تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى‏نمايد و روزى را زياد مى‏كند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816863408




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت و گو با اميرحسين افراسيابيشعرهاى حاشيه


واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفت و گو با اميرحسين افراسيابيشعرهاى حاشيه
مريم منصورى

امير حسين افراسيابى نخستين مجموعه شعرش را با عنوان حرف هاى پائيزى دوست ندارد. حالا پس از بيست سالى زندگى در هلند، آمده است تا عمر باقيمانده را در وطن بگذراند. ديگر شعر برايش بسيارجدى شده و شايد تنها دغدغه زندگى اش باشد. هر چند كه ديگرانديشه هاى مطرح شده در جنگ اصفهان از من امروزش دور شده و از بس دنيا به هم ريخته است ديگر دل به هيچ معيارى نمى بندد و به قول خودش دچار نوعى شعر درگير شده است. از اين شاعر مجموعه هايى نظير ايستگاه، حرف اضافه، بر عرض راه و تا ايستگاه بعدي، توسط ناشران داخلى و خارجى منتشر شده است. فارغ از اين چند ماه پيش ترجمه هلندى وى از اشعار فروغ فرخزاد توسط ناشرى در هلند به بازار كتاب عرضه و با استقبال مواجه شد.گويا قرار است مجموعه اشعار وي، به همراه ترجمه فارسى رمانى از يك نويسنده هلندى توسط نشر ثالث منتشر شود.

به زبانى غير از زبان فارسى هم از شما شعرى منتشر شده است؟

بله! يك مجموعه شعر به زبان هلندى از من منتشر شده است. به جز اين، شعرهايى از فروغ هم چند ماه پيش با ترجمه من به زبان هلندى منتشر شد. علاوه بر اين مجموعه‌اى ازيك شاعر هلندى هم به زبان فارسى ـ در ايران ـ با ترجمه من به چاپ رسيده است.

«شعرهاى حاشيه» را كى در آورديد؟

«شعرهاى حاشيه» يك تجربه تازه است. اگر شعرهاى اواخر «تا ايستگاه بعدي» را نگاه كنيد و بعد شعرهاى ديگرى كه در سايت‌هاى اينترنتى مختلف مثل اخبار روز يا مجله شعريا بعضى از آنها كه در كارنامه منتشر شد، ببينيد، متوجه مى‌شويد كه ا‌ين براى من يك تجربه تازه بود. من به دنبال شناخت زبان مهاجرت بودم و اينكه به قول بعضى‌ها زبان تبعيد، با زبان در وطن چه فرقى مى‌كند و چه تاثيرى مى‌گذارد؟ بعد هم، ديگر آن معيارهاى ادبى و حتى صحبت‌هايى كه در جنگ مى‌كرديم، برايم معيار نبود. انگار جهان زير و رو شده است. جهان شلوغ و به هم ريخته است و ديگر هيچ معيارى وجودندارد. شما ببينيد در عراق چه‌ اتفاق‌هايى مى‌افتد؟ در افغانستان،‌ اروپا، در ايران خودمان‌؟! با اين تضادها، يك شعر مدرن خيلى ساختاردار فرهيخته را فقط يك خواننده حرفه‌اى بايد بخواند يا در كتابخانه‌ها خاك مى خورد.آن‌موقع ما مى‌گفتيم شعر نبايد سياسى باشد. هر چند كه الان هم‌ معتقد نيستم كه شعربايد سياسى باشد. اما الان به نوعى شعر درگير، كه با شعر سياسى متفاوت است، معتقد شده ام‌.

تعريف تان از شعر درگير چيست ؟

شعر درگير به اين معنا كه بايد تمام مسائل پيرامونش درگير باشد. من دوست دارم حتى آت‌و‌آشغال‌هاى خيابان هم در شعر باشد و با آن ولگرد خيابانى هم بتوانم صحبت كنم. اين شعرها تجربه‌اى ‌در اين زمينه است و بعد زبان اين‌شعرها، زبان در غربت است. چه بسا بعضى از كلمات را اشتباه بگويم يا سطرها و لغت‌هاى خارجى هم در آن بيابيد يا اينكه بى‌پروا باشد.

