واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: وحدت اسلامى ومبارزه با بهائياناز ديدگاه امام خميني(ره)
-5 مذهب سازي:
از جمله اهداف دشمن در راه استعمار كشورها، سوء استفاده از اعتقادات مذهبى آن كشور مىباشد. البته اين مذهب سازى در ادبيات ما به اين لفظ و معنا كاربرد دارد ولى در واقع استعمار كمتر به مذهب سازى مستقيم پرداخته است. البته آنان از هر راه ممكنى براى تضعيف امتها استفاده مىكنند. براى مثال ششمين دستورى كه طى يك سند 50 صفحهاى به جاسوس انگليسى در كشورهاى اسلامي، مسترهمفر، داده شده بود، تاسيس اديان و مذهبهاى مختلف در كشورهاى اسلامى باشد. در كتاب يادداشتهاى مستر همفر (36) آمده است:
«اين [مورد بالا] به برنامهريزى حساب شدهاى نياز دارد، به گونهاى كه هر دين، با تمايلات مردم، به يك منطقه تناسب داشته باشد. مثلا بايد 4 دين در مناطق شيعه پديد آورد، دينى كه خدايش حسينبنعلى باشد، دينى كه جعفر صادق را پرستش كند، دينى كه مهدى موعود را بپرستد و دينى كه علىالرضا را عبادت كند؛ جاى مناسب براى اولى كربلا، دوم اصفهان، سوم سامرا و چهارمى خراسان است، چنانچه بايد مذهبهاى چهارگانه اهل سنت را به شيوه اديان جداگانهاى در آورد كه ارتباطى با يكديگر نداشته باشند، بلكه داراى اختلافات خونينى باشند، در كتابهايشان بايد دست برد تا هر گروه تنها خود را مسلمان بداند و بر اين باور باشد كه ديگران كافرند و كشتن و بيرون راندن آنان واجب است.»
همان طور كه گفته شد اين مذهب سازى كمتر به صورت مستقيم مورد استفاده استعمار واقع شده است و بيشتر مواقع از بستر فراهم شده ناشى از علل مختلف اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و ...، سوء استفاده شده است و از شيادانى نظير سيدعلى محمدباب حمايت مىكنند. «بنابراين در مورد علل گرايش پيروان به اين فرقهها مىتوان گفت فقر اقتصادى و فرهنگى و نااميدى مردم به علت شكست در جنگهاى ايران و روس، ايده گرايش به منجى عالم بشريت حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه) را در ميان مردم شدت بخشيد. شيخ احمد احسايى بهعنوان يكى از شاگردان علماى برجسته زمان مورد توجه عموم و دربار قرار گرفت. انديشههاى جديد او در مورد حضرت حجت (عج) نظر عدهاى را به خود جلب نمود اما تكفير او موجب پراكندگى آنان شد كه با محافل علمى اصولى در تماس بودند، به عبارت ديگر خواص و عوام نزديك به آنان از دور او پراكنده شدند... علىرغم برخى كه زمينه اجتماعى جنبش بهائيت را تضاد طبقاتى مبتنى بر عوامل اقتصادى مىدانند، به نظر مىرسد كه طبقات اجتماعي، آن زمان مبتنى بر زمينههاى سياسي، شكل گرفته بود و ريشه اين جنبش عمدتا در زمينههاى سياسى و فرهنگى نهفته است نه اقتصادي. شكست اقتدار دين و دولت در جنگهاى ايران و روس و فقر عمومى مردم، زمينه را براى گرايش به شيخيه در پيروان اين فرقه فراهم كرد.
