واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: معرفى «رز تريمين» به عنوان بهترين رمان نويس زن برنده جايزه اورنج ۲۰۰۸ ورود به طنزهاى زندگى مهاجران
مترجم: شيلا ساسانى نيا
جايزه ادبى اورنج در كنار جوايز بوكر و ويت برد مهمترين و معتبرترين جوايز ادبى بريتانيا را تشكيل مى دهند و البته اين جايزه تنها به نويسندگان زن تعلق مى گيرد. «رز تريمين» نويسنده انگليسى چندى پيش جايزه ادبى اورنج ۲۰۰۸ را در حالى به خود اختصاص داد كه هم او و هم ساير حاضرين در مراسم به خوبى مى دانستند كه ديگر موعدش فرارسيده بود. تريمين تاكنون كتاب هاى پرفروش بسيارى نوشته و جوايزى هم دريافت كرده بود اما اين مهمترين جايزه ادبى او به شمار مى رود كه سرانجام در ۶۵ سالگى به او تعلق يافت.
تريمين جزو افراد نادرى است كه خوشحالى و هيجان وافرش را در دريافت جوايز به راحتى بيان مى كند.او كه در سال ۱۹۹۹ نيز به خاطر رمان «موسيقى و سكوت» جايزه ويت برد را به خود اختصاص داده بود، مى گويد: «اين جايزه ها مثل محرك هاى سرعت هستند... مثل بمب هاى انرژى... دور از حقيقت است اگر بگوييم نسبت به وجود آنها بى تفاوت هستيم! در واقع هيچ كس نمى تواند ادعا كند نسبت به آنها بى اعتناست.دنياى شلوغ كتابها و نويسندگان را تصور كنيد.همه چشم ها و فلاش دوربين ها بر روى يك اسم و يك جايزه متمركز است...اين حس فوق العاده اى است!»
در حين صحبت هاى تريمين تازه ترين رمان او براى تجديد چاپ ۵۰۰۰ نسخه اى و ۱۰ رمان قبلى اش براى تعويض جلد و تجديد چاپ روانه انتشارات مى شوند. او ادامه مى دهد: «مردم از من مى پرسند: مگر تو به خاطر جايزه كتاب مى نويسى بيشتر از اين نمى شود از واقعيت فاصله گرفت! اين درست نيست.اين روزها نويسندگان مجبورند گاهى هنرپيشه باشند،آنها گاهى مجبورند نقش بازى كنند.اما حقيقت اين است كه من با اين حالت ها بيگانه ام!»
تريمين ظريف و آرام به نظر مى رسد.گرچه او اذعان مى كند كه گاهى عصبى مى شود اما حتى تصور او به حالت خشمگين در ذهن نمى گنجد!ظاهر او همانقدر آرام و زيباست كه بيست سال پيش هنگام دريافت اولين تقديرنامه اش در مراسم انتخاب «كتاب سال» از طرف يك روزنامه بود.
در طبقه بندى سبك نويسندگان، تريمين معمولاً در زمره نويسندگان تاريخى قرار مى گيرد و شايد به همين علت است كه كتابهاى وى با وجود فروش بين دويست هزار تا دويست و پنجاه هزار نسخه و انتشار آنها در بيش از ۲۵ كشور جهان تاكنون موفق به دريافت هيچ كدام از جوايز بزرگ ادبى نشده بودند.رمانهايى مانند «اعاده سلطنت» (داستانى متعلق به دوران حكومت چارلز دوم)، «موسيقى و سكوت» و «رنگ» كه نيوزيلند ۱۸۶۰ را به تصوير مى كشد، همگى مانند آينه اى انعكاس جوامع امروز هستند. اما باور بر اين است كه آنها به اندازه كافى به جزئيات دنياى مدرن امروز نمى پردازند.
او مى گويد: «امروزه واژه مخوف «انطباق» ذهن تمام داوران جوايز را به خود مشغول كرده است.ما بشدت درگير دوره خودمان شده ايم.» اين در حالى است كه او خود دو بار عضو هيأت داوران جوايز من بوكر بوده و از روال كار به خوبى آگاه است.