به سطحى از شطحيات رسيده‌ايد؟

نمى‌دانم اسمش را مى‌توانم شطحيات بگذارم يا نه! البته‌ نوعى از شطحيات كه هيچ ارتباطى با ماوراء الطبيعه ندارد.

يا هجو؟

آره! گاهى اوقات دوست دارم همه را خودم و همه آن چيزهايى كه گويا خيلى بزرگ و خيلى مورد احترامند را نقد صريح كنم. نمى‌دانم كه تجربه اين پنج شعر با عنوان «شعرحاشيه» در كار من ادامه‌ پيدا مى‌كند يا نه!

واقعا هويت ادبيات مهاجرت چيست؟

ـ به نظر من مهمترين هويت ادبيات مهاجرت بى‌هويتى است. شايد از بر شمردن كارهايى كه به تازگى از اهالى ادبيات خارج از كشور خوانده‌ام به تعريف اين هويت برسيم. در بدو مهاجرت، بسيارى از شاعران، از جمله خودم، به حس دورى‌ از وطن و دلتنگى غربت مى‌پردازند. بعضى سياست را هم چاشنى شعر ميكنند. الان در خيلى از سايت‌هايى كه ديگر فيلترشده‌اند (البته فيلتر شكن‌ها هم هستند، خوشبختانه) بحث درباره مسائل ايران مطرح است. اين مسئله بر شعر بسيارى نه تنها تأثير گذارده، بلكه آن را شكل داده است. از سوى ديگر بعضى از شاعران زن، از آزاديهاى خارج از كشور براى ترسيم فضاهاى غير عادى استفاده كرده‌اند.

فكر مى‌كنند كه بايد تابوها را بشكنند. نمى‌دانم شايد هم من اشتباه مى‌كنم و آنها درست مى‌گويند. هرچه باشد من كمى هم از مردان قديمم. به هر حال مى‌خواهم بگويم كليت فضا به چه شكلى است. خيلى‌ها هم سعى مى‌كنند به اين نكته بپردازند كه آنچه كه در غربت نوشته مى‌شود، چه تفاوتهايى بانوشته‌هاى وطنى دارد و به همين دليل است كه نوعى جست‌و‌جو شكل مى‌گيرد.

اتفاقى كه از شكل‌گيرى جريان ادبيات نو ما همه به نحوى به آن فكر مى‌كردند جايزه نوبل يا جوايز جهانى در اين حد بوده است و رساندن صداى ادبيات نو فارسى به گوش ديگران؛ اما درواقعيت ما هيچ‌وقت دچار اين اتفاق نشديم و فقط گاهى خبرهايى مبنى بر كانديد شدن برخى ‌از نويسندگان يا شاعران ما به‌گوشمان رسيده است. در داخل اين مرزها ما غالبا ازمحدوديتهاى زبان فارسى حرف مى زنيم. شايد كسى كه بيرون از اين‌ جغرافيا زندگى‌ مى‌كند و گاه‌هم‌ به‌ زبان‌ ديگرى‌ مى‌نويسد، مرزهاى‌ اين‌ محدوديت‌ها را در نورديده‌ است‌. اما در بين‌نويسندگان‌ يا شاعران‌ خارج‌ از اين‌ مرزها هم‌، ما شاعر يا نويسنده‌اى‌ كه‌ اعتبار جهانى‌ به‌ دست‌آورده‌ باشد، نداريم‌. انگار اينها هنوز هم‌ براى‌ ما مى‌نويسند.

ـ يك‌ مورد اين‌ است‌ و نكته‌ ديگر هم‌ اين‌ است‌ كه‌ مگر چند سال‌ است‌ كه‌ عده‌اى‌ در خارج‌ ازكشور و به‌ زبان‌هاى‌ ديگر كار مى‌كنند؟ و تعداد اين‌ها چقدر است‌ و چقدر خودشان‌ راجدى‌ مى‌گيرند؟ اين‌ مسئله‌ نياز به‌ زمان‌ دارد. در ايران‌ ما قرن‌ها شعر داشته‌ايم‌ و شعرمدرن‌ پس‌ از نيما هم‌ سال‌ها قدمت‌ دارد و حالا از پس‌ اين‌ همه‌ سال‌، يك‌ بار نام‌ شاملو به‌عنوان‌ يك‌ كانديدا مطرح‌ مى‌شود. به‌ همين‌ دليل‌ اين‌ توقع‌ زيادى‌ است‌. اما به‌‌تدريج‌ ادبيات‌فارسى‌ به‌ جهان‌ شناسانده‌ مى‌شود. مقدارى‌ از آن‌ به‌ خاطر ترجمه‌هاست‌.

