واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
مژگان بابامرندي متولد 1353 است. تا به حال چند تا از داستانهاي او را توي دوچرخه خواندهايد. «حتي مردها هم گاهي گريه ميكنند.» اسم خوبي است يك كتاب 94صفحهاي است كه عنوان «داستان نوجوان» هم روي جلدش حك شده و برعكس خيلي ديگر از كتابهاي نوجوان كه ديگر تصويرسازي در آنها معنا ندارد پر از تصوير است. جلد كتاب هم كمي تا قسمتي محتواي آن را لو ميدهد؛ تصوير پسري است كه درون يك اتاق در حال پرواز است و خبر ميدهد كه كتاب درباره ذهنيات يك پسر نوجوان است. *مژگان بابامرندي متولد 1353 است. تا به حال چند تا از داستانهاي او را توي دوچرخه خواندهايد. حالا او آستين بالا زده و با محوريت «داستانهاي اجتماع» يك كتاب نوشته.داستاني كه 29فصل دارد و به زندگي طبقه خاصي از اجتماع اشاره ميكند. طبقهاي خاص كه رابطه خانوادگي محكمي ندارند و خودخواهيهاي بعضي از افراد خانواده به سرد شدن روابط آنها دامن ميزند. ماجرا از خانه قديمي پدربزرگ عليرضا شروع ميشود، داييها قصد كردهاند خانه را بفروشند و پدربزرگ را كه در حال زندگي با خاطرات گذشته است به اين خانه و آن خانه بفرستند. در اين ميان مادر عليرضاست كه قبول ميكند براي هميشه از پدرش مراقبت كند. با تمام اين احوال پدر عليرضا مخالف است. *«دايي طالب خانه بزرگتري خريد. دايي مرتضي هم ماشينش را فروخت. ماشيني خريد كه اسمش سخت است و من هم يادم ميرود. سر رنگش با زندايي زري دعوايش شد. زندايي آلبالويي دوست داشت و دايي مرتضي كلهغازي خريد...» بعضي قسمتهاي كتاب را خيلي دوست دارم، اما بعضي قسمتهايش را نه. مثلاً برايم سخت است باور كنم يك پسر نوجوان كه در برابر دعواهاي پدر و مادرش با سياست رفتار ميكند، يك جاي كتاب بپرسد:«زندگي باعزت يعني چه؟ يعني برويم و با آقاعزت دوستِ بابا زندگي كنيم؟» يا حتي اينكه شخصيت اصلي كتاب مدام به كلمهها گير ميدهد و تكرار مداوم نويسنده و پافشاري او روي اين خصيصه نوجوانها از ارزش كتاب ميكاهد. اما اين قسمت كتاب را بخوانيد، خيلي خوب ميتوانيم تنهاييهاي عميق يك پيرمرد را درك كنيم: «گفتم: پدربزرگ، يعني من هم، هم قد شما ميشوم؟ گفت: بله، چرا نشوي؟ گفتم: آخر هيچكس هم قد شما نيست. زيرلب گفت: اگر داييهايت را ميگويي، آنها نه قدشان به من رفته است، نه همتشان.» *«حتي مردها هم گاهي گريه ميكنند» روي يك بحث خوب هم انگشت گذاشته، اينكه فرهنگ ما مدام به پسرها ميگويد: «گريه كردن براي مردها نيست.» شخصيتهاي كتاب سعي كردهاند در فصلهاي مختلف اين فرهنگ غلط را از بين ببرند. از ديگر نكات خوب كتاب تعليق آن است. از اواسط كتاب معلوم است كه در آخر كتاب پدربزرگ خواهد مرد اما به دنبال داستان كشيده ميشويم. دلمان ميخواهد بدانيم كه اين مرگ چهطوري است يا برخوردهاي عليرضا با اين واقعيت، تلخ است يا نه. * بعضي وقتها توي داستان حس ميكردم نويسنده منِ نوجوان را خيلي كودك فرض كرده؛ كه من محال است اشتباهات عليرضا را بكنم، كه هيچكدام از همسن و سالهايمان اين اشتباهات را نميكنند. اما بعد سعي كردم خودم را جاي عليرضا بگذارم كه شايد اصلاً اين خصيصه اوست، كه شايد خود شخصيت سعي دارد كودك بماند، كه بتواند توجيهي براي گريههايش داشته باشد. كه بتواند به عنوان يك پسر وقتي ناراحت است گريه كند. حتي مردها هم گريه ميكنند نويسنده: مژگان بابامرندي تصويرگر: عليرضا پورحنيفه نشر: انتشارات مدرسه قيمت: 1700تومان منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 458]