خصوص رهبري صحبت كنم. ماندلا اولين نفري است كه ميپذيرد كه چيزي فراتر از يك انسان معمولي است: يعني يك سياستمدار. او رژيم آپارتايد را ساقط و يك آفريقاي جنوبي غير نژادي و دموكراتيك را خلق كرد و دقيقا ميدانست كه چه زمان و چگونه نقش خود در دورههاي مختلفگذار را به عنوان يك مبارز، ايدهآليست، ديپلمات و سياستمدار ايفا كند. او كه با مفاهيم انتزاعي فيلسوفمآبانه سر ناسازگاري داشت مكرر به من ميگفت كه مسئله اصلا «بحث از اصل نيست بلكه بحث از تاكتيك است.» او در تاكتيك بسيار حرفهاي بود.
ماندلا ديگر با پرسش يا تبعيض ميانهاي ندارد. او از اين بيم دارد كه مبادا قادر به بيان و تمركز بر آنچه مردم هنگام ديدار با يك بت زنده انتظار دارند، نباشد و آنقدر مغرور و مراقب هست تا مردم فكر نكنند كه دانش او ته كشيده است. اما دنيا هرگز نيازي به هداياي ماندلا- به عنوان يك انسان با تدبير، يك فعال و بله يك سياستمدار- آنگونه كه او در 25 ژوئن (پنجم تيرماه) در لندن دوباره نشان داد نداشته است؛ آنگاه كه او برخاست و وحشيگري رابرت موگابه رئيسجمهور زيمبابوه را محكوم كرد. هر چه ما به دوره سرنوشتساز و تاريخي انتخابات آمريكا نزديك ميشويم، چيزهاي بسياري است كه او ميتواند به دو نامزد رياستجمهوري آمريكا بياموزد.
1- شجاعت به معناي فقدان ترس نيست بلكه تهييج كننده ديگران است تا به فراسوي آن حركت كنند
در سال 1994، طي كارزار انتخابات رياستجمهوري، ماندلا با يك هواپيماي ملخي كوچك به روستاهاي دلمرده ناتال سفر كرد تا براي هواداران زولوي [نام قبيله]خود سخنراني كند. من پذيرفتم كه با او در فرودگاه ديدار كنم؛ جايي كه كارمان را پس از سخنرانياش ادامه ميداديم. وقتي كه هنوز 20 دقيقه زمان تا فرود هواپيما باقي بود، يكي از موتورهايش خراب شد. كساني كه در هواپيما بودند دچار ترس و واهمه شدند. تنها چيزي كه آنها را آرام ميكرد همانا نگريستن به ماندلايي بود كه در سكوت خود غرق در مطالعه روزنامه بود؛ گويي مسافر هر روزه قطاري است كه او را طبق معمول به سر كار ميبرد. فرودگاه آماده فرود اضطراري شد و خلبان نيز با موفقيت هواپيما را بر زمين نشاند. وقتي پس از فرود، من و ماندلا در صندلي پشتي BMW ضد گلولهاش نشستيم كه قرار بود ما را به محل تجمع و سخنراني ببرد، او به سوي من برگشت و گفت: «مرد! من به شدت اون بالا ترسيده بودم.»
ماندلا غالبا طي دوراني كه زير زمين بود، طي دادگاه ريونيا [Rivonia ] كه منجر به زنداني شدن او شد و طي دوران حضور در «روبن آيلند» ترسيده بود. او بعدا به من گفت: «البته كه ترسيده بودم.» او ميگفت نترسيدن غير معقول است. «من نميتوانم تظاهر به شجاعت كنم كه ميتوانم دنيا را شكست دهم.» اما به عنوان يك رهبر نبايد كاري كني كه مردم آن را بفهمند. «نبايد خم به ابرو بياوري.»