به‌ عنوان‌ مثال؛ ترجمه‌ من‌ از اشعار فروغ‌ كه‌ البته‌ ناشر خيلى‌ خوب‌ و معتبرى‌ به‌ نام ‌دخوس‌ هم‌ آن‌ را در آورده‌ است‌. (البته‌ براى‌ شاعران‌ ديگرى‌ از جمله‌ سهراب‌ سپهرى‌، شاملو و اخوان‌ ثالث‌ هم چنين‌ برنامه‌اى‌ داريم‌ كه اميدوارم عملى شود.)

در ترجمه‌ اين‌ شعرها براى‌ من‌ مسئله‌اى‌ مطرح‌ است‌. از يك‌ سو زبان‌ فارسى‌، به‌ شدت‌ پيشينه‌ وفرهنگ‌ دارد. به‌ اين‌ معنا كه‌ بار فرهنگى‌ بسيارى‌ از كلمات‌، معناى‌ ديگرى‌ را القاء مى‌كند و آن‌معنا بر دلالت‌ معنايى‌ صرف‌ كلمه‌ برترى‌ دارد و همين‌ نحوه‌ كاربرى‌ از كلمات‌ در شعر ما هم‌ اتفاق‌افتاده‌ است‌. آيا در ترجمه‌ اين‌ اشعار، ويژگى‌هاى‌ زبانى‌ فداى‌ سطحى‌ از معانى‌ مى‌شوند؟

ـ اين‌ بستگى‌ به‌ موفقيت‌ و تلاش‌ مترجم‌ دارد. به‌ خاطر اينكه‌ حتما زبان‌ دوم‌ ظرفيت‌ اين‌ كاررا دارد. منتها بعضى‌ از كلمات‌ يا جمله‌ها يا اصطلاح‌ها خاص‌ فرهنگ‌ ما است‌ و اين‌ را اگرتبديل‌ بكنى‌، آن‌ فضا از دست‌ مى‌رود. پس‌ ناچارى‌ كه‌ آن‌ را به‌ شكلى‌ كه‌ فضا را برساند بياورى‌ و يك‌ زير نويس‌ هم‌ ضميمه‌ آن‌ بكنى‌. مثلا وقتى‌ كه‌ فروغ‌ مى‌گويد؛ «گرماى‌ كرسى‌خواب‌ آور بود»، من‌ دقيقا از كلمه‌ كرسى‌ استفاده‌ مى‌كنم‌. چون‌ واژه‌اى‌ است‌ كه‌ اصلانمى‌شود آن‌ را برگرداند.بعد هم‌ آخر كتاب‌ توضيح‌ مى‌دهم‌ كه‌ كرسى‌ چيست‌. يا «كور شوم‌ اگر دروغ‌ بگويم‌» يا «هى‌ پلك‌هاى‌ چشمم‌ مى‌پرد و كفش‌هايم‌ هى‌ جفت‌ مى‌شوند» در مقابل‌ اين‌ ضرب‌‌المثل‌ها يااصطلاح‌ها، آن‌ها هم‌ ضرب‌‌المثل‌هايى‌ دارند كه‌ شامل‌ چنين‌ فضايى‌ مى‌شود. مترجم‌ بايدببيند يك‌ هلندى‌ براى‌ بيان‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ كسى‌ احساس‌ مى‌كند، اتفاق‌هايى‌ مى‌افتد ونشانه‌هاى‌ آن‌ را مى‌بيند، چه‌ مى‌گويد. آن‌ وقت‌ مى‌تواند از اصطلاح‌هاى‌ متقابل‌ استفاده ‌كند.