در بخش آغازين «جاده رو به خانه» مردى افسرده و آرمانگرا به نام «لو» كه همسر خود را بر اثر بيمارى سرطان از دست داده به دنبال يافتن كارى از اروپاى شرقى به انگليس در مسافرت است.او نياز دارد پولى كسب كند تا براى گذران زندگى مادر و دختر چهار ساله اش براى آنها بفرستد. او ۵۰ ساعت جاده را با اتوبوس مى پيمايد، اما كشورى كه در انتهاى جاده در انتظار اوست، نه آنقدرها مهمان نواز است و نه متمدن!
اين كتاب ممكن است آشكارا سياسى به نظر نيايد،اما حاوى تفاسير منتقدانه تندى به زندگى شهرى، بهره كشى و نظام سست ادارى،خيابان هاى كثيف و خشن، تاجران حقه باز و آپارتمان هاى كثيف و نكبت بار است.
اما عناصر طنزى نيز در آن وجود دارند...گذرى بر يك زندگى آشپزخانه اى در رستورانى مشهور، نيم نگاهى به شادى هاى سوررئال يك نگهبان منزل و كارگرى كه در مزارع آنگليكاى شرقى مارچوبه كشت مى كند گهگاهى لبخندى بر لبهاى خواننده مى نشاند.
«جاده رو به خانه» كتاب پرحجمى نيست،اما زمينه فكرى گسترده اى را در ذهن خواننده القا مى كند. تريمين مى گويد: «در آغاز،رمانهاى من همگى كم حجم بودند. اما زمانى كه نوشتن «دوران اعاده سلطنت» را آغاز كردم ناگهان دنياى بى نهايت بزرگ و متراكمى را در مقابلم يافتم...دنيايى كه تا امروز در آن به سر مى برم و در آن مى نويسم...»
ايده نوشتن اين كتاب در سال ۲۰۰۵ به دنبال تماشاى يك برنامه تلويزيونى درباره مهاجران در لندن به ذهن او خطور كرد،برنامه اى درباره مرد جوانى كه نه در روى خيابان، بلكه در زير آن زندگى مى كرد...در جايى شبيه به يك چاله زغال سنگ،درست شبيه چاله هايى كه تريمين از لندن دوران كودكيش به خاطر داشت.
«او در زير زمين،زير سنگينى بار هر آنچه در بالا مى گذشت، لانه اى براى خود ساخته بود.كمى بالاتر،در بالاى سقف لانه محقر او تمام امكانات زندگى مهيا بود.اما او به هيچ كدام دسترسى نداشت...همين جا بود كه تصميم گرفتم رمانم را با چنين شخصيتى آغاز كنم.»
به طور اتفاقى به دنبال انتشار اين رمان، داستانهاى تأسف بار متعددى نيز درباره مهاجران به صورت پى در پى سوژه اخبار جهان گشت...مرگ موج سواران چينى در خليج موركمب،وضعيت دلخراش اسكان مهاجران،كارگرانى كه نيمه شبها با اتوبوس به كارخانجات فرستاده مى شوند و... تمام اينها از انتخاب به جاى تم داستان تريمين خبر مى داد.
او مى گويد: «اين برايم خيلى مهم بود كه از لو شخصيتى دلسوز و مهربان بسازم، اما بدون شك او جنبه تاريك و خشمگينى هم داشت.علاوه بر اين مى خواستم به سودازدگى هاى او نيز بپردازم...انتخاب ظاهرى جذاب براى لو كاملاً آگاهانه بود.چرا كه اين مسئله پيچيدگى هايى را پيش پاى او مى گذاشت كه وجود آنها قطعاً براى خواننده رضايتبخش بود.اما در نهايت او يك بازنده نبود.من نمى خواستم حس دلسوزى خواننده را نسبت به اين شخصيت برانگيزانم.» تريمين معتقد است كه بريتانيايى ها نسبت به مهاجران گرايشى دو قطبى دارند ــ حالتى كه در خود او نيز وجود دارد.