و اين دقيقا همان چيزي است كه او انجام آن را آموخت؛ تظاهر و- با وانمود به شجاعت كردن- ديگران را تهييج و تشويق كردن. اين پانتوميمي بود كه ماندلا در «روبن آيلند» تكميل كرد؛ جايي كه به راستي وحشتآفرين بود. زندانياني كه با او بودند، ميگفتند ماندلا را در حالي تماشا ميكردند كه طول محوطه دادگاه را ميپيمود، استوار و مغرور، به گونهاي كه ميتوانست آنها را براي روزها خيره به خود نگاه دارد. ماندلا خود ميدانست كه مدلي براي ديگران است و همين به او شجاعت ميبخشيد تا بر ترس خود غلبه كند.
2- خود پيشقدم باش- اما مباني خود را رها نكن
ماندلا محتاط است. در 1985 او تحت عمل جراحي پروستات قرار گرفت. وقتي به زندان بازگشت داده شد، از همكاران و دوستان خود طي 21 سال و براي اولينبار جدا شد. آنها اعتراض كردند، اما همانگونه كه دوست قديمي او «احمد كاترادا» به خاطر ميآورد، ماندلا به آنها گفت: «بچهها يك دقيقه صبر كنيد، ممكن است در پس اين جدايي خيري نهفته باشد.» اين خير هماني بود كه ماندلا از جانب خود مذاكره با دولت آپارتايد را آغاز كرد. اين اسباب تنفر كنگره ملي آفريقا (ANC) را فراهم آورد. پس از دههها ابراز اينكه «زندانيان نميتوانند مذاكره كنند» و پس از حمايت از ستيز مسلحانهاي كه دولت را به زانو در آورد، ماندلا به اين نتيجه رسيد كه زمان براي آغاز مذاكره با سركوبگران فرا رسيده است.
وقتي او مذاكرات خود را با دولت در سال 1985 آغاز كرد بسياري بودند كه تصور ميكردند ماندلا باخته است. سيريل رامافوسا- كه بعدها رهبر قدرتمند اتحاديه ملي كارگران معادن شد- ميگويد: «ما فكر ميكرديم كه او همهچيز را فروخته و تسليم شده است. من رفتم او را ببينم تا به او بگويم «چه كار ميكند؟». اين طرحي غيرقابل باور بود. او خطر فجيعي را به جان خريد.» ماندلا مبارزهاي را آغاز كرد تا كنگره ملي آفريقا را قانع كند كه مسيري را كه ميرود درست است. حيثيت او در معرض خطر بود. كاترادا به خاطر ميآورد كه ماندلا نزد تمام دوستان و همراهان خود در زندان رفت و آنها را در جريان امور گذاشت. به تدريج و به آهستگي، ماندلا آنها را با خود همراه كرد. رامافوسا- كه دبيركل كنگره ملي آفريقا (ANC) شد و در حال حاضر يك تاجر است- ميگويد: «تو پايگاه حمايتي خود را با خود همراه داري. به محض اينكه به آن نقطه استراتژيك برسي به مردم اجازه حركت خواهي داد.» وي ميافزايد: «او يك رهبر بادكنكي نيست كه الان بجوي و بعد بيرونش اندازي.»
بر همين اساس، رد مذاكره از سوي ماندلا يك تاكتيك بود نه اصل. در تمام زندگياش، او هميشه تمايز ميان «تاكتيك» و «اصل» را نمايان ساخته است. اصل راسخ و ترديدناپذير او- ساقط كردن آپارتايد و كسب يك انسان، يك راي- ثابت بود اما تقريبا هر چيزي كه به او در رسيدن به هدفش كمك ميكرد، ماندلا به مثابه تاكتيك بدان مينگريست. او يكي از عملگراترين ايدهآليستها بود. رامافوسا ميگويد: «او يك مرد تاريخي است. او به فكر راه پيش روي ما بود. او نسلهاي آتي را در نظر داشت: آنها كار ما را چگونه مينگرند؟.» زندان به او توانايي نگريستن به آينده را اعطا كرد. او بايد چنين ميبود، چراكه رويكرد ديگري ممكن نبود. او نه به فكر روزها و هفتهها كه به فكر دههها بود. او ميدانست كه تاريخ در كنار اوست كه نتيجه آن گريزناپذير است؛ موضوع تنها اين بود كه چه زماني و چگونه ميتوان به آن دست يافت. ماندلا گاهي ميگفت: «كارها در بلندمدت بهتر خواهند شد» و هميشه نيز بلندمدت فكر ميكرد.