پس‌ ويژگى‌هاى‌ موسيقايى‌ كلام‌ چه‌ مى‌شود؟

تكنيك‌هايى‌ مثل‌ هم‌ آوايى‌ است‌ كه‌ اوج‌ آن‌ در شعر سعدى‌ و حافظ‌ است و در زبان دوم هم مى شود پيداكرد. منتها لازم نيست بهطور حتم همان كلمه هايى كه در زبان اصلى هم آوا هستند، در زبان دوم هم هم آوا باشند. اصل اين است كه مترجم‌ بايد به‌زبان‌ شعرى‌ آن‌ زبان‌ دوم‌ هم‌ آگاهى‌ داشته‌ باشد.

محدوديت‌ها و خط‌ قرمزهاى‌ زبان‌ فارسى‌ در ترجمه‌ چيست‌؟

«خط‌ قرمز» به‌ معناى‌ غير قابل‌ ترجمه‌ بودن‌.

بله‌!

همه‌ زبان‌ها پيشينه‌ فرهنگى‌ خودشان‌ را دارند. البته‌ امكان‌ دارد زبانى‌ مثل‌ زبان‌ هلندى‌، پيشينه‌ زبانى‌ كمترى‌ داشته‌ باشند. واقعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ خط‌ قرمزى‌ نمى‌كشم‌ ومشكل‌ترين‌ شعر، شعر حافظ‌ است‌ كه‌ مى‌گويند قابل‌ ترجمه‌ نيست‌. و مشكل‌ بودن‌ كار دراين‌ است‌ كه‌ هم‌ بتوانى‌ فضاى‌ شعر را منتقل‌ كنى‌ و هم‌ ريتم‌ و وزن‌ و... و هم‌ معانى‌ وفرهنگ‌ را. اگر بشود اين‌ كار را كرد كه‌ امكان‌ دارد ترجمه‌ هر غزل‌، شش‌ ماه‌ طول‌ بكشد، موفقيتى نسبى به دست آمده است‌.

به‌ نظر من‌ مى‌شود و محدوديتى‌ ندارد. منتها خواننده‌ هم‌ بايد خواننده‌اى‌ باشد كه‌ با فرهنگى‌ كه‌ پشت‌ شعر حافظ‌ است‌، آشنايى‌ داشته‌ باشد.

يعنى‌ مواجهه‌ با ترجمه‌ شعر حافظ‌ كار هر خواننده‌اى‌ نيست‌. خيلى‌ها ترجمه‌ آزاد مى‌كنند و شعر ديگرى‌ از آن‌ در مى‌آيد. مانند همان‌ كارى‌ كه‌ «فيتز جرالد» با خيام‌ كرد. كه‌ اصلا شهرت‌ جهانى‌ خيام‌ به‌ همين‌ خاطر است‌. يعنى‌ يك‌ خيام‌ تازه‌ كه‌ البته‌ فضا و انديشه‌ خيام ما را منتقل‌ مى‌كند. اما اگر يك‌ رباعى‌ را به‌ زبان‌ انگليسى‌ بخوانى‌ و بعد به‌ دنبال‌ اصل‌ آن‌ بگردى‌، نمى‌توانى‌ بفهمى‌ كه‌ اين‌ ترجمه‌ كدام‌ رباعى‌ است‌. اما خود من‌، خط‌ قرمزى‌نمى‌كشم‌. ضمن‌ اينكه‌ مشكلاتى‌ هست‌ و گاهى‌ اوقات‌ بايد خيلى‌ سر و كله‌ زد.

اتفاق‌ ديگرى‌ هم‌ در حوزه‌ زبان‌ ادبيات‌ مهاجرت‌ مى‌افتد، كه‌ در «شعر حاشيه‌» شما هم‌ افتاده‌است‌ و شايد شما فلسفه‌ آن‌ را با عنوان‌ بى‌هويتى‌ بيان‌ كرديد. در اين‌ شعر، سطرهايى‌ به‌ زبان ‌فارسى‌ و سطرهايى‌ به‌ زبان‌ انگليسى‌ در كنار سطرهايى‌ به‌ زبان‌ هلندى‌ قرار مى‌گيرد. اين‌ اتفاق‌باعث‌ مى‌شود كه‌ سطرهايى‌ از شعر شما، براى‌ منى‌ كه‌ زبان‌ هلندى‌ نمى‌دانم‌ نافهم‌ شود و اين‌اتفاق‌ به‌ شكل‌ شديدترى‌ براى‌ خواننده‌ هلندى‌ مى‌افتد. به‌ دليل‌ اينكه‌ تعداد سطرهاى‌ هلندى‌خيلى‌ كم‌تر است‌.