مردم در نامه هايى كه به تريمين مى نويسند به او مى گويند كه پس از خواندن اين كتاب ديد آنها نسبت به قشرخاصى از جامعه مانند كارگران ساختمان ها تغيير يافته و آنها ديگر اين افراد را به چشم گروه هاى ناهمگون و تهديدآميز نمى بينند.تريمين از اين بابت بسيار خوشحال است و مى گويد: «اين دقيقاً همان چيزى است كه مى خواستم اتفاق بيفتد! مردم گاهى درباره ابعاد مختلف شخصيت هاى داستان از من سؤال مى پرسند. ديدن اين كه آنها براى شخصيت يك داستان كه پرداخته ذهن است همانقدر نگرانند كه براى يك دوست مى توانند باشند، من را به وجد مى آورد.»
در نوشته هاى تريمين معمولاً هيچ اثرى از زندگى شخصى وى وجود ندارد.او در اين باره مى گويد: «مى خواهم نوشته هايم حاصل تخيلاتم باشند.پرداختن به موضوعات شخصى دامنه تخيلاتم را محدود مى كند. در حالى كه من هميشه سعى دارم مرزهاى آن را فراتر ببرم...»
او به جلسات پرسش و پاسخى كه بخشى از كار نويسندگان به شمار مى رود بسيار علاقه مند است: «در اين جلسات ناگهان خودم را در حال بيان افكارى درباره كتاب مى بينم كه در واقع هيچ وقت از كنار ذهنم هم عبور نكرده بود!در واقع كتاب، در بوته بررسى عموم، شكل ديگرى به خود مى گيرد. احساساتى كه القا مى كند گسترده تر از تصوراتى مى شود كه شما به هنگام نوشتن آن داشتيد.اين احساس بسيار خوبى است...»
تريمين، على رغم سن زيادش،از ادامه كار نا اميد نيست.او مى گويد: «گمان نمى كنم به انتهاى خط رسيده باشم،من هنوز داستان هاى نانوشته زيادى در خود دارم.ممكن است انرژى خود را براى مسافرت هاى طولانى از دست داده باشم. اما براى نوشتن، هميشه سرشار از انرژى هستم!»
رز تريمين در سال ۱۹۴۳ در بريتانيا به دنيا آمد و از آنجايى كه پدرش در ۱۰ سالگى وى را ترك كرد،دوران كودكى مشقت بارى را پشت سر گذاشت.او پيش از آنكه در دانشگاه آنگلياى شرقى به عنوان استاد «نويسندگى خلاق» شروع به كار كند تا سال ۱۹۹۵ به مدت ۷ سال به عنوان محقق عكس در انتشارات مشغول به كار بود.
با وجود اينكه او هميشه داستان مى نوشت، اولين كتابش در ۳۳ سالگى انتشار يافت. طبق گفته هاى خود او، تريمين زندگى محقرى داشت و در سال ۱۹۸۹ با گرفتن اولين جايزه ۲۰۰۰۰۰ پوندى بود كه توانست يك اتومبيل نو خريدارى كند.او هنوز مطمئن نيست كه مبلغ جايزه اورنج را خرج چه چيزى خواهد كرد، «اما براى هر فرد خلاقى گرفتن مقدارى پول،به منزله خريدن مقدارى وقت است و اين دوست داشتنى ترين جنبه داشتن پول براى يك هنرمند به حساب مى آيد.»
داستان هاى تريمين عليرغم تبليغات گسترده، تاكنون در امريكا با استقبال چندانى روبه رو نشده اند. اما ممكن است تأثير جايزه، اين روند را تا حدودى تغيير دهد. «من نمى دانم امريكايى ها تا چه اندازه به داستان يك مهاجر به بريتانيا علاقه دارند. اما مطمئن هستم كه به جوايز خيلى علاقه مندند!»
تريمين در پاسخ به اين سؤال كه آيا از نظر او تفكيك جوايز و منحصر كردن برخى از آنها به زنان درست است يا نه،گفت: «در اعطاى تمام جوايز، از تعدادى يا گروهى صرفنظر مى شود. با نگاهى به جوايز ادبى امسال (آل كندى برنده جايزه كوستا،آن آن رايت برنده جايزه بوكر و لسينگ برنده نوبل)، خواهيد ديد كه امسال سال زنان است. بنابراين به عقيده من بايد خرده گيرى را كنار گذاشت و اين موفقيت را جشن گرفت...»
شنبه 22 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 384]