تمايلات صوفى گرايانه محمد شاه و صدراعظم، خواست دولت روسيه و همراهى بريتانيا براى شكستن مهمترين عامل انسجام اجتماعى جامعه ايرانى يعنى مذهب شيعه، تضاد ميان دولت و ملت در بخش ساختار سياسي- اجتماعى و وجود جنبش شيخيه و تمايلات واقع گريز در اذهان عمدتا طبقات پايين فرهنگي- سياسى جامعه نيز عمدهترين عواملى هستند كه زمينه را براى به وجود آوردن جنبش بابيه فراهم نمودند. از آن پس اين جبنش عمدتا با حمايت بيگانگان در خارج از ايران برنامهريزى شد و به حيات خود در شكل بهائيت و انواع آن ادامه داد.»(37)
روابط سران بهائيت با استعمار پير انگلستان
«در مورد ريشه بابىگرى و عامل ايجاد آن، افرادى كه نقش اول را به انگليس مىدهند، ملاحسين بشرويه را دليل مىآورند كه مدتى در مشهد و بعد در بينالنهرين جزء شبكه جاسوسى انگليس كار مىكرده و فكر با بىگرى را به سيدعلى محمد باب شيرازى القا مىكرده است. البته افرادى نيز ريشه پيدايش آن را بنا بر اظهارات شاهزاده دالگوركي، دولت شوروى مىدانند كه خاطراتش را بعد از سقوط تزارها و روى كار آمدن بلشويكها در مجله (شرق) منتشر كرده است.
هر دو گروه دلايل مقتضى در اثبات نظريات خود دارند ولى نكته قابلتوجه اين است كه بر خلاف نقشهاى قبلى اين دو دولت، اينها در اين مورد با هم توافق داشتهاند.»(38)
«وجود مواردى در مكتوبات و نامههاى ميرزا حسينعلى نورى و اخلاف او سبب شده كه موضوع ارتباط دول استعمارى با آيينهاى بابى و بهائى يكى از مسائل جدى و پر مناقشه تاريخ بهائيت شود... هيچ گونه شكى در مورد علاقه دول استعمارى به پيگيرى حوادث آنها و گاهى دخالت آشكار در سير تحولات اين آيينها از جمله فشار سياسى دولت روس براى حفظ جان ميرزا حسينعلى نورى نيست.
موارد ديگرى از اين علاقه دول استعمارى در منابع بهائى و غير بهائى گزارش شده است از جمله در سال 1278 م، (سرآرنولد باروز كمبال)، ژنرال كنسولى دولت انگلستان، با ميرزا حسينعلى در بغداد ملاقات و قبول حمايت و تابعيت دولت انگليس و مهاجرت به هند استعمارى يا هر نقطه ديگرى را به او پيشنهاد كرد.» (39)
«صبحى مهتدى (كاتب و منشى پيشين عباس افندي) نقل مىكند زمانى كه پس از جنگ جهانى اول و در سالهاى سلطه انگليس بر مصر و فلسطين تصميم گرفت همراه ابن اصدق (از عناصر شاخص بهائيت) جهت ديدار با عباس افندى از ايران به حيفا برود به محبت و همت آقاى نعيمى (شاعر معروف بهائي) گذشته از جواز حركت به فلسطين، توصيه اى نيز از سفارت انگليس دريافت كرد.» (40)
«پس از اشغال نظامى فلسطين توسط ارتش انگليس و قيوميت بريتانيا بر آن ديار زخم خورده دو عنصر استعمارگر و صهيونيست در كادر حكومت انگليس فلسطين ظاهر شدند كه با عباس افندى و خانواده وى نيز پيوندى وثيق به هم زدند: سربرت سموئول و سررونالد استورز. در اوايل حكومت سموئل بود كه دربار بريتانيا عنوان شهسوار طريقت امپراتورى بريتانيا را به عباس افندى اعطا كرد كه اعطاى اين نشان به پاس قدردانى از خدمات بهائيان در دوران جنگ بود. روحيه ربانى (ماكسول) همسر آمريكايى شوقى ربانى مىنويسد: موقعى كه سرهربرت ساموئل از كار كناره گرفت [سوتى افندي، جانشين عباس افندي] نامهاى مملو از عواطف و ديه [دوستانه] براى او مرقوم و ارسال فرمودند كه هر جملهاى از آن حلقه محكمى گرديد در سلسله روابط حسنه بين مركز امر و حكومت اين كشور.»