3- از پشت سر هدايت كن اما بگذار ديگران فكر كنند كه جلو و در خط مقدم هستند
ماندلا عاشق خاطرات دوران كودكياش و بعدازظهرهايي بود كه گله را پيش ميراند. او به من ميگفت: «ميداني، ميتواني آنها را از پشت سر هدايت كني.» وي سپس ابروانش را بالا ميانداخت تا مطمئن شود كه من نتيجه را گرفتهام. ماندلا در دوران جواني بسيار متاثر از «جونگينتابا»- رهبر قبيلهاي كه ماندلا را بزرگ كرد- بود. وقتي دادگاه جونگينتابا تشكيل شد تمام افراد به صورت حلقهوار نشستند و تنها پس از اينكه آنها سخنانشان تمام شد، جونگينباتا آغاز به سخن كرد. ماندلا ميگفت كار اين رهبر بزرگ اين نبود كه به مردم بگويد چه كنند، بلكه ميگفت اتحاد و همدلي را تشكيل دهند. او قبلا ميگفت: «خيلي زود وارد معركه نشو.»
طي دوراني كه با ماندلا كار ميكردم، وي ديدارهاي مشاوران سياسياش در منزلش در هاگتون را «حومه قديمي و دوست داشتني ژوهانسبورگ» ميناميد. او افراد بسياري را گرد خود جمع كرد: رامفوسا، تابو امبكي (رئيسجمهور فعلي آفريقاي جنوبي) يا ديگراني كه همراه او بودند. برخي همكارانش سر او فرياد ميزدند- كه سريعتر و راديكالتر عمل كند- و ماندلا تنها گوش ميداد. وقتي كه سرانجام در اين ديدارها سخن ميگفت، وي به آرامي و روشمند تمام نقطه نظراتي را كه شنيده بود طرح ميكرد و سپس ديدگاه خود را مطرح ميساخت و به خوبي تصميم را بدون هيچگونه تحميلي در مسيري كه ميخواست هدايت ميكرد. حقه رهبري اين است كه حتي به خودت اجازه دهي كه راهنمايي و هدايت شوي. وي ميگفت: «عاقلانه است كه مردم را اقناع كني تا كارهايي را انجام دهند و كاري كني كه آنها فكر كنند اين عقيده خود آنها بود.»
4- دشمن خود را بشناس و بازي مورد علاقه او را بياموز
در دهه 1960، ماندلا مطالعه زبان آفريكانها را آغاز كرد؛ زبان سفيدپوستان آفريقاي جنوبي كه عامل خلق آپارتايد بودند. همراهان او در كنگره ملي آفريقا به وي ميخنديدند اما ماندلا مصر بود كه تفسير آفريكانها از جهان را درك كند؛ او ميدانست كه روزي با آنها يا خواهد جنگيد و يا مذاكره خواهد كرد و يا هر دو و سرنوشت او به آنها گره خورده بود.