اين شعر براى هلندى‌ها نوشته نشده‌است. اگر بخواهم ترجمه اش كنم، لابد بايد به جاى سطرهاى هلندي، سطرهاى فارسى بگذارم. به هر حال سطرهاى‌ هلندى‌ اين‌ شعرها بيشتر شامل‌ مكالمات‌ روزمره‌ و گاه‌ زبان‌ خيابان‌ است‌ كه‌امكان‌ دارد بسيارى‌ از هلندى‌ها هم‌ آن‌ را نشناسند.زبان‌ سورينامى‌ها و سياه‌ها است‌. شما اگر دقت‌ كنيد، در آن‌ شعرها، سطرهاى‌ بعدى‌ به‌نحوى‌ است‌ كه‌ خواننده‌، اگر هم‌ نه‌ به‌ طور دقيق‌، بلكه‌ به‌ طور تقريبى‌ متوجه‌ مى‌شود كه‌ معناى آن واژه هاى هلندى چيست و آنجاهايى‌ هم‌ كه‌ مفهوم‌ نيست‌، قصد من‌ غرابت‌ دو زبان‌ است‌ و اين‌ اتفاق ‌به‌ ساخته‌ شدن‌ فضاى‌ غريب‌ شعر كمك‌ مى‌كند و شعرى‌ به‌ وجود مى‌آيد كه‌ اصلا هويت‌ندارد. چه‌ بسا كه‌ منتقدين‌ بگويند؛ اين‌ شعر هويت‌ ندارد. خواست‌ من‌ هم‌ همين‌ است‌. اين شعرها‌ اصلاهويت‌ ندارند و آوردن‌ شعرهايى‌ از فروغ‌ يا سهراب‌ در بعضى‌ از سطرها به‌ اين‌ معنا است‌ كه‌ اين‌ شعر به‌ اصالت‌ هم‌ معتقد نيست‌. خودش‌ هم‌ مى‌گويد كه‌ من‌ در حاشيه‌ چه مى‌كنم‌ ودر واقع‌ اين‌ گوسفند زخمى‌ كه‌ از اين‌ موقعيت‌ گريخته‌، تبديل‌ به‌ يك‌ جانور شده‌ است‌.

نگاه‌ تان‌ به‌ گوسفند زخمى‌، همان‌ «بره‌ گمشده‌» است‌؟

ـ آن‌‌هم‌ مى‌تواند باشد. گوسفندى‌ كه‌ فرار مى‌كند امكان‌ دارد دچار گرگ‌ شود يا كشته‌ شود و... اما اگر گوسفندى‌ بتواند از همه‌ اين‌ها جان‌ به‌ در ببرد، ديگر گوسفند نيست‌. بلكه‌ يك‌ جانور هفت‌ خط‌ است‌. شعر مهاجرت‌، مى‌تواند يك‌ جانور هفت‌ خط‌ باشد كه‌ نه‌ به‌ صراطى ‌مستقيم‌ است‌ و نه‌ هيچ‌ معيارى‌ را قبول‌ دارد و نه‌ هيچ هويتى را‌! اما هويت‌ تازه‌اى‌ دارد كه‌ با اين‌ جهان‌ پرآشوب‌ درگير است‌.