استورز همراه ساموئل در تشييع جنازه عباس افندى (سال 1921) شركت جست و پيشاپيش مشايعين، سراشيبى كوه كرمل را پيمود و به قول خود: آخرين مراتب خضوع و محبت قلبى خود را تقديم داشت» (41) اخبار امرى به تفصيل به اقدامات و ابراز احترامات اين مقامات در مقابل سران بهائيت پرداخته است. كه آقاى موسى نجفى در مقاله بهائيت و انگليس به رابطه اين دو با هم پرداخته است: سابقه ارتباط و طمع انگليس به بهائيان، چتر عنايت لندن بر سر پيشوا راز اعطاى نشان و مباحث مفيد ديگرى (42.)
بهطور خلاصه مىتوان گفت: «بعد از پيروزى انگلستان بر عثمانى در آوريل 1920 م در فلسطين (مقر حاكم نظامى انگليس) جشن بزرگى به افتخار عبدالبها برگزار شد كه حاكم انگليس، عالىترين نشان امپراتورى را كه متضمن لقب Sir بود (شواليه امپراتورى بريتانيا) به عباس افندى داد. عباس افندى نيز در مقام تشكر اين دعا را گفت: اللهم ان سرادق العدل قد ضربت اطنابها على هذه الارض المقدسه فى مشارقها و مغاربها . الهم ايد الامبراطور جورج الخانس انگلترا بتوفيقاتك الرحمانيه و ادم ظلها الظليل على هذه الاقليم الجليل بعونك و صونك و حمايتك انك انت المقتدر المتعالى العزيزى الكريم .»
از جمله دلايل اعطاى اين لقب نيز تهيه آذوقه ارتش انگليس و بيرون راندن عثمانىها از خاك فلسطين گفته شده است. نيز عبدالبهاء بعد از تابعيت گرفتن عثماني،تابعيت انگليس را هم مىگيرد تا به گفته خودش انس والفت ميان ايران وانگليس برقرار شود وافراد ايران جان خود را براى انگليس فدا كنند و برعكس . وى انگليسىها را نفوسى پاك و پاكيزه مىداند كه براى صلح و اتحاد فعاليت دارند.
با شروع جنگ جهانى اول واقدام عثمانى به فتح فلسطين عبدالبهاء به ظاهر طرفدار عثمانى ولى در واقع طرفدار انگليس مىباشد و لذا وقتى به جرم جاسوسى دستگير مىشود قول مىدهدكه به انگليس گزارش غلط دهد ولى باز هم به نفع انگليس اقدام مىكند به نحوى كه جمال پاشا پادشاه عثمانى تصميم به اعدام وى مى گيرد و در مقابل انگليس نيز به پاس خدماتى كه بر دولت بريتانيا كرده است از وى حمايت مىكند.(43)
«بهائيان» در كلام امام خميني(رحمهاللهعليه)
لزوم بررسى سخنان رهبر كبير انقلاب اسلامى در مورد اين فرقه از جهات زير مىباشد:
-1 امام خمينى (ره) بهعنوان رهبر مردمى كه براى استقلال و آزادى خود قيام كردند.
-2 امام خمينى (ره) بهعنوان مرجع تقليد اعلم و دادن فتاواى فقهى و اجتماعى در مورد اين فرقه.
-3 امام خمينى (ره) بهعنوان يك فرد مسلمان كهدر قبال افرادى كه از عمال استعمار هستند موضع مىگيرد.
از آنجا كه معمولا رهبر يك انقلاب سخنهايى كه به صورت مكرر و موضعگيرىهايى كه در مورد افراد خاصى مىكند نشان دهنده اين مىباشد اهميت صحبتها، پيامها ، سخنرانىها ،نامهها و ديگر آثار امام در مورد اين فرقه را دو چندان مىسازد.
درادامه مطالب امام خمينى دراين زمينه در 3 قسمت كلى جمعآورى شده است:
الف - اقدامات بهائيان براى براندازى اسلام
ب- حمايتهاى استعمار از بهائيان
ج- اعلام مخالفت صريح(44)
شنبه 22 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]