يادگيري زبان آفريكانها به دو معنا اقدامي استراتژيك بود: با صحبت به زبان دشمن خود، او ميتوانست نقاط ضعف و قوت آنها را دريابد و بر همين اساس تاكتيك مربوطه را طراحي كند. اما همچنين با اين كار خود را به دشمن نزديكتر ميساخت. همگان از زندانيان عادي گرفته تا دوست و دشمن تحت تاثير تمايل ماندلا براي صحبت به زبان آفريكانها و دانش او از تاريخ آنها قرار گرفتند. او حتي اطلاعاتي در مورد راگبي آفريكانها- بازي مورد علاقه آنها- كسب كرد. ماندلا فهميده بود كه سياهان و آفريكانها در يك چيز اساسي مشترك بودند:
آفريكانها دقيقا به اندازه ساير سياهان خود را متعلق به اين كشور [آفريقاي جنوبي] ميدانستند. او هم ميدانست كه خود آفريكانها هم قربانيان تبعيض و بيعدالتي هستند. ساكنان سفيدپوست انگليسي و دولت انگليس آنها را تحقير ميكردند. ماندلا يك وكيل بود و در زندان نيز مشكلات حقوقي زندانبانان را رفع ميكرد. آنها بسيار بيسواد بودند اما آنچه فوقالعاده مينمود اين بود كه يك سياهپوست، مايل است به آنها كمك كند. به قول آليستر اسپاركس- مورخ بزرگ آفريقاي جنوبي- «اينها فاجعهآميزترين خصايص آپارتايد بود و ماندلا فهميد كه حتي با بدترين و شديدترين حكومت هم بايد مذاكره كرد.»
5- دوستانت را نزديك به خود داشته باش ولي رقباي خود را به خود نزديكتر كن
ماندلا براي من تعريف ميكرد كه بسياري از دوستاني كه وي آنها را به خانهاي كه در «كونو» ساخته بود دعوت ميكرد افرادي بودند كه اصلا اعتمادي به آنها نداشت. او به آنها شام ميداد، با آنها مشورت مينمود، آنها را تحسين ميكرد و هدايايي به آنها ميداد. او مردي كاريزما و آسيبناپذير است. وي غالبا از اين كاريزما حتي براي تاثيرگذاري بيشتر بر رقبايش (تا متحدانش) استفاده ميكرد. ماندلا معتقد بود كه در آغوش گرفتن رقبايش به مثابه راهي براي كنترل آنها بود. اگر به حال خود رها ميگشتند بسيار خطرناك ميشدند پس بهتر بود در دايره تاثير او بمانند. او وفاداري را ارج مينهاد اما هيچگاه دغدغه ذهنياش نبود. او ميگفت: «مردم در پي منافع خود هستند.» اين به راستي واقعيتي از طبيعت انساني بود، نه يك اشتباه يا ضعف. روي ديگر اين خوشبين بودن- كه او چنين بود- اعتماد بسيار به مردم بود. اما ماندلا درك كرده بود تنها راه تعامل با كساني كه به آنها اعتماد ندارد همانا خنثي كردن آنها با همان كاريزما و خندههايش است.
6- ظاهر هم مهم است و لبخند را فراموش نكن
زماني كه ماندلا دانشجوي فقير حقوق در ژوهانسبورگ بود و تنها كت و شلوار مرتب خود را ميپوشيد، او را براي ديدن «والتر سيسولو» بردند. سيسولو يك بنگاهدار [بنگاه املاك] واقعي بود و رهبر جوان كنگره ملي آفريقا. ماندلا يك سياهپوست موفق و پيچيده را ديد كه الگوي خوبي براي تقليد بود. سيسولو آينده را ميديد. جورج بيزو- وكيل ماندلا- به خاطر ميآورد زماني كه ماندلا در دهه 1950 به يك خياطي هندي رفت، وي اولين سياهپوست آفريقاي جنوبي بود كه كت و شلوار ديده يا ميپوشيد. خلاصه اينكه، در نزد سفيدپوستان آفريقاي جنوبي، لبخند، سمبل بيشيله و پيله بودن و صداقت ماندلا تلقي ميشد و اذعان ميكردند كه ماندلا با آنها مهربان است. پيش سياهپوستان ميگفت من جنگجويي شاد هستم و ما پيروز خواهيم شد. پوستر انتخاباتي همهجا حاضر كنگره ملي آفريقا نيز چهره خندان او را نشان ميداد. رامافوسا ميگويد: «لبخند او يك پيام بود.»
7- هيچ چيزي سياه و سفيد نيست
وقتي من مجموعه مصاحبههايم با او را آغاز كردم، غالبا از ماندلا پرسشهايي اينگونه ميپرسيدم: چه زماني تصميم به تعليق مبارزه مسلحانه گرفتي، آيا دليل آن اين است كه به اين نتيجه رسيدي كه قدرت كافي براي ساقط كردن حكومت نداشتي يا به اين دليل كه ميدانستي، ميتواني با انتخاب عدمخشونت بر افكار بينالمللي چيره شوي؟ او سپس نگاهي كنجكاوانه و دقيق بر من كرد و گفت: «چرا هر دو نباشد.» من سپس پرسشهايي دقيقتر و هوشمندانهتر پرسيدم اما پيام روشن بود: زندگي هرگز يكجور نيست، تصميمات، پيچيده هستند و هميشه واقعيات مخالفي وجود دارد. هيچ چيزي آنگونه كه به نظر ميرسد صاف، مستقيم و هموار نيست. ماندلا آميزهاي از راحتي و تناقض است. به عنوان يك سياستمدار، او عملگرايي بود كه دنيا را كاملا متفاوت ميديد. من معتقدم كه بخش اعظم اين عملگرايي برخاسته از زندگي به عنوان يك سياهپوست تحت سيستم آپارتايدي است كه دژخيمان سركوبگر به صورت روزانه تحميل ميكرد و گزينههاي اخلاقي را تضعيف مينمود.
8- چگونگي ترك قدرت نيز مهم است
در سال 1993، ماندلا از من پرسيد كه آيا كشوري را ميشناسم كه در آن حداقل سن راي زير 18سال باشد. من كمي بررسي كردم و ليستي براي او تهيه كردم: اندونزي، كوبا، نيكاراگوئه، كره شمالي و ايران. او سر خود را تكان داد و زبان به تحسين گشود: «خيلي خوب، خيلي خوب.» دو هفته بعد او در تلويزيون آفريقاي جنوبي حاضر شد و پيشنهاد كرد كه سن راي به 14سال كاهش يابد. رامافوسا ميگويد: «او ميخواست اين نظر را به ما بگويد اما خودش تنها حامي چنين نظري بود. او بايد با اين واقعيت روبهرو ميشد كه موفق نميشود. او با تواضع بسياري پذيرفت. او قهر نكرد. اين نيز درسي در كوران رهبري بود.» آگاهي از چگونگي ترك ايدهها و وظايف شكستخورده نيز غالبا دشوارترين تصميمي است كه يك رهبر بايد اتخاذ كند. بزرگترين ميراث ماندلا به عنوان رئيسجمهور آفريقاي جنوبي همانا شيوه انتخاب ترك قدرت است. وقتي ماندلا در سال 1994 انتخاب شد، ميتوانست رئيسجمهور مادام العمر اين كشور شود و بسياري بودند كه احساس ميكردند كه ماندلا در عوض سالها زندان، رهبري آفريقاي جنوبي را از آن خود ميكند. در تاريخ آفريقا، تنها معدودي از رهبران منتخب و دموكرات بودند كه با ميل خود با قدرت وداع كردند. ماندلا مصمم بود كه الگويي براي تمام پيروان خود نهتنها در قاره آفريقا كه در تمام جهان بر جا بگذارد. سرانجام، كليديترين نكته براي شناخت او همان دوران 27 ساله زندان است. فردي كه در سال 1964 به روبن آيلند گام گذاشت فردي احساسي، كلهشق و نازكنارنجي بود، مردي كه پس از اين دوران برون آمد فردي متوازن و منظم بود. او هرگز فردي درونگرا نبوده و نيست. من يكبار از او پرسيدم چگونه فردي كه از پس اين دوران 27 ساله زندان به درآمد متفاوت از جوان كلهشقي است كه وارد آن شد. او از اين سوال بيزار بود. سرانجام روزي پاسخ داد: «من بالغ از زندان بيرون آمدم.» ماندلا تولدت مبارك.
منبع: تايم
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايتنا]
[مشاهده در: www.itna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]
-
گوناگون
پربازدیدترینها