پس‌ تكليف‌ شاعرانگى‌ شعر در اين‌ آشفته‌ بازار چيست‌؟

نمى‌دانم‌ شاعرانگى‌ چه‌ تعريفى‌ دارد و خيلى‌ هم‌ به‌ آن‌ معتقد نيستم‌. البته‌ معتقدم‌ پيش‌ ازهر چيز بايد از خواندن‌ يك‌ شعر لذت‌ ببريم‌ و بعد بايد به‌ كيفيت‌، معيارها و تكنيك‌ آن‌بپردازيم‌. به‌ هر حال‌ اين‌ يك‌ تجربه‌ است‌. شايد هم‌ ناموفق‌ باشد و من‌ ديگر اين‌ كار را ادامه‌ ندهم‌. اما من‌ در پى‌ به‌ دست‌ آوردن‌ زبان‌ غربت‌ بودم‌.

چون‌ آدم‌ غريب‌، بين‌ ديروز و امروز زندگى‌ مى‌كند. يعنى‌ از ديروز آمده‌ و به‌ امروزنرسيده‌ و مكانش‌ هم‌ جايى‌ ميان‌ اينجا و آنجا است‌. يعنى‌ از اينجا رفته‌ و به‌ آنجا وارد نشده‌است‌.

من‌ اگر در مركز شهر رتردام‌ زندگى‌ كنم‌ كه‌ مى‌كنم‌، باز هم‌ در حاشيه‌ام‌. من‌ با شاعران‌هلند ارتباط‌ دارم‌. جلساتى‌ با هم‌ داريم‌ و باز هم‌ خودم‌ را در حاشيه‌ حس‌ مى‌كنم‌. احساس‌مى‌كنم‌ به‌ نوعى‌ بى‌هويتى‌ و بى‌زمانى‌ دچارم‌. نه‌ اينكه‌ فكر كنيد دارم‌ شكايت‌ مى‌كنم‌. از اين‌موقعيت‌ خوشحالم‌ و فكر مى‌كنم‌ يك‌ موقعيت‌ استثنايى‌ است‌ كه‌ كمتر آدمى‌ آن‌ را تجربه‌مى‌كند. اگر بتوانيم‌ اين‌ موقعيت‌ را بشناسيم‌، امكان‌ دارد ارزش‌ ساختن‌ داشته‌ باشد.

فارغ‌ از مرزهاى‌ مهاجرت‌، اين‌ بازى‌هاى‌ زبانى‌ دامن‌ شاعران‌ امروز ايران‌ را هم‌ گرفته‌ است‌.اين‌ اتفاق‌ در كليت‌ شعر جهان‌ چه‌ جايگاهى‌ دارد و اين‌ اتفاق‌ در شعر شما، آيا برگرفته‌ از زندگى ‌يك‌ انسان‌ در حاشيه‌ است‌ يا قسمتى‌ از زبان‌ اين‌ دهكده‌ جهانى‌ است‌؟

فكر مى‌كنم‌ تفاوت‌ در اينجاست‌ كه‌ اگر من‌ با اين‌ كار قسمت‌هايى‌ از زبان‌ را خراب‌ بكنم‌، به‌طور طبيعى‌ همان‌ آنارشى‌ و اعتراض‌ است‌، در حالى كه‌ شاعران‌ وطنى‌ مى‌خواهند، تئورى ‌پست‌ مدرنيزم‌ را پياده‌ كنند. من‌ در عين‌ حال‌ كه‌ با اين‌ نظريه‌ها آشنا هستم‌، اعتقادى‌ به‌ آنها ندارم‌. در شعر آخر مجموعه‌ «شعر حاشيه‌» لكنت‌هاى‌ زبانى‌ كه‌ اتفاق‌ مى‌افتد و در نهايت‌به‌ اوج‌ مى‌رسد، خواسته‌ خود شعر است‌ و شايد نوعى‌ نتيجه‌گيرى‌ آن‌ پنج‌ شعر است‌ كه ‌در جست‌ و جوى‌ يك‌ زبان‌ ديگر، به‌ يك‌ شعر الكن‌ مى‌رسد. به‌ نظر من‌، اين‌ كار با تئورى ‌پست‌‌مدرن‌ هم‌ سازگار نيست‌. مى‌توانم‌ بگويم‌ اين‌ شعرها هم‌ به‌ نوعى‌ واكنش‌ من‌، نسبت‌به‌ موقعيت‌ غربت‌ خودم‌ است‌ و هم‌ جهانى‌ كه‌ در پيرامون‌ من‌ وجود دارد.
 شنبه 22 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن